آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / تیتر یک / چرا جامعه جهانی بدون مرز ممکن نیست؟

چرا جامعه جهانی بدون مرز ممکن نیست؟

چرا جامعه جهانی بدون مرز ممکن نیست؟
29 ژانویه 2021 - 17:37
کد خبر: ۵۸۰۵۷
تحریریه آرازنیوز

آیا مردم می‌توانند با فراموش کردن وابستگی‌های اجتماعی خود مانند ملیت، اتنیک، زبان، زیر یک چتر بزرگ زندگی کنند؟ روانشناسی و انسان‌شناسی در این باره چه می‌گوید؟ اگر یک هیپنوتیزور باعث شود تفاوت‌های موجود خود را فراموش کنیم، چه خواهیم کرد؟ چرا جامعه جهانی بدون مرز ممکن نیست؟

خارج شدن انگلیس از اتحادیه اروپا بار دیگر این سوال را مطرح کرد که «آیا جامعه جهانی بدون مرز امکان‌پذیر نیست؟». در واقع، شکاف‌هایی که سال‌ها در اتحادهای بین المللی دیده می‌شود، تا حدودی به این سوال پاسخ می‌دهند. کتاب مارک دبلیو موفت، نویسنده کتاب «انبوه انسان: چگونه جوامع ما بوجود می‌آیند، رشد می‌کنند و سقوط می‌کنند»*، کتاب منتشر شده در وب سایت ناوتیلوس (Nautilus)، بر اساس همان سوال، هویت‌ها، تعلقات اجتماعی، اختلافات؛ مرزهای فردی، اجتماعی و ملی را زیر سوال می‌برد. “چرا یک جامعه جهانی ممکن نیست؟”

ترجمه توسط هیئت تحریریه آراز نیوز

ما برخی از بخشهای مقاله را منتشر می‌کنیم:


«در اول ژانویه ۲۰۲۱، پنج سال پس از رای گیری در مورد وضعیت به اصطلاح برگزیت، انگلیس پس از راهپیمایی‌های متعدد با بیش از ۱۰۰ هزار شرکت کننده پرشور قبل و بعد از این تصمیم، تقریباً نیم قرن رسماً روابط خود را با اتحادیه اروپا قطع کرد. ستون‌نویس اوون جونز در گاردین نوشت که این تصمیم» جنگ همه جانبه فرهنگ” را برانگیخت.

در رای گیری سال ۲۰۱۶، اکثریت مردم انگلیس اصرار داشتند که کشورشان به تنهایی باقی بماند و در گروه بزرگتری از جوامع عضو نباشد. این رأی با گرایش ملتهای اروپایی برای از کم رنگ کردن مرزهای خود با پذیرش هویتی که اهمیت آن فراتر از جوامع خود رفته یا آن را از بین می‌برد، مغایرت داشت. ما می‌توانیم با در نظر گرفتن حقیقت کاهش تعداد جوامع از یک قرن به قرن دیگر و بین المللی شدن فرهنگ (جنگ ستارگان یا مرسدس بنز) و ارتباطات (مانند توئیتر اتصال یک دهکده در کشور استونی به یک روستا در افغانستان) خبر فروپاشی مرز از نوع دیوار برلین را جدی بگیریم. (…)

روابط اخیر بین انگلیس و اتحادیه اروپا هرچه باشد، جدایی فعلی بین این دو، چگونگی آمیختگی هویت ملی با روانشناسی انسان را به صورت برجسته نشان می‌دهد.

هنگام تجزیه، مطالعه و تحلیل منابع روانشناسی و تحقیقات انسان شناختی در مورد جوامعی که در طول تاریخ بشری از گروه‌های کوچک شکارچی و جمع آورنده به قبایل، ایلات و دولت‌ها تبدیل شده اند، مشاهده می‌شود که یک جامعه جهانی بدون مرز غیرقابل دسترس است.

امروزه ممکن است مردم سراسر جهان از استارباکس، KFC و کوکاکولا استفاده کنند. آن‌ها می‌توانند از اپرای ایتالیایی و مد فرانسه لذت ببرند. اما هر چقدر هم عجیب و غریب باشند و یا هر ارتباط خارجی که برقرار کنند، ملت‌ها از بین نمی‌روند. آن‌ها ارادت شدید شهروندان خود را نسبت به خود حفظ می‌کنند. شاید از بین رفتن مرزها قابل تحسین باشد اما آنچه از عملکرد ذهن انسان می‌دانیم نشان می‌دهد که این نمی‌تواند یک چشم‌انداز واقع بینانه باشد.

