آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
شنبه ۳ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / مرکز تحقیقات / مسئله آذربایجان جنوبی در روابط ترکیه-ایران (1918-1938)- مترجم: باریش یاشام

مسئله آذربایجان جنوبی در روابط ترکیه-ایران (1918-1938)- مترجم: باریش یاشام

مسئله آذربایجان جنوبی در روابط ترکیه-ایران (1918-1938)- مترجم: باریش یاشام
25 فوریه 2014 - 11:40
کد خبر: ۷۱۷۴
تحریریه آرازنیوز

باریش متین- استادیار دانشگاه اوشاک

مترجم: باریش یاشام                                           

خلاصه

آذربایجان جنوبی، منطقه‌ای در شمال ایران است که تُرک‌های آذری در آنجا زندگی می‌کنند. بعد از امضای قرارداد آتش‌بس منُدرُس، در اولین سال‌های مبارزه ملی برای کسب استقلال و در دوران جمهوریت، موضوعاتی که روابط ترکیه-ایران را تشکیل می‌دادند، به طور کلی با آذربایجان جنوبی مرتبط بودند. در دوران ذکرشده، واحدهای ارتش ترکیه تلاش می‌کردند تا برای مقابله با تهدیدات ارمنی‌ها و نسطوری ها که از طریق خاک آذربایجان جنوبی حمله می‌کردند، با تُرک‌های آذربایجان روابط خود را گسترش دهند. در دوران رضا پهلوی، تلاش‌ها برای فارسیزه کردن اکثریت تُرک که در آذربایجان جنوبی زندگی می‌کردند، آغاز شد. ترکیه به‌خصوص بعد از سفرهای مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی خود به منطقه، در مورد آذربایجان جنوبی اطلاعات کسب کرد و از وضعیت آذربایجان جنوبی آگاه شد. پیشنهادهای مختلفی از طرف مشاور ارشد بازرسی عمومی درباره‌ی اقداماتی که میتوان نسبت به منطقه انجام داد، ارائه شد.

کلمات کلیدی: ترکیه، ایران، آذربایجان جنوبی، مشاورت بازرسی عمومی، آسیمیلاسیون

آغاز

خصوصیات جغرافیایی کلی آذربایجان جنوبی

منطقه‌ی آذربایجان جنوبی که با نام آذربایجان ایران هم شناخته می‌شود، از شمال به رود ارس، از غرب به آناتولی شرقی، از جنوب به منطقه‌ی کردنشین ایران و خمسه و از شرق به کوه‌های تالش و موغان محدود می‌شود و ساکنان آن تُرک‌های آذری هستند. این منطقه به دلیل قرار گرفتن بر سر راه‌های آذربایجان، هندوستان، آناتولی، قفقاز و ایران از اهمیت استراتژیک برخوردار است. منطقه‌ی مورد بحث، از لحاظ شرایط جغرافیایی، دور از دریا و در فلاتی با ارتفاع زیاد قرار دارد. درحالی‌که سهند و سبلان مرتفع‌ترین کوه‌های این منطقه است، دریاچه‌ی اورمیه هم با رودهای فراوانی که به آن سرازیر می‌شود، شبیه‌ترین عامل جغرافیایی به یک دریا هست. رودهای ارس در شمال و قیزیل‌اؤزن در جنوب، مهم‌ترین رودهای آذربایجان جنوبی است که زمین‌های کشاورزی منطقه را آبیاری می‌کند و دره‌های پرآب را به دریای خزر وصل می‌کند . آذربایجان جنوبی به دلیل داشتن آب‌وهوای مساعد و بارش باران به میزان کافی، دارای حاصلخیزترین زمین‌های کشاورزی ایران است. درعین‌حال، یک مرکز مهم برای نگهداری از حیوانات اهلی هست. اصلی‌ترین شهرهای آذربایجان جنوبی که تا چندی پیش مهم‌ترین مرکز صنعتی ایران بود، عبارت‌اند از: تبریز، همدان، اورمیه، اردبیل، قزوین، زنجان، خوی، مراغه، میانه، مرند، اهر، میاندوآب، سلماس، نقده، ابهر، بیجار، تاکستان، سراب، مشکین (خیاو)، آستارا، ماکو، خلخال، قروه، موغان (گرمی)، هشترود، قیدار (خدابنده)، ساوه، کنگاور. بر اساس قانون انتخابات که در سال 1906 در ایران تصویب شده است، شهرهای زیر در داخل ایالت تشکیل‌شده‌ی آذربایجان محسوب شدند: تبریز، اورمیه، خوی، دیلمقان، ماکو، مراغه، بناب، میاندوآب، ساوجبلاغ، دهرگان، مرند، اهر، اردبیل، مشکین، آستارا، خلخال، سراب، میانه و صائین‌قالا.

ساختار دینی و قومی آذربایجان جنوبی

سرزمین آذربایجان جنوبی به دلیل اینکه مدت زمان تاریخی بسیار طولانی در داخل مرزهای ایران قرار گرفته است، پس برای بررسی ساختار دینی و قومی منطقه باید از کلِ ایران به جزء آذربایجان جنوبی بیاییم. اگر به تاریخ ایران نگاهی بیاندازیم، شاهد خواهیم بود در دولت صفوی شاه اسماعیل (و دوران قبل از آن)، در حکومت نادرشاه افشار و در حکومت خاندان قاجار، تُرک‌ها عنصر حاکم و موسس دولت‌ها بودند. این وضعیت تا سال 1925 ادامه داشت. با سقوط حکومت خاندان قاجار و شاه شدن رضا پهلوی، حکومت تُرک‌ها در ایران به پایان رسید. بعد از این تاریخ در دوران رضا پهلوی، اقوام مختلف تُرک که در نقاط مختلف ایران زندگی می‌کردند، مجبور شدند تا به عنوان اقلیت در دولتی که بر مبنای ملی‌گرایی فارس بنا شده بود، زندگی کنند. بعد از انقلاب خمینی، در دوران جمهوری تئوکراتیک اسلامی ایران که بر مبنای اعتقاد شیعه بنا شده بود، سیاست‌های ملی‌گرایی فارس ادامه پیدا کرد.

ساختار قومی ایران از گذشته تاکنون در هیچ دورانی دارای ساختار همگن و یکدست نبوده است. این وضعیت باعث شده است تا از دید اداره، این کشور به مناطق قومی مختلفی تقسیم شود. از زمان تأسیس حکومت هخامنش در سال 559 قبل از میلاد تا سقوط حکومت قاجار در سال 1925 میلادی، ایران به‌صورت ایالتی و یا فدراتیو اداره شده است. در دوران حکومت قاجار هم نام رسمی ایران، “ممالک محروسه‌ی ایران” بود. در حال حاضر مناطق اصلی قومی در ایران بدین شرح است:

فارسستان (اگر به فارسستان، منطقه‌ی مرکزی ایران که فارس‌ها در آنجا زندگی می‌کنند بگوییم، صحیح‌تر است)، آذربایجان، بلوچستان، لرستان، کردستان، عربستان، لارستان، لکستان، تُرکمنستان، گیلان، مازندران. غیر از این موارد، گروه‌های متفاوت قومی/دینی مانند ارمنی – نسطوری و زیرشاخه های گروه‌های قومی نامبرده در بالا، در مناطق مختلف ایران وجود دارند.

از دوران صفوی تا زمان حاضر، مذهب رسمی در این منطقه، مذهب شیعه است که اعتقادات و مذاهب دیگری هم در این منطقه وجود دارند. بعلاوه، تالش‌هایی که به مذهب اسلامی سنی معتقد هستند، کردهای شمال، تُرکمن‌ها، بلوچ‌ها، قزاق‌ها، سیستانی‌ها‌، لرها، تات‌ها، همچنین ارمنی‌های مسیحی، نسطوری‌ها، زرتشتی‌ها که تعدادشان خیلی کم است، ایزدی‌ها و یهودی‌ها هم سال‌ها وجود خود را در این منطقه حفظ کرده‌اند.

آذربایجان یک کشور تاریخی در شمال غربی ایران و جنوب قفقاز است که مردمان ساکن در آن، تُرک‌های آذری هستند. سرزمین تُرک‌های آذربایجان بعد از نفوذ روسیه در قفقاز و شکست ارتش قاجار به فرماندهی عباس میرزا از روس‌ها، در سال‌های 1813 و 1828 بعد از امضای قراردادهای تُرکمنچای و گلستان از همدیگر جدا شدند. در نتیجه‌ی این قراردادها داغستان، گرجستان، ارمنستان و جمهوری آذربایجان کنونی از ایران جدا شدند. آذربایجان جنوبی هم در داخل حکومت قاجار باقی ماند. بعد از فروپاشی شوروی، آذربایجان شمالی، استقلال خود را به دست آورد. ولی این جدایی {آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی} تا امروز ادامه دارد.

