اهمیت «ترکهای عراق عجم» در چیست؟

باور عمومی بر این است که ترکها ۴۰ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند. یکی از منابع این ادعا، مصاحبهای است که علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه سابق ایران، در ترکیه انجام داده است. او در این مصاحبه به خبرنگاران ترکیهای گفت: «ما تقریباً به یک زبان صحبت میکنیم. ۴۰ درصد از جمعیت ایران به زبان ترکی صحبت میکنند. این یک پیوند بزرگ بین ترکیه و ایران است». یک وزیر امور خارجه همواره به دقیقترین اطلاعات کشور دسترسی دارد و در چنین موقعیتی نیازی به ارائه اطلاعات نادرست ندارد. علاوه بر این، تحقیقات میدانی بسیاری نیز این ادعا را تأیید میکنند.
ترکها در بیشتر ایالات و ولایات ایران زندگی میکنند. در ایران منطقهای وجود ندارد که هر چند محدود در آن ترکها ساکن نباشند؛ تنها مناطقی مانند سیستان و بلوچستان و بخشهایی از خراسان جنوبی را میتوان استثنا دانست. ترکها در آذربایجان جنوبی که شمال غرب ایران امروزی را در بر میگیرد، بهطور متراکم زندگی میکنند. پس از آذربایجان جنوبی و در مجاورت آن، ایالتی دیگر که جمعیت عمده ای از ترکها تاریخاً در آن ساکن هستند «عراق عجم» است. در این منطقه، ترکها و تاجیکها بهصورت تاریخی در کنار یکدیگر زندگی کردهاند. عراق عجم، بهعنوان یک ایالت تاریخی، در حد فاصل ایالتهای آذربایجان و فارس قرار دارد. شهرهای اصلی این ایالت شامل اصفهان، کاشان، قم، تهران، کرج، اراک، همدان و بهعقیده برخی، قزوین است. البته بسیاری قزوین را بخشی از آذربایجان میدانند. در حالی که در بخشهای جنوبی این ایالت تاجیکها در اکثریت هستند، مناطق شمالی و غربی آن بهطور عمده ترکنشیناند. امروزه در آذربایجان جنوبی حدود ۱۰ میلیون جمعیت ترک زندگی میکند، در عراق عجم نیز دستکم به همین میزان یا حتی بیشتر جمعیت ترک ساکن هستند. قرنهاست تعداد زیادی از ایلهای ترکمان در عراق عجم ساکن شدهاند که از میان آنها، شاهسونها از شناختهشدهترینها هستند. بدین لحاظ عراق عجم موطن تاریخی ترکهاست.
ترکهای عراق عجم صاحب یک مکتب قوی در شعر ترکی و موسیقی آشیقی هستند. از چهرههای برجسته این مکتب میتوان به حکیم تئلیمخان، شاعر معروف شهر ساوه و مرحوم آشیق مسیحالله از منطقه قزوین-قاراغان اشاره کرد. به همین دلیل، از نظر زبانی، فرهنگی، تمدنی و تاریخی، ترکهای عراق عجم و آذربایجان دو نیمه جدانشدنی و دو بخش از یک کل واحد هستند.
عراق عجم همچنین پلی استراتژیک است که آذربایجان را به منطقه قشقایی نشین و از طریق آن به خلیج و آبهای آزاد متصل میکند.
ترکهای آذربایجان و عراق عجم بهاندازه دو روی یک سکه به هم نزدیک و وابسته به هم هستند. با این حال، متأسفانه، در تاریخ معاصر، یک واقعیت تلخ وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. این واقعیت چنین است؛
میتوان گفت تاریخ معاصر آذربایجان پس از مرگ نادرشاه و با آغاز دوره خان نشینها شروع می شود. دوره خاننشینها با وجود کوتاه بودن، تأثیرات عمیقی بر هویت و تاریخ آذربایجان گذاشته است.
