آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / خبر / عوض الله صفری کشکولی با تخلص کوچنده -عماد حضرتی قشقایی

از میان نوشته های رسیده:

عوض الله صفری کشکولی با تخلص کوچنده -عماد حضرتی قشقایی

یکی از شاعران ملی معاصر تورکان و شاید اولین شاعر ملی تورکان مرکزی و جنوب ایران است. او شاعری است که سرگذشت ، حق ،حقوق و مطالبه‌ی تورکان را به قلم آورده و با صدای بلند فریاد میزند...

عوض الله صفری کشکولی با تخلص کوچنده -عماد حضرتی قشقایی
22 اکتبر 2017 - 18:43
کد خبر: ۳۹۴۳۷
تحریریه آرازنیوز

یکی از شاعران ملی معاصر تورکان و شاید اولین شاعر ملی تورکان مرکزی و جنوب ایران است. او شاعری است که سرگذشت ، حق ،حقوق و مطالبه‌ی تورکان را به قلم آورده و با صدای بلند فریاد میزند…

مسلماً «وی»درخشان‌ترین ستاره آسمان حق و مطالبه و شعر و ادب  ملت قشقایی است که  متأسفانه در جامعه ادبی ایران و حتی در بین جامعه تورکان ایران نیز گمنام باقی‌مانده و آن‌طور که شایسته مقامش بوده معرفی نگردیده است. در این مختصر سعی شده گوشه‌هایی از زندگی او و سپس نگاه و بررسی  گذرا به درون‌مایه اشعار وی شود.

کوچنده در شعرهایش شناساندن فرهنگ و هویت ملی قومی تورکان و بخصوص تورکان جنوب و مرکز را به جهانیان، آزادی و استقلال فرهنگی را به‌عنوان مهم‌ترین و حیاتی‌ترین مسائل ملیت خود بیان می‌دارد و فریاد پایمال شدن زبان مادری تورکان در ایران در درون‌مایه اشعار وی بسیار رسا و بلند است.

شاعر مردمی بودن  شاعر ملت  شدن و  به نام و عشق ملت شعر گفتن نه ساده است  و نه  نصیب هر شاعری می‌شود.شاعرانی که زبان دردهای ملت خویش‌اند انگشت‌شمارند .

عوض الله صفری کشکولی نه‌تنها از این طیف است بلکه در میان تورکان مرکز و جنوب ایران دربرترین رتبه است و در میان تورکان جهان می‌تواند در شمار شاعران و هنرمندان ملی قرار گیرد. احساس لطیف او مرهم  و ندایی است بر ذره‌ذره‌ی دردهای ایلش ،زبانش و ملتش! طبع و قلمش الحق و الانصاف که شمشیر نگارنده‌ی حق است! فریاد حق جویانه و خشم‌آلودش در جای‌جای اشعارش موج میزند.مجموعه اشعارش که اکنون دیوان و گنجینه‌های بزرگی در ادبیات تورک بخصوص تورکان جنوب و مرکز ایران  است را باید “دیوان شاه‌بیت” ها نامید .عوض الله صفری کشکولی را باید صاحب چندین سبک و قالب در اشعار معاصر قشقایی و حتی تورکان جهان دانست .عوض الله صفری کشکولی به‌خوبی قدرت نظم و کلام اشعار در موسیقی را نیز می‌فهمد و در این راه نیز کاستی باقی نمی‌گذارد ، و نشان می‌دهد که ارزش نظم وکلام در موسیقی به قول دهلوی  به این تناسب است :

نظم را حاصل عروسی دان و نغمه زیورش       ……..         نیست عیبی گر عروسی خوب بی زیور بود.

