گزارش “آرازنیوز” از مخالفت “فدائیان اسلام” با طرح مسئله ی اقوام
دبیرکل “جمعیت فدائیان اسلام” که از گروههای تندرو شیعی گرا در تاریخ معاصر ایران می باشد و در کارنامه ی فعالیت خویش ترور افراد مختلفی با گرایشات فکری و سیاسی گوناگون را دارد در مصاحبه ای با خبرگزاری نیمه رسمی “فارس” وابسته به جریان اصولگرایی در ایران، مخالفت علنی خویش با طرح مسئله ی اقوام در دولت روحانی را بیان نمودند.
به گزارش “آرازنیوز” ایشان در این مصاحبه بدون ذکر هیچ دلیلی بیان نمودند که مسئله ی اقوام در ایران متفاوت با سایر کشورهای جهان است. آقای “عبدخدایی” در حالی در آخرین اظهارات خود به بیان این مطلب می پردازند که نارضایتی های ملل غیرفارس در ایران در سالهای اخیر توسعه ی چشمگیری در میان شهروندان غیرفارس داشته است. به گونه ای که این نارضایتی های ملی از سوی مراجع حقوق بشری بین الملی به دفعات اذعان گشته است و محققین گوناگون، وضعیت ملل غیرفارس در ایران را که به سبب های سیاسی اقوام خوانده می شوند اسفناک بیان نموده اند. علاوه بر این مطلب، این سخنان “عبدخدائی” در حالی بیان می گردد که این جمعیت در منابع انتشاری خویش همواره افرادی مثل “مهدی بازرگان” و دیگر ناسیونالیستهای فارس را به دلیل بی توجهی به انترناسیونالیسم اسلامی مورد انتقاد قرار می دادند. آقای “عبدخدائی” همچنین در آخرین اظهارات خویش “جمعیت فدائیان اسلام” را به عنوان جمعیتی حامی “نهضت آزادی” به رهبری “محمد مصدق” بیان نموده اند.
متن مصاحبه ی آقای “عبدخدائی” بدین شرح است:
فارس: شما یکی از چهرههایی هستید که از زمان تشکیل جمعیت فدائیان اسلام که به عنوان یک تشکل راست سنتی مطرح بود، فعالیت میکردید و البته خیلی فعال و پرشور بودید، برایمان در مورد شکلگیری این تشکل توضیح دهید.
عبدخدایی: در ابتدا باید بگویم ریشه لغت راست و چپ را نگاه کنیم. اصولا واژه چپ از انقلاب فرانسه بیرون آمد. شخصیتهایی مانند دالتون در جناح چپ مجلس فرانسه مینشستند و با همه چیز مخالفت میکردند، به اینها جناح چپ میگفتند. جناح چپ از همین جریانات اقتباس شده است. اینکه بگوییم جناح راست یا جناح سنتی راست با شرایط فرهنگی ما زیاد مأنوس نیست، اگرچه سعی کردند این واژه را در فرهنگ ما وارد کنند. فدائیان اسلام در ابتدا صرفا مذهبی بودند. شخص شهید نواب صفوی در سال 1324 نوشتههای آقای احمد کسروی به دستش میرسد، مخصوصا کتاب شیعهگری او که در آن کتاب به مقدسات مذهبی اسلام توهین میشود. ایشان کتاب را نزد مراجع میبرد.
فارس: نزد کدامیک از مراجع میبرند؟
عبدخدایی: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم حاج آقا حسین قمی که در نجف بودند و البته مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خویی که در آن ایام تدریس میکردند.استاد نواب صفوی، علامه شیخ عبدالحسین امینی صاحب الغدیر بود. اینها به اتفاق کسروی را محکوم به مرگ کردند. البته احمد کسروی در سالهای 1280 روحانی بود و در مدرسه طالبیه تبریز درس میخواند.
