آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / تیتر یک / ایران را «کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» به قهقرا برد یا «کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹»؟

ایران را «کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» به قهقرا برد یا «کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹»؟

ایران را «کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» به قهقرا برد یا «کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹»؟
14 فوریه 2022 - 22:02
کد خبر: ۶۰۹۸۷
تحریریه آرازنیوز

روایت یک خلط مبحث و دروغ تاریخی

مجید جوادی

اکثر نیروهای سیاسی تمرکزگرا و فارس محور به جز سلطنت طلبان ایران کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را یک فاجعه بزرگ می دانند. زیرا چنین پنداشته می شود که با آن کودتا جریان دمکراسی خواهی که با دکتر محمد مصدق شروع شده بود توسط عوامل مرتجع به شکست کشانده شد و دیکتاتوری و اختناق کامل بر کشور حاکم شد.

ولی سؤال اساسی این است که، در یک رژیم پادشاهی که پادشاهان آن توسط ابرقدرتهای خارجی نصب و عزل می شدند و سیستم تا استخوان وابسته قدرت های خارجی بود اساساً امکان استقرار و نهادینه شدن دمکراسی وجود داشت؟

بر هر کسی که اندکی تاریخ بداند مسجل است که رضا خان را انگلیس انتخاب و به شاهی رساند و زمانی که رضا خان گمان کرد می تواند به رغم اراده انگلیس کارهایی انجام دهد به شکلی خفت بار خلع و تبعید شد. سرنوشت پسرش نیز جز آن نبود. محمدرضا نیز توسط اتحاد آنگلوآمریکان (اتحاد کشورهای انگلیسی زبان بریتانیا و ایالات متحده که نزدیکترین و استوارترین اتحاد در جهان است) به قدرت رسید و در نهایت با تصمیم همانان از قدرت رفت. رژیم پهلوی به رغم اقتدار نظامی که به زعم خود ایجاد کرده بود در دو جنگ جهانی کوچکترین مقاومتی نتوانست نشان دهد و در جنگ جهانی دوم ایران تقریباً بدون درگیری اشغال شد. در کودتای ۱۳۳۲ و انقلاب ۱۳۵۷ محمد رضا پهلوی بدون کوچکترین مقاومتی و با صلاحدید غربی ها کشور را ترک کرد. اصلی ترین دلیل این مسئله حضور نیروهای وابسته به اتحاد آنگلوآمریکان در ساختار حکومتی، نیروهای نظامی و حتی نیروهای مذهبی ایران بود. در چنین شرایطی شخصی مانند دکتر مصدق که در اروپا تحصیل کرده و دارای افکار رفورمیستی بود اما خواست های مغایر منافع قدرت های حاکم بر ایران داشت، واقعاً می توانست موفق شود؟ قطعاً خیر! این بر خلاف واقعیات میدانی و معادلات قدرت آن دوره بود. لذا باید از منظر تاریخی عقبتر رفت و مشکل را ریشه ای تر بررسی کرد.

با این حال روشنفکر فارسِ تمرکزگرا هیچ تمایلی ندارد تا عقبتر برود و مشکل را ریشه ای تر بررسی کند. زیرا از دیدگاه کسانی که اول ناسیونالسیت فارس هستند بعد آزادی خواه به حاکمیت رسیدن رضاخان در سال ۱۳۰۴ یک میلاد است و مسائل نباید نه نحوی بررسی شود که اساس دولت-ملت فارسی (تاجیکی) مورد سؤال قرار گیرد. از نظر اینانی که امتداد شعوبیه هستند نام ایران و تمامیت ارضی سنگری و نقابی برای حفظ هژمونی فارسی است.

ولی واقعیات تاریخی را نمی توان با پروپاگاندا پاک کرد و حقایق دیر یا زود روشن شده اند و خواهند شد.

