تحلیل جامعهشناختی موضعگیری برخی روشنفکران آذربایجانی علیه فعالین حرکت ملی آذربایجان
چکیده
در روزهای اخیر، موضعگیریهای تندی از سوی برخی روشنفکران آذربایجانی در قبال فعالین حرکت ملی آزربایجان که با رئیسجمهور ملاقات داشتند، مشاهده شد. این افراد که عمدتاً در چارچوب پانفارسیسم موضع گرفتهاند، فعالین را به تجزیهطلبی متهم کردهاند. این مقاله کوتاه به تحلیل جامعهشناختی دلایل این موضعگیریها میپردازد و با بهرهگیری از نظریات هژمونی فرهنگی، فشار اجتماعی، بازنمایی هویت، فرصتطلبی و تضاد اجتماعی، به بررسی عوامل مختلفی میپردازد که روشنفکران آذربایجانی را وادار به همصدایی با پانفارسیسم و مخالفت با حرکتهای ملی میکند.
مقدمه
ایران کشوری است با تنوع اتنیکی و فرهنگی، اما سیاستهای رسمی آن به سمت همسانسازی فرهنگی و تمرکزگرایی گرایش داشته است. این سیاستها بر زبان، فرهنگ و هویت ملل غیر فارس تأثیر گذاشته و آنان را به حاشیه رانده است. یکی از اتنیکهای بزرگ ایران، تورکها-ی (آزربایجانی) هستند که با تبعیضهای مختلفی مواجهاند. در این میان، برخی روشنفکران آذربایجانی نه تنها از حقوق اتنیکی خود دفاع نمیکنند، بلکه گاها در صف سیاستهای حاکم قرار میگیرند و حتی فعالین حرکت ملی را به تجزیهطلبی متهم میکنند. این مقاله با تکیه بر نظریههای جامعهشناختی به دلایل و عوامل این موضعگیریها میپردازند.
هژمونی فرهنگی و نقش آن در شکلگیری گفتمان غالب
هژمونی فرهنگی، مفهومی است که آنتونیو گرامشی، فیلسوف و نظریهپرداز ایتالیایی، آن را مطرح کرده و به نقش آن در کنترل و هدایت جامعه پرداخته است. این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک گروه اجتماعی (مانند دولت یا طبقه حاکم) نه تنها از طریق زور و قدرت سیاسی، بلکه از طریق کنترل و جهتدهی به فرهنگ، ارزشها، و ایدئولوژیهای جامعه، سلطه خود را بر سایر گروهها تحمیل میکند. در این ساختار، گروههای مختلف جامعه، از جمله اقلیتهای قومی و فرهنگی، تحت تأثیر این گفتمان غالب قرار میگیرند و ارزشها و باورهای آن را به عنوان واقعیت غیرقابل تغییر میپذیرند.
در ایران، گفتمان فرهنگی غالب، بر پایه زبان، هویت و فرهنگ فارسمحور شکل گرفته است و از طریق رسانهها، نظام آموزشی، و سیاستهای رسمی به همهی اقشار جامعه تحمیل میشود. این گفتمان، ارزشها، زبان و فرهنگ گروههای غیر فارس، از جمله تورکهای آزربایجانی، را به حاشیه میراند و آنها را در موقعیتی قرار میدهد که احساس کنند برای برخورداری از مشروعیت و جایگاه در ساختار رسمی کشور، باید خود را با این گفتمان وفق دهند.
این فشار فرهنگی به گونهای عمل میکند که حتی گروههای تحت تبعیض، مانند برخی روشنفکران آزربایجانی، نیز به تدریج این ارزشها و هویت فارسمحور را به عنوان معیار “ملی” میپذیرند. این افراد ممکن است ناخودآگاه یا به دلیل منافع شخصی و اجتماعی، ارزشهای جامعهی خود را به نفع ارزشهای غالب کنار بگذارند. در نتیجه، برخی از این روشنفکران در مواجهه با هرگونه حرکت قومی و ملی برای حقوق تورکها، آن را تهدیدی برای وحدت ملی تلقی کرده و با آن مخالفت میکنند.
