سه موج مهاجرتی کردهای عراقی به غرب آذربایجان در پنجاه سال اخیر

👤رضا اصغری
حکومت بعث عراق به رهبری صدام حسین در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی با جنبش خودمختاری کردزبانهای این کشور وارد رویارویی شد. این جنبش که از دهه ۱۹۶۰ میلادی به رهبری ملامصطفی بارزانی در جریان بود، خواهان خودمختاری در مناطق شمال عراق بود. طی سال ۱۹۷۴ میلادی (۱۳۵۳ شمسی) تنشها میان دولت مرکزی عراق و کردها به اوج رسید. ارتش عراق به روستاهای مناطق شمال عراق حملات گستردهای را آغاز کرد و جنگ داخلی شدیدی در این منطقه درگرفت. در این میان ایرانِ دورهی پهلوی که با رژیم بعث خصومتهایی داشت، به طور پنهان از شورش کردهای عراق حمایت مالی و تسلیحاتی میکرد. این حمایتها باعث شد کردهای عراق در برابر بغداد مقاومت کنند اما به کمکهای ایران وابسته شوند.
نقطهٔ عطف این بحران در ۶ مارس ۱۹۷۵ (۱۵ اسفند ۱۳۵۳) رخ داد؛ زمانی که ایران و عراق قرارداد الجزایر را امضا کردند. بر اساس این توافق، عراق امتیازاتی در مرز شطالعرب به ایران داد و در مقابل، ایران موافقت کرد حمایت خود از شورش کردهای عراق را پایان دهد. دولت شاه ناگهان مرزها را به روی نیروهای کرد بست و کمک به پیشمرگهها را قطع کرد. ملامصطفی بارزانی دستور داد پیشمرگهها مقاومت را متوقف کنند و اسلحههای خود را نابود سازند. با فروپاشی مقاومت کردها، ارتش عراق بر مناطق آزادشده مسلط شد و انتقامجویی گسترده از کردها را آغاز کرد. در چنین شرایطی تنها راه نجات برای دهها هزار تن از کردهای در معرض خطر، فرار به ایران بود.
موج اول ورود پناهندگان (۱۳۵۳)
در پی شدت گرفتن جنگ در سال ۱۹۷۴ م/۱۳۵۳ ش، نخستین موج آوارگان کرد از عراق روانه مرزهای ایران شدند. بسیاری از کردها، زن و مرد و کودک، با هر وسیله ممکن یا حتی پیاده، خود را به نقاط صفر مرزی ایران رسانده بودند. در ابتدا دولت ایران واکنش انساندوستانه نشان داد و با همکاری سازمان شیر و خورشید سرخ (هلال احمر وقت)، مجروحان و آسیبدیدگان را پذیرش کرد. بیمارستانهای ارتش و دیگر بیمارستانهای آذربایجان غربی از جمله در شهرهای اورمیه و پیرانشهر – تختهای خود را افزایش دادند و همزمان رهبران کرد عراق رسماً از ایران درخواست کردند که آوارگان را در خاک خود بپذیرد. بدین ترتیب، از پاییز ۱۳۵۳ مسأله پناهندگان گسترده کردهای عراقی به غرب آذربایجان آغاز شد. بسیاری از فرماندهان پیشمرگه خانواده خود را جلوتر به ایران فرستادند و به تدریج موج پناهجویان حالت سیلآسا یافت. آمار دقیق و رسمی از شمار پناهجویان سال ۱۳۵۳ در دست نیست. به دلیل نبود منابع رسمی، برخی رقم بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفر را برای این دوره ذکر کردهاند. آنچه مسلم است طی نبردهای شدید ۱۹۷۴، دهها هزار نفر وارد ایران شدند. ایران در مواجهه ابتدایی با این سیل جمعیت، سیاست روشنی برای اسکان نداشت. بسیاری از تازهواردان در اردوگاههای موقت مرزی جای گرفتند. یک اردوگاه اصلی به نام «نَلیوان» در منطقه اشنویه (آذربایجان غربی) برپا شد که بخش بزرگی از پناهجویان سال ۵۳ را در خود جای داد. علاوه بر آن، اردوگاههایی نیز در حومه اورمیه ایجاد گردید. بسیاری از آنان پس از ورود به اردوگاهها، به دلیل شرایط سخت زندگی زیر چادر، از اردوگاه خارج شده و اقدام به اجاره خانه یا اتاق در شهرهای نزدیک مانند اشنویه، نقده و دیگر شهرها کردند. در این مرحله دولت ایران سختگیری چندانی در تعیین محل اقامت پناهندگان اعمال نمیکرد و رفتوآمد آنها در منطقه تا حدی آزاد بود.