در طول این تاریخ معاصر، آذربایجان شش بار اراده خود را بروز داده و برای به دست گرفتن سرنوشت خود تلاش کرده است؛ تلاشهایی که در برخی دورهها با موفقیتهای مهمی همراه بوده است. این شش مورد به ترتیب عبارتاند از:
– فتحعلی خان اَرَشلو – افشار ارومی: همزمان با کریمخان زند؛
– محمدقلی خان قاسملو، بیگلربیگی افشار ارومی: همزمان با آغا محمدخان قاجار و فتحعلیشاه قاجار. (فتحعلی خان افشار و محمدقلی خان افشار در دو برهه توانستند مناطق وسیعی از زنجان و اردبیل و تالش تا باکو و گنجه و قاراباغ را تحت کنترل خود بگیرند و در عمل دولت یکپارچه آذربایجان تشکیل دادند، که در زمان محمد قلی خان افشار دولت محمد قلی خانی نامیده می شد.)
– انقلاب مشروطه: در دوره انقلاب مشروطه، آذربایجان برای چند سال در چارچوب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی عملاً توسط این انجمنها اداره شد.
– جنبش شیخ محمد خیابانی: آذربایجان حدود شش ماه کنترل امور خود را بهدست گرفت.
– دوره فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت ملی: آذربایجان بهمدت یک سال کنترل امور خود را بهدست گرفت.
– جنبش حزب جمهوری خلق مسلمان یا همان جنبش شریعتمداری: این جنبش مخالف اصل ولایت فقیه و خواستار اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی بود.
اما واقعیت تلخ این است که تمام این جنبشها و حرکتهای مردمی، توسط نیروهایی که از مرکز ایران، یعنی عمدتاً از عراق عجم، اعزام میشدند سرکوب شدند. متأسفانه در تمام این سرکوبها، ترکهای عراق عجم یا نقش رهبری داشتهاند یا سهم قابلتوجهی ایفا کردهاند. این بخشی تلخ از تاریخ معاصر ما است که ترکهای عراق عجم به نام ایران در سرکوب جنبشهای مردمی در آذربایجان نقش فعالی داشتهاند. البته هدف در اینجا قضاوت تاریخی یا گشتن به دنبال مقصر نیست، بلکه هدف یافتن راه حل با تحلیلی واقع بینانه است.
یکی از دلایل اصلی این که چرا آذربایجان جنوبی نتوانسته است در برابر نیروهایی که از مرکز ایران یا همان عراق عجم میآمدند مقاومت کند، به وضعیت جغرافیایی و توازن جمعیتی بازمیگردد. علاوه بر این، باید توجه داشت که مرکزیت ساختار حکومت نیز همواره در عراق عجم شکل گرفته است، که البته این عامل خود نتیجهای از همان مسئله جغرافیا و جمعیت است. این موضوع به تحلیل جداگانهای نیاز دارد که موضوع این نوشته نیست. بهطور خلاصه، به دلیل شرایط جغرافیایی و جمعیتی، آذربایجان جنوبی هرگز نتوانست وضعیتی معادل عراق عجم بهدست آورد.
قبل از توضیح دقیق این خصوص، به جاست به بخشی از کتاب «محمد قولوخان افشار ارومی در تشکیل دولت ملی فدرال» تألیف علی خوشنویس اشاره شود. در این کتاب آمده است که پس از مرگ کریمخان زند، محمدقلی خان قاسملو بیگلربیگی افشار و حاکم اولکای ارومی مناطق گستردهای از زنجان تا گنجه را تحت نفوذ خود داشت، ولی در نهایت در برابر حملات آغا محمدخان قاجار تاب نیاورد و مجبور به عقبنشینی به قلعه اورمیه شد. وقتی سپاه قاجار به قلعه اورمیه نزدیک میشد، محمدقلی خان بهعنوان بیگلربیگی ایل، بزرگان و رهبران افشار را به نشستی در ارک اورمیه (معروف به عمارت چهار برج یا عمارت رضاقلیخانی که در دوره پهلوی تخریب شد) دعوت کرده و در این نشست چنین گفت: «متأسفانه وضعیت جغرافیایی ما اجازه نمیدهد بیش از هشت هزار نیرو جمع کنیم، در حالی که قاجارها میتوانند سی و پنج هزار سرباز به همراه بیست هزار نیروی اضافی گرد هم آورند. ما هر قدر هم با شجاعت و دلاوری بجنگیم، این نبرد نتیجهای جز کشتار مردم بی گناه نخواهد داشت». در واقع، محمدقلی خان بیراه نمیگفت. زیرا مدت کوتاهی قبل از آن، در زمان فتحعلی خان افشار اورمیه شاهد محاصره معروف نه ماهه توسط کریمخان زند بود که در آن مردم با فلاکت و مصیبتهای فاجعه باری مواجه شده بودند و احتمال تکرار این تراژدی در صورت مقاومت دوباره وجود داشت. محمدقلی خان که تجربه زیادی در امور نظامی و سیاسی داشت، به درستی این شرایط را تحلیل کرده بود. زیرا در آن زمان، در آذربایجان که یک سمت آن عثمانی سنی مذهب و یک سمت آن روسیه مسیحی بود تجمیع قوای بیش از ده هزار نیروی نظامی ممکن نبود. این در حالی بود که در عراق عجم، که در عقبه آن مناطق گسترده شیعه نشین تا خلیج و افغانستان وجود داشت قاجارها می توانستند قشونی بالغ بر پنجاه هزار جمع کنند. این تفاوت بزرگ ناشی از موقعیت جغرافیایی وبه تبع آن توازن جمعیتی بود. به همین دلیل، در سیاست جمله مشهوری وجود دارد که میگوید: «جغرافیا سرنوشت است».