این فرایند تطابق با هژمونی فرهنگی، به شکلگیری گفتمانی منجر میشود که در آن مفاهیمی مانند وطندوستی و وحدت ملی، صرفاً از دیدگاه فرهنگ غالب تفسیر میشود. اقلیتهای اتنیکی و فرهنگی در چنین ساختاری برای نشان دادن وفاداری خود به کشور و پرهیز از برچسبهای تجزیهطلبی، از هویت و حقوق اتنیکی خود فاصله میگیرند و حتی ممکن است علیه مطالبات جامعهی خود موضع بگیرند تا اثبات کنند که همسو با معیارهای فرهنگی و سیاسی رسمی هستند.
فشار اجتماعی و همسانسازی سیاسی
فشار اجتماعی و همسانسازی سیاسی به وضعیتی اشاره دارد که در آن افراد یا گروهها به دلیل شرایط محیطی و جو غالب جامعه، به سمت تطابق با ایدئولوژی و رفتارهای مورد پذیرش گروه حاکم سوق داده میشوند. در جوامعی که فضای سیاسی بستهای دارند و هرگونه مخالفت با ایدئولوژی حاکم به سرعت با عواقب سنگین مواجه میشود، این فشارها بیشتر نمود پیدا میکند. در ایران، این فشار اجتماعی به شکل پررنگی بر اقلیتهای اتنیکی اعمال میشود. در نتیجه، افرادی از این اقلیتها برای حفظ جایگاه اجتماعی، امنیت فردی، و حتی دسترسی به فرصتهای شغلی و اقتصادی، ناچار به انطباق با دیدگاههای سیاسی و فرهنگی رسمی میشوند.
این فشار اجتماعی به طور ناخودآگاه یا حتی مستقیم به روشنفکران و افراد شناختهشده از جوامع اتنیکی مانند تورکها تحمیل میشود تا نشان دهند که وفادار به کشور هستند. در چنین شرایطی، برخی روشنفکران آزربایجانی به دلیل ترس از طرد شدن از سوی جامعهی رسمی یا مواجهه با برچسبهایی چون “تجزیهطلبی” و “ضد وحدت ملی”، مجبور به همراستایی با گفتمان رسمی میشوند. این موضوع باعث میشود که آنها نه تنها از حرکتهای اتنیک و مطالبات فرهنگی حمایت نکنند، بلکه در مواردی، علیه این مطالبات و فعالین نیز موضعگیری کنند.
این همسانسازی سیاسی، به شکل واضحی نشاندهنده فشارهای ساختاری است که اقلیتهای اتنیکی را به سرکوب هویتهای اتنیکی و فرهنگیشان سوق میدهد. در واقع، روشنفکران آذربایجانی به دلیل ملاحظات امنیتی و اجتماعی، برای اجتناب از مشکلات احتمالی، به موضعگیریهایی روی میآورند که از نظر اجتماعی و سیاسی در تناسب با گفتمان حاکم است. به این ترتیب، این افراد سعی میکنند خود را به عنوان شهروندانی “وفادار” نشان دهند و از هرگونه برچسبزنی که ممکن است آیندهی حرفهای و اجتماعی آنها را تحت تأثیر قرار دهد، جلوگیری کنند.
بازنمایی هویت و تحمیل کلیشهها
بازنمایی هویت و تحمیل کلیشهها به فرآیندی اشاره دارد که در آن گروههای اتنیکی به دلیل نگاه غالب و کلیشههای اجتماعی، در موقعیتی قرار میگیرند که هویت آنها توسط گفتمان مسلط تعریف و محدود میشود. این کلیشهها که به واسطه سیاستهای فرهنگی، رسانهها، و نظام آموزشی به جامعه القا میشوند، به تدریج تصویری خاص از گروههای اتنیک به وجود میآورند. در ایران، هویت اتنیک تورکها در بسیاری از موارد به حاشیه رانده شده و کلیشههایی از آنها ساخته شده که آنها را از دستیابی به جایگاه برابر بازمیدارد. این کلیشهها باعث میشود تورکها برای دستیابی به پذیرش و مشروعیت اجتماعی، احساس کنند که باید خود را از هویت اتنیکشان دور کنند و به معیارهای فرهنگی غالب نزدیک شوند.