آذربایجان جنوبی در روابط ترکیه – ایران در اوایل قرن بیستم

اگر به اتفاقات سیاسی رخ داده در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ایران نگاهی بیاندازیم، می‌بینیم حرکت‌هایی از نوع حرکت‌های مشروطیت خواهی در دولت عثمانی، به‌صورت موازی در ایران هم دیده می‌شود. غیر از این، شباهت‌هایی هم در نوع رابطه‌ی مشروطه‌خواهان و حکومت {در دو طرف} دیده می‌شود. به عنوان مثال، شاه وقت ایران (مظفرالدین شاه) به حکومت مشروطه با دید تردید نگریسته و استبداد را افزایش داد. بنا به گفته‌های “چتین‌ سایا” در سال 1997، در دوره‌ی مورد بحث، دولت عثمانی برای بخشی از سیاسیون و روشنفکران دینی ایران، به یک دولت نمونه تبدیل شده بود. بعلاوه، مرکزی که مخالفان رژیم در آنجا جمع می‌شدند هم استانبول بود. افزایش رقابت میان روسیه و انگلیس برای به دست گرفتن ایران در نیمه‌ی اول قرن نوزدهم و توافق برای تقسیم ایران بین دو کشور در سال 1907، مانعی بر سر راه ادامه‌ی اداره‌ی ایران به‌صورت مشروطه بود.  روسیه مدت زمان طولانی می‌خواست بر ایران حاکمیت مطلق داشته باشد. در میان دلایلی که روسیه را مجبور کرد تا به امضای این قرارداد با انگلیس راضی شود، شکست از ژاپن در جنگ سال 1905، نشانه‌هایی مبنی بر قریب‌الوقوع بودن جنگ جهانی اول از دید موازنه‌ی قوای منطقه و خطر آلمان بود. بر اساس این قرارداد، شمال ایران تحت کنترل روسیه و جنوب ایران تحت کنترل انگلیس قرار می‌گرفت. مناطق دیگر هم به عنوان “مناطق بی‌طرف” قبول واقع شدند و در کنترل ایران قرار گرفتند. دراثنای جنگ جهانی اول، مناطق “بی‌طرف ایران” از طرف نیروهای روس و انگلیس اشغال شدند و نیروهای نظامی ایران در درون جنگ واقعی قرار گرفتند و همه‌ی مناطق ایران جزو نواحی جنگی محاسبه شدند .

دولت عثمانی در جنگ جهانی اول، با آلمان متحد شد و مجبور شد تا با روسیه، انگلیس و فرانسه که جزو قدرتمندترین دولت‌های زمان بودند، بجنگد. در داخل طرح‌های جنگی دولت عثمانی و آلمان، طرح “قطع حمایت‌های لجستیک انگلیس از هندوستان” از جایگاه مهمی برخوردار بود. دولت عثمانی و آلمان می‌خواستند با این طرح، دشمن خود یعنی انگلیس را که از لحاظ نظامی ضعیف شده بود را شکست دهند. آلمان در نظر داشت تا برای انجام این طرح، علاوه بر قدرت نظامی دولت عثمانی، از قدرت معنوی خلیفه هم استفاده کند و با فرمان جهادی که قرار بود خلیفه آن را صادر کند، مردم ایران ، هندوستان ، قفقاز، مصر، عراق و دیگر کشورهای مسلمان را علیه انگلیس و روسیه بشوراند. قبل از آغاز جنگ جهانی، دولت عثمانی تلاش می‌کرد تا در آذربایجان جنوبی، سیاست اتحاد اسلام را اجرا کند. این سیاست از طرف افرادی مانند عمر ناجی  که عضو تشکیلات مخصوصه  بود، دراثنای جنگ جهانی اول هم اجرا شد.

به‌علاوه، با هدف آغاز شورش بین مسلمانان ایران، افغانستان و هند علیه انگلیس و روسیه، آلمان کمک‌های مالی تأمین کرد و یک گروهان به فرماندهی حسین رئوف بیگ (اوربای) را هم تشکیل داد. ولی آلمان آن‌گونه که تصور می‌کرد، هم در ایران و هم در دیگر مناطق، در این راه به هدف‌های خودش نرسید .

با شروع انقلاب بلشویک در سال 1917 و پایان حکومت تزار در روسیه، بلشویک‌ها با دولت عثمانی قرارداد برست – لیتوفسک را امضا کرده و از جنگ خارج شدند. اتفاقات رخ داده، زمینه‌ی مطلوب جدیدی را برای دولت عثمانی برای رسیدن به منطقه‌ی آذربایجان ایجاد کرد. در ژانویه سال 1918 ارتش تُرک از طریق آذربایجان جنوبی به شهر باکو رسید.

ولی در تاریخ 30 اکتبر سال 1918، در نتیجه‌ی امضای قرارداد آتش‌بس مُندرُس عملیات پیشروی تُرک متوقف شد. واحدهای تُرک که در شمال ایران حضور داشتند، مجبور شدند بنا بر ماده‌ی 11 آتش‌بس، به مرزهای قبل از آغاز جنگ بازگردند. ایران هم در روزهای آتی از طرف انگلیس اشغال شد.

آذربایجان جنوبی در روابط تُرک – ایران در سال‌های بین 1918 – 1923

بعد از خروج کامل نیروهای تُرک از ایران (از آذربایجان جنوبی)، در کشور یک هرج‌ومرج و خلع قدرت ایجاد شد. انگلیس که به‌خوبی از این دوران به نفع خود استفاده می‌کرد، حکومت وثوق‌الدوله را مجبور کرد تا قرارداد 1919 را امضا کند. قراردادی که هم قدرت انگلیس را در ایران افزایش می‌داد و هم به موجودیت سیاسی ایران پایان می‌داد. اما بعد از مخالفت احمدشاه قاجار با این قرارداد، با حمایت انگلیس در سال 1921 ، یک کودتای نظامی سازمان‌دهی شد و سید ضیاءالدین طباطبایی به ریاست دولت و رضا پهلوی به عنوان وزیر جنگ منصوب شدند. در سال 1923 رضا پهلوی به عنوان رئیس دولت ایران و در سال 1925 هم رسماً به عنوان شاه ایران اعلام شد.

تأسیس دوباره‌ی حاکمیت دولت و ایجاد نظم در ایرانِ پس از جنگ، بسیار سخت بود. در این دوران برخی از تُرک‌های آذری ایران با حمایت بلشویک‌ها، برای رهایی از اسارت انگلیس و آزاد شدن از حاکمیت تهران که تحت امر انگلیس بود، سر به نافرمانی گذاشتند و در 23 ژوئن سال 1920، تأسیس حکومت مرکزی با نام “جمهوری آزادیستان” به رهبری شیخ محمد خیابانی را اعلام کردند .

حکومت تهران در نهایت در سپتامبر سال 1920 و بعد از استفاده از قدرت نظامی بر این وضعیت غلبه کرد. در میان تُرک‌های آذری که سر به نافرمانی گذاشته بودند، طرفداران ترکیه و روشنفکران ملی‌گرای آذری که در درون تشکیلات اتحاد و ترقی حضور داشتند هم وجود داشتند. درحالی‌که در ایران این اتفاقات رخ می‌داد، دولت عثمانی بعد از قرارداد آتش‌بس مُندرُس، به‌تمام‌معنا تحت اشغال قرار گرفته بود. دول متّفق هم در کنفرانس صلح پاریس داشتند تصمیم می‌گرفتند که سرزمین‌های عثمانی را چگونه تکه‌تکه بکنند. ایران در چنین دورانی درحالی‌که مسائل داخلی خود را به طور کامل حل نکرده بود، با رجوع به کنفرانس، اعلام کرد که در سرزمین‌های دولت عثمانی حق‌وحقوقی دارد و مرز آذربایجان جنوبی از رود آراز (ارس) در شمال آغاز می‌شود و تا دربند در شمال شرق ادامه دارد. خط مرزی ترسیم شده توسط ایران از نزدیکی تفلیس، قارص و ارضروم می‌گذشت و شهرهای ایروان و الیزابت‌پل را هم شامل می‌شد. ایران از کنفرانس پاریس درخواست کرد تا این ناحیه به ایران داده شود. انگلیس که در نظر داشت با کمک اقلیت‌های ساکن در ناحیه‌ی ذکرشده، یک دولت مستقل ارمنی و یک دولت مستقل کردی تأسیس کند و زیرساخت‌های این دولت‌ها را هم حاضر کرده بود، این درخواست ایران را جدی نگرفت. در روزهایی که مردمان تُرک در روزهای بسیار سختی به سر می‌بردند، این رفتار ایران، روشنفکران و مطبوعات تُرک را بسیار متعجب کرد. سلیمان نظیف نام مقاله‌ای که در این مورد نوشته بود را ” وای بروتوس، تو هم؟؟ ” انتخاب کرد.

ملت تُرک به اشغال سرزمین‌های خود، بی‌تفاوت نماند و تحت رهبری مصطفی کمال پاشا، برای کسب استقلال کشور خود و مبارزه با اشغالگری، در چارچوب سلسله جنگ‌های “میثاق ملی” به جنگ پرداخت. در این دوران، قوی‌ترین لشگر نیروهای تُرک از لحاظ سلاح و تجهیزات جنگی، لشگر پانزدهم ارضروم به فرماندهی کاظم کارابکیر بود. لشگر پانزدهم با گروهک‌های مسلح ارمنی مانند داشناک و هینچاک که برای تشکیل ارمنستان مستقل، سر به شورش گذاشته بودند و به مردم تُرک محلی حمله می‌کردند، با موفقیت جنگیده بود.

