مرگ زبان مادری، نسل کشی
مارال آزربایجانلی
هفتاد سال پیش نظام آموزشی مدرن به صورت انبوه در همه جای کشور مستقر شد. بچه ها از مکتب خانه ها بیرون آمدند به مدرسه رفتند و کتاب واحدی، سرتاسر کشور آموزش داده شد به گمان اینکه انسان های مدرن پرورش میدهند تا جامعه ی مدرن بسازند. غافل از اینکه توسعه در کشور وقتی اتفاق می افتد که نظام آموزشی بر پایه ی توانایی های اجتماعی و ارتباطی شکل بگیرد نه با محوریت حافظه وسطوح علمی.کودکان ما با قوای ذهنی قوی از دبستان ها فارغ التحصیل می شوند در حالی که توانایی اجتماعی و ارتباطی بسیار پایینی دارند، که اساس یک جامعه توسعه یافته است.
کاش برنامه توسعه این جامعه همین یک خطا را داشت! این یک از هزار است، که شاید مجال و توان سخن نباشد. اما خطای فاحشی که تمام توان خود راجمع میکنم تا راجع به آن سخن بگویم: چون همانند میلیون ها فرزند این مرز و بوم با جان و دل آن را لمس کرده ام، محرومیت از آموزش به زبان مادری ام است که شرمنده ی آنم.
از آنجا که هیچ اعتمادی به آمار و ارقام منتشر شده در این کشور ندارم اما با یک حساب سرانگشتی و برآورد عقلی و منطقی، به نظر، نزدیک به۴۰ تا ۵۰ درصد جمعیت ما غیر فارسی زبان هستند، اعم از تورک، کرد، لر، عرب، بلوچ و… . نزدیک به هفتاد سال است که آموزش متمرکز در کشور به زبان فارسی با هدف توسعه شکل گرفته است، حال آنکه نزدیک به نیمی از کودکان ما که غیر فارسی زبان هستند مجبور شدند از سال اول دبستان فارسی بیاموزند. شاید بهتر است بگویم با قانون و تفکر نژادپرستانه مجبور به یادگیری زبان غیر مادری در دوران کودکی شدند، البته به بهانه توسعه! در این زمان بر هیچ کسی پوشیده نیست که بذری که در دوران کودکی در ذهن کاشته شود در آینده همان برداشت میشود.
با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست آنها را با یک توقف چند ساله در حساس ترین سا لهای عمر در فرآیند اجتماعی شدنشان روبه رو کردند. این افراد وقتی با زبان فارسی کنار می آیند که دیگر سنین کودکی را پشت سر گذاشته اند، سنینی که سرنوشت سازترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگی هایی است که بعداً برای حضور موثر در جامعه نیاز دارند. پر واضح است که این شخص دیگر آن فرد قبل از مدرسه نیست به فرد دیگری با فرهنگ ارتباطی دیگری بدل شده است. اگر این نسل کشی و منقرض کردن فرهنگ ارتباطی نیست! پس چیست؟
شرمنده ی زبان مادریم هستم که این متن را فارسی می نویسم. شاید اگر خواندن و نوشتن تورکی را می آموختم هیچ وقت این متن نوشته نمی شد. حال که سی سال دارم تورکی را با تمام وجودم درک میکنم دلم برای شنیدن تک تک آواهای آن قنج میرود اما با تلاش فراوان که برای یادگیری این زبان کردم اعتماد به نفس نوشتن متن ترکی ندارم، شاید هم میترسم یا مجبور شده ام که باید فارسی بخوانم و بنویسم نه تورکی!
آنها که این قانون نژادپرستانه را گذاشتند هیچ وقت فکر نکردند که زبان مادری، زبان عاطفه زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسان هاست و فرآیند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود. کسی که زبان مادری را خوب یاد گرفته باشد مغز او در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی، توانایی بیشتری دارد. در واقع با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به این افراد تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنها متوقف می شود. سرانجام آنها به زبان جدید تفکر می کنند و سخن می گویند و آموزش میبینند اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه راشکل می دهد. در واقع کودک ۶-۷ ساله هنوز به نقطه شکوفایی زبان مادری خود، یعنی حداکثر قدرت تکلم و ادراک نرسیده است، احساسات و عواطف او به زبان مادری کاملاً شکل نگرفته است، بنابراین عملاً رشد قدرت تکلم به زبان مادری در همین جا متوقف می شود و زبان تفکر او هرگز به حداکثر ظرفیت نمی رسد.
دوباره می پرسم قتل زبان مادری با نسل کشی چه فرقی دارد؟ شاید چون بسیار آرام و بی سر وصدا بر غیر فارسی زبانان اتفاق می افتد، کسی آن را باور ندارد. اما مگر نسل کشی حتماً باید با اسلحه و توپ و تفنگ و در غالب جنگ باشد؟ آیا نمیشود با پنبه سرهای بسیاری را برید؟جامعه ای که یک زبان را به همه زبان های مادری تحمیل میکند یک جامعه نژاد پرستانه است که می خواد یک زبان را که آن را برتر می داند بر بقیه حاکم کند. تخریب هر زبانی تخریب فرهنگ و در نتیجه به تخریب هویت می انجامد. زبان مادری ابزار بسط سرمایه اجتماعی است و سرمایه اجتماعی یکی از موثرترین عوامل برای رشد و توسعه.
قطع کاربرد زبان مادری یعنی قطع رابطه احساسی کودک با محیطش و محدود کردن توانایی های او در بروز عواطف و احساساتش وتوقف فرآیند تکاملی دریافت مفاهیم و ادراکات او. همانگونه که عقیم سازی جسمی انسان ها کاری غیر اخلاقی است، توقف یا عدم آموزش به زبان مادری و تحمیل یک زبان دیگربه کودک نیز نوعی توقف و عقیم سازی شخصیتی تلقی می شود و غیر اخلاقی است.
و در آخر دلم می خواهد یک مثال فاحش بزنم برای کسانی که این متن را نقض می کنند، و آن هم تفاوت تورکی حرف زدن من با مادر و مادربزرگ هایم است که میشود در یک جمله جمع بندی کرد:
جمله ی مادربزرگم آنا او بالاجا بالخ لاردان آل منه
جمله ی مامانم مامان او بالاجا ماهی لاردان آل منه
جمله ی من مامان او کوچولو ماهی لاردان آل منه
جمله ی دخترم مامان از اون ماهی کوچولوها برام بخر
جمله آخر تمام هویتم را میشکند شاید اگر فرزندی نداشته باشم هویتم بیش از این تخریب نشود اما نه… چه فرقی می کند؟ فرزندی نداشته باشم یا فرزندی با زبان دیگر داشته باشم. هر دویکی است و چیزی نیست جز کشتن نسل تورک من!
من خود را مارال آزربایجانی معرفی میکنم به امید اینکه هر که این متن را خواند به تورک بودنم ایمان داشته باشد حتی اگر زبانم لنگ بزند.
آنا دیلیمدن اوتانیرام!
س- م ۳/۱۱/۱۳۹۵
۱۲ feb 2017 روز جهانی زبان مادری