این فرایند بازنمایی، روشنفکران و افراد شناختهشده از جوامع اتنیک را تحت تأثیر قرار میدهد. برای مثال، برخی روشنفکران آذربایجانی به دلیل این کلیشهها، سعی میکنند خود را به عنوان افرادی “ملیگرا” و “وفادار” به هویت رسمی نشان دهند. در نتیجه، نه تنها در جهت حمایت از حقوق اتنیک خود عمل نمیکنند، بلکه در بسیاری موارد، علیه مطالبات اتنیک و فرهنگی جامعه خود موضعگیری میکنند تا با گفتمان مسلط همسو شوند.
به این ترتیب، بازنمایی هویت و تحمیل کلیشهها در نهایت منجر به دوری از هویت اتنیکی و پذیرش هویت رسمی! میشود. این افراد برای جلوگیری از طرد اجتماعی و حفظ جایگاه خود در جامعه، به پذیرش معیارهای حاکم تن میدهند و حتی در برخی موارد، مطالبات جامعه اتنیک خود را تهدیدی برای وحدت ملی میدانند. این بازنماییها به مرور زمان درونی شده و باعث میشود که برخی روشنفکران خود را در نقش محافظ هویت مسلط تصور کنند و حتی علیه مطالبات و حقوق جامعه اتنیک خود سخن بگویند.
فرصتطلبی و انتخاب عقلانی در محیط سیاسی بسته
در جوامعی با محیط سیاسی بسته، فرصتطلبی و انتخاب عقلانی به معنای بهرهبرداری از شرایط و انطباق با ساختار قدرت برای دستیابی به منافع شخصی و اجتماعی است. از دیدگاه نظریه انتخاب عقلانی، افراد به صورت عقلانی انتخاب میکنند که کدام مسیر بیشترین منفعت و کمترین هزینه را برای آنها دارد. در چنین شرایطی، برخی روشنفکران جوامع اتنیک، از جمله آذربایجانیها، ممکن است برای جلوگیری از مواجهه با مشکلات اجتماعی و سیاسی و به دست آوردن موقعیتهای بهتر، خود را با گفتمان حاکم تطبیق دهند و حتی به حمایت از ایدئولوژیهای رسمی بپردازند.
در ایران، ساختار قدرت و محدودیتهای سیاسی به گونهای است که هرگونه حمایت از مطالبات اتنیک یا انتقاد از سیاستهای حاکم، ممکن است با پیامدهای سنگین مانند محدودیتهای شغلی، طرد اجتماعی و حتی تهدیدات امنیتی مواجه شود. از این رو، برخی روشنفکران آذربایجانی ممکن است انتخاب کنند که به جای حمایت از حقوق اتنیک خود، در کنار قدرت رسمی قرار بگیرند و از این طریق از امتیازات سیاسی و اقتصادی برخوردار شوند. این انتخاب عقلانی برای بقا و پیشرفت فردی، آنها را به اتخاذ موضعی محافظهکارانه و حتی در برخی موارد، به موضعگیری علیه حرکتهای اتنیک و فرهنگی سوق میدهد.
این فرصتطلبی و سازگاری با قدرت، در واقع نتیجهای از انتخاب عقلانی در شرایطی است که گزینههای مستقل و حمایتی از هویت اتنیک پرهزینه و پرخطر تلقی میشوند. روشنفکران آذربایجانی که با این محاسبه عمل میکنند، نه تنها به انتقاد از حرکتهای ملی (اتنیکی) و مطالبات فرهنگی میپردازند، بلکه خود را به عنوان حامیان وحدت ملی و وفاداری به کشور به تصویر میکشند. این رویکرد به آنها کمک میکند تا در ساختار رسمی جامعه جایگاهی پایدارتر به دست آورند، هرچند به بهای دور شدن از هویت و منافع اتنیک خود.