موج بزرگ پناهندگان پس از قرارداد الجزایر (۱۳۵۴)
پس از امضای قرارداد الجزایر در اسفند ۱۳۵۳، وضعیت نومیدکنندهای بر پیشمرگهها و خانوادههایشان حاکم شد. بسیاری از کردهای مسلح که سالها مبارزه کرده بودند، اکنون در برابر دو گزینه قرار گرفتند: تسلیم به دولت عراق یا فرار به ایران. دولت ایران اعلام کرد کردهای عراقی که مایل به ورود هستند تنها تا ۱۱ فروردین ۱۳۵۴ فرصت دارند و از ۱۲ فروردین مرز بسته خواهد شد. همزمان رژیم بعث نیز هشدار داد کردها تا ۱۳ فروردین برای تسلیم شدن مهلت دارند، وگرنه ارتش عراق پیشروی و پاکسازی را آغاز میکند. در نتیجه، در روزهای پایانی اسفند ۵۳ و اوایل فروردین ۵۴ موج عظیمی از کردهای آواره با شتاب خود را به مرزهای ایران رساندند.
رهبران جنبش کردی نیز گریزی جز مهاجرت نداشتند. ملامصطفی بارزانی در ۵ فروردین ۱۳۵۴ قرارگاه خود در حاجیعمران آذربایجان غربی را ترک کرد و رسماً به ایران پناهنده شد. تا ۷ فروردین اکثر فرماندهان ارشد پیشمرگه نیز به او ملحق شدند. ایران به دلایل سیاسی ترجیح داد بارزانی را به تهران منتقل کند و اجازه نداد او در نزدیکی مرز مستقر شود؛ بارزانی امیدوار بود در نقده (آذربایجان غربی) که خانوادهاش آنجا اسکان یافته بودند اقامت کند، اما دولت ایران او را مستقیماً به تهران برد.
با این حال بسیاری از نیروهای بارزانی و خانوادههایشان در شهرهای استان آذربایجان غربی مانند اورمیه، مهاباد، نقده و اشنویه سکونت داده شدند. همچنین شماری از آوارگان کرد عراقی به دیگر مناطق ایران در استان سنندج و استان کرمانشاه منتقل شدند. حتی اردوگاههایی در مناطق دورتر نظیر سرپل ذهاب و دزفول برای توزیع جمعیت برپا گشت. شمار دقیق موج دوم پناهندگان نیز به درستی مشخص نشد. تخمینهای مطبوعاتی حاکی از آن است که بیش از ۲۵۰ هزار نفر کرد عراقی در پشت مرز ایران تجمع کرده بودند، اما همه آنان موفق به ورود نشدند. دولت ایران و عراق هر دو در صدد مهار این موج بودند: ایران نمیخواست زیر بار مشکلات یک جمعیت بزرگتر از موج قبل برود، و عراق ترجیح میداد کردها به جای ماندن در ایران، بازگردند تا تحت نظر حکومت بغداد باشند. بر اساس گزارشها، در هفته اول فروردین ۵۴ حدود ۱۷ هزار نفر از کردهایی که قبلاً وارد ایران شده بودند، با اعلام عفو عمومی صدام حسین تصمیم به بازگشت گرفتند. دولت ایران نیز با اتوبوسهای ویژه آنها را به مرز خسروی و شوشمی در کرمانشاه رساند و تحویل مقامات عراقی داد. با این وجود، پس از بسته شدن مرز در ۱۲ فروردین، هنوز شمار بسیار زیادی از کردها در خاک ایران باقی ماندند.