 

پیوندهایی که با اتحادهای بین المللی برقرار نمی‌شود

در طول تاریخ، بشریت با موفقیت سازمان‌های چتری ایجاد کرده است که جوامع زیادی را گرد هم آورده است. با این وجود ثابت شده است که چنین گروه‌هایی نتوانسته‌اند جایگزین روابط فرد با جامعه خود شوند. (…) همین‌عدم موفقیت اتحادیه‌ها در جایگزینی پیوندها با جوامع مردم مشمول اتحادیه‌هایی در بعد جهانی نیز هستند. سازمان‌های بین دولتی مانند اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد نمی‌توانند تعهد عاطفی اولیه ما را بدست آورند؛ زیرا فاقد مولفه‌هایی هستند که آن‌ها را برای اعضای خود واقعی می‌کند. ”

نویسنده اظهار می‌کند که اتحادیه اروپا ممکن است جاه طلبانه‌ترین طرح برای ادغام اجتماعی باشد، اما تعداد کمی از اعضای آن، اتحادیه اروپا را در حدی که برای کشور خودشان قائل هستند شایسته وفاداری می‌دانند.

“این نیز دلایلی دارد. اول از همه، مرزهای اتحادیه اروپا نامشخص است و با ورود و خروج کشورها تغییر می‌کند. علاوه بر این، اعضای آن از قرون وسطی سابقه درگیری دارند، بین فرهنگ‌های کمونیستی و سرمایه داری از شرق به غرب اختلاف وجود دارد. به هر حال، اتحادیه اروپا نه یک داستان بنیادی عالی دارد و نه نمادها یا سنت‌های قابل احترامی. بعید به نظر می‌رسد که کسی همانند کشور خود برای اروپا بجنگد و بمیرد. ()

تجزیه و تحلیل رفراندوم برگزیت در سال ۲۰۱۶ نشان می‌دهد کسانی که به شدت خود را انگلیس معرفی می‌کنند با ماندن در اتحادیه اروپا مخالف هستند. رای دهندگان آنچه را که در درجه اول به عنوان ابزاری اقتصادی و صلح تلقی می‌شد (اتحادیه اروپا)، تهدیدی برای هویت خود تلقی می‌کردند. عواقب برگزیت بیشتر تجاری خواهد بود و بسیاری از موانع تجارت را برخواهد داشت.

روابط انگلیس با اتحادیه اروپا هنگامی که هویت ملی آن تحت فشار بود، پایان یافت. ایرلند شمالی و اسکاتلند به طور فزاینده‌ای می‌خواهند انگلیس را ترک کنند. از طرف دیگر، شاید خارج شدن انگلیس، مانند گروهی از مردم که در برابر مشکلات دور هم جمع می‌شود، روابط کشورهای عضو اتحادیه اروپا را محکم کرد اما با این حال، این به معنای از بین رفتن اختلافات در اتحادیه اروپا نیست.

این مسائل مالی و امنیتی است که اتحادیه اروپا را در کنار هم نگه می‌دارد. این مورد در مورد سوئیس نیز صادق است که مورد بررسی مداوم قرار می‌گیرد. همانطور که چهار زبان و سرزمین گرایی پیچیده مردم آن نشان می‌دهد، وضعیت کشور مبتنی بر یک اتحاد دقیق اجتماعی و سیاسی بین ۲۶ جامعه محلی یا کانتون است. (…) آنتوان چولت، دانشمند علوم سیاسی می‌گوید: «هر کانتون تاریخ، قانون اساسی و پرچم خاص خود را دارد، حتی برخی سرود ملی هم دارند. شهروند سوئیس به شخصی گفته می‌شود که می‌تواند رأی دهد، نه بیشتر».

