پاسخی بر سخنان فاطمه کریمی مدیر شبکه حقوق بشر کردستان – میلاد بالسینی
خانم کریمی در قسمتی از بحث خود وقتی به کلیشهی «مرد کرد تفنگدار خشن در فیلمها» میپردازد در ادامه در بارهی ترکها میگوید: «این تعمیمها شامل حال آنها نمیشود». باید به خانم کریمی گفت که بله کلیشهی مرد خشن تفنگدار کرد شامل حال مرد ترک نمیشود. در عوض، مرد ترک یا زن ترک هم در بسیاری از فیلمهای جمهوری اسلامی به صورت انسانی «لهجهدار»، «عقب مانده»، «نادان» و «احمق» و «ساده» مسخره میشود و در بارهی آن جک ساخته میشود. مسخره میشود چون در تهران زندگی میکند ولی «هنوز زبانش برنمیگردد که زبان فارسی را درست تلفظ کند».
مقدمه
«بازار تهران دست ترکهاست»، «ترکها همیشه بخشی از حاکمیت بودهاند»، «رهبران سیاسی خودشان ترک هستند»، «مناطق ترکنشین نسبت به مناطق اتنیکهای دیگر از رفاه بیشتری برخوردار هستند» و غیره، از سری کلیشههایی هستند که ستم ملی علیه ترکهای آذربایجان در ایران را انکار میکنند. درد اینجا است که علاوه بر حکومت مرکزی و اپوزیسیون، حتی بعضی از فعالان اتنیکی سایر ملل تحت ستم هم که درد مشترکی را با ترکها در ایران تجربه میکنند، به تبلیغ این کلیشهها پرداخته و حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و ترکهای آذربایجان را سرکوبگر اتنیکهای دیگر میشناسانند. این کلیشهها چنان در ایران شایع شده است که حتی بعضی از هموطنان ترک آذربایجانی هم به آنها باور کردهاند. از همین رو هم، چون این عده خودشان را به عنوان اعضای یک گروه ستمدیده که در معرض ستم ملی، نژادپرستی و تبعیض سیستماتیک اقتصادی-فرهنگی-سیاسی قرار دارد، درک نمیکنند؛ گفتگو دربارهی وضعیت فلاکت بار آذربایجان و مردم آن را با دشواری و ناباوری مواجه میسازد.
در همین راستا لازم میدانم که به سخنرانی خانم فاطمه کریمی، دانشجوی دکترای جامعهشناسی در پاریس و مدیر شبکه حقوق بشر کردستان در روز جمعه ۲۴ ژوییه اشاره کنم. ایشان که در سلسله وبینارهای کمپین «علیه ناموس پرستی» درباره خشونت سیستماتیک دولتی علیه زنان در ایران سخنرانی میکرد(۱)، در بخشی از سخنانش به توصیف وضعیت ترکها و مقایسهی آن با سایر اتنیکها پرداخت. خانم کریمی در این رابطه چنین گفت: «… کافی است نگاهی داشته باشیم به فیلمها و برنامههای رسانهها که در آنها مردهای کرد همیشه خشن هستند و اسلحه در دست دارند و در حال مبارزهاند و در واقع طرف «شر» قضیهاند. ترکها که در ایران از وضعیت اقتصادی و اجتماعی بهتری نسبت به سایر اقلیتهای اتنیکی برخوردارند و همیشه بخشی از حاکمیت بودهاند شامل این تعمیمها نمیشوند اما حتی رویکرد حکومت به آنها هم تحقیرآمیز است و زبانشان، زبان توهین و تمسخر در ایران بوده است».
خانم فاطمه کریمی این سخنان را در حالی به زبان می آورد که کمی قبلتر در بارهی ستم ملی به عنوان یک مقولهی فراگیر چنین میگوید: «در ایران اتنیک فارس، نماینده مدرن بودن است و در مقابل، اتنیکهای دیگر از جمله کرد، ترک، عرب و بلوچ، نماد تحقیر و مفاهیم پیشامدرن به حساب می آیند. حاکمیت این گروهها را اقلیتهای قومی مینامد و آنها را دارای تعصبات خویشاوندی معرفی میکند».