بنا به جمعبندی منابع تاریخی، موج دوم پناهجویان کرد در سال ۱۳۵۴ از موج نخست هم بزرگتر بود و شامل بخش عمدهای از نیروها و خانوادههای وابسته به جنبش بارزانی میشد. صدها روستا در شمال عراق تخلیه شده و سکنه آنها به ایران گریختند. ایران با وجود پذیرش این آوارگان، آنها را تشویق به بازگشت میکرد؛ پس از اعلان عفو عمومی از سوی بغداد، تعدادی به کشورشان برگشتند، اما بخش قابل توجهی – بالغ بر دهها هزار نفر در ایران ماندگار شدند.
اسکان پناهندگان و سیاست دولت ایران
با فروکش کردن بحران اولیه، حکومت پهلوی در اواسط دهه ۵۰ شمسی سیاست مدونی را درباره پناهندگان کرد اعمال کرد. هدف اصلی، جلوگیری از تمرکز این جمعیت در نواحی مرزی و ممانعت از هرگونه فعالیت سیاسی آنها بود که میتوانست نقض قرارداد الجزایر تلقی شود. بر همین اساس، از اواخر ۱۳۵۴ به بعد، دولت ایران پراکندهسازی پناهجویان را در دستور کار قرار داد. ابتدا اردوگاههای متعددی در امتداد نوار مرزی غرب کشور ایجاد شده بود – از اورمیه و اشنویه در آذربایجان غربی تا ایلام و حتی اهواز در جنوبغرب – تا از تجمع همه آوارگان در یک نقطه جلوگیری شود. اردوگاههایی مانند اردوگاه «دوآو» در نوسود پاوه، «ملهماست» در سنقر، «سرآبگرم» و «آنزل (شماره ۱ و ۲)» در سرپل ذهاب، و شهرکهای مهاجرپذیر در دزفول (شهرک بابک، بهرام، سبزآب) نمونههایی از محل اسکان آنان در استان کرمانشاه و خوزستان بودند. با این حال عمده جمعیت همچنان در اردوگاههای استان آذربایجان غربی و سنندج حضور داشتند؛ اردوگاه نلیوان در اشنویه و اردوگاههایی اطراف اورمیه و نقده از بزرگترین محلهای تمرکز آوارگان بود.
موج سوم
در پی جنگ خلیج (۱۹۹۱ میلادی) و فروپاشی سریع رژیم صدام حسین در عراق، موج جدیدی از مهاجرت کردهای عراقی به آذربایجان غربی آغاز شد. این موج سوم، که به عنوان نتیجهٔ سرکوب شورشهای شمال عراق و بروز بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این کشور رخ داد، مستند به گزارشهای مطبوعاتی، آمارهای رسمی و شهادتهای شاهدان عینی است. پس از پایان جنگ ۱۹۹۱ امیدها برای استقلال و خودمختاری در میان کردهای عراق به اوج رسید؛ اما به زودی دولت صدام حسین با سرکوب شدید شورشهای کردی، فضای بیثباتی را ایجاد کرد. این سرکوبها منجر به آوارگی هزاران نفر از خانوادههای کرد شد. حملات هوایی و زمینی علیه مناطق شورشی در شمال عراق و شرایط ناامن باعث شد که خانوادههای زیادی به دنبال پناهگاهی امن به مرزهای ایران روانه شوند. رسانههای معتبر بینالمللی (مانند بیبیسی و الجزیره) و روزنامههای داخلی ایران به وقوع این مهاجرت و شرایط پناهندگان پرداختهاند. گزارشها حاکی از ورود هزاران کرد به مرزهای ایران در ماههای پایانی جنگ و پس از آن است. مصاحبهها و گزارشهای شاهدان عینی، از جمله پناهندگان ساکن در اردوگاههای مرزی استانهای آذربایجان غربی وسنندج شرایط دشوار عبور از مرزها، کمبود امکانات اولیه و ترس از بازگشت به عراق را به تصویر کشیدهاند. برخی آمارهای منتشر شده نشان میدهد که در سال ۱۳۷۰ هجری (۱۹۹۱ میلادی) تعداد پناهندگان کرد به ایران به چندین ده هزار نفر رسید. گرچه آمار دقیق متغیر است، اما مستندات نشاندهندهٔ یک مهاجرت سریع و گسترده هستند. اکثر پناهندگان از طریق راههای زمینی و از طریق ورود به شهرهایی مانند اورمیه، اشنویه، پیرانشهر و سردشت وارد ایران شدند. این مناطق به عنوان دروازههای ورود برای افراد آواره انتخاب شدند.