زندگی  وی

کوچنده در فروردین‌ماه سال ۱۳۴۸ در قشلاق منطقه هنگام از توابع شهرستان قیر و کارزین به دنیا آمد. وی دریکی از مدارس عشایری منطقه که مربوط به ایل کشکولی از ملت قشقایی بود مشغول به تحصیل شد .  دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه ابو عسگر هنگام ادامه داد  و سال آخر این مقطع را به جایدشت آمد. در سال شصت‌ویک درحالی‌که سیزده‌ساله بود وارد جبهه جنگ شد! بعد از یک سال در جبهه! در دانشسرای مقدماتی تربیت‌معلم  شهرستان فیروزآباد به تحصیل خود ادامه داد! در همین سال‌ها شروع به مطالعه کرد! وی می‌گوید کتاب  فارس و جنگ بین‌الملل نوشته‌ی” محمدحسن رکن زاده‌ی آدمیت” خون ایلیاتی‌اش رو دوباره برای مبارزه به جوش می‌آورد اما این بار به‌جای تفنگ و گلوله و جبهه‌ی جنگ ، تفنگ حقیقت انگار قلم را به دست می‌گیرد!و یک‌تنه موانع را می‌شکافد و پرده از حقایق برمی‌دارد!اشعار وی گویا پیش از اینکه شعر باشد ـ تاریخ، برگردان تاریخ،مطالبه خواهی ،فرهنگ ،ادبیات و….است!نام نخستین مکتوب وی نیز بس هنرمندانه و فلسفی است ـ تولدی در آتش ـ! در این کتاب با یک شیوه معمول یک وقایع تاریخی یعنی سرگذشت بهمن خان قشقایی را به‌صورت داستانی  و البته یک نثر موزون بیان می‌کند!برخلاف گفته خویش که “هنوز استخوان نترکانده می‌خواستم پهلوان شوم” او خیلی زود به جایگاه بالایی می‌رسد! وی با آموزش و خط‌مشی که از بزرگانی چون اسدالله مردانی  در زبان مادری‌اش فرامی‌گیرد معلومات خود را در این زمینه به نهایت می‌رساند و پا به سرزمین شعر می‌نهد ! و به‌سرعت رشد میابد ! وی  با سرعتی باورنکردنی و معجزه‌وار در فضای راکد شعر  و موسیقی ملت  قشقایی انقلابی شگرف به وجود می‌آورد .شعر تورکان جنوب و مرکز ایران (قشقایی) را از وضعیت سنتی آن بیرون می‌کشد  و این  مقدمه‌ای بزرگی بر تحول موسیقی نیز می‌شود. در این راستا وی  اولین سراینده شعر نو تورکی قشقایی است ! او شعر نو را یئنگی قوشما و شعر سپید تورکی را آغجا قوشما نام می‌نهد . بااین‌وجود باید  تولد شعر نو در بین تورکان جنوب و مرکز ایران ( قشقایی) را بهار ۱۳۷۵ و پدر این سبک در ملت قشقایی را عوض الله صفری دانست .قطعه شعر “ایل پیغامی” به‌عنوان اولین شعر نو قشقایی را باید همچون سهندیه استاد شهریار یک شاهکار ادبی در ادبیات تورکی قلمداد کرد، وی علاوه بر این دو قالب، قالب‌های ده‌هجایی (اه یسی قوشما)، شش‌هجایی (اه یسی آساناک) و سیزده‌هجایی (اه یسی دیوانی) را به ادبیات  تورکان وارد و با واژه‌های مناسب نام‌گذاری می‌کند. این نام‌گذاری‌ها این‌قدر مناسب ، دقیق و هوشمندانه است که در اثبات این ادعا که  وی را باید از بزرگ‌ترین شاعران  جهان تورک به‌حساب آورد کفایت می‌کند. هرچند عوض الله صفری شروع به نوشتن  کتاب‌های تحلیلی تاریخی چون  تامغا ، تورکان اوغوز، نقش زن در جامعه‌ی قشقایی (آماده چاپ) و سامی کلانتر هنرمند (چاپ‌شده ) پرداخت اما چاپ مجموعه شعر ارزشمند “یتیم یال” و فریاد شعرهایش در جشنواره‌ها و گردهمایی‌ها  او را به‌عنوان یک شاعر معرفی می‌کند . طبع شعر عوض الله صفری کشکولی پا به عرش می‌گذارد تا وی کلام‌الله یعنی  قرآن کریم را  نیز به‌صورت موزون و عین مضمون به تورکی قشقایی برگرداند .

حاصل ازدواج وی با دخترخاله‌اش  یک فرزند دختر است ، ازآنجاکه اداره ثبت‌احوال حاضر نمی‌شود نام دخترش را آسنا بگذارد نام تورکی دیگری که دارای مجوز است یعنی سونا نام می‌نهد و بارها و بارها در اشعارش وی را نیز به دفاع از ملت و ایل خود نصیحت و پند می‌دهد :

تکه‌های از نامه‌ی وی به دخترش سونا :