فارس: کسروی با خواسته شخصی لباس روحانیت را کنار گذاشت یا خلع لباس شد؟
عبدخدایی: خیر، ایشان پس از مدتی که درس طلبگی خواند به بیمارستان آمریکاییها رفت و معلم عربی شد و در آنجا زبان یاد گرفت و خودش را خلع لباس کرد. البته مدتی هم در مسجد کسروی امام جماعت بود. مسجدی بود که پدربزرگش در محله حکموار تبریز ساخته بود. احمد کسروی روی زبان فارسی خیلی کار کرده بود. زمانی که داور، دادگستری فعلی را تشکیل میدهد از روحانیونی که درس خوانده بودند، از جمله احمد کسروی، دعوت میکند به دادگستری بیایند. احمد کسروی وارد دادگستری میشود. باید بگوییم که ایشان 40 روز دادستان تهران میشود و مدتی رئیس دادگستری خوزستان. آن موقع مرکز خوزستان شوشتر بوده است. تاریخ 500 ساله خوزستان را هم آنجا نوشت. قلم خوبی دارد و سعی میکند واژههای فارسی را زنده کند.
فارس: ظاهرا کسروی با رژیم رضا شاه هم ارتباطاتی داشته است؟
عبدخدایی: بله ،در سال 1314رضاخان حکمی به او داد و مأمورش کرد که واژههای عربی را از زبان فارسی پاکسازی کند. خودش هم واژه مرکب میساخته است. آقای احمد کسروی در سال 1316 وکیل دادگستری شد. وکالت 53 نفر از اعضای حزب توده را به صورت تسخیری پذیرفت، از جمله کسانی مانند: دکتر تقی ارانی، دکتر مرتضی یزدی و دکتر بهرامی.
فارس: این است که آیا حزب توده در آن سالها ویژگیهای دهه 40 تا 60 را داشته است؟
عبدخدایی: خیر آن زمان حزب کمونیست بوده است. که رهبری آن بر عهده دکتر تقی ارانی بوده است. اشخاصی بودند که در آلمان تحصیل کرده بودند و سپس گرایشات کمونیستی پیدا کرده بودند. در سال 1314 روزنامهای منتشر کردند و در آن بهترین مقالات را آقای تقی ارانی مینوشت. آقای تقی ارانی 3 جلد کتاب دارد یکی به نام ماتریالیسم دیالکتیک، یکی به نام ماتریالیسم تاریخی و یکی به نام پسیکولوژی عمومی، من همه آنها را مطالعه کرده ام. آقای تقی ارانی یکی از 6 تئوریسین بزرگ دنیای کمونیسم است، یعنی در کمونیسم زحمت کشیده، درس خوانده و مطالعه کرده است.
فارس:علت اختلاف رضاشاه با تقی ارانی چه بود؟
عبدخدایی: به هرحال دوران دیکتاتوری رضا خان بود. در همان زمان است که کتابهای شیعهگری، بهاییگری، صوفیگری، زندگانی من و مادیگری را مینویسد. این آثار را مرحوم نواب صفوی نزد مراجع میبرد.
فارس: نتیجه مراجعه شهید نواب صفوی به مراجع معظم چه بود؟
عبدخدایی: همه مراجع نجف اشرف ، کسروی را مهدورالدم اعلام میکنند. شهید نواب هم به عزم اینکه کسروی را از میان بردارد به ایران می آید. آیتالله خویی 7 تومان به او داد. آیت الله سید اسدالله مدنی شهید محراب 13 دینار پسانداز کرده بود برای ازدواجش و آن 13 دینار را به ایشان داد. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی 4یا 5 تومان داد، آیتالله حاج حسن قمی هم به او پول داد و به ایران آمد. به ایران که آمد به مسجد مروی رفت و وسط نماز مرحوم حاج آقا ایاسجادی که در مسجد سید عزیزالله نماز میخواند سخنرانی کرد و با آیتالله شاهآبادی تماس پیدا کرد که بعدها معلوم شد حضرت آیتالله شاهآبادی استاد عرفان امام هستند. آیتالله شاهآبادی یکی از مریدانشان را فرستادند و 800 تومان دادند که اسلحه بیاورد. بالاخره شهید نواب صفوی در چهارراه حشمتالدوله به کسروی حمله کرد. البته کسروی هم مسلح بود.