در پاسخ به بحران انسانی، دولت ایران اقدام به ایجاد اردوگاههای موقت در نواحی مرزی نمود تا به سرعت سرپناه و امکانات اولیه در اختیار پناهندگان قرار گیرد. با گذشت زمان و تثبیت وضعیت مرزی، بسیاری از خانوادههای مهاجر به دنبال شرایط بهتر، از اردوگاههای موقت خارج شده و در شهرهای آذربایجان غربی مستقر شدند. تشکیل نسلهای جدید و زاد و ولد، نقش مهمی در تثبیت جمعیت کرد در این نواحی ایفا کرد. موج سوم مهاجرت باعث افزایش ناگهانی جمعیت کرد در برخی مناطق آذربایجان غربی شد. این تغییرات جمعیتی به مرور زمان به تثبیت هویت فرهنگی و اجتماعی کرد در این مناطق انجامید. با تثبیت حضور مستمر کردهای عراقی در خاک ایران، نسلهای بعدی این مهاجرین به عنوان بخشی از جامعه کردی محلی، به مرور ادعاهایی مبنی بر تعلق تاریخی این مناطق به «کردستان» ابراز نمودند. این ادعاها بعدها به یکی از مباحث مهم هویتی و سیاسی منطقه تبدیل شد. حضور ناگهانی و گستردهٔ این موج مهاجرت، علاوه بر ایجاد فشارهای اولیه انسانی و اقتصادی، زمینهساز تغییرات در الگوهای اجتماعی و تنشهای هویتی میان بومیان تورک و مهاجرین کردزبان عراقی در منطقه گردید.
پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و امنیتی حضور بلندمدت پناهندگان
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، شرایط جدیدی برای پناهندگان کرد عراقی پدید آمد. به طور مشخص، در نوروز ۱۳۵۸ که حزب دموکرات کردستان ایران علیه حکومت تازه تأسیس دست به اسلحه برد، شهرستان نقده (سولدوز) در آذربایجان غربی صحنه یک جنگ خونین سهروزه بین کردها و ترکهای منطقه شد. منابع مختلف نقش «مهمانان ناخوانده» را در این درگیری پررنگ دانستهاند؛ اصطلاحی که به کردهای بارزانی پناهنده در نقده اشاره دارد. جمعیت شهر نقده در بهار ۵۸ حدود ۱۹ هزار نفر بود که ۱۶ هزار نفر ترک آذربایجانی و ۳ هزار نفر کرد بومی بودند. هرچند شمار کردهای پناهنده در اردوگاه نقده در آمار رسمی لحاظ نشده بود، حضور آنان کفه جمعیتی کردها را سنگینتر کرده و جسارت نیروهای حزب دموکرات را برای تصرف نقده افزوده بود. گزارشهایی وجود دارد که رهبران حزب دموکرات ایران (از جمله مصطفی هجری و رحمان حاجیاحمدی) اندکی پیش از آغاز غائله نقده با جلال طالبانی و مسعود بارزانی در نزدیکی نقده دیدار و هماهنگی کردند. به روایت برخی منابع، پیشمرگههای وفادار به بارزانی حاضر در منطقه نیز در درگیریهای نقده دخیل بودند. مجموعه این حوادث نشان میدهد حضور بلندمدت پناهندگان کرد عراقی در آذربایجان غربی به عاملی در منازعات قومی و امنیتی بدل شد و بر روابط کردها و تورکها تأثیر گذاشت.