سونا جان دخترم: من این نام زیبا را بی‌دلیل برای تو انتخاب نکرده‌ام.از آن لحظه‌ای که چشم به جهان گشودی یعنی{ساعت دوازده و ۲۸ دقیقه‌ی ظهر روز نهم اسفندماه یکهزاروسیصدوهفتادوچهار تابه‌حال و آینده همواره بر آنم که ترا سونا بار بیاورم.همان پرنده‌ای که در نوع خود زیبا و اصیل است. پرنده‌ای با تاج سبز که نشان خدا خواهی وخداشناسی است.واین جز با شناخت خودت ممکن نیست.اگر خود را شناختی خدای را خواهی شناخت.همان که از تو به تو نزدیکتر است وبه قول شادروان ماذون عارف قشقایی:او منه مندن یخین تر   من آنگلامام هانسی یاندا .پس خویشتن خویش را در یاب تا خدای را بیابی.دخترم بدان که تو انسان هستی وکرامت انسانی بالاتر از آن است که جز به بلندمرتبه ترین موجود هستی توجه داشته باشد.آنگاه خود را خواهی شناخت که بدانی برگ وبار کدامین شاخه و درخت هستی وآن شاخه ازکدام درخت تناور رسته است .تنها برگ نباش همواره خود را متکی به یک درخت تناوربدان.اگر خود رادر این ترکیب سرسام آور تنها یک برگ دانستی بدانکه خزان حوادث ترا از درخت جدا وزرد وبی خاصیت بر زمینت خواهد افکند ورهگذران برسرت پای خواهند گذاشت.ترا من سونا نامیده ام همان پرنده ای که طوق سفید گردنش نشان مودت ودوستی است.پس همواره دوست بدار تا دوستت بدارند.تو سونا هستی پرنده ای که آزارش به هیچ موجودی نمیرسدوبرای کسب روزی جز برتلاش خود متکی نیست وباهیچ موجود دیگر نمیجنگد.پس سعی کن تا سونا باشی.من ترا سونا نام نهاده امهمان پرندهای که جز با سوناهای دیگر باهیچ مرغی هم پروازنمیشود. پس تو هم با همانندان خود دوستی و الفت داشته باش:چونکه از هر نظر ترا میشناسند و میفهمند وقدر ترا میدانند.من ترا سونا نامیده ام.همان پرنده ای که از موجهای توفنده نمیهراسد و در میان آبهای مواج راه خود را می یابد.من ترا سونا نام نهاده ام همان پرندهای که سمت پروازش به اوج است وبه راحتی در تیررس هر صیادی پر نمیزندوبه جوجه هایش نیز می آموزد تا از موجها نهراسند وبه راحتی درتیررس هرصیادی پر نزنندوبامرغان دیگر هم پرواز نشوندوبرای کسب روزی آزار موجودات دیگر را نجویند دخترم :تو سونا هستی همان سونایی که درفصل یخبندان وتنگی معاش اگر غذایی بیابد با سوناهای دیگر تقسیم میکند تا آنها نیز گرسنه نمانند.وگاه جوجه های بی سرپرست سوناهای دیگر را در زیر بال خود میگیرد تا سونا بار بیایند.امیدوارم که تو هم سونا بار بیایی.وهمانگونه که آن شاعرآذربایجانیترا دختر ایل نامید واقعا دختر ایل باشی که یکی از خصوصیات دختر دلسوزبودن است پس برای ایل دل بسوزان.از مظاهر فرهنگی قشقایی تنها به لباس وزبان آن بسنده نکنی که قشقایی بسی بالاتراز این مقوله هاست.قشقایی یک عزت است که نصیب هر کسی نمیشود.یک فرهنگ تمام عیار و بکر است که همانند گوهری بی مانند از اعماق تاریخ برای تو به ارث مانده است.از تو میخواهم که هم سونا باشی وهم دختر ایل.وآن لیاقت را داشته باشی تا از میراث بی بدیل اسلاف خود حراست نمایی .آنگاه دیگر تنها نیستی بلکه تمام دختران ایل خواهران تو وتمام پسران ایل برادران تو خواهند بود.با وجود آنکه دختر ایل هستی سعی کن عشقت نسبت به ایل مادرانه باشد که عشق مادر بی قید وشرط است.و  پدرت هم به ایل قشقایی مادرانه عشق میورزد.

آثار او

عوض الله صفری کشکولی  با این دید که هرکسی زبان مادری اش را نداند و برای  حفظ  آن تلاش نکندزندگی اش بیهوده است!قدم به سفری طولانی  و پر پیچ و خم نهاده است  و  با شعوری بلند و همت و غیرتی عالی مشغول خدمت گشته !وی  آگاهانه تمام بنیادها و ساختارها را درکلام موزون قشقایی  به چالش  می کشد! و نه تنها قلم اعتراضی ملت تورکان جنوب و مرکز ایران است بلکه زبان و صدای دل این ملت نیز هست .و با دعوت ملت از مجلسی به مجلسی از همایشی به همایشی  از  شهری به شهری  می رود و شعرش را به ملتش تقدیم میکند.