ریشه به قهقرا رفتن کشور ایران را باید در روند شکست انقلاب مشروطه (به توپ بسته شدن مجلس ۱۲۸۷ و اشغال تبریز توسط روسها ۱۲۹۰) و در نهایت کوبیدن میخ تابوت مشروطه در کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ جست. پنج سال بعد در سال ۱۳۰۴ نیز با سقوط قاجار و تشکیل حکومت دست نشانده پهلوی عملاً دوره حکومت های مردمی به پایان رسید و دوره حکومتهای وابسته آغاز شد. با کودتای ۱۲۹۹ رضا خان بی نام و نشان و بی سواد و عامی به صحنه سیاست ایران پرتاب شد، در عمل جنبش آزادی خواهی و قانون خواهی اصیل مردمان ایران که مشروطه نام داشت توسط قدرتهای امپریالیستی اسقاط شد، آنان دست پروردگان خود را به رأس هرم قدرت گذاشتند و امور را به دست گرفتند. در چنین شرایطی انتظار اینکه شخصی مانند دکتر مصدق بتواند درون آن سیستم به ایران دمکراسی بیاورد بیهوده نیست؟

قاجار هرچه بود و هر معایبی داشت حداقل حکومتی بود که با نیروی مردم این جغرافیا حاکم شده بود و یک قدرت خارجی آنرا تعیین نکرده بود. به همین دلیل بدون جنگ هیچ قطعه ای از کشور را تسلیم نکرد، برخلاف پهلوی که بسیاری از قطعات کشور را بدون جنگ تسلیم کرد، در جنگ جهانی عملاً کشور بدون مقاومت اشغال شد و در نهایت نیز رژیم پهلوی بدون مقاومت فرو ریخت. آنانی که امروز تمام مظاهر مدرنیسم را به رضا خان نسبت می دهند آگاهانه دروغ می گویند زیرا تقریباً تمامی مظاهر مدرنیسم در دوران قاجار به ایران وارد شده بود. آنچه در دوره رضا خان اتفاق افتاد بسط آن بود که البته آنهم به اراده انگلیس و در راستای تأسیس یک دولت به شدت متمرکز صورت گرفت. زیرا اساساً رضا خان خود فردی بی سواد بود (بعد از سی سالگی خواندن نوشتن آموخت)، نه تحصیلاتی داشت و نه خارج رفته بود (غیر از تنها سفری که به ترکیه انجام داد و با آتاترک دیدار کرد)، لذا اساساً چنین دید و چشم اندازی نداشت که بخواهد مدرنیزاسیون انجام دهد. بسط مظاهر مدرنیسم در دوره رضا شاه اغلب توسط روشنفکران فارس گرای اطراف او و با صلاحدید دولت انگلیس انجام شد.

جریان ناسیونالیسم فارسی که امروز قاجار را سیاه نمایی می کند، از تلفظ نام کوتادی ۱۲۹۹ و بیان واقعیات حکومتهای پهلوی طفره می رود و با تبلیغ کودتای ۱۳۳۲ عملاً آدرس غلط می دهد، امتداد همان جریانی است در اسقاط حکومت مردمی قاجار و استقرار حکومت وابسته پهلوی داوطلبانه به بیگانگان کمک کرد زیرا وامدار افکار جنبش ضد عرب و ضد ترک شعوبیه بود.

امروز جریانی مانند مجاهدین خلق نیز که به اصطلاح ضد پهلوی است از زاویه ای ۱۳۰۴ را میلاد قبول کرده، بر مبنای همان ذهنیت حرکت کرده و از باز شدن واقعیات پیش از پهلوی می ترسد.

ولی باز کردن این واقعیات وظیفه ماست، زیرا جغرافیایی که امروزه به نام ایران در جهان شناخته می شود ملک و ارث پدری هیچ زمره ممتازی نیست و تمام شهروندان آن باید دارای حقوق شهروندی و اجتماعی مساوی باشند و برای این مهم باید تاریخ این جغرافیا آنگونه که هست بازگو شود نه آنگونه که منافع استعماری زمره ای خاص تامین شود.

روی خط خبر