از شهناز تا آزادی
– ابراهیم نفیسی
فعالیت زن در طول تاریخ چه در شرق و چه در غرب همواره از سوی جنس مخالفش در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و هنر به یک چارچوب مطلوب ذهنیت مردسالار محدود شده است. برخی تمدنهایی که در تاریخ از آنها به عنوان تمدنی با فرهنگ زن سالارانه نام برده میشود نیز بنابه تحقیقات علمی و آنتروپولوژیستها، حاصل یک برداشت رمانتیک بوده و منطبق با واقعیتهای آن جوامع نبوده است. برای مثال تمدن کهن مصر و یا تمدن بینالنهرین که خدایان زن در فرهنگ و میتولوژی آفرینش آن جوامع نقش پررنگی ایفا میکرد؛ فارغ از فکتهایی است که بتوان این برابری نسبی حقوق زن و مرد در آن جوامع را تثبیت کرد. بنابراین زن همواره در طول تاریخ و به جز معدود جوامع ابتدایی کوچک همواره در تاریخ بشر از موانع بسیاری برای رشد و پیشرفت در جامعه مواجه بود. متاسفانه ناسیونالیسم افراطی و متوهم از هر ملیتی که باشد با برجسته کردن چند مورد تاریخی استثنایی، سعی میکند به اصطلاح تاریخ خود را هر چند تحریف شده به مذاق مردم خود و مردمان دیگر شیرینتر کرده و به این ترتیب یارگیری کند؛ که البته در مواقعی نیز با پمپاژ شدید اطلاعات تحریف شده و بیاساس در شبکههای اجتماعی و مطبوعات زرد میتوانند افکار عمومی را تا حدودی آلوده به این اطلاعات نادرست کنند.
در ایران، ناسیونالیسم افراطی با شعار «خون آریایی»، خزعبلاتی چون صادرکننده حقوق بشر به دنیا و برابری زن و مرد در فرهنگ باستان را با توجه به سرمایهای که از بابت بیتالمال مردم کشور در اختیار دارد به شدت از رسانه و مطبوعات و از طریق شبکههای اجتماعی پمپاژ میکند؛ تا ایدئولوژی باستانگرایانه خود را با استانداردهای تمدن بشری مدرن منطبق و متوازن نشان داده و بدین ترتیب ایدئولوژی خود را در جامعه بسط و گسترش دهد. در ایران چنین تاکتیکی از سوی ناسیونالیسم افراطی مربوط به ملیتها و اتنیکهای مختلف ساکن کشور نیز دنبال میشود؛ اما به دلیل ستم اتنیکی در ایران و قابل مقایسه نبودن امکانات سایر ملیتها و اتنیکها در مقایسه با ناسیونالیسم فارسی-آریایی پرداختن به یک اندازه به این موضوع ناعادلانه به نظر میآید.
اکنون جامعه در حال گذار ایران از سنت به مدرنیته و جذب شدن نسل جوان به ارزشهای غیرایدئولوژیک و اصول اخلاقی بر پایه حقوق نه ایدئولوژیهای چپ و راست و ناسیونالیسم افراطی، به موضوع مساله زن نه از روزنه دید مارکسیسم، نه از روزنه دید مکتب اسلام شیعی و نه از دید روزنه ناسیونالیسم باستانگرایانه تمایلی به نگاه کردن ندارد. مردم به خصوص نسل جوان دهه هشتادی دیدش به جامعه و مسائل مربوط به آن واقع گرایانه و علمی است نه ایدئولوژیک و آموزهای.
دختران دبیرستانی که از سویی در شهر با فرهنگی مردسالار روبرو هستند، در بسیاری مواد در خانواده خود با محدودیتهایی مواجه هستند و در مدرسه نیز تعالیم ایدئولوژیک زنستیز و طعم تلخ محدودیتهای بیشتر جمهوری اسلامی را میچشند؛ حق دارند روسری از سر بردارند و از این همه ظلم و محدودیت فریاد عصیان «مرگ بر دیکتاتور» سر دهند. فریادهای عصیان زنان و دختران جوان، دیگر قشرها را به فکر فرو برده و این فرورفتن در فکر موجب تلاش جامعه برای «فهم دیگری» شد و این موضوع ادامه خواهد داشت؛ زیرا پدیده فهم دیگری و احترام به مطالبه و خواست دیگری در یک جامعه امری تکاملی است.