به طور کلی اآثار مکتوب  وی بدین شرح  است:

چاپ شده ها:

تولدی در آتش

سامی کلانتر هنرمند

یتیم یال

در دست چاپ :

 قرآن موزون

تورکان اوغوز

نقش زنان در قشقایی

رمان ماهی نقره ای

 نگاه به اشعار

در این مکتوب سعی بر این خواهیم داشت تا بیشتر به بررسی اشعار وی بپردازیم ، همانطور که پیشتر عنوان شد از موضوعات مهم

اشعار وی  مسائل و موضوعات تورکان ایران است. از کوچ جامعه ایلی  به شهرها گرفته تا عشق ایام جوانی از حقوق غصب شده مردم تا گرفتار فقر و نداری شدن مردم، از جنگ و نبرد های قشقایی تا تصمیمات سیاسی آنان و دیگر موضوعات همه و همه درون مایه اشعار وی است . اما زبان مادری یعنی تورکی ، هویت قومی ملی تورکان ایران،موانع آزادی و استقلال فرهنگی از مسائل بارز و برجسته ی اشعار وی هستند.

قطعه شعر ائل پیغامی که تولد شعر نوع قشقایی است نیز به خوبی این مسائل را پوشش می دهد ، وی در ائل پیغامی با هنری خاص و کم نظیر آینده نگری، امید ، پند ، تذکر ، نصیحت ، هویت و … را به  هم متصل می کند .او چنان شیفته ی ملتش هست که شکستی را در عاقبت ملتش نمیبیند ، و چنان امیدوار است و امید می دهد که  : ” حتی اگر یک دختر نابینا از ایلش مانده باشد ، تولد دوباره ایلش را رقم خواهد زد”:

“بیرجه کور قیزده کی یوردونگدا قالا  بیر آغیر ائل دیر”

و چنان ازدل و جان  به حال ملت و ایلش گریان است که صدای درونی قلبش سینه را می شکافد و عاشقانه و پدرانه بیداری ملتش از غفلت را فریاد میزند :

آغیر ائل های اۆجه داغ!  باشینگی قار آلدی مگر سن؟

سهمی صولتلی نر آسلان بئیه یوردونگدا سنینگ یوخ؟

 ایگید اوغلان بئیه یوردونگدا سنینگ یوخ؟

 اویان آی ائل !

وی همچنین  به خوبی نقش عنصر زبان در هستی و فرهنگ یک ملت را می داند به همین سبب در چند بیت زیر به زبانش می نازد و به کسانی که زبان ملتش را از بین رفته میدانند پاسخ تندی میدهد:

من تورکم  اؤز دیلیم افتخاروم دور

  بیر اورن اؤنو چس ناز دیل واروم دور

کیم دئمیش قشقایی دیل محتاج دور

آسلانیگ قویروغو تیلکی تاجی دور

 ترجمه به فارسی:

من تورکم و زبانم افتخارم است

زبان نازمن به اندازه یک دنیا است

که گوید؟ قشقایی به زبان محتاج است

بداند که دم شیر برای روبه تاج است !

این شاعر خوش ذوق اشعارش پیچیدگی منظمی دارد به طوریکه در هر  شعرش موضوعات متعددی به زیبایی در لایه های مختلف چیده می شوند در قسمت آغازین قطعه شعر فوق  فضای خفقانی و آشفته آسمیله گری و یکسان سازی زبانی را هشدار میدهد و از ملت به خواب غفلت رفته اش گلایه کرده و میخواهد که بیدار و هوشیار باشند:

اویاق اول ، آییلماز یاتانیمدا وار

بیر کاسلی باتلاقا باتانیم دا وار

قرنگی الشمیش چاقال اولاشیر

دوشمن لر بویونا گؤزلر قوماشیر

من غافل سیخیلدیم ،اؤزگه یانینا

سو تؤکدئم اؤزگه لر دئیرمانینا

آییلینگ،دوشمنی سچینگ ،آیورونگ

دیلنن بو ائله رتبه قایورونگ

باریشماز دوشمن لر دیل دوشمنی دئر

دیلنن قاچان تورک ائل دوشمنی دئر

کیمسه کی آناسی ، مامان سویلنئر

گؤزنده زعفران سامان سویلنئر

اوشاغ کی تانمیر سول و ساغئنی

آناسی کور ائدمیش ائل اوجاقنی

کیم سایار کیم گزر بئله میللتی

اولموش دور دنیا دا قوربان لیق اتی

اوچ میلیون سان قوزو اوچ میلیون جیران

شونیسم چنگینده یارالی آل قان

……

ترجمه جزیی برخی ابیات فوق :