در حقیقت، ساختار حکومتی نیز تابعی از این سرنوشت جغرافیایی به شمار میرود. لذا اینکه مرکز حکومتی ایران پس از صفویه در عراق عجم قرار گرفت، تصادفی نبود؛ بلکه محصول یک اجبار جغرافیایی بوده است. صفویان بهدلخواه خود پایتخت را از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان منتقل نکردند؛ بلکه این تصمیم نتیجه ضرورتهای ژئوپولیتیکی بود. انتقال پایتخت از اصفهان به تهران توسط قاجارها نیز تصادفی نبوده و دلایل ژئوپلیتیکی منطق بر شرایط آنروز داشته است.
این وضعیت ژئوپولیتیک، یعنی تأثیر جغرافیا و توازن جمعیت، نه تنها در گذشته بر جنبشهای مردمی آذربایجان تأثیر گذاشت، بلکه امروز هم همچنان نقش خود را ایفا میکند. فلذا، هر حرکت مردمی در آذربایجان باید این واقعیتهای جغرافیایی و جمعیتی را در نظر بگیرد، چرا که این عوامل تعیینکننده موفقیت یا شکست آن خواهند بود.
بنا بر سرشماری سال ۱۳۹۵ شمسی، ایران جمعیتی در حدود ۸۰ میلیون نفر داشت. اگر فرض کنیم که ۴۰ درصد از این جمعیت ترک هستند، به عددی حدود ۳۲ میلیون نفر میرسیم. از این تعداد، جمعیت استانهای زنجان، اردبیل، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی تقریباً ۱۰ میلیون نفر بوده است، یعنی حدود ۱۲.۵ درصد از کل جمعیت کشور. با در نظر گرفتن تراکم جمعیتی تهران و کرج، میتوان تخمین زد که حدود ۱۵ میلیون ترک در عراق عجم زندگی میکنند. باقیمانده ۷ میلیون نفر ترک نیز در سایر استانها پراکنده هستند. این توزیع جمعیتی منطقی به نظر میرسد.
در شرایط فعلی، دولت ایران که مرکز اصلی آن عمدتاً در عراق عجم قرار دارد، ساختاری بهشدت متمرکز دارد. تقریباً تمام سیستمها از جمله نیروهای نظامی، منابع انرژی و شبکههای ارتباطی بهطور کامل تحت کنترل مرکز هستند. یعنی آذربایجان هم از نظر جغرافیایی و جمعیتی در تنگناست و هم از نظر اجرایی تقریباً دستش خالی است.
در چنین شرایطی، اگر آذربایجان برای هفتمین بار قیام کند، چه تضمینی وجود دارد که اینبار هم مانند شش بار گذشته، توسط نیروهایی که از عراق عجم میآیند، سرکوب نشود؟
برخی ممکن است بگویند که جمهوری آذربایجان یا ترکیه از ما حمایت خواهند کرد. به فرض که بخواهند حمایت کنند؛ اگر شرایط سیاسی، اقتصادی و معادلات جهانی به آنها این امکان را ندهد، چه؟ آیا تراژدیهای ششبار گذشته دوباره تکرار خواهد شد؟
کلید این قفل، «ترکهای عراق عجم» است. تنها با حمایت و هماهنگی آنها میتوان توازن قدرت را تغییر داد و از تکرار سرکوبهای گذشته جلوگیری کرد. بدون جلب حمایت آنها، هرگونه حرکتی در آذربایجان جنوبی همچنان در معرض خطر شکست خواهد بود.