تضاد اجتماعی و منازعه قدرت
تضاد اجتماعی و منازعه قدرت به کشمکشها و تنشهایی اشاره دارد که بین گروههای مختلف برای دستیابی به منابع، جایگاه و قدرت در جامعه به وجود میآید. از دیدگاه نظریه تضاد، جوامع متشکل از گروههای مختلفی هستند که هر یک با منافع و ارزشهای خاص خود در رقابت برای کنترل منابع و قدرت قرار دارند. در ساختارهای اجتماعی و سیاسیای که اقلیتهای اتنیک به حاشیه رانده میشوند، این تضادها بهویژه بین دولت مرکزی و گروههای اتنیک برجسته میشود. در ایران، این تضاد به شکلی پررنگ میان گروههای اتنیک و دولت مرکزی دیده میشود که از طریق سیاستهای فرهنگی و زبانی، تلاش میکند هویتهای اتنیک را محدود کرده و هویت واحدی را به جامعه تحمیل کند.
برخی روشنفکران آذربایجانی، به دلیل تضاد منافع و همچنین ترس از محدودیتها و پیامدهای ناشی از حمایت از حقوق اتنیک خود، به جای همسویی با حرکتهای اتنیکی، ترجیح میدهند که به قدرت مرکزی نزدیک شوند. این نزدیکی به دولت به آنها اجازه میدهد تا از امتیازات و فرصتهای اقتصادی و اجتماعی بهرهمند شوند و از محدودیتهای احتمالی اجتناب کنند.
در نتیجه، این روشنفکران برای حفظ جایگاه خود و اجتناب از مواجهه با چالشهای اجتماعی و سیاسی، نه تنها با حرکتهای اتنیک همراهی نمیکنند، بلکه گاه در مخالفت با آنها موضعگیری میکنند.
این منازعه قدرت و تضاد اجتماعی، موجب میشود که گروههای اتنیکی به شکلی نابرابر در ساختار اجتماعی و سیاسی کشور حضور داشته باشند و احساس کنند که برای دستیابی به حقوق و هویت خود باید با مقاومتهایی از سوی نظام قدرت مواجه شوند. روشنفکرانی که در این ساختارها تصمیم به همراهی با دولت میگیرند، خود را در موقعیتی مییابند که در تضاد با جامعه اتنیک خود قرار میگیرند و حتی علیه مطالبات این جامعه سخن میگویند. این انتخابها، بخشی از همان کشمکش قدرت در ساختار اجتماعی است که به واسطه آن، اقلیتهای اتنیک به حاشیه رانده شده و با دشواریهای زیادی برای نمایندگی از هویت خود مواجه میشوند.
نظریه هویت دوگانه و چندلایهگی هویت
نظریه هویت دوگانه و چندلایهگی هویت به این مفهوم اشاره دارد که افراد، بهویژه در جوامع چندقومی و چندفرهنگی، اغلب دارای هویتهای متعددی هستند که در موقعیتهای مختلف اجتماعی به صورت لایهلایه و گاه متضاد بروز مییابند. این هویتها میتوانند شامل هویت اتنیک، ملی، فرهنگی، زبانی و حتی طبقاتی باشند که بسته به شرایط و فشارهای محیطی، افراد ممکن است بخشی از هویت خود را پررنگتر کنند و بخش دیگری را موقتا سرکوب یا کمرنگ سازند.
