ديدار با پيرولي در خوي-سعيد فرجي خويي

براي پورياي ولي آرامگاه و مزارهاي گوناگوني در چند کشور و شهر مختلف ذکر شده است. که دليل اين امر به شخصيت وي برمي گردد که در هالهاي از افسانه پنهان شده است. درباره سرگذشت و زندگي او رويات و داستانهاي مختلفي وجود دارد. در اين روايات و داستان ها، عالي ترين و بزرگ ترين صفتهاي پهلواني و جوانمردي را به او نسبت ميدهند.
پورياي ولي به سرزمينهاي مختلفي سفر کرده، گاهي به ترکستان آسياي ميانه، گاهي به ترکستان خوي، گاهي به هندوستان و گاهي به آسياي صغير. در هر سفر درگير حوادث گوناگوني بوده و در اين حوادث روح شجاعت و دليري، گذشت، فتوت و جوانمردي را به نمايش گذارده است که تمامي اين روايات سبب شده وي شخصيتي اسطورهاي پيدا کند و حضور او در اقصي نقاط خاورميانه و بر جا گذاشتن آثار جوانمردي و فتوت از خود در آن مناطق باعث شده در چند جاي مختلف براي وي مزار ذکر شود.در خيوه، خوارزم، فومن گيلان و شهرستان خوي خبر از وجود مزارش داده اند. غافل از اين که مزار او در خوي است و اسناد و مدارک متقني نيز در اين باره وجود دارد. در سفري به شهر مصفاي خوي، بامزار مهجور پورياي ولي آشنا ميشويم. با مراجعه به تاريخ پي ميبريم شهرستان خوي هفت هزار سال قدمت دارد؛ شهري به مراتب تأثيرگذار در تاريخ و مهم و استراتژيک براي ايران. بيشترين اثرگذاري اين شهر در تاريخ معاصر و در زمان مشروطه بوده است. شهري که در آذربايجان بعد از تبريز، دومين پايگاه فکري نظام مشروطه بوده است و مردمش فداکاريهاي زيادي براي استقرار اين نظام کردند. به علت پايبندي مردم اين شهر به زهد و پارسايي، خوي به «شهرِ دارالمومنين» و به سبب پاکي و بي آلايشي مردمان و طبيعت بکر و زيبايش به «شهر دارالصفا» مشهور شده، و مهد پرورش بزرگاني چون شمس تبريزي، پورياي ولي و چهرههاي معاصري هم چون آيت ا… العظمي خويي بوده است.
در شمال غربي ترين نقطه از نقشه ايران زمين، در دشتي نسبتاً هموار و در ميان رشته کوههايي هم چون «چله خانه» و «اورين»، شهري سرسبز به نام «خوي» قرار گرفته است. شهري با مردماني پاک آيين و خوش طينت، نيک مرداني خوش مشرب و از تبار عشق و عرفان و مذهب. وقتي از سمت تبريز وارد خوي ميشوي، شرق خوي را نظاره گر خواهي شد. به محض رسيدن به ورودي شهر، سراغ مزار پورياي ولي را از يک مغازه داري که لاستيک ميفروشد، ميگيرم. ميگويد بايد به طرف «محله شهانق» و «محله قاضي» بروي. پايم را روي پدال گاز ميفشارم و مستقيم حرکت ميکنم. سرسبزي شهر و هواي پاک مسحورم ميکند. ميرسم به ميداني به نام ميدان وليعصر. به آرامي خودرو را کنار ميزنم و نشاني محله شهانق و قاضي را از مغازه آرايشگري ميپرسم جوان آرايشگر که خوش برخورد است، خيلي خوب راهنمايي ام ميکند. سوار خودرو ميشوم و به رانندگي ادامه ميدهم. ميدان را پشت سر ميگذارم و به ميداني به نام ميدان شيخ نوايي ميرسم. ميروم تا اين که به شهانق ميرسم. وسط محله شهانق مسجد جامع اين منطقه قرار دارد. جلو مسجد نگه ميدارم از پيرمردي که در حال خروج از مسجد است، نشاني مزار پوريا و محله قاضي را جويا ميشوم. پيرمرد با لهجه ترکي نشاني محله را به من ميدهد. بعد از پيمودن خيابان رسالت و رسيدن به محله قاضي، قبرستاني به نام «قبرستان پورياي ولي» را در کنار خيابان يافتم. پارکينگي براي پارک خودرو وجود ندارد همان جلو قبرستان پارک ميکنم. نردههايي سبز رنگ قبرستاني قديمي را محصور کرده است. از در سبز رنگ وارد قبرستان ميشوم.