بیدار شو ، به غفلت رفته گانی هم هستند

به نکبت و باتلاق رفته گانی هم هستند

تاریکی ها فرا رسیده و شغال ها زوزه میکشند

چشم ها قد دشمنان را برانداز میکنند

ما از غفلت به آغوش دشمن رفتیم

آب در آسیاب دشمن ریختیم

به هوش باشید ، دوست را از دشمن تمیز کنید

با فهم  زبان خود  ، ایل را رتبه دار و عزیز کنید

دشمنی ضد صلح ، دشمن زبانیمان هستند 

تورکان فراری از زبان مادری دشمن ملیمان هستند

هرکس به آنا گوید “مامان “

کاه گوید وی  به زعفران

…..

سه میلیون (تورکان قشقایی) از پانصد میلیون (تورکان جهان ) آهوان

زخمی و بی چاره در دست شونیسم و جلادان !!!

 و به کرات در برابر عده ی غرق شده در تاریخ پوشالی و جعلی که سعی بر انکار هویتی دارند می ایستد و هویتش را با سربلندی تعریف و تمجید میکند ، و مقاوم بودنش را همچون کوهی پرآتشفشان به تصویر می کشد:

من تورکم دیلیم دیر،یولیم،آرمانیم

وارلیگیم،دیرلیگیم کیملیگیم شانیم

 اغوزام آغ یوزم، یوزوم آغدور منم

ولکانلی تی ترمز داغلی داغ منم

و همچنین با جسارتی بی نظیر ملتش را شکست ناپذیر میداند :

دیلی که بئسلدینگ شیرین دانوشانگ

دشمنی دؤشونده تورانگ چالوشانگ

من قالان ده ییلم عربدن تات دان

کوراغلی اِیوزیدؤشمز قیر آتدان

 در شعر ((اوچوروم) ( پرتگاه ) با بیت های بی نظیری همچون :

 آلمیشلار الیمدن نازلی دیلمی

دیلیم یوخ چیغیرم دیلیم وای دیلیم

آییلماز یاتاق دان ائلیم وای ائلیم

ترجمه :

زبانم را از من گرفتند

زبانی نیست بی زبانی ام را فریاد زنم : وای زبانم وای

از تخت خواب غفلت بر نخواهد خواست ایل خواب رفته ام : وای ایلم وای

 وی  باز هم از  آسمیلگی و یکسان سازی زبانی و تغییر و تعبیر ریشه ها و نژادها به نژاد و زبانی دیگری می نالد ، او در جای جای این شعر از زبان به عنوان یک اصل یاد کرده  و هشدار می دهد که  بی زبانان حقشان یک عاقبت دارد آن هم نرسیدن است !

و با فریاد خشم آلود و به حق خود به خواب غافلان  می خروشد :

آی غیرت دوشگونو جسارتلی ائل 

کسدیلر دیلینگ نه دن یاتمیشانگ؟

وتنها گناه ملت  قشقایی را در پیروزی سربلندانه اشان بر قشون انگلیسی ها می داند که کاپیتان انگلیس را ایاز کشته است و امروز من باید غرامت آن را بدهم :

آلدیلار دیلیمی جغرافیامی

پوزدولار قاشقایی ولایتنی

کاپیتان جانینی آیاز آلمیش دیر

ایندی من وئرسیم غرامتنی

وی حتی به  نبود معادل واژه ” نامرد” در زبان تورکی نیز می بالد . که یک ملت وقتی چیزی را دارد به آن واژه نیازمند می گردد. از نظر وی در میان تورکان نیازی به واژه “نامرد ” نبوده و نیست :

من آتام نامرده معنا وئرممیش ( نیای من واژه ای به معنا و معادل  نامرد نداشته )!

بیدار نشدن  ، کم توجهی ملتش به زبان و هویتشان ناله و زاری می کند. او می خواهد نشان دهد که اگر در هر مکان گروه گروه انسان های بی هویت و حتی خائنی به وجود آمده اند که  زبان مادری اشان  به نوعی ممنوع شده و سرزمینشان در ماتمی بزرگ فرورفته است دلیل و توجیحی برای به غفلت فرو رفتن وجود ندارد و کسی حق ندارد مانع شود، از اینرو از مردم و ملت خودش که  مانع حق طلبی میشوند فراوان شکایت می کند:

در قطعه شعر “مانقورت”  :

تا کی نالام دورد اوشاغی اویاردار

اؤز بورماغیم اؤز گؤزومو چاخاردار

این قطعه شعر که فقط از هفت بیت تشکیل شده در واقع هفت شاه بیت است که در آن تغیر سرنوشت ملت را فقط خود ملت میداند ، از عدم همبستگی گلایه مند است ، زندگی را در زنده بودن می داند و مرده پرستی را نفی می کند .

