آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / نوشتار / بازخوانی نامه تند برادر آیت الله خمینی به وی در نکوهش اصولگرایان و اصلاح طلبان امروزی

بازخوانی نامه تند برادر آیت الله خمینی به وی در نکوهش اصولگرایان و اصلاح طلبان امروزی

بازخوانی نامه تند برادر آیت الله خمینی به وی در نکوهش اصولگرایان و اصلاح طلبان امروزی
14 آوریل 2017 - 17:29
کد خبر: ۳۴۷۲۳
تحریریه آرازنیوز

پس از انقلابی که در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی در ایران رخ داد و بعدها به انقلاب اسلامی ایران مشهور گشت ایران دستخوش تغییراتی گردید که هیچگونه سنخیتی با خواستهای مردم ایران در پیش از انقلاب نداشت. مطالعه ی تغییرات سیاسی روی در سطح کلان جمهوری اسلامی ایران در چهل سال گذشته نشانگر این است که دولت در بازه های زمانی هشت ساله دایره ی اعتماد خود به جریانهای گوناگون را تنگتر کرده و ایران روندی منطبق با نگرش انحصارطلبانه را در پیش گرفته است.

نخستین اعتراضی که به نگرش تنگ نظرانه ی مسئولین جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت توسط ترکان آذربایجان در ماههای نخستین انقلاب به رهبری مرحوم آیت الله شریعتمداری بود. هواداران آیت الله شریعتمداری که در قامت حزب خلق مسلمان به مرکزیت تبریز گردهم آمده بودند خواستهای خود را بر دو شاکله ی مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و احیای دگرباره ی قانون انجمن های ایالتی و ولایتی قانون اساسی دوره مشروطه قرار داده بودند که به قومیتهای مختلف اجازه ی خودمختاری را می داد. هواداران حزب خلق مسلمان بر این باور بودند که قیام ۲۹ بهمن تبریز نقطه ی عطفی در سیر پیروزی انقلاب در ایران گردید اما پس از انقلاب، ترکان آزربایجان به حاشیه رانده شده و سهمی را که مستحق آن بودند از آنان غصب گردید. آنچه که در این میان باعث بحثهای گسترده در سالهای آتی شد همراهی بسیاری از گروههای مختلف با آیت الله خمینی در سرکوب آذربایجانیان بود که بعدها خود نیز بدان سرنوشت دچار شدند. چنانکه حزب توده و حزب دموکرات کردستان در روزهای نخست اعتراض تبریز در کنار آیت الله خمینی قرار گرفته و با صدور بیانیه ای قیام هواداران حزب خلق مسلمان را بازی امپریالیسم آمریکا بر علیه انقلاب توده ای خمینی بیان کردند. نیروهایی که امروز از آنها به عنوان اصلاح طلبان یاد می شود نقش عمده ای در سرکوب قیام تبریز در قامت سپاه پاسداران داشتند چنانکه بهزاد نبوی از فرماندهان سپاه تهران بود که در سرکوب قیام تبریز نقش داشت. نیروهای ملی-مذهبی و افرادی همچون بنی صدر نیز در زمره ی افرادی بودند که به حمایت از آیت الله خمینی در برابر قیام تبریز به رهبری آیت الله شریعتمداری پرداختند.

اما آنچه که در این میان شایان توجه است نامه تاریخی آیت الله پسندیده خمینی برادر آیت الله خمینی به وی در نکوهش سیستم جدید ایران و فریفته شدن آیت الله خمینی به گروهی بود که وی از آنها با عنوان شیاطین یاد کرد و آیت الله شریعتمداری را مرجع بر حق شیعه علی نامید.

آیت الله پسندیده که برادر بزرگ آیت الله خمینی محسوب می شود پیش از انقلاب نمایندگی آیت الله خمینی را در قم بر عهده داشت. آیت الله خمینی که در باب وی ” اگر او نبود من نمی‌توانستم درسم را به این راحتی ادامه دهم.” گفته بود تمامی کارهای خود را با وی هماهنگ می کرد. آیت الله پسندیده در خصوص تفاوت نام خانوادگی وی با آیت الله خمینی چنین نوشته است:

” دربدو تشکیل اداره آمار و ثبت احوال(سجل احوال) آقای بنی آدم در خمین و سایر مناطق مامور سجل احوال شد و در سال ۱۳۰۴ شمسی ایشان گفتند که نام خانوادگی درایران نباید تکرار شود(در صورتی که عدم تکرار برای هر شهر بود )من برای مراعات نام خانوادگی،خود و اخوی کوچکم را هندی گرفتم ولی نام فامیلی اخوی کوچکتر حضرت امام خمینی را مصطفوی گرفتم که اگر تکرار شد ایشان هندی شود و اگر تکرار نشد ما مصطفوی شویم.(ما سه برادر و سه خواهر از یک پدر و مادر هستیم ومادر ما،درجوانی به شهادت شوهر مبتلا شد و به نگهداری ما اشتغال داشت و برادر و خواهر دیگری نداشتیم.)پس از صدور رای من موافقت کردم که مصطفوی بشود قبول نکردند. تقاضا کردم احمدی(نام خانوادگی دائی هایم)باشد قبول نکردند گفتند نباید عربی باشد باید فارسی(پارسی)باشد .من چند نام نوشتم فرستادم که هر کدام را می خواهند انتخاب نمایند«پسندیده»را انتخاب کردند.” (خاطرات آیت‌الله پسندیده؛ معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره)؛ چاپ اول ۱۳۸۴)

پس از وفات آیت الله خمینی فرزند وی سید احمد خمینی که پی به اشتباهات پدر خود برده بود و سعی در جبران برخی از مسائل داشت و از سوی گروه نوظهوری که در حول آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی گرد آمده بودند تهدید می شد در نامه ای به آیت الله پسندیده بیان داشت که ” بعد از خدا تنها شما را دارم و بس”.

