بعد از قتل آتنای معصوم:
تاچه زمانی می بایست برای آتناهایمان مرثیه سرایی کنیم؟!
در کشوری که در چند سال اخیر شاهد قتل های زنجیره ای و همچنین چندین قتل دختربچه شبیه به هم در گوشه و کنار ایران بوده ایم باید از لحاظ روانشناسی اجتماعی چه اقداماتی انجام گیرد؟
شاید برای قتل آتنای کوچک طفل معصوم پرپرشده می بایست ساعتها مرثیه سرایی کرد وقلم سطر به سطر اشک می نوشت و زجه ها می زد اما ما قصد مرثیه سرایی نداریم. چرا که میدانیم اگر با این مرثیه سراییها این گل پرپرشده می خواست جان بگیرد همه ایران برای این کار بسیج می شدند.
انگار همین دیروز بود دخترکی دیگر را درمحله آناخاتون شهر تبریز به خاک سپردیم او نیز به مانند آتنا گم شده بود وروزها در پی یافتنش مردم بسیج شده بودند اما در آخر جسم بی جانش را درحالیکه شیطان صفتی او را به قتل رسانده بود یافتند و اندک زمانی بعد قاتلش را در ملاء عام به دار آویختند تادرس عبرتی شود برای دیگرشیطان صفتان، ولی آیا درس عبرتی شد؟
آیا برای قاتل ستایش دختر بچه افغانی که در ورامین به قتل رسید درس عبرتی شد؟ آیا قاتل آتنا در ایران زندگی نمی کرد و آیا اصلاً به گوشش نرسیده بود که چند سال پیش فردی به مانند اورا به دار آویختند و هزاران هزار جمعیت برای گردن آویخته شده بر دارش فحشها و نفرین ها نثارکردند.
در اواسط دهه هفتاد از شبکه یک سیما برنامه ای جالب پخش می شد که توسط یک روانشناس اجتماعی قتل های زنجیره ای و دیگر قتل های اتفاق افتاده در ایران را با رویکرد روانشناسی و کالبدشکافی رفتارهای قاتل بررسی می کرد. در آنسال خفاش شب قاتلی بود که با پوشیدن لباس سیاه و سرقت یک خودرو، اقدام به مسافرکشی می کرد. او پس از سوارکردن دختران جوان و زنان آنان را به محل خلوتی میکشاند و پس از سرقت وسایل قیمتی و آزار و اذیت، طعمه هایش را به قتل میرساند.
این قاتل بالفطره قبل از اجرای حکم ۲۱۴ ضربه شلاقش را در حالی خورد که لبخندی بر لب داشت و تماماً تلاش میکرد تا ردی از درد در چهره اش نشان ندهد. پس از آنکه طناب آبی رنگ اعدام بر گردنش انداخته شد به آرامی زیر لب زمزمه کرد:«اگر من گناهی کرده ام از خداوند طلب مغفرت می کنم.»
نقش روانشناسان اجتماعی در بررسی چنین قتل هایی در گام نخست این حقیقت را آشکار می سازد که اگرچنین اشخاصی به موقع درمان می شدند جامعه شاهد چنین فجایعی نبوده است و متاسفانه در ایران هستند روانپریشانی که هر ازچند گاهی چون جغدانی شوم از لانه هایشان سر برمی آورند و به جنایاتی غیر انسانی دست می زنند که نتیجه اش می شود سناریوهای تلخ چون تعرض مرگبار پسر ۱۷ ساله به دختر بچه ای در ورامین-قتل هولناک مونا دختر هشت ساله در فارس –قتل دختربچه پنج ساله در محله آناخاتون تبریز و صد افسوس قتل آتنا در پارس آباد!
شاید در همه جای عالم دانستن صورت مسئله گامی مهم برای حل خود مسئله است ولی درایران گویا چنین نیست و ما هزاران هزار بار با مسئله هایی شبیه به هم در گوشه گوشه ایران برخورد می کنیم. غافل از اینکه برای حل یکی ازآنها چاره ای بیندیشیم. بیمار روانی احتیاج به درمان دارد و اگر به موقع درمان نشود نتیجه اش همان می شود که ما اکنون شاهدیم. کدام عقل سلیمی دست به چنین جنایاتی می زند؟
در کشوری که در چند سال اخیر شاهد قتل های زنجیره ای و همچنین چندین قتل دختربچه شبیه به هم در گوشه و کنار ایران بوده ایم باید از لحاظ روانشناسی اجتماعی چه اقداماتی انجام گیرد ؟ کدام کارگروه روانشناسی اجتماعی به صورت خودجوش برای بررسی چنین مسائلی اعلام آمادگی کرده است؟ چرا سیستم آموزشی ما همیشه در برخورد با چنین مشکلاتی حرفی برای گفتن ندارد؟
فاطمه داداشی/ خبرنگار اجتماعی عصر