قبل رفتن به خوي در اينترنت ديده بودم که مزار پوريا در بنايي کاهگلي و مخروبه واقع شده است. اما ديگر آن بناي کاهگلي وجود ندارد. از کارگري که در آنجا مشغول کار است علت را ميپرسم، ميگويد آن مکان کاهگلي را خراب کردهاند تا طرحي باغ مانند براي مزار پوريا بسازند. روي سنگ قبري سياه رنگ نوشته است پورياي ولي. فاتحهاي براي آن پهلوان نامي و اسوه جوانمردي و فتوت قرائت ميکنم.
کمي در قبرستان قدم ميزنم و با فضاي کلي آن آشنا ميشوم. در اينجا سنگ قبرهاي قديمي با اشکال عجيب و قبرهايي روبه جنوب مثل قبرهاي ارامنه را ميتوان مشاهده کرد. پيرمردي که در حال رفتن به زيارت پورياي ولي است، نظرم را جلب ميکند.
به طرفش ميروم و سلام و عليکي ميکنم پيرمرد با گشاده رويي جواب سلامم را ميدهد و خوش آمدگويي ميکند و ميفهمد که خبرنگارم.خودش را حاج قاسم حاجي حسني معرفي ميکند و ميگويد: متولد ۱۳۱۲است.
از حاج قاسم وضعيت فعلي و قبلي قبرستان و مزار پورياي ولي را ميپرسم، ميگويد: «من شنيده ام زلزلههايي که در سالهاي گذشته در خوي اتفاق افتاده، باعث ريزش ديوارها و خراب شدن ساختمان قبر پورياي ولي شده است. حتي شنيده ام قبلاً در اين مکان خانقاه عرفا و ارادتمندان پورياي ولي نيز وجود داشته است.» از پيرمرد علت تبديل شدن اين مکان به قبرستان را ميپرسم. او جواب ميدهد: «بعد از ريزش و خرابي اماکن موجود و خانقاه و رسيدگي و بازسازي نشدن، تعدادي از سادات مشهور خوي در اين مکان دفن ميشوند که اين باعث ميشود افراد مختلفي تمايل پيدا ميکنند اموات خود را در اين مکان به خاک بسپارند» از آقاي حاجي حسني درباره کراماتي که مردم از پورياي ولي نقل ميکنند، ميپرسم، او جواب ميدهد: «مي گويند جواني عاشق دختر حاکم خوي ميشود و از وي خواستگاري ميکند. دختر شرط ازدواج با وي را به زمين زدن پهلوان پوريا ميگذارد. مادر جوان شب جمعه حلوايي نذري به يکي از زيارتگاهها ميبرد و پخش ميکند که از قضا پهلوان پوريا هم در آن مکان حضور داشت و متوجه ماجرا ميشود و ميبيند مادر جوان با عجز و زاري پيروزي فرزندش را از خداوند مسئلت ميکند. پورياي ولي براي شاد کردن دل مادر تصميم ميگيرد تا طوري کشتي بگيرد که جوان مذکور پشت او را به زمين برساند که در پايان اين کشتي حال کشفي به پهلوان دست داد. در آن وقت که جوان کشتيگير بر سينه پهلوان نشست تمام حجابها از پيش ديده بصيرت پهلوان برطرف شده و آفتاب حقيقت از وراي غيوم بر او بتافت و يافت آنچه ميطلبيد.» در تماس تلفني که با حجت الاسلام علي صدرايي، محقق سرشناس خويي مقيم قم داشتم، ايشان گفتند، ايام نوروز براي ديدن فاميل به خوي ميروند، من هم در زمان حضور ايشان، خود را به خوي رساندم.
بعد از صحبت با پيرمرد گوشي تلفنم زنگ خورد حاج آقا صدرايي بود. بعد از احوال پرسي، به ايشان گفتم به خوي رسيده ام و در محل مزار پوريا هستم و از ايشان خواستم که در محل مزار به ما بپيوندند.