فارس: آشنایی شما با شهید نواب صفوی چگونه شکل گرفت؟
عبدخدایی: پدر من در مدرسه طالبیه تبریز با کسروی همحجره بوده است واین آشنایی با کسروی از همین جا شکل می گیرد، پدرم در منزل ما مقالاتی علیه کسروی می نوشت و نشریه «تذکرات دیانتی» که نشریهای مذهبی بود را منتشر میکرد. این اولین نشریه مذهبی است که پدر من در تبریز منتشر میکند. لذا من از طریق پدرم با آثار کسروی آشنایی داشتم. در کار انتشار و توزیع نشریه هم به پدرم کمک میکردم. مثلا در دسته بندی نشریه ،صدتا 30شاهی، یا مثلا یک قران و 10 شاهی پدر من به ما میداد که این نشریه «تذکرات دیانتی» را تا کنیم تا آماده توزیع شود. آن موقع دستگاه چاپ اینطور مدرن نبود که خودش تا کند. به همین جهت من با روزنامهها آشنایی داشتم. یک روز در روزنامه حزب توده دیدم که عکس نواب صفوی را انداخته و نوشته: «نواب صفوی و هوچیگریهای او در پایتخت». در اسفند سال 24 به مدرسه میرفتم، در خانه ما زده شد و دیدم شخصی آمده است و این همان سیدی است که عکسش را دیدم. با لحنی گفت آقاجان خانه هست؟ گفتم بله، گفت بگو نواب است. به پدرم گفتم، پدرم گفت بیرونی را بازکن ببین صبحانه خورده یا نخورده است. ایشان گفت صبحانه نخورده ام. ظهر که آمدم پدرم ایشان را به یک علی آقای ضیا نامی سپرده بود که از افراد نیک مشهد بود تا ایشان را حفظ کند. ایشان وقتی در دادگستری یقین پیدا کرد که احمد کسروی کشته شده است حرکت کرده بود و به مشهد آمده بود، و در تهران از دوستانش پرسیده بود که اگر به مشهد بروم منزل چه کسی بروم، به او میگویند یک حاج شیخ قاسم تبریزی هست که می توانی به منزل او بروی. به همین جهت آدرس را گرفته و مستقیم به منزل ما آمده بود.
فارس: شهید نواب صفوی نزد شما ماند یا از مشهد به شهر دیگری هجرت کردند؟
عبدخدایی: نواب صفوی از مشهد به تهران آمد و مستقیم به عراق رفت. وقتی به عراق رفت در ایامی بود که آقا سید حسن اصفهانی فوت کرد. از مراجع تقلید عام بود یعنی همه مردم از این مرجع تقلید میکردند. فوتش هم بابرکت بود .
فارس: منظورتان چیست؟ تاثیری خاصی در انسجام بیشتر تشکیلات فدائیان اسلام گذاشت؟
عبدخدایی: چون تمام مردم ایران تعطیل کردند. حتی حزب توده که معتقد به خدا نبود برای ایشان بزرگداشت گذاشت. مرحوم نواب صفوی در مجلس ختمی که برای آیت سید ابوالحسن اصفهانی گرفته بودند، بلند شد و سخنرانی کرد و گفت شما در حالی که ادعا میکنید مسلمانید آیت الله کاشانی را دستگیر کرده و به اراک فرستاده اید. این سخنان تاثیر بسیار زیادی در قوی شدن شدن تشکیلات فدائیان اسلام داشت.
فارس:تاثیر آیت الله کاشانی برافکار شهید نواب صفوی دراین دوران هم شنیدنی است. اگر توضیح بیشتری بفرمایید.
عبدخدایی: از اینجا فاز نواب صفوی عوض شد. فاز به سیاسی مذهبی تبدیل شد. قبلا صرفا مذهبی بود، احمد کسروی بود. حالا احمد کسروی از میان رفته بود و مرحوم آیت الله کاشانی به میدان سیاست آمده بود و معتقد بود سیاست از دین تشیع جدا نیست، نواب صفوی هم به پیروی از آیت الله کاشانی وارد جریان شد.