خانم فاطمه کریمی در صحبتهای خود دو کار میکند:
۱. ستم ملی را با توجه به واقعیتهای جامعه، به درستی همچون یک امر عمومی و فراگیر بحث میکند که شامل همهی اتنیکهای غیرفارس میشود.
۲. در قدم بعدی برای برجسته کردن ستم بر کردها از اتنیک ترک آذربایجانی یک «شر فقط کمی کوچکتر» میسازد، که با وجود ستمدیدگیاش همزمان با شر بزرگتر (حاکمیت مرکزی سرکوبگر) در هم تنیده است. بنابراین، طبق بحث خانم فاطمه کریمی، باید اینطور نتیجه گرفت که ترکها «به دلیل شراکت در حاکمیت» است که از وضعیت اقتصادی و اجتماعی بهتری نسبت به سایر اقلیتهای اتنیکی برخوردارند. این جمله خود به خود، موضوع سرکوب اقلیتهای اتنیکی به عنوان یک امر عمومی و همهگیر را نقض میکند. چون بنا به گفتهی ایشان «ترکها همیشه بخشی از حاکمیت بودهاند». از این جمله باید نتیجه گرفت که ترکها یک اتنیک سرکوبگرند (وقتی یک اتنیک بخشی از یک حکومت مرکزی باشد یعنی اینکه بقیهی اتنیکها را سرکوب میکند). معنای حرف ایشان این است که ترکها به دلیل شراکت در حاکمیت، از بقیهی اتنیکها وضع بهتری دارند و از امتیازهای «رانت حکومتی» بهره میبرند. با توجه به این «شرسازی» از اتنیک ترک، نتیجه میگیریم که نباید بحث ستم بر اتنیکهای غیرفارس را به عنوان یک ستم فراگیر جدی بگیریم. چون اتنیکی در بین اتنیکهای زیر ستم هست که مثل بقیه نیست، اتنیکی در بین اتنیکهای زیرستم هست که بر همه آنها ستم میکند چون در حکومت شراکت دارد. این بحث، در عین حال ما را به این نتیجهگیری می رساند که «حمایت» خانم کریمی از ترکها به عنوان یک «اقلیت اتنیکی زیر ستم» را هم جدی نگیریم. «حمایت» ایشان از «همه»ی اتنیکهای زیر ستم به این ترتیب به یک فریبکاری و یک موضعگیری دروغین و از سر ناچاری، فقط برای زیباسازی سخنرانی، تبدیل میشود.
اما از خانم کریمی باید پرسید: آیا وضعیت کردستان با وضعیت بلوچستان کاملا مثل هم است؟ آیا وضعیت اقتصادی و سیاسی و رفاهی و فرهنگی مردم کرد با وضعیت مردم بلوچستان مثل هم است؟ آیا مردم بلوچستان نمیتوانند در بارهی «وضعیت اقتصادی-اجتماعی-سیاسی بهتر کردها» در مقایسه با وضعیت بلوچها صحبت کنند؟ مردم عرب هم میتوانند همین صحبتها را در باره وضعیت اقتصادی بهتر مردم کرد بکنند. چون مردم عرب روی دریای نفت نشستهاند و با این حال هیچ سهمی از این ثروت طبیعی سرزمینشان نمیبرند. در حالی که کردها از آن تبعیضاتی که در مورد عربها و بلوچها اعمال میشود رنج نمیبرند، سخنگویان آنها میتوانند به سادگی همهی تفاوتهای بین مردم کرد و مردم بلوچ و مردم عرب را پاک کنند و خودشان را با این اتنیکها یک جا قرار بدهند، اما مردم ترک آذربایجان (ترکمنها و دیگر ترکهای ساکن ایران به کنار) را از این دستهبندی ستم و سرکوب بیرون برانند و یا از روی ناچاری آنها را در این دستهبندی جای بدهند. یعنی بگویند که با وجود شراکت ترکها در حکومت با وجود وضع اقتصادی-اجتماعی بهتر ترکها، عیبی ندارد، آنها هم از ستم و سرکوب در رنج هستند. خانم کریمی، وضعیت هیچ اتنیکی شبیه اتنیک دیگر نیست و تفاوت بین همهی اتنیکها وجود دارد. آن چیزی که همهی ما را شبیه هم میکند سرکوب زبان، هویت، فرهنگ، اقتصاد، و اجتماع سیاسی ما است. آن چیزی که ما را شبیه هم میکند محرومیت ما از حق تعیین سرنوشت است.
