برای… – محسن سعادت
محسن سعادت
برای زیبا زندگی کردن، برای فرداهای بهتر، برای عزت، برای افتخار به بودن، برای آینده ای بدون دغدغه، برای قدم زدن در کوچه های شهرت، برای داشتن امنیت زنان، برای آزادی، برای انسان بودن… برای فرزندی که نتوانست سر مرگ پدر خود حاضر شود… برای مجبور نبودن به غربت، برای مادری که هر لحظه دم تلفن می نشنید تا صدای فرزند خود را که سالهاست ندیده بشنود.. برای نوشتن آزاد برای نقد بی پروا…
برای قوجامان ارک که با ساختن اعجوبه ای ابهتش را می خواهند پنهان کنند. برای ستارخان که هنوز مزارش در غربت زیر چکمه های دژخیمان له می شود. برای سعید که هشت سال بخاطر اندیشیدن در زندان بود… برای لطیف که نه سال بخاطر فعالیت سیاسی در زندان بود.. برای عباس که بخاطر دفاع از حقوق ما در زندان است… برای علیرضا که مجبور بود با پابند در شهر دنبال مداوای بیماری خود باشد…
برای آیلا که ماهها بدون شناسنامه بود بخاطر اسمش… برای کودکی که در کلاس اول بعد از شش ماه متوجه شد آب همان سو است… برای زنی که در تبریز بخاطر فقر خود را دار زد.. برای دختران نوجوانی که بخاطر افسردگی خود را از پل روگذر شهر پایین انداختند… برای پدری که نتوانست احتیاجات تحصیل فرزندش را فراهم آورد و او ترک تحصیل کرد… برای کارگری که هرروز شرمنده خانواده خود می شود.
برای دریاچه اورمو… برای فلامینگوهای این دریاچه… که این روزها خاطره ای بیش نیستند… برای کشته شدگان مسافران قطار تبریز-مشهد که مسئولی گفت نگران نباشید همه بیمه داشتند… برای دلهره همه انسانهای ساکن در این جغرافیا..
برای زنان، مادران و دختران این سرزمین… آزاد باشند، آزاااادددد