در این دوران، اتفاقات رخ داده در خارج از مرزهای ترکیه هم به‌خوبی تحت نظر بودند و سیاست‌هایی در راستای منافع ملی، اتخاذ و اعمال می‌شدند. شورش اسماعیل سیمیتقو برای این دوران یک مثال خوب است. سیمیتقو رئیس طایفه‌ی شکاک بود که در مناطق مرزی بین ایران و ترکیه زندگی می‌کردند و در آن دوران علیه ایران شورش آغاز کرده بود. سیمیتقو که با جمع کردن کردهای فراری از ارتش ترکیه به دور خود، قوی‌تر شده بود، در مدت کوتاهی در آذربایجان جنوبی، مناطقی را که تُرک‌ها تخلیه کرده بودند را در اختیار گرفت. ایران در ماه مه سال 1919 تلاش کرد تا شورش سیمیتقو را فرونشاند. ولی موفق نشد. سیمیتقو در اوایل، تلاش کرد تا حمایت انگلیس‌ها را کسب کند. ولی نتوانسته بود این امر را به واقعیت تبدیل کند. سیمیتقو سپس با رهبران مبارزه‌ی ملی در آناتولی ارتباط برقرار کرده بود. در این روند، کمک‌های رهبران مبارزه‌ی ملی شامل مهمات نظامی به سیمیتقو برای جلوگیری از حملات ارمنی‌ها و نسطوری‌های ایران آغاز شد . حمایت‌های ترکیه‌ی عثمانی از سیمیتقو تا سال 1922 و پیروزی مبارزات ملی ادامه داشت. در این دوران سیمیتقو، قدرت خود را روز به روز افزایش می‌داد و برتری خود در آذربایجان جنوبی را محکم‌تر می‌کرد.

ایران، فکر می‌کرد ترکیه‌ی عثمانی می‌خواهد با استفاده از سیمیتقو، سرزمین‌هایش را اشغال کند. به همین دلیل از ترکیه‌ی عثمانی می‌خواست تا حمایت‌های خود از سیمیتقو را قطع کند. کاظم کارابکیر پاشا، فرمانده لشگر پانزدهم دلایل حمایت از سیمیتقو را این‌گونه توضیح داده بود: ” سیمیتقو با ارمنی‌ها و نسطوری‌ها می‌جنگد. مخصوصاً برای جلوگیری از ایجاد مزاحمت ارمنی‌ها در وان، از سیمیتقو حمایت می‌کردم. غیر از این، وجود سیمیتقو به نیروهای تُرک فرصت می‌داد تا برای مبارزه با نیروهای انگلیس در منطقه‌ی عراق، از خاک ایران عبور کنند.”

در 23 آوریل سال 1920 مجلس کبیر ترکیه با امضای قرارداد گومرو و امضای ” قرارداد دوستی تُرک–شوروی” در 16 مارس سال 1921، تحت کنترل بودن مناطق شمال شرقی ترکیه (غیر از باطوم) را همان‌طور که در میثاق ملی  گفته شده بود، تضمین کرد. روابط حکومت آنکارا و شوروی روزبه‌روز بهتر می‌شد و هر دو کشور برای تقویت وضعیت موجود، در این فکر بودند تا با حضور ایران و افغانستان و در یک مساحت وسیع، یک حلقه‌ی صلح ایجاد کنند.

در راستای این هدف در 1 مارس سال 1921، “قرارداد دوستی تُرک – افغان” امضا شد . حال نوبت به امضای قرارداد با ایران رسیده بود. ولی ایران زیاد راغب نبود تا با شوروی (روس) متحد شود که سال‌ها طولانی، سرزمین‌هایش را تحت اشغال گرفته بود. همچنین ایران به اتحاد با حکومت ترکیه که بنا به شرایط زمانه، از سیمیتقو حمایت می‌کرد، زیاد رغبت نداشت. هدف ترکیه و شوروی هم این بود که با ایجاد این اتحادها، به موجودیت انگلیس در منطقه پایان دهد.

در روزهای آخر سال 1921، رضا پهلوی که وزیر جنگ ایران بود، در اختیار گرفتن اداره‌ی کشور و ایجاد استقرار سیاسی را آغاز کرد. رضاخان بعد از این‌که فهمید حکومت آنکارا در جنگ استقلال آناتولی پیروز خواهد شد، تلاش کرد تا با ترکیه روابط خوب و روبه رشد ایجاد کند. با این هدف در آگوست سال 1921، ممتاز الدوله را به عنوان سفیر عالی‌مقام ایران در آنکارا انتخاب کرد. ترکیه هم در این دوران می‌خواست روابط خود با ایران را گسترش دهد.

زیرا یوسف کمال (تنگیرشک) که وزیر امور خارجه‌ی حکومت مجلس کبیر ترکیه بود، در سخنرانی خود در 21 ژوئن سال 1921 در مجلس کبیر ترکیه این‌گونه می‌گوید: “در حال تثبیت سیاست خود در قبال ملت ایران و تقویت روابط دوستانه‌ی خود با ایران هستیم. “

ممتاز الدوله، سفیر ایران در آنکارا در 22 ژوئن سال 1922 به آنکارا آمد و در 30 ژوئن سال 1922 هم اعتبارنامه‌ی خود را به حکومت آنکارا تقدیم کرد. مصطفی کمال پاشا هم، رضایتمندی خود از تعیین ممتاز الدوله به عنوان سفیر ایران در آنکارا ابراز کرد و به نام خودش و مجلس کبیر ترکیه، خوشامدگویی گفت. مصطفی کمال پاشا از سفیر ایران خواست تا رضایت مردم ترکیه از داشتن روابط صمیمانه با کشور همسایه و هم‌دینی مانند ایران را به مردم ایران برساند. مصطفی کمال پاشا همچنین از ادامه داشتن دوستی بین مردم دوست و هم‌دین دو کشور و ارائه هرگونه حمایت به ایران از طرف ترکیه سخن گفته بود .

مصطفی کمال پاشا در ضیافت شامی که آرالوف، سفیر شوروی در آنکارا به افتخار ممتاز الدوله، سفیر ایران در آنکارا ترتیب داده بود، دیدگاه و انتظارات خود را به طور مفصل در مورد روابط بین دو کشور، بیان کرد. مصطفی کمال پاشا در این سخنرانی خود، دوستی میان کشورهای شوروی، آذربایجان، ترکیه، افغانستان و ایران را برای مردم هر کشور و مردم منطقه، نشانه‌ی صلح و امنیت دانسته و گفته بود که ترکیه مبارزه‌ی کسب استقلال خود را نه فقط به نام خود، بلکه به نام تمام ملل سرکوب‌شده و مستعمره‌ی شرق انجام می‌دهد و می‌خواهد تا تمام ملل شرقی این مبارزه را به عنوان سرمشق خود قرار بدهند. مصطفی کمال پاشا همچنین در این سخنرانی خود عنوان کرد که زیر سایه‌ی حاکمانی که تا آن روز بر ملل شرقی حکومت کرده و همواره بر مردم خود ظلم روا داشته بودند، مردم منطقه هم نسبت به همدیگر، به دید دشمن نگاه می‌کنند. ولی مصطفی کمال پاشا گفت که این دوران دیگر گذشته است و دیگر مردم ایران و مردم ترکیه در یک رابطه‌ی دوستانه‌ی متقابل قرار دارند .

نزدیک شدن ایران و ترکیه در مدت زمان کوتاهی تأثیر خود را در روابط دوگانه نیز نشان داد و ترکیه، از حمایت خود از سیمیتقو (به دلیل مبارزه با ارمنی‌ها و نسطوری‌ها) دست برداشت و به فعالیت‌های سیمیتقو در آذربایجان جنوبی پایان داد. ایران هم تلاش می‌کرد تا در حد امکان، فعالیت‌های انگلیس را در منطقه متوقف کند. بعد از این اتفاق، ایران در مدت کوتاهی شورش سیمیتقو را سرکوب کرد .

در چارچوب این روابط خوب، درحالی‌که هنوز ظفر بزرگ 30 آگوست به دست نیامده بود، در تاریخ 27 آگوست سال 1922 سفرای ایران و افغانستان در دیدار با نخست‌وزیر رئوف اوربای، خوشحالی خود را از کسب پیروزی ترکیه اعلام کردند. در سپتامبر سال 1922 پیام تبریک قوام‌السلطنه، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه‌ی ایران توسط سفارت ایران به آنکارا رسید و در اکتبر سال 1922 هم حکومت تهران با فرستادن هیاتی به آنکارا، به مصطفی کمال پاشا هدایای مختلفی اهدا کرد.

در چارچوب رویدادهای دوستانه، ترکیه محی‌الدین پاشا را در 7 اکتبر سال 1922 به عنوان سفیر ترکیه در تهران تعیین کرد و محی‌الدین پاشا در تاریخ 7 فوریه سال 1923 به عنوان اولین سفیر ترکیه در ایران، اعتبارنامه‌ی خود را به رضاخان تقدیم کرد. درحالی‌که انتخاب محی‌الدین پاشا به عنوان سفیر ترکیه در ایران، از طرف تُرک‌های آذری ایران و افرادی که بعد از خلافت عبدالحمید دوم، تفکر اتحاد اسلام را در اذهان خود پرورش داده و در این راستا فعالیت می‌کردند، به گرمی استقبال شد. ولی انگلیس از این امر بسیار ناراضی شد و اتفاقات رخ داده را به عنوان تهدیدی در راه موجودیت خود در منطقه حساب کرد.