موضوع دیگر این است که خانم کریمی در قسمتی از بحث خود وقتی به کلیشهی «مرد کرد تفنگدار خشن در فیلمها» میپردازد در ادامه در بارهی ترکها میگوید: «این تعمیمها شامل حال آنها نمیشود». باید به خانم کریمی گفت که بله کلیشهی مرد خشن تفنگدار کرد شامل حال مرد ترک نمیشود. در عوض، مرد ترک یا زن ترک هم در بسیاری از فیلمهای جمهوری اسلامی به صورت انسانی «لهجهدار»، «عقب مانده»، «نادان» و «احمق» و «ساده» مسخره میشود و در بارهی آن جک ساخته میشود. مسخره میشود چون در تهران زندگی میکند ولی «هنوز زبانش برنمیگردد که زبان فارسی را درست تلفظ کند».
خانم کریمی، باید به شما بگویم که البته «این تعمیمها» هم شامل مرد (و زن) کرد نمیشود. اگر مرد کرد را به خشونت متهم میکنند مرد و زن ترک را به حماقت و نادانی و عقبماندگی فرهنگی و زبانی متهم میکنند. کدامیک بدتر است؟ من به شما میگویم که هر دو کلیشه به یک اندازه غلط و آزار دهنده است. آیا یادتان رفته که ما ترکهای «سوسک» را چطور در یک برنامه تلویزیونی پربیننده «سوسک» کردند؟ یادتان رفته چطور در یک برنامه تلویزیونی به جای مسواک، فرچهی توالت دست یک پسر بچهی ترک دادند، چون او فرق بین این دو را نمیفهمید؟ یادتان رفته که مردم ترک آذربایجان و بقیهی مناطق ترکنشین در ایران به خیابانها ریختند و علیه این توهینها و خشونت و نژادپرستی بی سابقه در سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۴ شورش کردند و دست به مبارزه زدند؟
اما در بارهی این کلیشهی «وضعیت اقتصادی و اجتماعی بهتر» ترکهای آذربایجان در پایین صحبت می کنیم.
با توجه به اینکه سخنان خانم فاطمه کریمی جزوی از کلیشههای رایج دربارهی ترکها در ایران بوده و ایشان بدون هیچ سند و تحقیقاتی چنین ادعایی را طرح میکنند، لازم میبینم برای شفافسازی این موضوع به بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ترکها و دلایل شیوع کلیشههای اینچنینی در رابطه با ترکها در ایران بپردازم.
ترکها و تبعیض در ایران
با شروع ساخت دولت-ملت در ایران و اجرای برنامه های یکسانسازی، تبعیضهای گسترده علیه ترکها در ایران آغاز شد و روز به روز گسترش یافت. اساسا همین تبعیضها بود که نهضتهای عدالت طلبانه و آزادیخواهانهای همچون جنبش مشروطه، آزادیستان و ۲۱ آذر را در تاریخ آذربایجان رقم زد که گسترهی آنها تا به امروز نیز ادامه دارد. در اصل این نهضتها انعکاسی از میل مردم ترک آذربایجان به رهایی از ستم ملی بودند. چناچه «قبل از روی کار آمدن سیستم مرکزگرایانهی رضاشاهی تمامی چهار ایالت(ایالت آذربایجان، ایالت خراسان و سیستان، ایالت فارس، ایالت کرمان و بلوچستان) موجود در سطح کشور و همچنین ایالت آذربایجان به مرکزیت تبریز از استقلال اقتصادی و اجتماعی برخوردار بودند. بدین معنی که تمامی شهرهای ایالت آذربایجان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی (داد و ستد اقتصادی) در ارتباط با مرکز ایالت یعنی شهر تبریز بودهاند و روابط ارگانیکی منسجم مابین شهرهای آذربایجان برقرار بوده و در واقع ایالت مذبور از یک استقلال اقتصادی و اجتماعی برخوردار بود…، اما با روی کار آمدن رضاخان پهلوی و نفوذ سیستم سرمایهداری و تمرکزمداری قدرت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره در تهران، ارزش و منزلت ایالات مذکور دچار رکود میگردد و به تبع نفوذ این سیستم در کشور و همچنین انکار و گرایشهای بدبینانهی رضاخان به ملت آذربایجان از هر جهت به عقب ماندگیهای شهرهای آذربایجان منجر میگردد. از لحاظ اجتماعی نیز باعث مهاجرت ساکنین این منطقه به تهران و کرج و سایر شهرهای کشور میگردد»(۲).
