آذریها، تروریستها و «صمد»!
چند صباحیست منسوبین محفل فاشیستی آذریها و هوادارن گروههای تروریستی به یک اتحاد فراگیر رسیدهاند.
البته شریک سومی هم به نام ارمنیها دارند که این روزها حال و روزش خوب نیست و تلاش میکند عوارض ندانمکاریهایش را جمع و جور کند.
این صمیمیت آذریها و هواداران تروریسم نه از آنست که با هم همفکر و هممسلکند. خیر، از قضا خیلی هم با هم مشکل دارند. یکی به قول خودش ایرانخواه است (شما بخوانید ناسیونالیست دو آتشه فارس) و دیگری در اساس جدایی خواه!
ولی یک رقیب جدیتر و قدرتر یعنی ترکها، آنها را مجبور میکند در کنار یکدیگر بایستند و از بزرگترشان یعنی ایرانشهریهای درون رژیم حرف شنوی کنند. به یمن این کرنش نیز تمام درها به رویشان باز میشود. یکی نوشتهجات آبکی خود را در نشریات کثیرالانتشار تهران نشر میدهد و در نهادهای امنیتی به عنوان مشاور و متخصص مواجب میگیرد؛ دیگری در غرب آزربایجان صاحب منسب میشود و ساختار اداری استان (استانداری، شورای شهر، شهرداری، …) به نفعش مهندسی میشود.
جالب اینکه این شرکای ناهمجنس مانند سلف و مرشد خود رضاخان میرپنج نه در برخی موارد، بلکه از بیخ و بن با ترکها مشکل دارند و از نظر آنان هر آنچه متعلق و مرتبط به ترکها باشد بد است. به عنوان مثال «صمد بهرنگی»! نویسنده نامداری که آثارش به دهها زبان ترجمه و چاپ شده است و هنوز تجدید چاپ میشود.
ولی آقای «صلاحالدین خدیو» که شخص مورد علاقه استاندار هوادار تروریسم نیز هست مینویسد صمد اگر زنده بود احتمالاً در حال حاضر در یکی از پایتختهای اروپایی راننده تاکسی بود و معروف شد چون به دروغ گفتند او را ساواک کشت.
آذریها نیز با شوق و شعف آنرا نشر میکند!
معلوم شدن اینکه صمد دقیقاً چگونه کشته شد نیازمند باز شدن آرشیوهای نهادهای امنیتی است و با یک نقل قول نمیتوان مساله را مختومه اعلام کرد، ولی به هر روی، آیا صمد تنها فعال چپی بود که ساواک کشت یا دیگرانی نیز بودند؟! چرا فقط صمد جهانی شد؟ علت جهانی شدن صمد کشته شدنش توسط ساواک بود؟!
خیر! این آثار ادبی صمد بود که او را جهانی کرد و شاید بسیاری از کسانی که «ماهی سیاه کوچولو» و «اولدوز و کلاغها» را خواندهاند اصلاً نمیدانند صمد چگونه جان باخته است!
حال اگر یک تروریست مشرب در خصوص صمد دری وری بنویسد و چند فاشیست آنرا نشر دهند آیا از منزلت ادبی او کاسته خواهد شد؟ نه.
مخلص اینکه این آقایان به قول یک ضربالمثل ترکی «دردلری اوزوم یئمک دئییل، باغبان دؤیمکدی»؛ یعنی «دردشان انگور خوردن نیست، کتک زدن باغبان است!»
ولی ملالی نیست این اتحاد شوم هرقدر روی چرکینش را بیشتر نشان دهد بهتر است!