تعیین محی‌الدین پاشا به عنوان سفیر ایران توسط ترکیه، در داخل ایران هم موجب برخی نارضایتی‌ها شد. ایران نگران این بود که ترکیه بعد از پیروزی در مبارزه‌ی ملی، به تُرک‌های آذری و خاک آنها بیشتر توجه خواهد کرد. ایران در این دوران، هم از لحاظ سرباز، هم از لحاظ مهمات و هم از لحاظ اقتصاد بسیار ضعیف بود. حتی برای ساکت کردن مخالفان داخلی خود هم به حمایت ترکیه نیاز داشت. نگرانی ایران را رضاخان به حسین توغاچ، وابسته‌ی نظامی ترکیه در تهران این‌گونه گفته بود: ” این‌گونه فکر می‌کنم که چشم ترکیه به دنبال آذربایجان ایران است. می‌خواهد اینجا را بگیرد. بله، مردمان آذربایجان تُرک هستند. ترکیه نمی‌تواند به این بی‌توجه باشد. در حقیقت ترکیه الآن چنین سیاستی را دنبال نمی‌کند. مصطفی کمال پاشا شخص بسیار عاقلی است. اما ممکن است بعد از مصطفی کمال پاشا، ترکیه دوباره سیاست حکومت اتحاد و ترقی (منظور سیاست توران گرایی است) را اتخاذ کند. می‌بینم که راه‌آهن شما از دو شاخه به طرف آذربایجان ساخته می‌شود. ترکیه باید (/ می‌تواند) دیر یا زود، آذربایجان را بگیرد. “

در کنفرانس لوزان درحالی‌که دیگر مرزهای ترکیه به طور کامل مشخص شده بود، ولی مرز ترکیه با عراق و در نتیجه مشکل موصل هنوز به یک راه‌حل نرسیده بود. مصطفی کمال پاشا در این فکر بود تا بعد از کنفرانس لوزان و در دورانی که هنوز عاقبت موصل مشخص نشده است، از کمک ایران در عملیات نظامی احتمالی ترکیه در این منطقه استفاده کند. زیرا مصطفی کمال پاشا، در سخنانی که این وضعیت را به طور کامل اثبات می‌کند، گفته بود: ” رضاخان دستیار خود را نزد من فرستاده بود. دستیار رضاخان شخص عاقلی است که در زمان خود در استانبول تحصیل کرده است. با وی گفت‌وگوی محرمانه‌ای داشتم. به نظر می‌رسد که آنها در راستای کسب منفعت از ما حرکت می‌کنند. ما به آنها توپ بدهیم، مهمات بدهیم و دیگر کمک‌ها را هم تأمین بکنیم. در مقابل اینها {منظور رضاخان} در صورت لزوم به هنگام انجام عملیات عراق، به فرمان ما آماده هستند و کمک خواهند کرد.” ایران همان‌طور که می¬خواست در کنفرانس پاریس شرکت کند، برای ارسال نماینده به کنفرانس لوزان هم از انگلیس کمک خواست. ایران هیچ‌وقت نمی‌خواست شهر موصل به ترکیه بپیوندد. حتی ادعا می‌کرد نسبت به کردهایی که در ترکیه زندگی می‌کنند، حق‌وحقوقی دارد. انگلیس در کنفرانس لوزان با اعلام اینکه تشکیل یک دولت کردی به‌هیچ‌وجه در دست بررسی نیست، درخواست ایران در این مورد را رد کرد.

ترکیه بعد از پیروزی در مبارزه‌ی ملی، به پایدار ماندن روابط خود با ایران توجه کرد و از یکپارچگی سیاسی ایران حمایت کرد. در راستای این اهداف با رضاخان روابط خوبی ایجاد شد. زیرا از دید امنیت ترکیه، یکپارچگی سیاسی ایران یک امر اساسی در نظر گرفته شد. انگلیس در این دوران، عراق را در اختیار گرفته و با ترکیه همسایه و هم‌مرز شد. با توجه به اینکه انگلیس یکی از قدرتمندترین دولت‌های استعمارگر زمان بود، این وضعیت برای امنیت ترکیه یک تهدید حساب می‌شد. با تصور این احتمال که منطقه‌ی ایران هم به همین شکل، به طور کامل در دست انگلیس قرار بگیرد، تهدیدی که متوجه ترکیه بود، افزایش می‌یافت. کتابی که با استناد به اسناد دولتی در مورد دیدگاه‌های ترکیه نسبت به ایران نوشته شده است، اتفاقات مورد بحث را این‌گونه ارزیابی می‌کند: ” برای جلوگیری از تهدیدات بزرگ‌تر که بسیار محتمل به نظر می‌رسد، در ایجاد روابط دوستانه با ایران مزایایی وجود دارد. زیرا در ایران یکپارچگی نژادی وجود ندارد. درحالی‌که با فشارهای وارده از جانب شمال و جنوب ایران و تحت تأثیر اتفاقات رخ داده در ترکیه، احساسات ملی نژادهای مختلف ایران، علیرغم تلاش‌های حکومت ایران، در حال تقویت هست. از این تاریخ به بعد، تجزیه‌ی این دولت امری امکان‌پذیر به نظر می‌رسد. اگر چنین اتفاقی {تجزیه‌ی ایران} رخ بدهد، تُرکها، با روس‌ها و انگلیس‌هایی همسایه می‌شدند که بسیار خطرناک‌تر از ایران بودند و اوضاع {برای ترکیه} سخت‌تر می‌شد. لذا اهمیت موانعی که ایجاد می‌شد، {برای ترکیه} آشکار بود.”

آذربایجان جنوبی در روابط ترکیه – ایران در 1924 تا 1938

حذف مقام سلطنت در 1 نوامبر 1922 و اعلام جمهوریت در 29 اکتبر سال 1923 در ترکیه، از طرف ایران به دقت تحت نظر بود. حتی در آوریل سال 1924، خاندان قاجار از ایران اخراج شدند و فکر گذار به حکومت جمهوری در ایران، مورد بحث قرار گرفت. رضاخان که در 28 اکتبر سال 1923 نخست‌وزیر ایران شده بود، این اتفاقات را هدایت می‌کرد. رضاخان بعد از اینکه به مقام نخست‌وزیری رسید، در فکر تغییر سفیر ایران در ترکیه بود و در ژانویه سال 1924، سید طباطبایی را به عنوان سفیر ایران در ترکیه انتخاب کرد. در این دوران، ترکیه تلاش فراوانی کرد تا سلطنت در ایران لغو و به جای آن جمهوریت اعلام شود. غازی مصطفی کمال پاشا از طریق محی‌الدین پاشا، سفیر ترکیه در تهران، توصیه‌هایی در باب اعلام جمهوریت در ایران به رضاخان گفت.

در همان روزها، در مطبوعات ترکیه خبرهایی مبنی بر اعلام جمهوریت در ایران پخش می‌شد. اتفاقات رخ داده در باب اعلام جمهوریت در ایران، از طرف شوروی هم حمایت می‌شد. زیرا آنها فکر می‌کردند از این طریق می‌توان انگلیس را از منطقه خارج کرد.

در ایران بعد از مارس سال 1924، انتظارات در مورد اعلام هر چه سریع‌تر جمهوریت در ایران افزایش یافته بود. رضاخان می-خواست در 21 مارس در روز عید نوروز، جمهوریت را اعلام کند. روحانیون ایران هم به جمهوریت مثبت نگاه می‌کردند و حتی از آن حمایت می‌کردند. ولی در 3 مارس سال 1924 و بعد از لغو خلافت در ترکیه، مخالفت‌ها نسبت به فکر جمهوریت در ایران مخصوصاً در میان روحانیون  ایران افزایش یافت. رضاخان بعد از مدت کوتاهی اعلام کرد از فکر اداره‌ی حکومت ایران به‌صورت جمهوری منصرف شده است. این خبر را غازی مصطفی کمال پاشا در کاخ چانکایا درحالی‌که همراه با حمدالله صبحی و دیگران مشغول صرف غذا بود، شنید و ناراحتی خود را اعلام کرد. بعد از این، حمدالله صبحی گفت که در ایران، قشر روشنفکری که بتواند حکومت جمهوری را تأسیس کند، هنوز وجود ندارد.

اعلام نشدن جمهوریت در ایران و مخصوصاً رفتار اتخاذ شده توسط ایران در مورد مسئله‌ی موصل، روابط دو کشور را وارد مرحله‌ی سردی کرد. این روند تا 31 اکتبر سال 1925 که مجلس ایران به سلطنت خاندان قاجار پایان داد، ادامه داشت. ترکیه بعد از این اتفاق دوباره شروع به کار کرد و در 7 نوامبر سال 1925، ممدوح شوکت بیگ (اسن‌دال) را به عنوان سفیر ترکیه در ایران تعیین کرد. مصطفی کمال پاشا از ممدوح شوکت بیگ خواسته بود تا با رضاخان بگوید، درصورتی‌که حکومت جمهوری اعلام کند، برای کشورش بهتر خواهد بود و ترکیه هم {در این صورت} از ایران حمایت خواهد کرد.