فارس:بعد از این ماجرا با آیت الله کاشانی هم برخورد شد؟
عبدخدایی: بله. بعدازاین ماجرا، سرتیپ دفتری رئیس شهربانی بود، ایشان وارد منزل آیت الله کاشانی شد، درگوش مرحوم کاشانی سیلی زد و دهان کاشانی خونآلود شد، مرحوم کاشانی را دستگیر کردند و به قلعه فلکالافلاک تبعید کردند که الان هم اتاقی که مرحوم کاشانی در آن تبعید شده بود، در خرمآباد هست. در این رابطه فدائیان اسلام شروع به اقدام کردند، مقابل منزل آیت الله العظمی بروجردی متحصن شدند تا آیت الله بروجردی با دربار تماس بگیرد. معروف است که بالاخره آیت الله بروجردی تماس گرفت و آیت الله کاشانی از قلعه فلکالافلاک خرم آباد به لبنان فرستاده شد، در حقیقت به لبنان تبعید شد.
فارس: در چنین شرایطی شهید نواب صفوی چه راهی را برای مبارزه با رژیم استبداد درپیش گرفتند؟
عبدخدایی: در این موقع مبارزه 3 بعد پیدا کرد: بعد اجرایی، بعد سیاسی، بعد مردمی. عده ای مثل دکتر مکی دنبال دکتر مصدق رفتند. آقای دکتر مصدق را به عنوان رهبر سیاسی انتخاب کردند. مرحوم کاشانی رهبر مذهبی بود، و اجرا هم دست نواب صفوی افتاد. انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی آن زمان شروع شد که مفصل است و اگر اینها را بخواهم از تاریخ بگویم مثنوی 70 من کاغذ می شود،وقتمان نمیرسد. در همان سال نواب صفوی میگوید در خواب دیدم حضرت سیدالشهدا (ع)پرچمی به دست من بست که روی آن نوشته شده بود «فدائیان اسلام» و آمدم برای فدائیان اسلام اعلام موجودیت کردم. این ماجرای تشکیل فدائیان اسلام در چنین شرایط دشواری بود که گفتم. مبارزه اول صرفا مذهبی بود، با حضور آیت الله کاشانی در سیاست و با حمایت نواب صفوی از آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام هم در فاز بعدی وارد کار سیاسی شد.
فارس: بسیاری اعتقاد دارند ملی شدن صنعت نفت مدیون مصدق است اما کمتر به نقش فدائیان اسلام پرداخته شده است. شما نقش فدائیان اسلام را در ملی شدن صنعت نفت چطور تحلیل میکنید؟
عبدخدایی: اصولا در جبهه ملی و نهضت آزادی، صادقتر از آیت الله طالقانی کسی را نداریم. یعنی آیت الله طالقانی هم بر مزار مصدق سال 57 صحبت کرده است. عین صحبت آقای طالقانی را من میگویم. مرحوم آیت الله طالقانی در برابر بسیاری از مدعیان امروزی مانند متین دفتری، مسعود رجوی، همه اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی میگوید: “آنها (فدائیان اسلام) یک اقدام انقلابی کردند و وکلای مردم به مجلس رفتند.”
فارس: پس نقش فدائیان اسلام در ملی شدن نفت قابل انکار نیست؟ منظورتان همین است؟
عبدخدایی: آقای طالقانی هم در 14 اسفند 1357 با صراحت میگوید آنها (فدائیان اسلام) کار انقلابی دوم را کردند که نفت ملی شد. چه کسی از آیت الله طالقانی صادقتر است؟ خود جبهه ملی این قضیه را قبول دارند. خود نهضت آزادی قبول دارند، همه قبول دارند که آیت الله طالقانی بیتکلف و بیتعارف حرفش را میزند و نظام جمهوری اسلامی هم قبول دارد. امام خمینی (ره) هم لقب ابوذر زمان را به او داد.
فارس: برخورد آیت الله طالقانی با شما خوب بود؟
عبدخدایی: بله. الان مهدی طالقانی فرزند آیت الله طالقانی در قید حیات هستند. من خلاف سند چیزی نمیگویم.