آیت الله پسندیده پس از مشاهده ی سیری که در ایران آغاز گشته بود در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ نامه ای تند خطاب به آیت الله خمینی نوشت و از وقایع روی داده در بعد از انقلاب اسلامی ایران اعلان برائت کرد. متن نامه آیت الله پسندیده به وی که در وصیت نامه اش نیز گنجانده شد بدین شرح است:

” ناله‌ها از هر سو به گوش می‌رسد و نفرینش به ارباب عمایم عالمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده می‌کنیم و آن چیزهایی که به گوش ما می‌رسد و خودمان احیانا در جریان آن قرار می‌گیریم؛ مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می‌کنند.

آیا این ناله ها را شما می شنوید؟ یا ماشاالله با حصاری که دور شما کشیده‌اند؛ شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گله‌اش زده بود ولی او بی‌خبر مشغول دوشیدن میش مورد علاقه‌اش بود و هیچ از جای نجنبید تا لحظه‌ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول میش او را به پنجه‌ای درید بعد هم خودش را…

روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه‌ای که گمان ندارم به دور از اطلاع شما بوده؛ عمامه از سر من کشیدید و از هیچ اهانتی ابا نکردند؛ من ذره‌ای گلایه نکردم. که روزگار جدمان پیش چشم بود .

روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودبد که از فرزند به من نزدیک تر است؛ با آن افتضاح از ریاست‌جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره ی یک کاروانسرا هم از عهده‌اش برنمی آید، به ریاست‌جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند؛ به شما گفتم این شیاطین  قصد دیگری دارند و می‌خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند. اما شما به جای گوش دادن به این حرف های مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید .

من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جاه و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت.

روزی که دستور دادید همه ی صندوق ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند؛ من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان؛ یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود؛ به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد می‌دهد؛ گوش نکردید و حالا می‌بینید آنچه نباید می‌دیدید.

این همه خون ها ریخته شد؛ اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خون ها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد؛ فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه‌مند بودند؛ گوش به شیاطین دادید .

شما چگونه بر مسند ولایت می‌نشینید؟ به آدم های بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره ی گیلانی و موسوی تبریزی و ده ها و ده ها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می‌دهید ؛ آنوقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی؛ سبط آن افتخار ازلی تشیع؛ حاج آقا حسین قمی طاب ‌ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری؛ مرجع بر حق شیعه ی مولا علی را به آن خفت خانه‌نشین می‌کنید  و مرجعیت را از آنها سلب می‌کنید ؛ از آنها که خود با اشک و ناله‌های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضا کردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.

شما خود بهتر از هر کسی می‌دانید که من از ابتدا با مداخله ی روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم ،اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه ی نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید.

آیا امروز نتیجه‌ای به جز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می‌گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن شعایر دینی را محترم می‌داشتند؛ امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها می‌گویند اگر دین این است که اولیای جمهوری اسلامی اعمال می‌کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.

با سیاست های غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره ی خانه ی خودشان هم عاجزند ؛ امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه ی پاکستانی اخیراً حرف می‌زدم، آنها از وضع ایران گریه می‌کردند و می‌گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می‌آوری ؛ می‌گویند لابد مثل ایران .

آقای حاج آقا صدر به من می‌گفت: مردم لبنان؛ که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده‌اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.

بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی‌زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است؛ فقط می‌گویم آیا به گوش شما نمی‌رسد که بعضی از نورچشمی‌ها چه دست‌اندازی ها به بیت‌المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ‌زدگان کرده اند؟

بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته‌ام ولی دفتر شما مرتب می‌گویند وقت ندارید. آن وقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می‌پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمی‌گویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.

بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاری ها برای ما بیشتر خواهد شد، ولی چون چند روزی است که حس می‌کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ی ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید؛ لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.

شما وصیت‌نامه می‌نویسید و برای خود جانشین تعیین می‌کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی‌گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری؛ مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می‌بینید؟ شیخ علی منتظری را که به انداه ی یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست؟ بله کدام معصوم را دیده‌اید؟

۱۴ قرن مردم تشخیص می‌دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد. حال روزنامه‌ها یک روزه یک شیخ را آیه‌العظمی می‌کنند و دیگری را افقه‌الفقها. آن شیخ گیلانی جلاد آیت‌الله می شود و دسته دسته ثقه‌الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه ی حکومتی بیرون می‌آید. اسمش را هم گذاشته‌اند حکومت جمهوری اسلامی؛ و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده‌اید؟

 خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.

من نیز دیر و زود می‌روم تنها وحشتم برای شماست

خداوند همه را به راه راست هدایت کند.

۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری -۱۵ مرداد ۱۳۶۲

قم- مرتضی پسندیده” (منبع: مدار شریعت، یادنامه آیت الله شریعتمداری، نامه ها، نامه ۶)

سلیم خورشیدی- کارشناس مرکز مطالعاتی تبریز

منبع: سایت مرکز مطالعاتی تبریز

روی خط خبر