 در شعر مشهور ((آنا دیلی )) از این همه بی احساسی تورکان ایران در قبال زبان مادری خود به ناله و زاری می پردازد. شاعر برای بیان این وضعیت ناگوار و بد  که چرا ملتش خود تیشه به ریشه خود  می زنند و اینکه مردم متوجه این موضوع نیستند ، می نالد و پند می دهد، به این خاطر از ارزش زبان مادری ،  از تاریخ زبان تورکی که قرن ها زبان دولت ها بوده است می گوید و در قیاسی زیبا که هر پرنده آزاد از هرنوعی که باشد با صدای مادرش آواز می خواند  غفلت زده گان را سرزنش میکند که آیا اندازه یک پرنده هم  غیرت نداریم ؟

قارقا تک قاقلاماز بلبل جیجه سی

چهله یر باغلاردا آناسی تکین

بیزلرینگ بیر قوشچا غیرتمیز یوخ ؟

هئچ قاجور اولماز گؤل سوناسی تکین

او زبان مادری را نشان آدمیت می داند .یک اصلی عمیق در حیات انسان میداند . و شیر مادر را  بر هر آنکس که به این اصل پشت میکند را حرام میداند :

آداملیک نیشانی آنا دیلی دیر

بیر درین معنالی پیغام دیر سنه

آی آنا دیلی خوار ائدن کیمسه

آنانیگ آغ سودو حارام دیر سنه

و برای اینکه به کسانیکه زبان فارسی را خیلی بهتر از زبان مادریشان میدانند و بعضا فکر میکنند که این یک ارزش است  بفهماند که این ارزش انسانی و آدمیت نیست نیز در بندی دیگر مجبور به مقایسه کابل (شهرسمبلیک زبان فارس) و استانبول( شهر سمبلیک زبان تورکی ) میشود ، وتذکر می دهد که استانبول امروز وضعی متفاوت تر دارد:

اؤزگه دیلی دانیشدانگ کلاس گؤرسدنگ ؟

ایستانبول باش دیر یا کابل قندهار ؟

و در بندی دیگر نیز وقتی از ملکشاه و نادر شاه و سلطان جلا الدین از سران دولت ها و امپراطوری های زبان تورکی یاد می کند نیز این مقایسه را عنوان میکند :

سو تؤکمه شوونیسم ده ییرمانینا

گؤر کابل هاردادیر،ایستانبول هاردا

وی از هشدار و آگاهی دادن در هر حال غافل نیست ، بندهای موزون و کوتاه زیادی با قالب های متفاوت مانند گرایلی سان و قوشماسان دارد که هریک را می توان یک اصطلاح و یک ضرب المثبل نامید :

لاچین (گرایلی سان)

اولاندان تا اوله ننچز

قفسده

        دوزده

                  داغلاردا

یادینگدان چیخمه سین

لاچین”

سنه تاری قانات وئرمیش

ترجمه :

از تولد تا مرگ

در قفس

 در صحرا و کوه

ای شاهین ! داشتن بال پرواز را فراموش نکن !

بیر آلانان (قوشما سان )

ائشیدمیشم سن ده ائشید

دئمیش لر کی :

بیر کرز آلانان ایکی اؤرگنیر

بیز ایکی آلاندیک بیر اؤرگنمدیگ !!!

ترجمه :

من شنیدده ام تو نیز بشنو، گویند :

در هر فریبی دو آموخته خواهد بود .

ما دو فریب خوردیم و یکی نیاموختیم .

در میان تورکان وطن و خاک ارزش والایی دارد عوض الله صفری نیز در تک تک اشعارش از نقاط مختلف وطن ملت تورک می گوید او از کوه های هلیگان در استان فارس تا دنا و آغری داغ تورکیه همه و همه را وطن میداند شعور و شیدایی او به مسئله وطن را در بالاترین حد ممکن در اشعارش می توان مشاهده نمود. به کوه های مقدس تورک نشینان ایران یعنی ((سبلان)).((سهند)) و ((دماوند)) در شعرهایش اشاره می کند.