ولی تلاش‌های ترکیه، بی‌نتیجه باقی ماند. مجلس ایران در 12 دسامبر سال 1925، رضاخان را به عنوان “شاه” اعلام کرد. بعد از این اتفاق روابط ایران و ترکیه برای مدتی کوتاهی رو به سردی گرایید. ترکیه حتی پیام تبریکی به مناسبت شاه شدن رضاخان نفرستاد. در 27 دسامبر سال 1925، رضاشاه با قبول {درخواست دیدار} ممدوح شوکت بیگ، از وی خواست تا اراده‌ی حکومت ایران برای ایجاد روابط خوب با ترکیه را به حکومت آنکارا برساند. رضاشاه همچنین گفته بود که با حکومت فعلی هم می‌توان به این امر واقعیت ببخشد. ترکیه در پی این اتفاق در 5 ژانویه سال 1926 پیام تبریک خود را فرستاد که باعث دوباره جان گرفتن روابط بین ایران و ترکیه شد. ترکیه به مراسم رسمی تاج‌گذاری شاه ایران، اهمیت فراوانی داده بود. به خاطر این مراسم هواپیماهای خود را به تهران فرستاد. همچنین جلسه‌ی شورای وزیران ترکیه در تاریخ 29 آوریل سال 1926 تصمیم گرفت یک شمشیر مزین به سنگ‌های قیمتی (نگین) را به شاه ایران هدیه بدهد.

مسئله اختلافات مرزی

حل نشدن مسئله‌ی موصل در کنفرانس لوزان و عدم ایجاد توافق بین انگلیس و ترکیه که در کنفرانس خلیج در سال 1924 در استانبول گرد هم جمع شده بودند، باعث شد تا این اختلاف ابتدا به جمعیت ملل و سپس به دیوان عدالت لاهه انتقال داده شود. انگلیس تلاش می‌کرد تا با ایجاد آشوب و هرج‌ومرج در داخل کشور ترکیه در آن دوران، از توجه ترکیه به مسئله‌ی موصل ممانعت کند و در صحنه‌ی بین‌المللی از ترکیه تصویر کشوری را ایجاد بکند که هنوز نتوانسته است مشکلات داخلی خودش را حل کند. اتفاق مورد نظر انگلیس در 13 فوریه سال 1925 در روستای پیران در ناحیه‌ی اگیل مربوط به شهر ارگانی رخ داد و شخصی با نام شیخ سعید که رئیس یک طایفه کرد بود، سر به شورش گذاشت. شورش در مدت کوتاهی به بینگؤل، موش، و دیاربکر هم سرایت پیدا کرد و طایفه‌های باللی، دکوریکی، هاکان، عمرکان و هوبیگه از مناطق جلالی، زیلان و ماردین و برخی از طوایف منطقه‌ی بیتلیس و سیرت هم به شورش پیوستند.

حکومت فتحی بیگ (اوکیار) با ناتوانی در سرکوب این شورش، استعفای خود را اعلام کرد و وظیفه‌ی ایجاد حکومت جدید به عصمت پاشا (اینونو) داده شد. حکومت جدید چاره‌ی سرکوب این شورش را در اتخاذ تدبیرهای جدید دید و قانون تقریر سکون را تصویب کرد. همچنین دادگاه‌های استقلال تأسیس شدند . در نتیجه‌ی تصمیمات اتخاذشده، شورش سرکوب شد و در 15 مه سال 1925 شیخ سعید و برخی از طرفدارانش درحالی‌که می‌خواستند به ایران فرار کنند، بر روی پل چارپوه در رودخانه‌ی مراد در جنوب وارتو دستگیر شدند.

درحالی‌که ترکیه سرگرم سرکوب این شورش بود، جمعیت ملل و دیوان عدالت لاهه به تعلق شهر موصل به کشور عراق حکم داد. در شرایط آن زمان، ترکیه مجبور شد تا این وضعیت را قبول کند.

شورش شیخ سعید نشان داد که در هنگام سرکوب شورش‌های کرد، مشکل اصلی این است که کردهای عاصی که در مقابل ارتش ترکیه قرار می‌گیرند، به ایران فرار می‌کنند و از کردهای ساکن در ایران جذب حمایت می‌کنند.

ترکیه با هدف از بین بردن این وضعیت که بسیار برایش ناخوشایند بود، “قرارداد امنیت و دوستی” را با ایران در 22 آوریل سال 1926 در تهران، امضا کرد. ترکیه می‌خواست با این قرارداد، به مسائل مرزی پایان دهد و همکاری بین دو کشور را افزایش دهد. با این هدف در بند ششم از این قرارداد، این‌گونه نوشته شده بود:” با هدف تأمین امنیت و آرامش مردم مناطق مرزی دو طرف و پایان دادن به افعال مجرمانه که مخل آسایش دو کشور هستند، تدابیر لازمه اتخاذ خواهد شد. این تدابیر، جداگانه از طرف حکومت‌های طرفین و یا در صورت امکان مشترکاً اتخاذ خواهد شد.” مطابق بند اول از این قرارداد، دوستی ابدی بین دو کشور ایجاد خواهد شد. مطابق دیگر بندها دو کشور نباید نسبت به همدیگر اعمال دشمنانه انجام دهند و اگر کشوری مورد حمله قرار گرفت، دیگری باید در این جنگ بی‌طرف باقی بماند.

امضای قرارداد ترکیه با ایران نتوانست جلوی عبور غیرقانونی از مرزها  و شورش کردهای ساکن در منطقه را بگیرد. تقریبا هر سال یک شورش کردی به راه می‌افتاد و مانند همیشه شورشیان کرد می‌توانستند به راحتی به ایران فرار کنند. در این دوران، ایرانی که فکر می‌کرد ترکیه از شورش‌های رخ داده در آذربایجان جنوبی حمایت می‌کند، در برابر کردهایی که {به‌صورت غیرقانونی} به داخل مرزهایش می‌آمدند، اقدامات لازم را انجام نمی‌داد. به‌این‌ترتیب می‌خواست ترکیه را در وضعیت سخت قرار بدهد. در سال 1926 در مناطقی مانند نهری، راچکوتان، رامان، هازو، هاچو، ساسون، آغری اول و کوچ‌اوشاغی که به مرز ایران نزدیک بودند، شورش‌های پرتعداد و کوچک و بزرگی ایجاد شده بود . ترکیه توانسته بود تا شورش‌های کردی را خاموش کند، ولی شورشیان با استفاده از خلا قانونی و شرایط جغرافیایی که مرز ایران برایشان مهیا کرده بود، به ایران فرار کنند. شورشیان برای مدتی در این منطقه می‌ماندند. از کردهای ایران (مخصوصاً طوایف هالی‌کانلی و بلی‌کانلی) حمایت لجستیک فراهم می‌کردند و سپس با عبور مجدد از مرز ترکیه، به سربازان تُرک و یا روستاهای تُرک حمله می‌کردند. کردها برای کسب استقلال، علاوه بر اینکه دست به شورش می‌زدند، با هدف جلب حمایت از کشورهای خارجی، سازمانی با نام هویبون (استقلال) تأسیس کردند. شعب این سازمان را در حلب و بیروت تأسیس کرده و با سازمان داشناک ارمنی علیه ترکیه متحد شدند. در سال 1927 شورش‌های موتکی، بیجور، آغری دوم، عاصی رسول و تندورک به راه افتاد. بعد از این اتفاقات، ترکیه در 19 ژوئن سال 1927 قانونی تصویب کرد که بر اساس آن حکومت باید “به دلایل اداری، نظامی و اجتماعی، 1400 نفر به همراه خانواده‌هایشان، 80 خانواده‌ی شورشی و محکومان جرائم سنگین مناطق حکومت‌نظامی شرق و استان بیاضیت را به استان‌های غربی منتقل کند.”

همچنین حکومت اعلام کرده بود که در این منطقه، اصلاحات ارضی را انجام خواهد داد و برای پیگیری این موضوع، دکتر ابراهیم طالع‌بیگ را مأمور کرد . درحالی‌که این اتفاقات رخ می‌داد، در دوغو بیاضیت برخی از شورشیان کرد به واحدهای نظامی ترکیه حمله کرده و با اسیر گرفتن تعدادی از سربازان تُرک، به ایران فرار کردند. بعد از این اتفاق، ترکیه سریعاً به ایران اخطار کتبی داد و از ایران خواست تا طی 10 روز افسران و سربازان اسیر تُرک را به ترکیه تحویل دهد و از عبور کردهای ترکیه به ایران جلوگیری کند. همچنین ممدوح شوکت بیگ، سفیر ترکیه در تهران در 11 آگوست سال 1927 تهران را ترک کرد.

ایران در 6 اکتبر سال 1927 به اخطار کتبی ترکیه پاسخ داد. ایران قول داد که سربازان تُرک را آزاد و اقدامات لازم را در برابر شورشیان کرد اتخاذ کند. در دورانی که روابط بین دو کشور بسیار متشنج بود، روزنامه‌های حاکمیت ملی و جمهوریت خواستار حل سریع مسئله‌ی مرزها شدند و ادعا کردند، ایران در این مسئله آلت دست کشورهای انگلیس و روسیه شده است. ایران با هدف بهبود روابط رو به وخامت خود با ترکیه، علی خان فرخی، نخست‌وزیر سابق ایران را از پاریس به آنکارا فرستاد. ترکیه برای دیدار با فرخی خان و امضای یک پروتکل، توفیق رشدی بیگ، وزیر امور خارجه و ممدوح شوکت بیگ، سفیر ترکیه در تهران را مأمور کرد.