در ایران، افراد از جوامع اتنیکی مانند تورکهای آزربایجانی، در موقعیتی قرار دارند که به طور همزمان هم با هویت اتنیک خود و هم با هویت ملی! روبرو هستند. از یک سو، هویت اتنیک آنها شامل زبان، فرهنگ و سنتهای خاص خود است؛ و از سوی دیگر، هویت ملی آنها به عنوان شهروندان ایران تعریف شده که باید با فرهنگ و ایدئولوژی رسمی کشور همخوانی داشته باشد. این وضعیت، گاهی آنها را در شرایطی قرار میدهد که این دو هویت با یکدیگر در تعارض قرار میگیرند.
این تضاد هویتی باعث میشود برخی از روشنفکران آذربایجانی، به ویژه در شرایط فشار و فضای سیاسی محدود، برای نشان دادن وفاداری به هویت ملی و اجتناب از مواجهه با برچسبهایی چون “تجزیهطلبی”، هویت اتنیک خود را در برابر هویت ملی کمرنگ کنند. به این ترتیب، آنها ممکن است به جای حمایت از حقوق و مطالبات جامعه اتنیک خود، به حمایت از گفتمان رسمی و مخالفت با حرکتهای اتنیک بپردازند. این نوع رفتار، تلاشی است برای همسو شدن با معیارهای ملی و اجتناب از خطرات و مشکلات احتمالی که ممکن است از سوی ساختار رسمی بر آنها تحمیل شود.
چندلایهگی هویت در واقع راهی است که این افراد از طریق آن تلاش میکنند بین هویت اتنیک و ملی خود تعادلی برقرار کنند. اما در شرایط فشار اجتماعی و سیاسی، این تعادل شکننده میشود و آنها به ناچار بخشی از هویت خود را به نفع دیگری کنار میگذارند. به همین دلیل، برخی روشنفکران آذربایجانی ممکن است در مواجهه با مطالبات اتنیک جامعه خود، به عنوان حامیان هویت ملی و وحدت ملی ظاهر شوند و با حرکتهای اتنیک و فرهنگی مخالف کنند، تا از هویت خود به عنوان شهروند “وفادار” محافظت کنند.
نتیجهگیری
موضعگیری برخی روشنفکران آذربایجانی علیه فعالین حرکت ملی آزربایجان و مطالبات اتنیک را میتوان از منظرهای مختلف جامعهشناختی تحلیل کرد. این رفتارها نتیجهای از فرایندهای پیچیده و چندلایهای است که شامل هژمونی فرهنگی، فشار اجتماعی و همسانسازی سیاسی، بازنمایی هویت و تحمیل کلیشهها، فرصتطلبی در محیط بسته سیاسی، تضاد اجتماعی و منازعه قدرت، و در نهایت، چالشهای مرتبط با هویت دوگانه و چندلایهگی هویت میشوند. در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران که از اقلیتهای اتنیک غالباً حمایت کافی به عمل نمیآید، روشنفکران برای حفظ جایگاه خود، دسترسی به منابع و اجتناب از طرد اجتماعی، گاه به انطباق با ایدئولوژی رسمی و حتی مقابله با خواستههای جامعه اتنیک خود روی میآورند.
این روند به نوبه خود نشاندهنده چالشها و موانعی است که اقلیتهای اتنیک در جامعه با آن مواجهاند. همسانسازی با گفتمان غالب، سرکوب هویت اتنیک، و پذیرش کلیشههای رایج باعث میشود که روشنفکران اتنیک اغلب به جای نمایندگی از جامعهی خود، در صف گفتمان رسمی قرار بگیرند. برای کاهش این تضادها و دستیابی به همزیستی فرهنگی و اجتماعی، نیاز به پذیرش تنوع اتنیک، فرهنگی و ایجاد فضایی بازتر برای گفتگو و تعامل میان گروههای مختلف احساس میشود. تنها از طریق ایجاد بستری مناسب برای پذیرش و بازنمایی عادلانه هویتهای اتنیک میتوان انتظار داشت که روشنفکران و فعالان، بدون ترس از طرد اجتماعی و برچسبزنی، از حقوق و هویت جامعه خود دفاع کنند.