سنسی گولوستان ائیله رم / وطن جانیم سنه قوربان

گؤرملی دیر دماوندیگ / هم ساوالان هم سهندینگ

شعر زیر که در قالب آساناک یا بایاتی است نیز شعر ساده ای نیست و در این شعر نیز به مانند سایر شاعران تورکی سرا نقش کوه بسیار پر رنگ است  که شاعر کوه را یک همراز میداند و خزان را دشمن روح کوه و داغ مللیت گرایی را دشمن خود میداند .در این شعر نیز رنگ وطن دوستی و اشاره به وطن تورکان و همچنین خویشاوندی تورکان قشقایی و آزربایجان را با ارسال سلامی به وسیله کوه به رخ میکشد .

اویان اویانا بیر باخ      صبری سویانا بیر باخ

منیم یانوق باغرومو     داغلی قویانا بیر باخ

 دایان باخ دوزه داغلار  دایاق اول بیزه داغلار

 قشقائی دان بیرسالام     آپار تبریزه داغلار

  داغلار آی یاغی داغلار ائل لر اتراغی داغلار

 سیزی خزان چورودار      بیزی ائل داغی داغلار

داغلار آی اوجه داغلار    گونیم دور گئجه داغلار

 آنالار بسله دن گول        گئدی تاراجا داغلار

او در شعرهایش همانند دیگر شاعران و روشنفکران تورکان که (وحدت تورکان) را به زبان آورده اند به این موضوع پرداخته است.

او با گفتن ایلات و طوایف تورک قبل از هرچیز و در وهله اول به تورکان آذربایجان ایران. قشقایی ها .تورکمن ها.خلج ها ، قاراپاپاغ  ، افشارها و … را مد نظر دارد و در مرحله بعد نیز وحدت همه دولت ها و تجمعات تورکان دنیا .یعنی وحدت زبانی .وحدت فکری و  را در نظر دارد.و بدین شکل خیالش از کوه های آغری (ارارات ترکیه ) میگذرد و از یک سو هم نفس قاف می شود و از یک سو چشم به کرکوک میدوزد و سر تعظیم به دریاچه وان دارد:

خیالیم آغری دان آشیب اولوب آیدین اوره گیم

اوغرادی قاف نفسی جانیما ساغدان و منیم

 سول گؤزوم کرکوکه باخیب گئنه سولدو چمنیم

اللریم دؤشده باش ائندیردیم ازیز وان گؤلونه

منیم آزارلی تنه هدیه وئرن جان گؤلونه

به استانبول می نازد و سربلندیش را آرزو میکند :

دونیایی دوز یولا سالمیش بیزیم آیدین یولوموز

قوی اوجا باشلی قالا دونیادا ایستانبولوموز

قیلیجیم اوینادیب باغلادی توحش یولونو

تورکلره تقدیم ائدیبدیر  اوروپا سنبولونو

 با درخواست تلاش برای حذف مرز آراز از خم زباناننش خودش را چنین معرفی میکند :

سؤیله رم باشدان آیاق سویداشیما سیر سؤزومو

بیلمیه ن کیمسه لره قوی تانیدام من اؤزومو

 خزرم قیرقیز اوغوز اویغورام آلتای اه ویمیز

گؤک اوغوز ،گوک تانری، گؤک تورک آتامیز آی اه ویمیز

غملی گؤینوم دایالیب بیر دیلک آلمیش بوغازی

تور منیم هاییما هوی وئر آرادان سیل آرازی

آری وی علیرغم محدودیت زیاد برای چاپ کتاب ها به زبان تورکی در ایران کتاب های را چاپ و یاری بزرگی به زبان و ادبیات تورکی رسانده است. و به همه موضوعات تورکان ایران وجهان پرداخته است. و امید به وحدت تورکان از موضوعاتی است که در فعالیت های ادبی اش با وسواس و دقتی زیاد آن ها را به میان آورده است. با سلاح شعر بر ظالمان می تازد، عادلان را می ستاید، جوانان را پند و اندرز می دهد و درد وآلام درونی مردم را مرهم می نهد. وی حتی در سیر و سلوک و مضامین عرفانی همراه حافظ ، مولانا و ماذون شده .او علاوه بر اشعار تورکی فراوانش، در قالب های مختلف فارسی نیز سروده و اشعار فراوانی دارد،اما وقتی کم مهری بی حد از برخی فارس زبانان،یا جناحین پانی نسبت به تورکان پارسی سرای قبل میبیند از انتشار آن سر باز میزند . اما ناگفته نماند که اشعار فارسی او نیز قریب به اکثریت اشعاری ایست با مضمون و درون مایه ملی گرایی و حقوق تورکان ایران، در پایان یک مورد از اشعار فارسی این شاعر  را بخوانیم :