در نتیجه‌ی دیدارهای انجام گرفته در سال 1927، تأسیس هیاتی با هدف بررسی مناطقی که کردها در آن مناطق سر به شورش می‌گذاردند، مورد موافقت قرار گرفت. همچنین در 15 ژوئن سال 1928 یک پروتکل الحاقی به قرارداد دوستی دو طرف که در 22 آوریل سال 1926 امضا شده بود، اضافه شد. بنابراین پروتکل الحاقی، اگر یکی از دو طرف مورد حمله قرار بگیرد، طرف دیگر باید تلاش کند تا جلوی این جنگ را بگیرد. اگر هم نتواند جلوی این جنگ را بگیرد، باید به شکلی که منافع مشترک دو طرف رعایت شود، وضعیت را بررسی کند. عصمت پاشا، نخست‌وزیر وقت این قرارداد را این‌گونه ارزیابی کرده بود: ” پروتکل‌هایی که با همسایه‌مان ایران امضا کرده‌ایم دلیلی است بر فضای دوستی که در روابط دو کشور حکم‌فرما است. این پروتکل‌ها نشانه‌ی صمیمیت دو طرف برای پیشرفت اقتصادی و تقاضای همکاری است. با افزایش روابط سیاسی و {رشد فزاینده‌ی} وسایل حمل‌ونقل بین دو کشور، اصول هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و تأمین امنیت متقابل برای هر دو طرف اثرات خوبی به همراه خواهد داشت. “

بعد از امضای این پروتکل الحاقی، در تاریخ 9 آوریل سال 1929 برای تأمین امنیت مرزها یک قرارداد دیگر امضا شد و دو طرف برای تشکیل کمیسیون دائمی مرزی که از اعضای انتصابی دو طرف تشکیل شده باشد، به توافق رسیدند. هم ایران و هم ترکیه از مرز بین همدیگر راضی نبودند و هر دو کشور می‌خواستند تا مرزی که در سال 1913 ترسیم شده بود را تغییر دهند. کمیسیون مرزی فعالیت‌های خود را در سال‌های 1929 – 1930 آغاز کرد. ترکیه در سال 1929 مشفق سلامی بیگ (که یکی از مدیران کل سابق وزارت امور خارجه و معاون سفیر بود) و افسر ارشد فادل بیگ (که رئیس ارکان نظامی بخش بازرسی لشگر سوم بود) را به عنوان رئیس کمیسیون مرزهای خود تعیین کرد. ولی مدتی بعد مشفق سلامی بیگ از این مقام برکنار شد و به جای وی نورالدین فروح، معاون سابق سفیر ترکیه در مسکو منصوب شد. همچنین سرگرد علیرضا بیگ از اداره‌ی کل نقشه به عنوان توپوگراف تعیین شد. سرگرد ابراهیم بیگ هم با همان وظیفه از وزارت ملی دفاع به عنوان توپوگراف تعیین شد. صافت شوکرو بیگ هم به عنوان منشی و دفتردار کمیسیون از شعبه‌ی دوم دفترداری منصوب شد.

کمیسیون تعیین مرز که در سال 1929 فعالیت خود را آغاز کرد، هم به دلیل شرایط جوی و هم به دلیل شورش‌های سال 1929-1930 در منطقه‌ی آغری داغ، مجبور شد تا فعالیت‌های خود را تعطیل کند.

سال 1931 آغازگر دورانی است که در آن روابط ترکیه-ایران بهبود یافت. در این روند توفیق رشدی بیگ، وزیر امور خارجه‌ی ترکیه در یک سفر رسمی به تهران سفر کرد. دراثنای این سفر و در نتیجه‌ی فعالیت‌های انجام شده، در 23 ژانویه سال 1932 بین توفیق رشدی بیگ و فروغی، وزیر امور خارجه‌ی ایران “توافق‌نامه برای تعیین حدود مرزی” و  در همان تاریخ قرارداد “توافق، تسطیح معمولی و معاهده‌ی حاکم” بین دو طرف امضا شد . در این قراردادها تصمیم گرفته شده بود تا اختلافات مرزی به طور کامل حل شود. در 23 ژانویه سال 1932 بنا به قرارداد امضا شده مربوط به تعیین حدود مرزی، کمیسیونی چهار نفره که دو نفر از طرف دولت ایران و دو نفر از طرف دولت ترکیه تعیین شده بود، تشکیل شد. این کمیسیون وظیفه داشت تا در نواحی مرزی ایران-ترکیه به شناسایی بپردازد. ریاست طرف ترکیه در این کمیسیون را توفیق رشدی بیگ بر عهده داشت. دراثنای فعالیت‌های این کمیسیون، رئیس‌کل ارتش به نخست‌وزیری اعلام کرد که پروتکلی که قبلاً توسط نقشه‌ها تعیین شده و اراضی مرزی فعلی، با هم تناسبی ندارد و این وضعیت مشکل ایجاد می‌کند. نخست‌وزیری دیدگاه‌های خود در این مورد را در قالب دستوراتی که در تاریخ 2 دسامبر سال 1932 به ستاد کل ارتش فرستاد، اعلام کرد. نخست‌وزیری ترکیه به این وسیله می‌خواست تا این مسئله به‌صورتی حل شود که به روابط دوستانه‌ی ترکیه و ایران، (که در شرایط بدی ایجاد شده بود) ضرری وارد نشود. رفتار مشابهی هم از طرف رضاشاه نمایش داده شد و بعد از اعلام مسئولان ایرانی مبنی بر اینکه درخواست‌های ترکیه در مناطق مرزی غیر‌قابل‌قبول است، رضاشاه تلاش کرد تا بدون ضرر رساندن به روابط دوستانه با ترکیه، یک راه‌حل پیدا کند. فعالیت‌های تعیین مرز در سال 1934 پایان یافت و به یک نتیجه‌ی مشخص رسید. بر این اساس ایران قسمتی از منطقه‌ی کوه آغری (منطقه‌ی آغری کوچک) را به ترکیه واگذار کرد. در مقابل ترکیه هم قسمتی از منطقه‌ی بازرگان و قطور در جنوب شرق وان را به ایران واگذار کرد. در 536 کیلومتر از نوار مرزی هم تعداد 517 سنگ مرزی قرار داده شد.

ترکیه با انجام این اصلاحات، مسئله‌ی مرز را که مدت طولانی مشغولش کرده و دلیل اصلی ناآرامی منطقه بود را حل کرد. به‌طوریکه کردهای شورشی بعد از شکست در برابر سربازان تُرک به راحتی می‌توانستند به منطقه‌ی کوه آغری کوچک فرار کنند. سربازان تُرک همچون آن منطقه جزو خاک ایران بود، نمی‌توانستند شورشیان را تعقیب کنند و مجبور می‌شدند برگردند. ترکیه می‌خواست در سال 1930 به این موضوع که برایش بسیار زجرآور بود، به‌صورت یک‌طرفه پایان دهد. در تاریخ 8-9 ژوئن سال 1930 واحدهای ارتش ترکیه به فرماندهی صالح اومورتاک عملیاتی برای مبارزه با شورشیان در منطقه‌ی کوه آغری کوچک شروع کرد. واحدهای ارتش ترکیه با عبور از مرز ایران، از شمال و جنوب کوه آغری کوچک شورشیان را محاصره کرده و شورشیان کردی که به منطقه‌ی ایران فرار کرده بودند را خنثی کرد. ترکیه بعد از این عملیات نظامی یک پیغام کتبی با موضوع دستگیری کردهای فراری به داخل مرزهای ایران و جلوگیری از حمایت کردهای ایران از کردهای ترکیه به ایران داد. سفیر ایران در آنکارا به این پیغام کتبی ترکیه این‌گونه جواب داد: “رئیس کردهای ایرانی که گفته می‌شود در شورش‌های کوه آغری شرکت کرده است، در حال حاضر تحت نظارت هست. اهالی کرد ایران هم از مرز آغری دور شده‌اند. برای جلوگیری از نفوذ کردهای ایرانی به خاک ترکیه و فرار کردهای ترکیه به داخل مرز ایران و دریافت کمک از کردهای ایران، مرزها را به‌صورت جدی تحت کنترل گرفتیم. علیرغم مشکلات طبیعی، تمام تلاش خودمان را می‌کنیم تا عملیات اشغالگری کرد‌ها پایان یابد.” ایران برای اجرای مفاد قرارداد دوستی که با ترکیه امضا کرده بود، علیه کردهای ترکیه‌ای که به ایران فرار کرده بودند و کردهای ایرانی که به آنها کمک‌رسانی کرده بودند، عملیات نظامی آغاز کرد و نزدیک به 300 نفر از شورشیان را دستگیر کرد.

مدت قرارداد دوستی که بین ایران و ترکیه در تاریخ 22 آوریل سال 1926 امضا شده بود، در سال 1932 به پایان رسیده بود. هر دو طرف می‌خواستند که دوستی بین‌شان ادامه داشته باشد و هر دو طرف امضای یک قرارداد جدید را مناسب تشخیص دادند. جلسه‌ی شورای وزیران ترکیه در 2 نوامبر سال 1932 تصمیم گرفت تا با حذف برخی از بندهای قرارداد دوستی با ایران که دیگر ضروری نبود، قرارداد جدید دوستی با ایران تنظیم شود. در 5 نوامبر سال 1932 در آنکارا “قرارداد دوستی” و “قرارداد امنیت، بی‌طرفی و همکاری اقتصادی” با ایران امضا شد .

سیاست‌های رضاشاه پهلوی در آذربایجان جنوبی و نگرش ترکیه به منطقه

بعد از جنگ جهانی اول، احمدشاه قاجار مجبور شد تا کشورش را ترک کند. بعد از رفتن احمدشاه، خاندان قاجار، یعنی آخرین حکومت تُرک در ایران به پایان رسید. از دوران رضا پهلوی تا به امروز، سیاست‌های فارسیزاسیون در کل ایران، مخصوصاً در آذربایجان جنوبی که سرزمین تُرک‌های آذری است با شدت تمام در حال اجرا است.