فارس: اینجا اشارهای شد به بحث جبهه ملی، در مورد اینکه حضرت امام این جبهه را مرتد اعلام کردند هم اشارهای میکنید؟ قصه چه بود؟
عبدخدایی: ببینید امام(ره) یک مرجع تقلید است. قصه این بود که قانون قصاص را بعد از انقلاب مطرح کردند و آقای کریم سنجابی اعلام کرد که قانون قصاص ضدبشری است و پذیرفتن این برای یک مرجع تقلید سخت بود. لذا امام حکم ارتداد داد. امام بدون مبانی حکم ارتداد نمیدهد، همین کریم سنجابی کسی بود که وزیر خارجه دولت موقت بود و خدمت امام شرفیاب میشد. کسی نبود که آدم ناشناختهای باشد. وی اعلام کرد برای همین موضوع از میدان فردوسی تا میدان آزادی راهپیمایی میکنند. من درست یادم است که آن روز به خیابان آمدم دیدم مردم فریاد میزنند: «ملیها کوشند؟ تو سوراخ موشند!» این شعار مردم بود و آنجا بود که چون اینها مخالف ضروریات دین بودند و علیه ضروریات اسلام حرف زدند حضرت امام(ره) فرمودند اینها مرتد هستند. در واقع ریشه مسئله همین بود.
فارس: تفکرات این افراد چه بود؟ هدف از تشکیل این جبهه چه بوده است؟
عبدخدایی: عرض کردم سال 28 جبهه ملی تشکیل شد. دکتر مصدق آن را تشکیل داد. ابتدا جبهه ملی دو هدف داشت یکی ملی کردن نفت و یکی هم انتخابات آزاد. بعدا دبیرکل جبهه ملی دکتر سنجابی شد و دچار تغییر ایدئولوژی شدند.
فارس: پس از این بحث تغییر مدیریت، رویکرد عوض شد؟
عبدخدایی: بله متاسفانه جبهه ملی نمیتواند یک ایدئولوژی مستقیم داشته باشد.
فارس: در مورد آقای هرمیداس باوند شناختی دارید که بگویید؟
عبدخدایی: من آقای هرمیداس باوند را حدود 3 سال پیش در یک مناظره ملاقات کردهام. در این مناظره به جز ایشان آقای شاهحسینی بود و همچنین سروان عمویی از حزب توده بود حضور داشت. در این مناظره هرمیداس باوند حرفهای من را نسبت به جبهه ملی و نسبت به دیگران قبول کرد. الان میگوید سخنگوی جبهه ملی هستم. اما دیگر آن جبهه ملی وجود ندارد چون جبهه ملی نمیتواند ایدئولوژی داشته باشد. چون در اصل جبههای که تشکیل میشود از نیروهای مخالف حاکمیت هستند طرفدار یک هدف هستند. زمانی هم که دکتر مصدق آن را تشکیل داد گفت وظیفه جبهه ملی این است که انتخابات را آزاد کند و نفت را ملی کند. الان هم مسئله نفت تمام شده و نیز انتخابات مسئلهاش تمام شده است. یعنی سالبه به انتفاء موضوع است. حالا ایشان چنین ادعایی دارد، جبهه ملی دیگر اصلا نیست.
فارس: چه وابستگی فکری است باعث شده است این شخص دوباره پس از این همه مدت چنین موضعی بگیرد و حکم قرآنی قصاص را زیر سؤال ببرد؟
عبدخدایی: احساس کرده است که در ایران فضایی به وجود آمده است که در این فضا ملیگراها میتوانند فعالیت کنند و علیه احکام الهی موضع بگیرند. احساسش این بوده است.
