جنبش هویتطلبی تورکهای قشقایی و نگرانی عمیق ناسیونالیستهای فارس/تاجیک
مقالهای مفصل تحت عنوان «هویتسازی قشقاییها و تأثیر بر مفهوم هویت ایرانی» به قلم «شیدا بهاری» در روزنامه های همشهری، شرق و سایر رسانه های حکومتی ایران به صورت گسترده منتشر شده است. مقاله به تحلیل جنبش هویتطلبی و یا به زعم او هویتسازی تورکهای قشقایی پرداخته و آن را از زاویه به زعم وی هویت ایرانی! مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده بعد از مقدمهای طولانی درباره وزن سنگین ایلات و عشایر در تاریخ جغرافیایی که امروزه ایران نامیده میشود، استدلال کرده است که هویت قشقایی اساساً هویتی مبنی بر هویت ایلی است و وجه قومی-زبانی ندارد. بدین منظور نیز استدلال میکند که در بین اتحادیه ایلی قشقایی برخی طوایف لر و عرب نیز وجود دارد، پس قشقاییها هویت قومی-زبانی ندارند و تنها بعضی از جوانان شهرنشین قشقایی چنین ادعاهایی را پیش میکشند.
البته در اینکه قشقاییها دارای یک هویت قوی ایلی هستند شکی نیست؛ و اینکه در درون اتحادیه ایلی قشقایی برخی طایفههای اصالتاً لر و عرب وجود دارند نیز امری محرز است. ولی بر همگان معلوم است که اکثریت مطلق قشقاییها از ایلهای تورکتبار هستند و اندک طوایف غیر تورکتبار نیز در سایه اکثریت تورک قشقایی دیرزمانی است تورکزبان شدهاند. لذا داشتن هویت ایلی هیچ منافاتی با هویت اتنیکی-زبانی نداشته و حتی در مورد تورکهای قشقایی هویت مستحکم ایلی به عنوان حافظی برای هویت اتنیکی-زبانی عمل کرده و میکند. در واقع قشقاییها زبان و هویت تورکی خود را در سایه همین هویت قویم ایلی حفظ کردهاند.
نویسنده در جایجای مقاله مواکداً اصرار میکند که قشقاییها دارای هویت ایرانی هستند و از اینکه دنبال هویتطلبی تورکی هستند، ابراز ناراحتی میکند و آن را منافی هویت ایرانی میداند. وی در بخشی از مقاله مینویسد:
«برخی قشقاییها که تا دیروز شاهنامهخوانان قهاری بودند، افتخارشان به ایرانیت بود و تمام اشعار و گفتارشان در جهت اعتلای مفهوم ایران بوده، اکنون ترویج آثاری که هیچ الفتی با تاریخ و هویت ایشان ندارد را دنبال میکنند و به جای شاهنامه، اثری همچون دده قورقود را تبلیغ میکنند.»
نویسنده آشکار میکند از نظر وی هویت ایرانی شاهنامه یعنی هویت فارسی/تاجیکی است و کتاب ددهقورقود به عنوان اثر سمبولیک تورکها در مقابل هویت ایرانی قرار دارد. البته اینکه نویسنده با کدام ذهنیت و جسارت ۴۰ درصد جمعیت کشور را بیگانه محسوب میکند، خود جای بحث جدا دارد.
وی از ایراد اتهامهای واهی خودداری نکرده و مثلاً از قول «رهبر حزب قشقایی آزاد» (منظور حزب راه آزادی قشقایی – قایی است) مطرح میکند که «سرزمینهای قشقایی توسط دیگران اشغال شده است!» و این سرزمینها باید از اشغال آزاد شوند. درحالی که حزب مذکور که مسئول آن در خارج آقای روحالله مرادی میباشد اساساً چنین ادعایی ندارد؛ بلکه در کنار حقوق فرهنگی و سیاسی تورکهای قشقایی ایجاد یک استان و یا واحد اداری به نام قشقایی را از اهداف خود اعلام کرده است.
نویسنده همچنین اتهام همیشگی وابستگی و تحریک توسط «تورکیه و دیگر کشورهای همسایه!» را مطرح کرده و ادعا میکند که تورکیه بر ایران دندان طمع دارد. البته همچون همیشه هیچ سند و دلیلی بر این ادعاها ارائه نمیشود و نگارنده با مطرح کردن ادعاهای بیسر و ته نشان میدهد حداقل در مورد سیاستهای منطقهای و داخلی تورکیه هیچ نمیداند.
نویسنده در نهایت واهمه اصلی خود را بیان میکند: «پیوند جنبش هویتطلبی تورکهای قشقایی با جهان تورک!» و آن را تهدیدی جدی برای «ایرانیت» [هژمونی استعماری فارسی/تاجیکی] میشمارد.
وی اصل ۱۹ قانون اساسی عقبمانده جمهوری اسلامی را پیش کشیده و بر حقوق مساوی شهروندی تأکید میکند. اما آگاهانه از اصل ۱۵ همان قانون اساسی عقبمانده و نیمبند هیچ نمیگوید.
نویسنده و همفکرانش باید بدانند اگر امروز ایرانی وجود دارد، این مدیون مجاهدات تورکها در قرون گذشته است و اگر قرار باشد ایرانی وجود داشته باشد، هویت ملی/اتنیکی تورکی لاجرم باید یک پایه اصلی کشور ایران به رسمیت شناخته شود.
طبعاً و قطعاً جنبش هویتطلبی تورکهای قشقایی در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با جنبش هویتخواهی تورکهای آزربایجان جنوبی، عراق عجم، خراسان و سایر مناطق کشور ایران است و همه اینها اجزای یک کل هستند؛ و قطعاً موجودیت تمدنی تورکهای ایران بخشی جداییناپذیر از موجودیت تمدنی جهان تورک است. همه از جمله نویسنده در طی زمان مجبور خواهند شد تا این واقعیت را قبول کنند.
در ایرانی که در آن دموکراسی مشارکتی و تکثرگرا حاکم خواهد بود، تورکها و دیگر ملیتها/اتنیکها سهم عادلانه خود را در تمام شئون کشوری باید داشته باشند و هیچ نوع هژمونی برتریطلب چه ملیتی/اتنیکی، چه دینی/مذهبی، چه ایدئولوژیکی و چه صنفی و سایر قابلقبول نخواهد بود.