دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی! یا دریغا فرهنگ تاجیکی/فارسی!
مجید جوادی
محمدرضا شفیعی کدکنی نویسنده و ادیب تاجیک/فارس ایرانی در سوگ هممسلکش دکتر عباس زریاب خویی مقالهای تحت عنوان «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!» نوشته است که در سایت مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی درج و همزمان در برخی رسانههای دیگر منتشرشده است.
وی در بخشی از مقاله مینویسد: «بهراستی دیگر، در کجای ایران باید جست مردی را که بتواند «شفاء» و «اشارات» ابنسینا و «اسفار» صدرالمتالهین و «شاهنامه فردوسی» و «صیدنه» ابوریحان بیرونی و «دیوان خاقانی» و فلسفه تاریخ ایران و تاریخ فلسفه ایران را در عالیترین سطوح ممکن تدریس و تحقیق کند و آنگاهکه درباره گوته، شیلر، کانت، هگل، صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث سخن میگوید سخنش از ژرفترین سخنها باشد؟»
این جملات شفیعی کدکنی بهدرستی اشارهای است به سابقه و فعالیتهای زریاب خویی است که بهعنوان یک آزربایجانی استحاله شده عمری به زبان و ادبیات و فرهنگ تاجیکی/فارسی خدمت کرده و به هر دلیلی به زبان و فرهنگ خود خدمتی نداشته است. در سابقه زریاب خویی هیچ فعالیتی درزمینهٔ زبان و ادبیات ترکی دیده نمیشود. فعالیتهای وی تماماً در راستای اعتلای زبان، ادبیات و فرهنگ تاجیکی/فارسی بوده است.
ولی شفیعی کدکنی در تیتر مقالهاش، ننوشته «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ فارسی!» بلکه نوشته است «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!»
طبعاً این نوشته شفیعی کدکنی مشتی از خروارهاست که در صدسال انباشته شده ولی نوعاً نمونهای گویاست. بدین دلیل بحث در مورد آن بجاست تا امثالی برای دیگر موارد باشد.
چیزی که عباس زریاب و هممسلکانش بدان خدمت کردهاند با نام امروزیاش فرهنگ فارسی و با نام اصلیاش فرهنگ تاجیکی است. (فارسی انتساب جغرافیایی زبان تاجیکی است. در منابع تاریخی همواره از دوگانه «ترک و تاجیک» نام برده شده و فارسی عبارتی نسبتاً متأخر است. ترکان قشقایی که در منطقه فارس زندگی میکنند اهالی غیر ترک را تاجیک مینامند و سالخوردگان روستاهای فارس هنوز خود را تاجیک میدانند). پنهان کردن فرهنگ تاجیکی/فارسی پشت نام ایران و سپس تراشیدن تاریخ هزاران ساله برای نام ایران یک سیاست استعماری است که مشخصاً از زمان رضاخان ابداع شد و دارای قدمت تاریخی نیست.
قبل از همه باید دانست که نام ایران به عنوان یک کشور و یا دولت، تاریخی حدوداً سیصدساله دارد؛ یعنی مشخصاً از دوره حکومت افشار به بعد. در مکاتبات نادرشاه افشار با عثمانیها (که بخش مهمی از این مکاتبات به زبان ترکی است) نام «ممالک ایران» بهعنوان یک کشور و یا دولت ذکر میشود. در زمان قاجار نیز نام «ممالک محروسه ایران» در کنار دولت قاجار و ممالک محروسه قاجار کاربرد دارد. ولی در دوره صفویه نام ایران چنین کاربردی ندارد. در مکاتبات آن دوره شاهان صفوی شاه ایران خطاب نمیشوند و ایران مفهومی به معنای کشور و دولت ندارد. دولت صفوی در ابتدا دولت قزلباشیه و یا قزلباشان و در اواخر صفویه نامیده شده است. شاه سلطان حسین آخرین شاه صفوی در نامه ترکی که به فردریک اوگوست دوک ساکسون و پادشاه لهستان نوشته است وی را چنین خطاب میکند:
«فیرئدریک ائکسئدوس!
پولونیا و لیتوانیا و روسیا و پوروسیا و ماساویا و ساموجیتیا و کییاویا و وولینیا و پودولیا و پودلاکیا و سیمولئنسیا و سئوئریا و قیزئرنیکوویا ولایتلرینین اقباللی قیرالی»
و خود را نیز چنین مینامد:
«حسین، سلطانِ جهان، وارثِ ملکِ سلیمان ١١٠٧
حسبی الله، اللّهمّ صلّ علی النّبی و الواصی
والبتول و الحسن و الحسین و السجّاد و الباقر و الصادق و الکاظم و الرضا و التقی و النقی و …؛ و المهدی
بندهٔ الله سلطان حسین»
وی در حالی که نام بسیاری از مناطق اروپا را میشمارد از ایران نامی نمیبرد و بر هویت اسلامی – شیعی خود تأکید میکند زیرا وی اساساً خود را شاه شیعه میداند نه شاه ایران.
در دوره صفویه و دولتهای غالباً ترک و عرب پیش از آن در حالی که واحدهای جغرافیایی و اداری مانند آزربایجان، فارس، کرمان و خراسان وجود داشتند هیچ واحد اداری به نام ایران وجود نداشت. نویسندگان عرب و حتی شعوبی نسل اول (در دربار خلفای عباسی) همعصر صدر اسلام نیز نام ایران را نشنیده و ضبط نکردهاند.