خالق آن روزی که آدم را سرشت از جنس خاک /  گفت هر کس خویش را نشناخت میگردد هلاک
هر که نشناسد خودش را یعنی از آدم جداست   /   “من عرف”زیباترین ترکیب اندر قلب ماست 
من خود تورکم در اینجا تورک معنا میشود  /   اندکی از سرگذشت تورک افشا میشود 
تورک یعنی اولین معمار تاریخ بشر   /   تورک یعنی تامگیریس آن دشمن بیدادگر 
تورک یعنی قوم سومر قوم مادو قوم آس /  تورک یعنی گر نباشد مردی از دنیا خلاص 
تورک یعنی قوم اشکان،تیغ آتیلای مرد /  پشت او را کس ندیده هیچگاه در نبرد 
تورک یعنی تیر و نیزه در دل دیوار چین /  تورک یعنی اویغورستان کاشغر ،یعنی همین 
تورک یعنی آخرین فتح الفتوح مسلمی/ ،تورک یعنی استخوانی در گلوی روس و چین 
تورک یعنی چالدران،دندانقان،سلطان سلیم / تورک یعنی نیست در قاموس او معنای بیم 
تورک یعنی نقطه ی ختم توحش در زمین /  رایت اسلام در شهر کنستانتین ببین 
تورک یعنی شهر استانبول یعنی قلب روم / تورک یعنی ابن سینا جامع جمع علوم 
تورک یعنی رایت سلطان سلیمان در وی/ ،تورک یعنی آخر زیباترین دنیای من 
تورک یعنی علم فارابی و خلق بربط است،گر جهان طوفان شود او در میانش چون بط است
تورک یعنی اوج عشق و اوج عرفان،مولوی/،تورک یعنی شمس تبریز،روح صدها مثنوی 
تورک یعنی علم خوارزمی و شعر شهریار / مقدمینده قابل اولسام تقدیم ائددم هرنه وار 
تورک یعنی بال دوشانچیل یعنی اوج قاف/ با تمام ناکسان در یک زمان دادن مصاف 
تورک یعنی صولت سردار و جنگ اجنبی/ جمله عمرت را نهادن در ره دین و نبی 
تورک یعنی غیرت سلطان جلال الدین راد / تورک یعنی دشمنان را وا نهادن نا مراد 
تورک یعنی اوج عزت اوج شور و افتخار/ در میان هر زمستان آفریدن نو بهار 
تورک یعنی نادر و کرنال و آن میدانها/ تورک یعنی وارهیدن از کف افغانها 
تورک یعنی اولین صنعتگر توپ و تفنگ/ تورک یعنی مرد میدان،فاتح میدان جنگ 
تورک یعنی هر کجا باشد دو ملت دو زبان/ تورک یعنی هیچ ملت را نبینی مثل آن 
تورک یعنی واژه ی نامرد را معنا نکرد / تورک یعنی دومرول دیوانه یعنی مرد مرد
تورک یعنی اهل داغستان خار چشم روس / تورک یعنی استقامت همچنان آنتی توروس 
تورک یعنی میهنش از قلب چین تا رود سن / تورک یعنی خانه ی مردانگی یعنی چچن 
تورک یعنی اوج مشروطیت ستارخان  / تحفه ی آزادگی را هدیه دادن به جهان 
تورک یعنی اولین مدرسه اندر خاک من / تورک یعنی اعتصامی،جعفری،میرزا حسن 
تورک یعنی دشمن دنیای کفر و کافران / نیمی از جمعیت دنیای اسلامش بدان
تورک یعنی یک زبان اندر جهان کاملترین / هر کسی کامل بداند،گویدش صد آفرین 
تورک یعنی آنچه که زیباست در دنیای من / من اگر مثلش نباشم وای بر من وای من 
من اگر مثلش نباشم خویش را کردم هلاک / ورنه مرگ قطره آبی عمق دریا را چه باک 
تورک یعنی من،شما اخلاف آن نام آوران / تورک یعنی سرفرازی سرفراز اندر جهان 
قطره ای از آب دریا را در اینجا گفته ایم / ما اگر نشناختیمش خویشتن آشفته ایم 
آب اگر من ریختم در آسیاب این و آن / خویشتن را نفله کردم تا شوم چون دیگران!!!!!
من اگر با واژه ای تشریح کردم یک کتاب / چون زبان تورک دانم سرفرازم از جواب 
تورک یعنی دائما از خویشتن کوچنده گی /  از مقامش کی بر آید جز خدا را بندگی…

 

نوشته : 

روی خط خبر