ترکهای عراق عجم میتوانند بهجای یک تهدید، فرصتی بزرگ برای آذربایجان جنوبی باشند. مرکز قدرت دولت ایران در عراق عجم است و به همین دلیل، ترکهای این منطقه دارای اهمیت حیاتی هستند. کافی است که به درک درستی از هویت خود برسند، به آن پایبند باشند و بر اساس آن عمل کنند.
شاید این مقایسه کمی مع الفارغ نظر برسد، اما امروز جمعیت کردهای ساکن در شهرهای بزرگ ترکیه مانند استانبول، آنکارا، ازمیر، بورسا، آنتالیا و آدانا نه تنها مانعی برای جنبش سیاسی کردها در جنوب شرقی ترکیه بهمرکزیت دیاربکر نیستند، بلکه بزرگترین حامی و پشتوانه آن بهشمار میآیند. حتی اگر برخی از این کردها زبان کردی را ندانند یا صحبت نکنند؛ ولی آنها آگاهی هویت کردی دارند و این آگاهی هویتی نقش خود را ایفا میکند.
چرا ترکهای ایران چنین نقشی ایفا نکنند؟
بهطور کلی، آگاهی ملی در میان ترکهای ایران دیرتر از سایر ملل ظهور کرده است. دلایل تاریخی و اجتماعی متعددی برای این مسئله وجود دارد که نیاز به تحلیل جداگانهای دارد. اما آنچه مهم است این است که از زمان فروپاشی شوروی و آغاز فاز نوین حرکت ملی آذربایجان که بر مبنای هویت طلبی ترکی پیش می رود، این خودآگاهی بهتدریج از مرزهای آذربایجان جنوبی عبور کرده و به عراق عجم رسیده است. این گسترش خودآگاهی را میتوان بهوضوح در بسیاری از حوزههای اجتماعی و زندگی روزمره مشاهده کرد. هرچند که فرآیند رشد خود آگاهی ملی در میان ترکهای عراق عجم هنوز نسبتاً جدید بهشمار میآید، اما مطمئناً با سرعت به رشد خود ادامه خواهد دهد. همانطور که در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ شمسی در آذربایجان جنوبی، کمتر کسی تصور میکرد که حرکت ملی بتواند با چنین سرعتی گسترش پیدا کند و در جامعه ریشه بدواند، در عراق عجم نیز چنین تحولی رخ خواهد داد.
زمان آن فرا رسیده است که ترکهای عراق عجم برای ترکهای آذربایجان جنوبی نه یک ریسک، بلکه یک فرصت بزرگ باشند. جمعیت ترک این دو ایالت تاریخی همچون دو بال یک پرنده، میتوانند هویت و قدرت ترکهای ایران را به اوج برسانند و به یک نیروی تحولساز در ساختار کشور تبدیل شوند.
طبیعی است که در این فرآیند باید از ظرفیت ترکهای ساکن در سایر مناطق مختلف ایران و همچنین از نیروی دیگر ملل و گروههای تحت ستم بهره برد. در واقع، ترکهای ایران میتوانند به لوکوموتیو قطار دموکراسی در کشور تبدیل شوند و نقش پیشرو این تغییر را بهعهده بگیرند، همچنان که درانقلاب مشروطه بودند.
نباید فراموش کرد که بحرانهای کنونی ایران ناشی از فاشیسم و دیکتاتوری مذهبی و ملی است. به همین دلیل، در کنار آگاهی ملی، پایبندی به ارزشهای دموکراتیک مانند سکولاریسم، آزادی اندیشه و بیان، تکثرگرایی و احترام به حقوق اقلیتها ضروری است. بدون این اصول، نمیتوان از چرخه کور دیکتاتوری خارج شد و آزادی واقعی را به دست آورد.
بنابراین، حرکت ملی آذربایجان و فعالان و سازمانهای ترک باید استراتژیهای خود را بر اساس این اصول تنظیم کنند. در غیر این صورت، خطر بازتولید دیکتاتوری و استبداد در پوشش جدید وجود دارد.