رضاشاه برای ایجاد “ملت ایران” سیاست‌های آسیمیلاسیون را بر روی تمام ملل ساکن در ایران و به طور عمده، بر روی تُرک‌های آذری اعمال کرد. در سال 1930 زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی ایران اعلام شد. در سال 1935 نام مکان‌های جغرافیایی تُرکی به فارسی تغییر داده شد. در سال 1937 هم با تغییر تقسیمات اداری، ایالت آذربایجان به دو قسمت تجزیه شد. به‌این‌ترتیب منطقه به سرعت از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دچار پسرفت شد. به عنوان مثال بین سال‌های 1930 تا 1940 در کل آذربایجان جنوبی فقط 2 کارخانه به عنوان سرمایه‌گذاری دولتی تأسیس شد که این رقم در دیگر مناطقی که جمعیت تُرک کمتری داشت، به 20 عدد کارخانه هم می‌رسید.

در نتیجه‌ی این عمل، مشکل بیکاری در آذربایجان جنوبی افزایش یافت. در این دوران رضا پهلوی با این کار قصد داشت تا شهر تهران را به عنوان مرکز اقتصادی و فرهنگی جدید، توسعه دهد و به‌این‌ترتیب جمعیت تُرک آذربایجان جنوبی را به این منطقه بکوچاند و آنها را در میان مردم فارس ذوب کند. همچنین دقت می‌شد تا حاکمان آذربایجان جنوبی تُرک نباشند و فارس باشند. این حاکمان محلی تلاش می‌کردند تا مردم به زبان تُرکی صحبت نکنند و به زبان تُرکی نوشته‌ای منتشر نشود. “تُرک‌های آذری در اصل تُرک نیستند. بلکه از نژاد آریایی هستند. زبان تُرکی آذری هم از شاخه‌ی اورال-آلتای نیست. بلکه شاخه‌ای از زبان فارسی است.” این دیدگاه، به عنوان دیدگاه رسمی حکومت مطرح شد.

مقامات تُرک چندین بار گزارش‌هایی شامل اتفاقات آذربایجان جنوبی و اقداماتی که ترکیه می‌توانست در آن دوران اتخاذ کند را به مسئولان مربوطه ارائه کردند. به عنوان مثال در 5 ژانویه سال 1926 سندی در مورد اوضاع ایران از طرف کمیته‌ی مرزی وان به بخش استخبارات ستاد کل ارتش و از آنجا در تاریخ 10 ژانویه 1926 به مشیر فوزی چاکماک، رئیس ستاد کل ارتش و از آنجا هم به نخست‌وزیری ارسال شد.

این سند شامل اطلاعات مهمی در مورد واکنش‌ها در آذربایجان جنوبی به شاه اعلام شدن رضا پهلوی به جای احمدشاه قاجار و دیدگاه‌ها و خواسته‌های سلیمان حربی، کمیسر مرزی وان بود. بنابراین سند، شاه اعلام شدن رضا پهلوی به جای احمدشاه قاجار در آذربایجان جنوبی موجب نارضایتی شده است. زیرا رضا پهلوی تلاش می‌کرد تا هویت قومی تُرک‌های آذری را از بین ببرد و آنها را فارسیزه بکند. در همین راستا تدریس زبان تُرکی در مدارس قدغن شد و حاکم تُرک اورمیه از کار برکنار و به جای وی یک حاکم فارس تعیین شد.

همچنین انگلیس‌ها در تبریز و آمریکایی‌ها در اورمیه فعالیت می‌کردند تا یک دولت ارمنی و آسوری در خاک آذربایجان جنوبی تشکیل دهند. در سایه‌ی تمام این اتفاقات، جمهوری ترکیه، ظفر الدوله که فردی تُرک‌گرا بود را به عنوان رئیس کنسولگری خود در شهر تبریز تعیین کرد. ترکیه با این کار می‌خواست تا برتری سیاسی را در منطقه در دست بگیرد.

در این سند، سخنان گفته شده در مورد موضوعات مربوطه این‌گونه هستند: “آذربایجانی‌ها که اصالتی تُرک دارند، از ساقط شدن آخرین پادشاه خاندان تُرک قاجار و روی کار آمدن خاندان پهلوی ناراحت هستند. اسباب‌بازی انگلیسی‌ها، یعنی رضاخان که امروز در رأس قدرت است، بسیار تلاش می‌کند تا به آذربایجانی‌ها تلقین کند، شما فارس هستید. با حمایت رضاخان، منصوبان حکومتی در آذربایجان هم در پی فارسیزه کردن مردم آذربایجان هستند.

خبرهایی دریافت کرده‌ایم مبنی بر اینکه تدریس زبان تُرکی در مکتب‌های آذربایجان ممنوع شده و به جای آن اشارات شاعران فارس که می‌گوید آذری‌ها اصالتاً فارس هستند، اختصاص یافته است. تلاش و کوشش انگلیسی‌ها در تبریز و آمریکایی‌ها در اورمیه، برای دوستی بین کردها، ارمنی‌ها و آسوری‌ها مسلم شده است.

حاکم تُرک اورمیه که اصالتی قفقازی دارد، از مقام خود عزل و به جای وی یک شخص فارس تعیین شد. ظفر الدوله که نیروی نظامی میرزا حسین‌خان، امیران ایالت آذربایجان در تبریز است، در حقیقت یک تُرک است و تُرک‌ها را دوست دارد. عقیده دارم که لازم است از فعالیت‌های سیاسی کمیته‌ی داشناک، انگلیس‌ها و فارس‌ها در تبریز آگاه شویم و با آنها به مقابله برخیزیم و جریان را به نفع خودمان عوض کنیم. ظفر الدوله را به راحتی می‌توانیم به سمت خودمان بکشیم. چون هم تُرک‌زاده است و هم عضو ارکان نظامی یک ارتش است. وی یک شخص بسیار پرمنفعت است. زمانی که وی در سرزمین روم بود، اطلاعات کمی در مورد دوستی وی با احمد بیگ، مترجم کنسولگری دارم. احمد بیگ دوست داشت تا وی به عنوان ریاست کنسولگری در شهر تبریز تعیین شود. این را خودش گفته بود. برای آگاه کردن ریاست از تنظیم یک برنامه و برای انجام‌وظیفه برحسب نظر دولت، از شما تقاضا داریم تا وی ( ظفر الدوله) را به عنوان ریاست کنسولگری تعیین بفرمایید. سلیمان حربی، کمیسر مرزی وان

سند دیگری که شامل این‌گونه مشکلات در آذربایجان جنوبی است، گزارشی است که از طرف مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی دراثنای بازدید از منطقه تنظیم شده است. این سند که در تاریخ 13 ژانویه سال 1934 به نخست‌وزیر عصمت پاشا ارائه شده، شامل مشاهدات این مشاور ارشد، مشکلات پیش‌آمده و سیاست‌های پیشنهادی در رابطه با این مشکلات است.

بنابراین گزارش، مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی در روزهای پایانی سال 1933، در جلسه کمیسیون دائمی مرزی ایران-ترکیه در شهر ماکو از شهرهای آذربایجان جنوبی به عنوان رئیس هیئت نمایندگی جمهوری ترکیه شرکت کرد و با استفاده از این فرصت، در مورد وضعیت تُرک‌های آذربایجان تحقیقاتی انجام داد.

بنا به گفته‌ی مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی، این تحقیقات را باید از دو زاویه بررسی کرد:

1- تُرک‌های آذربایجان در ادامه‌ی راه تُرک‌های تُرکستان قرار دارند و محافظت آنها از هویت ملی خودشان باعث می‌شود تا حرکت‌های اجتماعی جدید و تفکرات ملی‌گرایی در ترکیه به راحتی در بین توده‌ی مردم ترکیه پخش شود، اتحاد فرهنگی بین تُرک‌ها از بین نرود و ارتباطات جدید بین تُرک‌ها ایجاد شود.

2- شهروندانی که در شرق ترکیه زندگی می‌کنند و از زبانی غیر از زبان تُرکی استفاده می‌کنند، اگر در مرز خودشان با یک کشور خارجی با توده‌های مردم تُرک مواجه شوند، برای ترکیه مفیدتر است. این وضعیت کمک می‌کند تا آنها از افراد خارجی غیر تُرک جدا شوند و کمک می‌کند تا آنها به هویت ملی نزدیک‌تر شوند.

بنا بر اطلاعاتی که از گزارش مزبور به دست می‌آید، اتحاد و خودآگاهی تُرکی بین تُرک‌ها در ایران، به دلیل اعمال سیاست‌های خشن از طرف حکومت ایران در چند سال پیش افزایش یافته بود. پیروزی انقلاب در ترکیه (که به ملیت اهمیت می‌داد) و حضور واحدهای ارتش تُرک که در دوران جنگ جهانی اول به آذربایجان جنوبی رفته بودند، باعث شد تا حس تُرک بودن در میان مردم به راحتی احیا شود و مردم برای رسیدن به این حس، قدم‌های آگاهانه‌ای بردارند.