فارس: این احساس به خاطر چه شرایطی است؟ توضیح میدهید؟
عبدخدایی: امام(ره) وقتی میخواست انقلاب کند در پاریس شعار داد اگر من پیروز شوم حتی کمونیستها در ایران آزاد هستند. امام این شعار را دادند. در حقیقت مردم ایران شیفته آزادی هستند. مردم ایران حتی پدر در خانه بخواهد دیکتاتوری اعمال کند خوششان نمیآید. آزادی با خون آنها عجین شده است. امام این حرف را زد و کیانوری رهبرحزب توده را در فرانسه به حضور پذیرفت. کریم سنجابی را پذیرفت. همه را پذیرفت. وعده هم داده که همه با هم برابر هستند. امام که بر اوضاع مسلط شد ایران دچار یک بحران شد که آن بحران قومی بود. یکی از بزرگان آمریکا در کتابی نوشته است اگر آمریکا بخواهد سیادت خود را حفظ کند باید کشورهای کوچک به وجود بیاورد و پیشبینی کرده است که ایران 10 کشور بشود. روسیه را هم میگفتند 10 کشور بشود و به همین جهت الان میبینید در اوکراین چه وضعی است. انقلاب که پیروز شد عزالدین حسینی در کردستان پیدا شد، شیخ شبیر در خوزستان، ناصر قشقایی در شیراز، ، توماج مختوم در گنبد، مرحوم آیت الله شریعتمدار در آذربایجان، پسران سردار نظرخان در بلوچستان، همه جای کشور شلوغ شد هر کس هم یک عده تفنگچی داشت. هرکس هم داعیه استقلال داشت. دولت بازرگان هم فکر میکرد ملت ما مثل ملت آمریکاست با حکومت فدراتیو میانه خوبی دارد. دولت بازرگان هم طرفدار حکومت فدراتیو بود. این فدراتیو بودن به تجزیه طلبی کمک میکرد. در آمریکا تجزیهطلبی نیست، اما در ایران تجزیهطلبی میشد. همیشه سعی کردند در ایران اختلاف قومی به وجود بیاورند. ایران داشته پارچه پارچه میشد. عراق هم به ایران حمله کرد و جنگ شروع شد. در تمام دنیا جنگ حالت فوقالعاده اعلام میشود. امام چاره نداشت یا مجبور بود قدرت را برگرداند یا جلوی تجزیه ایران را بگیرد و در مقابل نیروهای خارجی که به ایران حمله کردند نیروهای ایرانی را تشویق به مقاومت کند. امام راه دوم را انتخاب کرد. امام توانست حاکمیت ملی را ابقا کند و از دنیا رفت. دولت روی کار آمد. مردم ایران آزادی میخواستند. آقای خاتمی از درون این حاکمیت آمد و گفت من جامعه مدنی تشکیل میدهم. من آزادی میدهم. همه این مسائل باعث میشوند که نیروهای منتسب به نهضت آزادی و جبهه ملی احساس کنند فضا برای فعالیت فراهم شده است.
فارس: حالا در فضای فعلی که دولت یازدهم چه چیزی باعث شده است که نیروهای منتسب به جبهه ملی احساس کنند فضایی بوجود آمده است که میتوانند اظهارنظر کنند؟
عبدخدایی: آقای هرمیداس باوند فکر میکند دولت آقای روحانی هم مثل دولت آقای خاتمی ممکن است در ابتدا آزادی بی حد و حصر بدهد. آقای خاتمی هم واقعا نتوانست به آنچه میگفت و خوشایند برخیها بود عمل کند.
فارس: به بحث دامن زدن به مسائل قومیتی اشاره کردید، هم اکنون در دولت فعلی شاهدیم که بحث مطرح کردن قومیت ها در حال پررنگ شدن است، این مسئله را با توجه به آن بحث قومیت اول انقلاب که فرمودید تشریح میکنید؟
عبدخدایی: دو نوع پررنگ کردن قومیتها داریم، یکمرتبه برای قومیتها ارج قائل میشویم برای اینکه همهشان ایرانی باشند. ببینید کرد ایرانی با کرد سوریهای فرق میکند. در عراق هیچوقت نمیگذاشتند یک کرد مدیرکل شود. در ایران یک ترک یا یک کرد وزیر هم میشود اشکالی ندارد. این مربوط به حالا نیست، ایرانی جماعت قابل انعطاف است. کرد ایرانی خودش را ایرانی میداند در حالی که کرد سوریهای خودش را کرد میداند و سوریهای نمیداند. کرد ترکیهای خودش را کرد میداند، ترکیهای نمیداند. این با روش ایرانیها در طول زمان فرق میکند لذا ما یک مرتبه هست که به قومیتها احترام میگذاریم و گاهی اوقات بدنبال مسائل خاص دیگری هستند.
