انگیزه اصرار بر طرح «اتصال استان فارس به خلیج»؛ ضبط چهارراه ژئواستراتژیک «گاوبندی» به نفع اتنیک فارس
در روزهای اخیر بار دیگر طرح «اتصال استان فارس به خلیج» مطرح شده است. این مسئله با روی کار آمدن دولت پزشکیان و تعیین استاندار جدید برای استان فارس از طرف محمد مهدی فروردین رئیس مجمع نمایندگان استان فارس و حجت الاسلام سید بهرام حسینی از مسئولین ستاد انتخاباتی پزشکیان در فارس مطرح شد. جالب اینکه بازطرح مسئله در رسانههای فارسی انعکاس گستردهای یافت؛ که گویی نیرویی پشت پرده آن را تقویت میکند.
البته این طرح موضوع جدیدی نیست، در دوره احمدینژاد آغاز و در دوره روحانی پیگیری شد.
احمدینژاد در فروردین ۸۶ نام شهرستان گاوبندی در استان هرمزگان را به اسم معنادار پارسیان! تغییر داده و درصدد الحاق آن شهرستان به استان فارس برآمد. اعتراض مردم گاوبندی و دیگر مناطق استان هرمزگان به آن تصمیم، مانع احمدینژاد شد. در ادامه حسن روحانی در نخستین ماه تصدی دولت، سعی کرد کار ناتمام احمدینژاد را تمام کرده و پنج روستای شهرستان گاوبندی (جمعاً به عرض شش کیلومتر) را به استان فارس ملحق کند تا هم استان فارس راهی به دریا داشته باشد و هم ارتباط استانهای بوشهر و هرمزگان از بین برود. در پی اعتراضات گسترده، روحانی نیز مجبور به توقف طرح شد.
جعفر قادری نماینده استان فارس در مجلس در پاسخ به اعتراضات مردمی گفته بود این الحاق «بحثی فراتر از بحثهای محلی و منطقهای» بوده، «نتیجه سالها کار کارشناسی دقیق دستگاههای امنیتی، نظامی و سیاسی کشور است» که با «پیگیری مستمر آن نهادها» قرار بود اجرایی شود. ولی چرا الحاق پنج روستا به یک استان بحثی فراتر از محل و منطقه میباشد و نیازمند سالها کار دقیق دستگاههای امنیتی، نظامی و سیاسی و دغدغه اصلی رؤسای جمهور است؟ در اصل دلیل آن بسیار واضح است.
برخی مناطق هستند که دارای ویژگی چهارراه ژئواستراتژیک هستند و هر کس کنترل آن را در دست داشته باشد از برتری خاصی برخوردار است. به عنوان مثال منطقه زنگزور که ایران و ارمنستان را از سویی و تورکیه، آزربایجان شمالی و کشورهای تورکستانی را از سوی دیگر به هم متصل میکند و اکنون در مالکیت ارمنستان است. یا منطقه قاراسو که دقیقاً همان ویژگیهای زنگهزور را دارد و اکنون در مالکیت تورکیه است (آتاتورک آنجا را از رضاخان خرید). یا منطقه غرب آزربایجان و خصوصاً شهر اورمیه نمونه بارز یک چهارراه ژئواستراتژیک است که از سویی میتواند پل اتصال جغرافیایی جهان تورک باشد و از سوی دیگر میتواند آخرین حلقه محاصره زمینی تورکیه از سوی عناصر غیر دوست باشد. یا شهر آستارا که میتواند محل اتصال آزربایجان جنوبی به خزر و یا محل اتصال گیلان به آزربایجان شمالی باشد.
در جهان مثالهای بسیاری برای چنین چهارراههایی میتوان شمرد. در ایران، شهرستان گاوبندی در استان هرمزگان که نام آن عامدانه و برخلاف ساختار جمعیتیاش به پارسیان تغییر داده شد، یک چهارراه ژئواستراتژیک بسیار مهم است که اهمیت آن برای هژمونی فارسی (تاجیکی) حاکم اگر از زنگهزور بیشتر نباشد کمتر نخواهد بود.
شهرستان گاوبندی از یک سو مناطق عمدتاً عربنشین و سنینشین سواحل شمالی خلیج (خوزستان، بوشهر و هرمزگان) را به یکدیگر متصل میکند و از سویی میتواند استان فارس و دیگر استانهای عمدتاً فارسنشین مرکزی را به خلیج متصل کند. جالب است که استانهای عمدتاً غیرفارسنشین و یا سنینشین بلوچستان، هرمزگان، بوشهر و خوزستان بهصورت طبیعی سدی میان استانهای فارسنشین مرکز ایران با آبهای آزاد میباشند و شهرستان گاوبندی باریکه ای است که میتواند اتنیک فارس (تاجیک) را به آبهای آزاد وصل کند.
در شرایطی که دولت متمرکز قدرتمند در حاکمیت است، مرزهای درونی دارای ویژگی محلی و منطقهای میباشد و دارای اهمیت استراتژیک خاصی نیست. ولی در شرایط ضعف دولت مرکزی متمرکز و یا حاکمیت غیرمتمرکز، مرزهای درونی کشورها اهمیت جدی پیدا میکنند. نمونه بارز آن کشورهای بلوک شرق بودند که بعد از فروپاشی این بلوک نظامبندی جدید سیاسی براساس مرزهای درونی پیشین انجام شد. زیرا در صورتی که مرزهای درونی نیز دستخوش تغییر شوند، ایجاد یک نظام اداری جدید بسیار پیچیدهتر، سختتر و مخاطرهآمیزتر میشود.
فلذا مهندسیهایی که در ایران در غرب آزربایجان، آستارا و مناطق تورکنشین ساحل خزر و اکنون در شهر گاوبندی هرمزگان انجام میشود، همه سرمایهگذاریهای هژمونی فارسی (تاجیکی) حاکم بر کشور یا همان جریان ایرانشهری-شعوبی برای فردای محتمل بعد از جمهوری اسلامی است. «مصوبه شورای عالی امنیت ملی» دایر بر «لزوم حفظ توازن قومی! در آزربایجان غربی» (بخوانید لزوم تغییر ترکیب سیاسی – جمعیتی استان بر علیه تورکها) نیز در همین راستا میباشد.
«سالها کار کارشناسی دقیق دستگاههای امنیتی، نظامی و سیاسی» برای الحاق گاوبندی به فارس نیز دلیلی جز این ندارد!