این در حالی است که بهرهوری از موقعیت ژئوپلتیک آذربایجان که در گذشته به صورت طبیعی از آن استفاده میشد، با مداخلهی سیاستهای مرکزگرایانهی حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی به کلی از میان رفت. در اصل آذربایجان و مرکز آن تبریز در محل گذر دو راه مهم و اصلی بوده است که یکی از این راهها همان «جاده ابریشم» (کریدور شرق-غرب) و دیگری کریدور شمال-جنوب بوده که از جنوب به خلیج فارس و هندوستان، از شمال نیز از طریق دربند به روسیه منتهی میشد. به عبارتی میتوان گفت که آذربایجان به مانند یک چهارراه محل تلاقی دو جاده و کریدور مهم شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. اما با گذشت زمان و با به حاشیه رانده شدن ترکها از عرصه سیاسی و اقتصادی کشور و در یک کلام با اجرای سیاستهای تبعیض آمیز، فصل جدیدی در سرنوشت ترکها رقم خورد.
الف. تبعیضهای اقتصادی
«مجموع صادرات استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، قزوین، همدان و گمرک آستارا در سال ۱۳۸۱ برابر ۹۵۴/۶ درصد کل صادرات کشور است، حال آنکه استان کرمان در مرکز ایران و بدون داشتن مرز با یک کشور خارجی، در همان سال ۱۴۸/۱۲ درصد وزنی صادرات را به خود اختصاص داده است. در همان سال، از لحاظ ارزش مقدار نیز مجموع استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، قزوین، همدان و گمرک آستارا ۷۱۲/۱۰ درصد صادرات را از گمرکات خود داشتهاند و استان کرمان نیز به تنهایی ۱۲۸/۹ درصد ارزش صادرات را از گمرکات خود داشته است»(۳). همچنین سرمایهگذاری در بخش صنایع و معادن استان کرمان در دولت آقای رفسنجانی ۳۲۰ برابر ۴ استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان بود. یعنی به ازای هر ۱۰ هزار ریالی که به کرمان تخصیص بودجه می شد ۲ ریال به هر کدام از این استان ها ارسال می شد(۴). حتی آقای عبدالعلی زاده استاندار وقت آذربایجان شرقی در سخنرانی افتتاحیه سمینار «آذربایجان و توسعه» در سال ۱۳۷۲ نیز اعلام میکند: «حداقل در پنجاه سال گذشته ما یک توسعه چشمگیری و یک حرکت صحیحی در جهت توسعه آذربایجان انجام ندادهایم»(۵).
از همهی این هم بگذریم از ۲۰۰۰ طرح ملی در دولت اصلاحات هیچ طرحی به آذربایجان اختصاص نیافته است. طرح سهام عدالت کشور نیز که زمان دولت آقای احمدی نژاد شروع و نهایت بودجه اختصاصی آن در زمان آقای روحانی به حساب دولت واریز شد. اما دولت مبلغ مربوطه را به ساخت و شرکتهایی اختصاص داد که منوط به بازگرداندن سود حاصله به حساب مردم بود. ولو به گفته آقای جهانگیری در مناظرات تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری ۱۳۹۶ در صدا و سیما تعداد همین کارخانه و شرکتها را ۶۰ عدد عنوان کرد که همگی در خارج از آذربایجان ساخته شدهاند.