فارس: مشکلات قومیت ها به چه شکلی باید مطرح شود؟
عبدخدایی: اگر ما در غالب یک حاکمیت ملی و حاکمیت ایرانی قومیتها را ترویج کنیم که هر قوم دارای یک شخصیت است، خوب است. با این مسئله روبرو شویم که همه انسانیم اما قومیتمان تفاوت میکند و همه زیر چتر جمهوری اسلامی هستیم. اما اگر با عنوان تجزیهطلبی باشد و این مسیر امتداد پیدا کند خیلی خطرناک است.
فارس: یعنی اهداف و اغراض سیاسی داشته باشند؟
عبدخدایی: بله
فارس: اخیرا فائزه هاشمی دختر آقای هاشمی رفسنجانی گفته است وضعیت زنان قبل از انقلاب بهتر از الان بوده است. نظر شما درباره این سخنان چیست؟
عبدخدایی: شاید ایشان شوخی کرده است. چون اگر بخواهید وضعیت زنان را قبل از انقلاب بررسی کنید باید به این مطلب مراجعه کنید که قبل از انقلاب ما در جاهلیت قرن بیستم زندگی میکردیم. دختر شایسته انتخاب میکردند، دختر شایسته هم منوط به زیبایی بود. حتی از ارومیه انتخاب کردند به آمریکا فرستادند و بعد از اینکه از آمریکا میآمد معلوم نبود چه حالی است.
فارس: در زمان طاغوت اتفاقات عجیبی میافتاد که غرور ملی را جریحه دار میکرد، درست است؟
عبدخدایی: بله. آقای کسینجر وزیر امور خارجه وقت آمریکا را دعوت کردند بیاید، این آش آنقدر شور بود که صدای شاه هم درآمده بود، کسینجر وزیر خارجه آمریکا به ایران آمد و آقای هویدا نادیا رقاصه معروف را دعوت کرد، در جلوی کسینجر رقص عربی کرد و روی زانوی کسینجر نشست و سرش را در گوش کسینجر گذاشت، بعضیها گفتند که دارند حرف سیاسی میزنند، معروف است که شاه هویدا را خواسته بود و گفته بود پدر سوختهها کار خلاف میخواهید بکنید اینطور علنی نکنید مگر نمیفهمید ایران مذهبی است. کجا زمان طاغوت مملکت آزادتر بود؟ یک جاهلیت قرن بیستم در ایران بود.
فارس: منظور از آزادی شاید همین چیزهایی که گفتید باشد.
عبدخدایی: بله، شاید منظورشان از آزادی همین مسائل بوده است که واقعا در اینصورت بیان کردن چنین مسائلی مصیبت است.
فارس: اتفاقات امروز خاورمیانه را چطور تحلیل میکنید، به هر حال بیداری اسلامی شکل گرفته است که البته عده ای به بهار عربی معتقد هستند، شما کدام را درست میدانید؟
عبدخدایی: من به بیداری اسلامی معتقدم، به بهار عربی معتقد نیستم.