از جنبه فرهنگی و اجتماعی، بخشی از آوارگان کرد به مرور زمان در جامعه ایران ادغام شدند. دولت ایران پس از سالها بلاتکلیفی، نهایتاً وضعیت بسیاری از این افراد را مشخص کرد. برخی از پناهندگان در دهههای بعد تابعیت ایران دریافت کردند یا با مردم محل زندگی خود پیوند خانوادگی برقرار نمودند. نسلی از فرزندان آنها که در ایران به دنیا آمده و رشد کردند، دیگر عراق و زادگاه والدین خود را هرگز ندیدند و در متن جامعه ایران پرورش یافتند. این نسل عموماً فارسی یا ترکی آذربایجانی را به خوبی آموختند و خود را جزئی از بافت محلی میدانستند. یک پژوهش تاریخی تصریح میکند: «نسلی از آنها هیچ وقت کردستان عراق را ندیدهاند و با جامعه ایران خو گرفتهاند. افراد مسنتر نیز هرچند به زندگی در ایران عادت کردهاند، اما نیمنگاهی هم به کردستان عراق دارند.» به عبارت دیگر، با اینکه سالخوردگان پناهنده همواره سودای بازگشت به وطن در سر داشتند، نسل جدیدتر عمدتاً آذربایجان غربی را وطن خود تلقی میکرد. همین مسئله به مروز به افزایش جمعیت کردها در مناطقی مانند اورمیه، مهاباد، پیرانشهر، اشنویه، سردشت و… انجامید و ترکیب جمعیتی آذربایجان غربی را دستخوش تغییراتی کرد. هرچند آمار رسمی مهاجران در سرشماریها نیامد، اما حضور دهها هزار کرد عراقی طی چند دهه قطعاً در رشد جمعیت کردزبان آن استان مؤثر بود.
در مجموع، بر پایه منابع تاریخی، دهها هزار نفر از کردهای عراقی به صورت دائم در ایران ساکن شدند و تشکیل خانواده دادند.
در دهههای پس از اسکان این پناهندگان، مسائل تازهای سر برآورد که بخشی از آن ریشه در حضور همین جمعیت مهاجر داشت. از یک سو، کردهای آذربایجان غربی (چه بومی و چه مهاجر) به مرور در مطالبه حقوق فرهنگی و سیاسی خود فعالتر شدند. از سوی دیگر، برخی جریانهای ناسیونالیسم کردی ادعا کردند که مناطق کردنشین آذربایجان غربی باید جزئی از واحد سیاسی «کردستان» باشند. این ادعاها با حساسیت شدید مردم آذربایجان روبرو شده است. برای نمونه، در سال ۱۴۰۲ شش گروه اپوزیسیون کرد ایرانی (حزب دمکرات کردستان ایران، حزب کومله، پژاک و…) در بیانیهای مشترک دست به ادعای ارضی بر خاک آذربایجان غربی زده و این استان را بخشی از کردستان نامیدند.
در این بیانیه، آن گروهها صراحتاً آذربایجان غربی را «کردستان شرقی» قلمداد کردند که باید هویت کردی آن به رسمیت شناخته شود. این ادعاها بیش از آنکه مبنای حقوقی و تاریخی داشته باشد، جنبهای هویتی و ملیگرایانه دارد و در فضای پس از تضعیف داعش و قدرتگیری نسبی کردها در عراق و سوریه، در میان برخی کردهای ایران نیز تقویت شده است.