ب. عدم توسعه انسانی در آذربایجان
تبعیض بر علیه آذربایجانیها صرفا به مسائل اقتصادی محدود نمیشود. چنانچه مسائل و مشکلات اقتصادی را با داشتن مسئولانی مدبر و مقتدر میتوان در کوتاه مدت حل نمود. اما عدم توسعه انسانی فاجعهای است که تبعات آن تا سالها گریبانگیر ترکها خواهد بود که به هیچ نحو ممکن قابل جبران نمیباشد. دکتر محمدعلی حسین پور فیضی رئیس اسبق دانشگاه تبریز نیز با مقالهای در کتاب مجموعه مقالات سمینار آذربایجان و توسعه عنوان میکند: «به ازای هر ۱۰ هزار نفر از مناطق ترک نشین ۶۷ نفر جذب دانشگاهها میشوند. این رقم برای استانهای فارس زبان بیش از ۱۲۰ نفر و برای کل کشور ۱۰۹ نفر می باشد». همان گونه که گفته شد این عدم توسعه انسانی تبعیضی است که تا مدت های مدیدی غیرقابل جبران میباشد.
پ. تبعیضهای فرهنگی
تبعیض بر علیه ترکها در عرصه فرهنگی نیز جریان داشته و دارد. آنگونه که میرجعفر پیشهوری رهبر فرقه دموکرات آذربایجان مینویسد: «به صورت آَشکار در مجلس بیان نمودم که (این را با حساب و کتاب دقیق میتوانم اثبات کنم) اگر سهم ملت آذربایجان از بودجه فرهنگی کشور را به هر نفر [آن] تقسیم کنیم واحدی پیدا نمیشود که معرف آن باشد. من آن را به کبریت تبدیل نمودم. نتیجهاش این شد که برای هر نفر کمتر از یک چوب کبریت میرسید»(۶).
جلال آلاحمد نیز هنگام واکاوی خدمت و خیانت روشنفکران ایران در قبال زبان ترکی و ممنوعیت آن مشاهدات خود را چنین بیان میکند: «توجه کنید از آغاز پیدایش مفهوم ملیت تاکنون حکومت تهران اگر نه از نظر سیاسی و اقتصادی –ولی حتما از نظر فرهنگی- آذربایجان را مستعمره خویش میداند و اولین نتیجه سوء این استعمار فرهنگی کشتن زبان و فرهنگ ترکی است… زبان مادری از آنجا که دیگر زبان رسمی نیست به قهقرا میرود و این پسروی مانع رشد آن میشود و حتی گاه به نیستی تهدیدش میکند… و اکنون چهل و چند سالی است که تمام کوشش حکومتهای ایران نه تنها بر محو کردن زبان ترکی است بلکه آن را آذری نامیدند، زبان تحمیلی نامیدند…»
ت. مهاجرت به عنوان یکی از تبعات اجتماعی تبعیضهای اقتصادی و فرهنگی
نتایج این تبعیضهای اقتصادی و فرهنگی معضل اجتماعی بزرگی به نام مهاجرت را برای آذربایجان رقم زد که در اینجا تنها به گوشهای از این مهاجرتها اشاره خواهیم کرد. بر اساس آمار به دست آمده از سرشماریهای عموم و نفوس مسکن، شهرستانهای دارای رشد جمعیت زیاد استان تهران بیشترین مهاجرت را از استان آذربایجان شرقی دریافت میکنند. طی سرشماری ۸۵-۱۳۷۵ بالای ۲۰% جمعیت شهرستان هشترود و بالای ۱۰% جمعیت شهرستانهای سراب و میانه به استان تهران مهاجرت نمودهاند. در اسناد تاریخی حتی از مهاجرت شهرستانهای آذربایجان شرقی یاد شده است. در گزارشی از وزیر جنگ وقت به تاریخ ۱۳۳۸ به نخست وزیر میخوانیم: «مردم دویست پارچه آبادیهای سراب به علت فقر و تنگدستی تدریجا به مرکز و مناطق جنوبی کشور مهاجرت میکنند و در تابستان خرده مالکین برای برزگر در مضیقه قرار میگیرند»(۷). دلیل عمدهی این مهاجرت «سطوح پایین توسعه یافتگی» استان آذربایجان شرقی است که نهایتا مهاجر مبدایی با «سطوح توسعه یافتگی بالا» را برای مهاجرت بر میگزیند. البته به دلیل هزینههای بالای زندگی در استان تهران عمده مهاجران به شهرستانهای اطراف تهران مانند رباط کریم، شهریار و اسلامشهر مهاجرت میکنند. مهاجرتهایی که منجر به احساس بی هویتی و احساس غربت در محل زندگی جدید را برای ترکها در پی داشته است.