 

متحد شدن در برابر دشمن مشترک

اتحادیه اروپا و سوئیس نهادهای منطقه‌ای هستند که به دلیل نیاز به مقاومت در برابر تهدیدات خارجی‌ها پابرجا باقی مانده اند. این یک عامل انگیزشی است که به هر دو فرصت معقول موفقیت می‌بخشد. (…) یکی از راه‌های ممکن برای دستیابی به این وحدت، تغییر دادن برداشت مردم از مفهوم بیگانه است. رونالد ریگان (۱۹۸۱ – ۱۹۸۹)، یکی از روسای جمهور سابق ایالات متحده، در سخنرانی خود در سازمان ملل گفت، «من فکر می‌کنم که اگر جهان با یک تهدید بیگانه از خارج از این جهانروبرو شود اختلافات ما در سراسر جهان به سرعت از بین خواهد رفت.» در واقع، تنها داستان‌های علمی تخیلی هستند که مانند جنگ بشریت با موجودات فرازمینی را نشان می‌دهند و در نتیجه آن بشر را متحد در برابر تهدید خارجی به تصویر می‌کشد. (…)

چه اتفاقی می‌افتد اگر مردم از استفاده سمبل‌هایی که هویت آن‌ها را مشخص می‌کنند صرف نظر کنند یا میل به طبقه‌بندی یکدیگر از طریق چنین برچسب‌هایی (زبان، لباس، سمبل‌ها یا اعتقادات مذهبی) را کنار بگذارند؟

تنها تفاوت اساسی که در چنین جهانی کشف خواهیم کرد در بین افراد خواهد بود، نه گروه ها. فرض بر این است که تحت این شرایط ملت‌ها کاملاً متلاشی خواهند شد، اما پیش بینی آنچه جای آن‌ها را خواهد گرفت دشوار است. شاید روابط ما در محله‌ها یا اطراف بهترین آشنایان ما به هم پیوند یابد و جمعیت جهانی به میلیون‌ها ملت خرد تقسیم شود. مانند شامپانزه‌ها و بسیاری از مهره داران دیگر، ما می‌توانیم بازگشت به جوامع نیاکان ما قبل از انسان را در نظر بگیریم، جایی که هر فرد باید به معنای واقعی کلمه همه افراد جامعه خود را بشناسد.  یا می‌توانیم اختلافات یا تمایل خود را برای قضاوت درباره اختلافات کنار بگذاریم و جوامع را به طور کامل از بین ببریم؟ آیا می‌توانیم وحدتی را که مربوط به همه بشریت، از جمله مردان، زنان و کودکان است، همانطور که برخی می‌خواهند، تأمین کنیم؟

وضعیتی که در آن بشر برای شناسایی با جوامع ما، به برخی از صفات یا «نشانه ها» اعتماد می‌کند، می‌تواند به گذشته بشریت بازگردد، اما نتیجه‌ای که در پی می‌آید همیشه مطلوب نیست. خوشبختانه، هوش ما به ما فرصتی می‌دهد تا از زیست‌شناسی و تاریخ خود خلاص شویم. اگر تغییرات مربوط به چگونگی ترسیم مرزهای هویت ما باشد، هرگونه تغییر بسیار دشوار خواهد بود و به مواردی بیشتر از آموزش نیاز دارد. گرچه ممکن است خلاص شدن از نشانه‌های قومی و اجتماعی خوب به نظر برسد، اما بدون شک این حرکت به معنای از دست دادن بسیاری از ارزش‌های مردم است. نشانه‌های ما شمشیرهای دو لبه هستند. در حالی که آن‌ها باعث می‌شوند ما از افرادی که با ما متفاوت هستند چشم پوشی کنیم، آن‌ها روحیه اتحاد با بیگانه‌ها را به همراه می‌آورند، همانطور که هنگام مسافرت به خارج از کشور از گفتگو با دوست آمریکایی [خارجی] خود لذت می‌بریم.

کنار گذاشتن تفاوت‌های ما آرزوهاهای بی‌پایان ما را از بین خواهد برد. مردم به تعلقات خود اهمیت می‌دهند و افراد کمی می‌خواهند از آن‌ها انصراف دهند. ما نمی‌توانیم به راحتی از آن‌ها خلاص شویم. تحقیقات در زمینه روانشناسی نشان می‌دهد که واکنش‌های ما نسبت به ریشه دارترین گروههای اجتماعی [مانند یک تیم فوتبال] و خصوصیاتی که آن‌ها را تعریف می‌کند سریعتر از یک چشم بهم زدن اتفاق می‌افتد و غیرارادی است. تردیدی نیست که اگر یک هیپنوتیزور هیپنوتیزم کننده توده‌ها می‌توانست تفاوت‌های موجود را پاک کند، ما در کشف یا اختراع اختلافات و تفاوت‌های جدید تلاش می‌کردیم.

