یادداشت:
او سایه افکند و هرگز در سایه نماند
مردی از روستای کوچکی به نام «چراغلو»، مردی با صلابت همیشگی به سان زبانههای آتشی که هرگز فروکش نکرد.
آتشفشان همیشه فوران آزربایجان زبانهای غران به نام «عزیز پورولی» خلق کرد و غرشی جانانه در دل کوه پدید آورد.
غریو «جان جان جان آزربایجان» از حنجره آن جانان هرگز فراموش شدنی نیست.
مردی که از هزینه دادن نهراسید و بر طبق ادراک خود همیشه استوار ماند و عقب ننشست.
روی تخت بیمارستان نزدیک دو ماه به کما رفت، به هوش که آمد باز غرید «آزربایجان منیم جانیمدی!»
تن اسیر خاک سیاه شد لیک روح بر خاک مقدس نفس بخشید.
او منزلی محقر و لیک پر از شور و شعور به یادگار گذاشت.
پسرانی که میگویند نه تنها پسر او بلکه دوست و همآرمان او بودیم. و صبیهای که زبان مادری را مثل یک معلم یاد گرفته و توان تدریس آن را در سنین نوجوانی دارا بود.
ما عزیز آزربایجان را به خالق او و او آزربایجان عزیز را به وجدانهای ما به امانت گذاشت.
خدایا نه او را در مزار تنها بگذار و نه ما را در این راه پرمخاطره
آمین یا رب العالمین
عبدالعزیز عظیمی قدیم
تبریز – ۹۸/۳/۲۶