همچنان که تا زمان به قدرت رسیدن رضاخان توسط انگلیس منابع غربی از نام پرسیا استفاده کردهاند نه ایران و حکومت رضاخان طی نامهای از این کشورها خواست که از نام ایران بهجای پرسیا استفاده کنند. نام ایران که با شاهنامه فردوسی رایج میشود تا اواخر صفویه یک نام اساطیری همطراز و متخاصم توران بوده و معنای سیاسی، اداری و حتی جغرافیایی مشخصی نداشته است.
نکته دوم اینکه «ممالک ایران»ی که در دورههای افشار و قاجار استفادهشده بههیچعنوان مترادف فارس و فارسی نبوده است. اساساً در دورههای حکومتهای آققویونلو، قاراقویونلو، صفوی، افشار و اوایل قاجار فرهنگ و عنصر ائتنیکی تاجیکی/فارسی نهتنها هیچ رجحانی نداشته است بلکه تحت سیطره عنصر ترک بوده است. در تمام این دورهها دربار و قشون تماماً ترک هستند. زبان دربار و قشون ترکی است. زبان تاجیکی/فارسی یکی از زبانهای دیوانی و ادبی است. ولی همزمان ترکی نیز یک زبان دیوانی و ادبی است. بسیاری از مکاتبات بین دولتی در تمام این دورهها با زبان ترکی انجام گرفته و آثار ادبی بسیاری خلق شدهاند. جهانشاه قاراقویونلو و شاه اسماعیل صفوی متخلص به خطایی دو تن از مشهورترین حکمدار-شاعران آن دوره هستند که هر دو آثارشان را در تبریز خلق کردهاند. بخشی از مکاتبات نادرشاه افشار ترکی است، کتیبههایی که به کاخش در کلات نادری و به مرقد حضرت علی در نجف نصبکرده ترکی هستند و در نامهای که به محمود اول عثمانی مینویسد خود را شاه ترکمان مینامد و دو حکومت همتبار را به اتحاد فرامیخواند. نهتنها در دورههای صفوی و افشار، بلکه در دوره قاجار نیز زبان ترکی زبان دیوانی بوده است. در زمان فتحعلی شاه قاجار معاهده استراتژیکی مانند معاهده فینکناشتاین بین دولتهای قاجار و فرانسه به زبان ترکی نوشته شده است. تنها از میانههای قاجار است که زبان و فرهنگ فارسی از ترکی پیشی میگیرد. ولی همچنان ترکی کاربردی وسیع دارد. ترکی زبان خاندان سلطنتی و دربار است و ناصرالدینشاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه با دولتمردان و اطرافیان خود ترکی سخن میگویند. شاعران ترکی میسرودند و در اولین مدرسه مدرن ایران که توسط میرزا حسن رشدیه در تبریز تأسیس شد زبان ترکی تدریس میشد.
با سقوط دولت قاجار درنتیجه کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و به حاکمیت رسیدن رضاخان، فرصتی برای جریان ناسیونالیست تاجیکی/فارسی که میراث دار موج دوم شعوبیه بود، به وجود آمد تا حاکمیت را تمام و کمال به دست گرفته و سعی کند دیگران و در رأس آن رقیب تاریخی یعنی ترکها را حذف کند. در این دوره است که زبان ترکی تمام و کمال ممنوع میشود، ساختارهای اداری و اجتماعی آزربایجان که ریشه تاریخی داشتند متلاشی میشود، آثار تاریخی متعلق به دولتهای ترک بهصورت سیستماتیک تخریب میشوند، برای عنصر تاجیک/فارس تاریخسازی مکتوب و حتی معماری انجام میشود و غیره.
ولی ملیگرایان تاجیک/فارس خوب میدانستند که نمیتوانند این اقدامات را تحت نام اصلی خودشان یعنی تاجیکی/فارسی انجام دهند زیرا خود در کشور اقلیت هستند و بهزودی دستشان رو خواهد شد. لذا به پشت نام ایران پناه برده و سعی کردند نام ایران را که به هیچ عنوان مترادف تاجیک/فارس نبود به نفع خود مصادره کنند و در اصل تا میزان زیادی نیز موفق شدند.
ولی مللی که یک قرن است تحت سیستم استعماری تاجیکی/فارسی خرد میشوند دیگر بیدار شده متوجه شدهاند سیستمی که آنها را استعمار میکند نامش ایران نیست. نام این سیستم دولت-ملت تاجیکی/ فارسی است. البته سابقه نام ایران نیز به عنوان یک کشور حداکثر تا دولت ترکان افشار میرسد و پیش از آن دولتی بدین نام وجود نداشته است.
اکنونکه امثال شفیعی کدکنی به نام زبان و فرهنگ تاجیکی/فارسی وا ایرانا سر میدهند و مراکزی مانند دائرهالمعارف بزرگ اسلامی را که باید به اسلام و تمام ملل اسلامی و تمام ملل ایران خدمت کند را به انحصار خود و هممسلکانشان درآوردهاند خود خوب میدانند که تقلب میکنند. چیزی که آنان برایش تلاش میکنند نامش فرهنگ تاجیکی و یا فارسی است نه ایرانی! اینان عامدانه تمام منابع کشور ایران را متوجه و صرف بخشی از آن میکنند و شیادانه نام جز را به کل تعمیم میدهند. اینان چون میدانند مللی که تحت ستم و اجحاف هستند و اتفاقاً اکثریت شهروندان کشور کنونی ایران را تشکیل میدهند متوجه بازی شیادانه آنها شدهاند، مضطرباند و عکسالعملهای هیستریک نشان میدهند.
ولی بههرروی، تاریخ سیر خود را طی میکند و هیچ ظلمی تا ابد باقی نمانده است و نخواهد ماند.