شاید تا به اینجا این سوال ذهن خواننده را درگیر نماید که خانم کریمی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ترکها را نسبت سایر اقلیتهای اتنیکی بهتر میداند پس چرا مولف وضعیت اقتصادی ترکها را با استانهای مرکزی و فارس نشین مقایسه نمیکند؟! گفتنی است حجم عظیم مهاجرت ترکها از آذربایجان به استانهای مرکزی جهت یافتن یک تکه نان خود نشانهی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ترکها نسبت به وضعیت سایر اقلیتهای اتنیکی است. چنانچه از جمعیت چند ده میلیونی ترکهای آذربایجانی فقط ۱۱ میلیون و اندی در استانهای آذربایجان اعم از استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، همدان و قزوین است که آنهم با احتساب سایر اقلیتهای اتنیکی مسکون در استانهای مذکور جمعیت حقیقی ترکهای ساکن در آذربایجان قطعا کمتر از عدد فوق الذکر میباشد.
علاوه بر مهاجرت، خشونت و کودک همسری که طبق نظریههای مختلف علوم اجتماعی به نوعی ناشی از فقر و کمبود میتواند باشد در مناطق مختلف آذربایجان بسیار شایع میباشد. به عنوان مثال در سالهای اخیر زنجان، آذربایجان شرقی و اردبیل جزو استانهای اول در آمار کودک همسری میباشند. همچنین طبق آماری که سازمان پزشکی قانونی که از سال ۹۲ تا سال ۹۸ در سایت خود منتشر نموده استان اردبیل همواره در این چند سال جزو استانهای اول در بحث نزاع و درگیری خیابانی بوده است.
کلیشه ترک حکومتی و ثروتمند
«منکرین وجود ستم ملی علیه ملل غیر فارس در ایران، کثرت تجار ترک در بازار تهران و حضور آذربایجانیها در میان رهبران کشور را دلیل عدم وجود این ستم در ایران میشمارند. ادعای اول امروز به کلی منتفی است اولا تحولات سالهای بعد از انقلاب سهم اصفهان، کرمان، یزد، رفسنجان و دیگر شهرهای غیر آذربایجانی در اقتصاد کشور را بالا برده و آذربایجان را به یکی از عقب ماندهترین مناطق ایران تبدیل کرده است. ثانیا، ثروت عمده در ایران، دیگر همچون سابق، مال التجاره تجار بازار نیست. ثروت کلان ایران به طور مطلق در کنترل «بنیاد مستضعفان و جانبازان» است که مکنتی بیش از بنیاد راکفلر را در ید اختیار خود دارد(از آنجایی که مطلب ارجاعی دو دهه گذشته نوشته شده است؛ اشارهای به آستان قدس رضوی، بنیاد تعاون ناجا و قرارگاه خاتم الانبیاء که بزرگترین بنگاههای اقتصادی کشور و با بیشترین سهم در اقتصاد ایران هستند، نشده است) . همین طور ثروتهای زیرزمینی چون نفت و گاز، سیستم ارتباطی کشور چون جادهها، خطوط راه آهن، هواپیمایی کشور و مخابرات، ارتش، صنایع سنگین، بانکها، سدها و غیره هیچکدام در اختیار یا کنترل تجار ترک تهران یا تبریز قرار ندارد. در مورد مسئله حضور آذربایجانیان در سطوح دولتی….. [بدین گونه است که] در امپراطوری ۶۰۰ ساله عثمانی نیز غلامانی از خانوادههای غیر مسلمان از کودکی برای تصاحب مقامات و مشاغل دولتی تحت تربیت خاص قرار میگرفتند. این سیاست برای غلبه بر فساد ناشی از استمرار تصاحب قدرت از سوی یک خاندان و یک دربار با تجربه گیری از دیگران و به ویژه حکومت بیزانس در پیش گرفته شده بود. آیا کسی میتواند ادعا کند این غلامان چیزی جز آلت فعل برای اعمال ارادهی سیستم امپراطوری بودند؟ معروف است که در دوران شوروی شعاری بر دیوارها به مضمون زیر نوشته میشد: «لنین مرده است، اعمالش در حال زیستن هستند» آذربایجانیها که دل خوشی از سلطه روسیه نداشتند میگفتند: «کاش خودش زنده میماند و در عوض اعمالش میمردند»! حال ای کاش به جای اینکه محل تولد امرای کشوری و لشکری آذربایجان بود، آنان چون کافری که به مسلمانی، رحم به حال و روز فرهنگ مردم آذربایجان میکردند(۸). این کلیشهها حتی در میان مردم خودمان یعنی ترکها هم رایج است، طوریکه تا وقتی که آنها خودشان را به عنوان یکی از گروههایی نمیبینند که نوعی تبعیض را تجربه کردهاند به پرسش گرفتن آنها یا گفتگو دربارهی نژادپرستی و سخن گفتن از اختلاف طبقاتی با آنها را با چالش مواجه میکند. این وضعیت را میتوان با وضعیتی زنی مقایسه کرد که، علیرغم علایم واضح خشونت خانگی و سرکوب صدای او در جامعه، وقتی خود احساس ستم نمیکند به او گفته میشود که تحت ستم است»(۹).
