از میان یادداشت های رسیده:
این شوونیسم فارس است که شوونیسم را زنده نگهداشته است!
با توجه به تعاریف متعدد در این مورد بهصورت کلی میتوان بیان نمود که شوونیسم میهنپرستی افراطی و ستیزهجو و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی و در معنای فرانسوی آن طرفداری مطلق و غیرعقلانی به نام هر گروهی که کسی عضو آن است را شامل میشود. در تعریف اساسی دیگر شوونیسم به معنای اعتقاد به برتری نژادی و یا حقوقی ملتی بر ملت دیگر است.
جهت ورود به بحث شوونیسم لازم است ابتدا به تعریف آن اشاره نمود. لازم به ذکر است که در این نوشته بهصورت کلی به مسئله شوونیسم فارس میپردازیم و به دلیل وسعت این مبحث تکمیل آن بهوسیله نوشتههای آتی الزامی خواهد بود.
تعریف شوونیسم:
با توجه به تعاریف متعدد در این مورد بهصورت کلی میتوان بیان نمود که شوونیسم میهنپرستی افراطی و ستیزهجو و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی و در معنای فرانسوی آن طرفداری مطلق و غیرعقلانی به نام هر گروهی که کسی عضو آن است را شامل میشود.
در تعریف اساسی دیگر شوونیسم به معنای اعتقاد به برتری نژادی و یا حقوقی ملتی بر ملت دیگر است.
شوونیسم فارس:
امروزه یکی از کشورهایی که در ساختار حکومتی خود از تئوریهای شوونیستی بهرهمند میشود ایران است.
مرامنامه شوونیسم فارس را میتوان در نژادپرستی آریایی, تورک ستیزی, عرب ستیزی, اسلامستیزی, باستانگرایی و تبلیغ دین زرتشت خلاصه کرد.
با توجه به اینکه جرقههای شوونیسم فارس قبل از حکومت پهلوی زدهشده بود اما با به قدرت رسیدن پهلوی این اندیشه به یکی از اصول اصلی حکومت تبدیل شد.
طبق سیستم جدید شوونیستی ایران, تنها سرزمین ملت فارس باید حفظ شود و دیگر ملتها باید از صحنه فرهنگی و سیاسی ایران محو میشدند.
حکومت مرکزی نابودی فرهنگی ملتها (نسلکشی فرهنگی) را به نسلکشی با توسل به سلاح ترجیح داد, البته در این راستا جنایات و خونریزیهایی نیز علیه ملتها روا داشته شد که از آنها نیز نمیتوان چشمپوشی نمود.
رضاشاه با طرح و برنامەی قبلی و از پیش تعیینشده و به شکل سازمان یافته فرایند مرکزگرایی را در ایران آغاز میکند، زبان فارسی را بهعنوان زبان رسمی، تدریس و امورات سیاسی و اداری و دولتی اعلام کرده و زبان ملتهای دیگر ساکن ایران به حاشیه رانده میشود.
از طرفی دیگر بهکارگیری همه امکانات و قدرت رژیم پهلوی جهت بنیان نهادن یک فرهنگ، یکزبان، یک سیستم آموزشی و پرورشی و درنهایت ایجاد ملت ایران و تحمیل شوونیسم ملت فارس، ازجمله سیاستهای این رژیم بوده است.
تئوری شوونیسم فارس یا ایرانی دلیل اصلی بروز مشکلات و ناملایمات بین ملت فارس و دیگر ملتهای ساکن جغرافیایی به نام ایران بود و همچنان نیز میباشد بهطوریکه در ادامه حتی جنگ جهانی دوم و انقلاب ۱۳۵۷ نیز نتوانست رهگشای این مشکل باشد و جمهوری اسلامی هم به شکلی دیگر در تداوم این سیاست کوشیده و همچنان این معضل پابرجاست.
البته نباید نادیده گرفت که این تفکر در بین تمام ملل ممکن است وجود داشته باشد اما هنگامی در یک جامعه اینگونه افکار مغایر با حقوق بشر رسوخ نموده و دیگر روشنفکران آن جامعه در مقابل آن سکوت نمایند میتوان به عمق نهادینه شدن این تئوری مسموم در بطن آن جامعه که امروزه جامعه ایرانی را شامل میشود پی برد.
سخن آخر:
با توجه به مطالب مذکور میتوان به این مهم رسید که کشور ایران در تاریخ معاصر خود دارای حاکمیتهای توتالیتر بوده و تمامی امکانات، سرمایهها و قدرت سیاسی در قبضه و خدمت ملت فارس بوده است و به اشکال گوناگون ملتهای دیگر ساکن در ایران را از حقوق حقه و قانونی خویش محروم کرده است.
در کشور ایران شاهد تنوعهای ملی و مذهبی هستیم و مسئله ی هویتهای ملی این سرزمین به فراموشی سپردهشده است، دمکراسی بدون تقسیم حاکمیت و قدرت، در بهترین حالت ممکن باعث ایجاد دیکتاتوری اکثریت شده و ملتهای تحت ستم ایران بههیچوجه حقوق ملی خود را فدای دموکراسی ساده لیبرالی نخواهند کرد که در آن تنها به حقوق افراد توجه میشود.
بر اساس قوانین (گذشته و حال) حاکمیتهای شوونیست ایرانی، ملتهای غیر فارس بهعنوان ملت شناسایی نشده و از حقوق و امتیاز ملی محروم هستند. اما امروزه بهوضوح مشاهده میشود که در بین ملل تحت ستم در ایران که در رأس آنها ملت آزربایجان قرار دارد اکنون بیشتر از گذشته آگاهی سیاسی و حس ملی رشد کرده است و در بین جنبشهای ملی حرکت ملی آزربایجان جنبشی است که با پایبندی به اصول دموکراتیک و صلحآمیز خواستار احقاق حق تعیین سرنوشت ملی ملت آزربایجان میباشد.