فارس: خواستم ببینم ریشههای این اتفاقات در این کشورها را تا چه اندازه به انقلاب اسلامی سال 57 شبیه میدانید؟
عبدخدایی: ببینید من اعتقاد دیگری دارم و آن اعتقاد هم این است که حرکت اسلامی را باید بعد از جنگ بینالمللی دوم تحلیل کرد. علت هم این است که در جنگ بینالمللی اول دولت ترکیه یا دولت عثمانی متلاشی شد و از درونش دولتهایی مانند عراق، عربستان سعودی، مصر، سوریه، اردن، تونس، مراکش، الجزایر، بیرون آمد. حتی دکتر شریعتی میگوید من با دولت عثمانی موافق نیستم اما با پارچه پارچه شدن این دولتها هم مخالفم. اینها مستعمره شدند، مصر مستعمره انگلیس شد، سوریه مستعمره فرانسه شد، جزایر خلیج فارس مستعمره انگلیس شدند، استعمار به اینها فشار شدیدی آورد، جنگ بینالمللی دوم که تمام شد همه رهایی را از اسلام می دانستند. بدون ارتباط فیزیکی اخوان المسلمین در مصر شروع به فعالیت کرد، فدائیان اسلام در ایران شروع به فعالیت کرد، جمعیت اخوت الاسلامیه در عراق شروع به فعالیت کردند، یک نهضت بزرگ اسلامی شروع شد.
فارس: در این میان استعمار چه هدفی را دنبال میکرد؟
عبدخدایی: استعمار میخواست جلوی این نهضت اسلامی را بگیرد. به چه عنوان؟ با عنوان ناسیونالیسم. اینکه میبینید امام رضوان الله تعالی علیه میگوید ملیگرایی کفر است، چرا میگوید کفر است؟ میگوید اسلام از ملیگرایی سیلی خورده است، چرا میگوید سیلی خورده است؟ برای اینکه جلوی نهضت اسلامی را با ناسیونالیسم گرفتند. ناصر آن طرف دنیا گفت جمهوری متحد عربی تشکیل میدهم، در افغانستان سردار داوود خان پیدا شد، در ایران دکتر مصدق پیدا شد. همه اینها ملیگرا بودند، عده ای خواسته و عدهای ناخواسته در مسیر درهم کوبیدن اسلام همپیمان شدند. به همین جهت است که آیتالله طالقانی میگوید من پیش مصدق رفتم به مصدق گفتم اینها حکومت اسلامی میخواهند، مصدق درجواب گفت حکومت اسلامیشان را بگذارند برای یک حکومت دیگر. شما نگاه کنید چه حالتی بود.
فارس: پس همه به دنبال تشکیل حکومت اسلامی بوده اند و امام(ره) در همین جهت قیام کردند؟
عبدخدایی: شما اگر به زندگی نامه امام(ره) نگاه کنید میبینید که امام یک نظریه پرداز است، یک انقلابی تنها نیست. ایشان درباره انقلابها نظریه دارد. امام(ره) آمده و مارکسیسم را زمینگیر کرده است. شما نگاه کنید مارکسیسم بعد از انقلاب اسلامی شکست خورده است. امام آمده است و کلمه توحید را در دنیا متداول کرده است، امروز برتراند راسل، ژان پل سارتر، گیموله و… را دیگر سراغ ندارید که منکر خدا شوند. محمد جعفر محجوب و احسان طبری نداریم که منکر خدا شوند. اگر هانینگتون را در غرب داریم منکر خدا نیست. امام کلمه توحید را در دنیا زنده کرده است. امام قرن را با توحید آغاز کرده است. اگر به اینها خوب نگاه کنیم و به طور جامعهشناسی تحقیق کنیم که امام چه کار بزرگی کرده است ایمان میآوریم که باید بگوییم بیداری اسلامی.
فارس: به این ترتیب با چه هدفی برخی از صاحبان قدرت در کشورهای اسلامی قصد دارند اسلام را از دستور کار خارج کنند؟
عبدخدایی: آقای السیسی چرا اخوان المسلمین را میکوبد؟ وی میخواهد جای جمال عبدالناصر را بگیرد. چرا عربستان از السیسی حمایت میکند؟ چون دستش در دست آمریکا و سرمایهداری است. همه اینها میخواهند ناسیونالیسم پیروز شود که این ناسیونالیسم بتواند در مقابل اسلام بایستد. ناسیونالیسم عرب هم همین است، جمال عبدالناصر به جز ناسیونالیسم فکر دیگری نداشت.
فارس: بابت زمانی که در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنیم.
عبدخدایی: من هم تشکر میکنم.
گفتوگو از احمدر ضا مسعودی