با این حال ۷۸% پستهای ارشد ایران در انحصار قوم فارس میباشد(۱۰). چنانچه این آمار نشان از آن دارد که تصاحب پستهای حکومتی توسط ترکها افسانهای بیش نیست. همچنین ترکهایی که در حاکمیت مشارکت نمودهاند، نه به خاطر ترک بودنشان بلکه به خاطر شیعه بودنشان انتخاب شدهاند. چه بسا کردهای شیعهای که از ابتدا در دستگاه حکومتی حضور داشته و ترکهای سنی در غرب آذربایجان هیچ نقشی در دستگاه سیاسی-اداری کشور نداشتهاند.
نتیجه
در فرایند استعمار داخلی دو جریان عمده به موازات هم بیشترین تأثیر را داشته است؛ ابتدا تاراج ثروت اقلیتهای ملی و عدم سرمایه گذاری در آن مناطق باعث بوجود آمدن وضع نامطلوبی برای مردمان آن مناطق میشود، سپس شرایط نابسامان اقلیتها نابودی خودباوری و هویت آنها را به همراه داشته و در مواردی آنها را مجبور به مهاجرت میکند که باعث ادغام و استحالهی کامل آنها در قالب ارزشهای حاکم میشود(۱۱). البته این درد مشترک تمامی اتنیکهای غیر فارس در ایران میباشد، اما سیاست رو در رو قرار دادن اتنیکهای غیر فارس موجب ایجاد تنش در میان آنها میشود. تنشی که موجب ایجاد اصطکاک میان آنان و دور کردن آنها از مبارزات مشترک برای دست یابی به حق و حقوق پایمال شدهی مشترکشان میشود. گفتنی است بازتولید کلیشههایی که دارای ساختی نژداپرستانه هستند هم این فرایند را به تعویق میاندازد و به نفع جمهوری اسلامی و مرکزگرایان است. در اصل این موضوع، رقابتها و مناقشات بین اتنیکها، یکی از ضعفهای اساسی فعالان اتنیکی در ایران است. زیرا گاها فعالان اتنیکی قادر به درک استعمار نوینی که علیه اتنیکهای غیرفارس از سوی حکومت مرکزی اعمال میشود نیستندو آن را به درستی درک نمیکنند. از این روی به طور ناآگاهانه به تقویت تنش و اصطکاکی که طی سالیان گذشته در بین آنها به صورت هدفمند انجام شده روی می آورند.
برای روشنتر شدن وضعیت اقتصادی اتنیکهای غیرفارس کافی است نگاهی به آمار جذب سپرده و تسهیلات در سطح تهران بیاندازیم تا وضعیت اتنیکهایی که در سایر استانها ساکن میباشند را متوجه شویم: «سهم تهران به تنهایی حدود ۵۹ درصد جذب سپرده و ۶۱ درصد جذب تسهیلات در سراسر کشور بوده و سهم استان تهران به تنهایی بیش از ۳۰ استان دیگر کشور است»(۱۲). این پروسهای است که از زمان پهلوی شروع شده و تا به امروز ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. چنانچه «محمدرضا [پهلوی] شهر ۳۰۰ هزار نفری تهران را به ۶ میلیون رساند و رسما میگفت که طرح ۱۲ میلیونی کردن تهران را دارد، که داشت. او تصور میکرد هر چه پایتخت بزرگتر و جمعیت آن بیشتر باشد، افتخاری برای او محسوب میشود….. محمدرضا بافت اجتماع ایران را خراب کرد، یعنی کار آسان را انجام داد»(۱۳).