در حال حاضر با ذهن‌هایی که ما اکنون در اختیار داریم، پاسخ به این سوال که آیا جوامع حاضر برای ما لازم هستند یا نیستند با این مسئله در ارتباط تنگاتنگ هست که آیا برداشتن تفاوت‌های جوامع برای سلامتی روحی انسان‌ها مفید است و آیا انسان حاضر می‌تواند در چنین جامعه‌ای زندگی کند یا خیر؟

ارنست گلنر، یکی از اندیشمندان برجسته ملی گرایی، نوشت که «یک شخص همانطور که باید دارای یک بینی و دو گوش باشد باید دارای یک ملیت نیز باشد.» گلنر، اگرچه به اشتباه ادعا کرد که نیاز انسان به عضویت در یک ملت چیزی جز اختراع دوران مدرن نیست، ولی وی هیچگاه درک نکرد که این گفته او چقدر صحیح است. ذهن ما در جهان «ما در برابر آن‌ها» که ما ایجاد کرده‌ایم تکامل یافته است. جوامع برخاسته از این بنیان روانشناختی همیشه نقاط مرجعی بوده‌اند که به افراد بشر احساس امنیت و تأیید شدن می‌دهند.

 

حاشیه نشینی اجتماعی خطرناکتر از فاناتیسم مذهبی

گفتن این که یک شخص وطن ندارد بیانگر اختلال روانی، آسیب دیدگی یا تراژدی است. بدون هویت گروهی خاص، افراد احساس می‌کنند که به حاشیه رانده ‌شده‌اند، بی‌ریشه و آواره هستند، این وضعیت خطرناکی است.”

“موفت” می‌گوید که حاشیه نشینی اجتماعی انگیزه قویتری نسبت به فاناتیسم مذهبی به دست می‌دهد، وی دلیل آن را توضیح می‌دهد که چرا بسیاری از تروریست‌ها پس از حذف از جریان اصلی فرهنگی به افراط گرایی روی می‌آورند: «برای کسانی که از نظر تعلق اجتماعی محروم هستند، دیدگاه‌های رادیکال این شکاف را پر می‌کنند. (…) حضور در یک جامعه (در واقع در بیش از یک جامعه) یک ویژگی ضروری و قدیمی مانند اعتقاد به پیوند زناشویی گونه ماست، زیرا این قبل از انسان بودن ما به این شکل بود.»

 

پذیرش تفاوت‌ها

البته در طول تاریخ طولانی ما به تدریج تعداد جوامع کاهش یافته است. با این حال، این عمدتا نتیجه جنگ و سلطه بود، نه اتحاد مسالمت‌آمیز هویت‌های گروهی. جوامعی که با این ادغام‌ها بوجود آمده‌اند، علی رغم شباهت جمعیتی که دارند، هنوز با یکدیگر متفاوت هستند.

با توجه به هویت و جهان بینی متضاد جوامع، هویت همیشه در حال تغییر این جوامع، آرزوهای ستودنی اندیشمندان جهانی و بسیاری دیگر در راستای احترام متقابل به حقوق و نیازهای فرهنگ‌های مختلف، همیشه یک هدف پر زحمت و ناپایدار خواهد بود. اما پی بردن به چالش‌های پیش روی جهان نه تنها به ما در درک دنیای پرسرعت امروزی کمک خواهد کرد، بلکه در مقابله با موضوعات بحث برانگیز مانند مهاجرت و بحران‌های جهانی واقعی که همه ما با آن روبرو هستیم – خسارات زیست محیطی، انقراض گونه‌ها و تغییر اقلیم – ما را راهنمایی و کمک خواهد کرد.

(…) جوامع و تفاوت‌هایی که ما را از هم جدا می کند، در ذهن ما برای تعریف مرزهای بین مردم و مرزهای فیزیکی جهان همچنان وجود خواهد داشت. هنوز هم می‌توانیم به دنبال جهانی آرامتر و عادلانه باشیم. این کار با پذیرش تفاوت‌های ما شروع می‌شود.”

*The Human Swarm: How Our Societies Arise, Thrive, & Fall

روی خط خبر