بنا به گفته‌ی مشاور ارشد؛ غیر از فرماندهان ارشد هیئتی که برای استقبال از وی آمده بودند، بقیه‌ی افسران و سربازان فقط به زبان تُرکی می‌توانستند صحبت کنند. فرماندهی که فقط به فارسی سخن می‌گفت، مجبور بود تا برای دستور دادن به سربازانش زبان تُرکی را هم یاد بگیرد که این گفته، جمله‌ی بالایی را هم تصدیق می‌کند. مردم منطقه با دیدن هیئت تُرک، گفته بودند که آنها هم تُرک هستند. هیئت تُرک به منزل حسن، پسر اقبال‌السلطنه مرتضی‌قلی خان، سردار ماکو که به دست شاه ایران کشته شده بود، رفتند. حسن که هنوز نه یا ده سال بیشتر نداشت، از هیئت تُرک خواسته بود تا حروف جدید تُرکی را به وی یاد بدهند. حتی با کمی تمرین توانسته بود تا جمله‌ی “من تُرکم. زبان خودم تُرکی است. ولی مدرسه به من فارسی یاد داده است” را بنویسد.

در این گزارش مثال‌های مختلفی از حساسیت تُرک‌های آذری به زبان تُرکی و ناراحتی بسیار زیاد حکومت از این وضعیت آورده شده است. بنا به گفته‌های مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی؛ ایرانی‌ها در روزهای اول در ادارات رسمی اجازه نمی‌دادند تا به زبانی به غیر از زبان فارسی سخن گفته شود. آنها حتی در مورد استفاده نکردن از کلمه‌ی تُرک در سخنان سخت‌گیری می‌کردند. همچنین آموزش در مدارس به زبان فارسی انجام می‌گرفت. ایرانی‌ها تلاش می‌کردند تا شهرهای نزدیک به ترکیه را نوسازی کنند و این شهرها را پیشرفته نشان دهند. به‌این‌ترتیب می‌خواستند به تُرک‌های آذری نشان دهند که شهرهای آنها از شهرهای ترکیه که به مرز ایران نزدیک است، پیشرفته‌تر است. {ایرانی‌ها} تلاش می‌کردند تا به تُرک‌های آذری بقبولانند فرهنگ فارس و تمدن فارس، برتر است. {ایرانی‌ها} تلاش ویژه‌ای را صرف می‌کردند تا در این منطقه، حروف جدید تُرکی آموخته نشود. حکومت فارس که حتی در مقابل زبان ارمنی از خود مسامحه نشان می‌داد، تُرکی را به طور قطعی ممنوع کرده بود.

مشاور ارشد در قسمت‌های دیگر گزارش خود، دیدگاه‌های خود را در مورد سمت‌وسوی فعالیت ترکیه در مورد وضعیت تُرک‌های آذری اعلام کرد. بر این اساس، زبان تُرکی در خارج از مرزهای ترکیه مخصوصاً در سوریه، عراق، ایران، قفقاز و آسیای مرکزی در میان زبان‌های مختلف، هنوز موجودیت خود را به عنوان زبان گفتاری حفظ کرده است. ولی اگر ترکیه کمی سستی به خرج دهد، زبان تُرکی در این مناطق موجودیت خود را از دست خواهد داد. در منطقه‌ی بالکان هم تعداد افرادی که به زبان تُرکی صحبت می‌کنند و این زبان را می‌فهمند هم کم نیست. از اینرو هم برای گسترش هویت ملی در داخل کشور و هم برای زنده نگه داشتن زبان تُرکی در دیگر مناطق، این نکات باید در  نظر گرفته شوند:

1- تبریز یک مرکز مهم تُرک است. به همین خاطر باید در اینجا یک خودمختاری ایجاد شود و یک جامعه‌ی روشنفکر تُرکی در آنجا ساکن شوند. باید چاره‌ی این کار اندیشیده شود. به‌طوری که باید یک مدرسه به زبان تُرکی در آنجا تأسیس شود.

2- بهترین راه برای اینکه در آذربایجان جنوبی کتاب‌هایی به زبان تُرکی منتشر شود این است که روشنفکران ما به بهانه‌ی آموزش زبان فرانسوی در آنجا مدارسی باز کنند. به‌این‌ترتیب تُرک‌ها به راحتی می‌توانند به این مدارس بروند و بدون آنکه توجه حکومت ایران را جلب کنند، حروف جدید تُرکی را یاد بگیرند.

3- یک مجله‌ی علمی باید در دانشگاه استانبول و یا در آنکارا چاپ شود و بدون آنکه در آن به جریانات تُرک‌های خارج از مرز ترکیه اشاره شود، نوشته‌های علمی منتشر شود. همچنین باید بدون برانگیختن شبهه‌ی مسئولان کشورهایی که تُرک‌ها در آنجا زندگی می‌کنند، این نشریات به کشورهای همسایه فرستاده شده و با قیمت ارزانی فروخته شود. برای ادامه‌ی انتشار این نشریه، باید تمام سربازان و مأموران دولتی در آن آبونه شوند. شهروندان و اصناف باید از طریق دستگاه تبلیغات، برای آبونه شدن در این نشریات تشویق شوند. حتماً باید مقالات پروفسورهای خارجی که در مورد زبان تُرکی نوشته شده و به دانشگاه استانبول فرستاده می‌شود، در این نشریات چاپ شوند.

4- رمان‌ها و یا کتاب داستان‌هایی که به زبان تُرکی منتشر می‌شوند، باید در این کشورها به قیمت خیلی ارزانی فروخته شود. باید ادبیات سنتی مردم ترکیه منتشر شده و در این کشورها پخش شود. گشایش یک مدرسه در شهر وان (که به مرز ایران نزدیک است) و انتشار مجموعه‌های مختلف در آنجا، در تقویت رابطه‌ی فرهنگی بین تُرک‌های آذری و تُرک‌های ترکیه بسیار مفید واقع خواهد شد. اما به دلیل اینکه مسئولان فارس به راحتی این عمل را خواهند فهمید و برای مقابله با آن تصمیماتی اتخاذ خواهند کرد، بهتر است در مناطق داخلی ترکیه این فعالیت را انجام داد.

5- لازم است تا برای نوسازی شهرهای ترکیه که به مرز ایران نزدیک است و یافتن راه‌هایی برای گسترش روابط اقتصادی با تُرک‌های آذری، اهمیت داده شود. به‌این‌ترتیب، می‌توان برتری معنوی که در حال حاضر در اختیار ترکیه است، حفظ بشود. افرادی که از ایران به ترکیه مهاجرت می‌کنند، اعلام می‌کنند که در ترکیه قانون و عدالت وجود دارد و در ایران فقط سرکوب وجود دارد. این وضعیت نشان می‌دهد که کشور ترکیه در میان تُرک‌های آذری دارای برتری معنوی است. تُرک‌های آذری که به ترکیه مهاجرت می‌کنند، باید با چشمان خود پیشرفته‌تر بودن ترکیه نسبت به ایران را ببینند. باید شرایط طوری فراهم شود که این افراد به درست بودن اندیشه‌های خود پی ببرند.

نتیجه

آذربایجان جنوبی از لحاظ جغرافیایی در شمال ایران قرار دارد. این منطقه‌ی مواصلاتی مهم که دارای شهرهای مهمی مانند تبریز، اورمیه، اردبیل، همدان و خوی است، تُرک‌های تُرکستان و تُرک‌های آناتولی را به هم متصل می‌کند. اکثریت جمعیت در این منطقه را تُرک‌های آذری تشکیل می‌دهند. روابط میان جمهوری ترکیه و ایران به‌صورت رسمی از سال 1921 شروع شد. بعد از امضای قرارداد آتش‌بس مُندرُس و در سال‌های اولیه‌ی مبارزه‌ی ملی برای کسب استقلال، فعالیت‌های انگلیس و ارمنی-نسطوری در مرز مشترک بین آذربایجان جنوبی و ترکیه، طرف ترکیه‌ای را مجبور کرد تا با دقت بیشتری این منطقه را تحت نظر بگیرد. کاظم کارابکیر، فرمانده لشگر پانزدهم مخصوصاً در این دوران تلاش کرد تا روابط با تُرک‌های آذری که در آذربایجان جنوبی زندگی می‌کنند، گسترش یابد.

بعد از اعلام جمهوریت در ترکیه، اختلافات مرزی نقش اساسی را در روابط بین ترکیه، ایران و آذربایجان جنوبی بازی کرد. در این دوران رضاشاه پهلوی درحالی‌که مخفیانه از شورش‌های کردی در ترکیه حمایت می‌کرد، از توجه ترکیه به تُرک‌های آذری و حمایت از آنها جلوگیری کرد.

رضاشاه پهلوی، بعد از سال 1925 سیاست‌های فشار و آسیمیلاسیون (فارسیزه کردن) را نسبت به تُرک‌های آذربایجان جنوبی اعمال کرد. مقامات تُرک مخصوصاً مشاور ارشد نهاد بازرسی عمومی در سال 1934، گزارشی در مورد وضعیت تُرک‌های آذری تهیه کرد. در این گزارش نوشته شده است که تُرک‌های آذری علیرغم ممنوع شدن آموزش به زبان تُرکی در مدارس و جلوگیری از انتشار نوشته به زبان تُرکی، هنوز شعور و هویت تُرک خود را حفظ کرده‌اند. همچنین در این گزارش پیشنهادهایی مبنی بر اینکه، ترکیه باید چه سیاست‌هایی را در رابطه با این منطقه اتخاذ کند، آمده است.

ایمیل مترجم:barish.yasham@gmail.com

انتشار: مرکز تحقیقات سایت “آرازنیوز”

 

روی خط خبر