موضوع فهم دیگری در مساله نسل جدید شاید در بین قشر معلمان نیز هرچند نامحسوس دیده و مشاهده میشود. معلمان به عنوان قشری که با حقوق و دستمزد بسیار پایین به قصد و به عمد ضعیف نگه داشته میشوند؛ دیگر دانشآموزان را مجبور به انجام فرامین و تعالیم ایدئولوژیک رژیم جمهوری اسلامی نمیکنند و مانند آنچه که در اوایل دهه شصت در مدارس حاکم بود؛ معلمان و مدیران مدرسه اصراری بر فشار بر دانشآموزان نمیکنند. هرچند این امر نیز نسبی است و معلمان و مدیران تمامی مدارس به این نوع نافرمانی مدنی دست نمیزنند.
موضوع مردسالاری و تضییع حقوق زنان در جوامع بشری و از جمله ایران امری تاریخی و بدیهی است و برای گذار به مدرنیته و رسیدن به جامعه مطلوب زنان گذار از جمهوری اسلامی تنها یک گام مهم است و باید یک گام مهم دیگری به نام «تلاش برای فهم دیگری» برداریم تا تضییعهای اعمال شده علیه زنان را در وهله اول درک کنیم و در وهله دوم برای زدودن این تضییعها در جامعه و خانواده اقدام کنیم.
جامعه ایران و اصولا جوامع خاورمیانه نیاز مبرمی به «تلاش برای فهم دیگری» دارند و این موضوع در چند مسئله زنان، مذاهب و ملیت خلاصه و محدود نمیشود. اگرچه مسائل مربوط به این سه یکی از مهمترین و اساسیترین مشکلاتی است که جوامع خاورمیانه را به قهر و جدایی و حتی جنگ داخلی و غیره کشانده است. ملیتهای ساکن ایران از جمله ترکها، کردها، عربها، بلوچها و لرها و البته فارسها تا زمانی که به مفهوم پلورالیسم و به زبان ساده «فهم دیگری» و احترام و مطالبات متنوع دیگران نرسند، «اتحاد متکثر» و متنوعی در کشور رخ نخواهد داد و طبیعی است که دیگر این ملیتها و مذاهب مختلف در کشور طعم تلخ «اتحاد یکپارچه» را برای صد سال کشیده و حق دارند که راه دیگری را برای آینده برگزینند.
ملت آذربایجان در تبریز سرافراز در شهناز، در آبرسان، در راستا کوچه، در اردبیل در میدان شریعتی و ججین، در اورمیه در امام و عطایی و در مرند و مراغه و ملککندی و قوشاچای و در جای جای آذربایجان فریاد «آزادلیق عدالت، میللی حکومت» سر دادند تا صدای عصیان این ملت را دیگران شنیده و به فکر فرو روند تا شاید فرورفتن در فکر موجب تلاش جامعه ایران برای «فهم دیگری» این بار در مساله میلتها و اتنیکها و مذاهب آنگونه که در مساله زنان باید باشد به وقوع بپیوندد.
خیابان شهنار تبریز بارها در این چند هفته اخیر با فریاد عصیان ملت آذربایجان «آزادلیق، عدالت، میللی حکومت» به لرزه درآمد؛ اما گوشهایی هستند که هنوز نمیخواهند بشنوند و در تاریکخانه تفکر «اتحاد همه با من» خویشتن را اسیر کردهاند. این گوشها و صاحبانشان اگر بدانند که ناخدا بودن برای یک کشتی به گل نشسته هیچ امتیازی برایشان ندارد، شاید تمایل بیشتری به شنیدن و انعکاس دادن مطالبات، افکار و رنگهای مختلف ساکنان این کشتی از خود نشان خواهند داد.
برگرفته شده از شماره دوازدهم نشریه «دیرنیش سسی»