بعد رسيدن آقاي صدرايي وارد بحث درباره پوريا شديم. به ايشان گفتم گويا شما اولين محققي بوديد که در سال ۱۳۷۸اقدام به نوشتن مقالهاي علمي کرديد تا وجود مزار پوريا در خوي را ثابت کنيد؟ ميگويد: «بله بنده با توجه به منابع تاريخي موجود و نقلهاي شفاهي در مقالهاي علمي اثبات کردم که مزار اين پهلوان نام جهان در خوي واقع است که با استقبال خوبي در سطح کشور روبه رو شد.» از حجت الاسلام صدرايي مشخصات منابعي که نام پورياي ولي در آنها ذکر شده را ميپرسم، ميگويد: «از پورياي ولي نخستين بار در کتاب مجالس العشاق(۱) ياد شده است و نيز در کتاب نفحات الانس وي به عنوان پهلواني اهل عرفان و فتوت معرفي شده است. اما درباره وجود مزار وي در خوي اسناد متقني وجود دارد. در دايرة المعارف تشيع ذيل در «پورياي ولي» نوشته شده است که در طوماري قديمي مربوط به عصر صفويه او را از مردم خوي دانسته اند.» (۲) صدرايي ادامه ميدهد: «سند معتبر ديگر کتاب «مراه الشرق» محمدامين امامي است به زبان عربي، که وي به مناسبتي متوجه مزار پير ولي شده و سنگ قبر مزار وي را رويت و از روي آن نام دقيق وي را ثبت کرده است. محمدامين امامي نوشته است: «بقعهاي که در خوي به نام پير ولي مشهور است، متعلق است به پورياي ولي، متوفاي سال ۸۲۰هجري قمري. که به خاطر جوانمردي و کمالات روحي که داشته است مورد احترام مردم بوده و پس از فوتش مزارش مورد توجه اهالي بوده و بنايي براي آرامگاه وي بنا کرده اند.» (۳)
بهروز نصيري يکي ديگر از محققان حوزه تاريخ خوي است که سراغش را ميگيرم و به دفتر کارش ميروم. نصيري کتاب «مجالس العشاق» نوشته اميرکمال الدين حسين گارزگاهي را اثري قديمي معرفي ميکند که نام و زندگي نامه پوريا در آن ذکر شده و درباره او گفته شده؛ «تکيه دار دارالصفاي اولي الايدي و الابصار». (۴)
به عقيده نصيري، براي هيچ کدام از شهرهاي ايران لقب «دارالصفا» استفاده نشده است غير از شهر خوي و اين يعني پورياي ولي تکيه دار شهر دارالصفاي خوي [بوده است.] بهروز نصيري منبع ديگر مورد استنادش را کتاب ورزش باستاني ايران نوشته دکتر پرويز ورجاوند معرفي ميکند و ميگويد که در آن به وجود مقبره پهلوان پورياي ولي در خوي اشاره شده است. (۵)
درباره طومار قديمي که در آن از پوريا و مزارش در خوي سخن رفته از آقاي نصيري سوال ميکنم، که ميگويد: «مرحوم پرتو بيضايي در کتاب تاريخ کشتي ايران از طوماري که مربوط به عصر صفويه بوده و در آن به مزار پورياي ولي در خوي اشاره شده، سخن گفته است.» (۶)با اين که ساليان گذشته مزار پورياي ولي مهجور مانده بود، اما شهرداري و شوراي شهر خوي از سال گذشته اجراي طرحي به نام «طرح باغ پورياي ولي» را شروع کرده است. طرح اوليه اين باغ بهسازي و ساماندهي اوليه اطراف مزار پورياي ولي خواهد بود. الماني هم با هدف شناساندن هرچه بيشتر عرفان اسلامي و همچنين جوانمردي، فتوت و پهلواني پورياي ولي، بر سر مزار او ساخته خواهد شد. مرحله اوليه اين ساماندهي، بهسازي، مسطح کردن و ساخت المان عرفاني بر سر مزار پورياست که قرار است تا پايان سال ۹۲در زميني به مساحت ۲هزار مترمربع انجام گيرد.
۱ – اميرکمال الدين حسين گارزگاهي، مجالس العشاق، ص۱۹۶
۲ – دائرة المعارف تشيع، ج۳، ص۶۲۷
۳ – محمدامين امامي، مرآة الشرق، ج۱، ص۱۱۰
۴ –مجالس العشاق، همان
۵ – پرويز ور جاوند، ورزش باستاني ايران، ص۱۱۵ ۶ – پرتو بيضايي، تاريخ کشتي ايران، ص۳۶۱
منبع: ويژهنامه – ويژه نامه خراسان فرهنگي