با توجه مطالب فوق میتوان گفت خانم کریمی حین اظهار نظر دربارهی ترکها دقیقا در دام تلهای می افتد که مدعی است محققان، فعالان مدنی، سیاسسیون و اپوزیسیون در آن افتاده اند. یعنی اینکه آنها رویکرد تحقیرآمیز حکومت ایران نسبت به گروههای اتنیکی اقلیت(به نظر ایشان به ویژه کردها و عربها) را باز تولید میکنند. یعنی خود ایشان بازتولید کنندهی کلیشهای میشود که محققان، فعالان مدنی، سیاسسیون و اپوزیسیون به اضافهی حکومت مرکزی ایران درباره ترکها ترویج میدهند و آن عبارت از کلیشه ی ترک حکومتی و ثروتمند است. البته نه تنها خانم کریمی بلکه عمده فعالان کرد که از ستم ملی بر علیه ملل غیر فارس اعتراض و فعالیت میکنند زمانی که در مورد ترکها اظهار نظر میکنند آنها را حکومتی و ناقض حقوق ملت کرد برمیشمارند.
منابع:
۱. سخنرانی فاطمه کریمی، مدیر شبکه حقوق بشر کردستان، تقلیل قتلهای ناموسی به گروههای اتنیکی در ایران؛ انکار خشونت سیستماتیک. قابل دستیابی در: https://www.radiozamaneh.com/523400.
۲. ماهنامه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دیلماج(ویژه نامه پتانسیلهای اقتصادی آذربایجان)، شماره ۲۰-۱۹، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۵، تحلیلی بر روند جغرافیای اقتصاد آذربایجان، دکتر یعقوب برزگر، ص ۸.
۳. همان، وضعیت و پتانسیلهای گمرکی آذربایجان، مینا پژوم، ص ۲۳.
۴. روزنامه نوروز ۲۰ خرداد ۱۳۸۰.
۵. مجموعه مقالات سمینار آذربایجان و توسعه، استانداری آذربایجان شرقی ۱۳۷۲، ص ۹.
۶. خاطرات میر جعفر پیشهوری، انتشارات فرقه دموکرات آذربایجان، باکو ۲۰۰۵، ص ۷۱.
۷. دو فصلنامه مشارکت و توسعه اجتماعی، سال اول، شماره یک، پاییز و زمستان ۱۳۹۴، جریانها و تعیین کنندههای مهاجرت تبعی از استان آذربایجانشرقی به استان تهران، علی قاسمی اردهایی، رضا نوبخت، شفیعه قدرتی.
۸. نشریه تریبون، شماره ۴، زمستان ۱۹۹۹، دادنامه آذربایجان، علیرضا اردبیلی، صص ۳۰۴-۳۰۳.
۹. زنان آذربایجانی در ایران(سرکوب، قدرتگیری و عاملیت)، پایان نامه کارشناسی ارشد سئویل سلیمانی در رشته مطالعات زنان، ارائه شده در دانشکدهی علوم انسانی دانشگاه ایالت سندیگو، ۲۰۱۸، صص ۲۸.
۱۰. اکثر مسئولین ارشد جمهوری اسلامی ایران از کدام قوم و استان میباشند؟(تحلیل آماری)، سلیم خورشیدی، کارشناس مرکز مطالعاتی تبریز، قابل دستیابی در: http://tebaren.org/fa/?p=471.
۱۱. آخرین بحثها در مورد ناسیونالیسم یک بررسی انتقادی، اموت اؤزکریملی، ترجمه طاهر اصغرپور، انتشارات نگاه معاصر ۱۳۹۸.
۱۲. سهم استانها در بازار پول کشور، سایت اقتصاد آنلاین، قابل دستیابی در: https://b2n.ir/793425.
۱۳. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراستهی عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ بیست و یکم ۱۳۸۶، ص ۲۸۰.