علیرضا قولونجو: موانع دستیابى به یک پلورالیسم متوازن
کلیشهها و پیشداوریها نسبت به جنبشهای ملی-مدنی درایران: موانع دستیابى به یک پلورالیسم متوازن
موضوع صحبت من همانطور که در برنامه سمینار هم به آن اشاره شده است، کلیشهها و پیشداوریهای رایج نسبت به جنبشهای ملی-مدنی در ایران است. برای نامگذاری این جنبشها عنوان ملی یا ملی-مدنی را انتخاب کرده ام، چرا که اغلب این جنبشها ضمن فعالیت در راستای احقاق حقوق زبانی و اتنیکی پیگیر معضلات و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی جامعه خود هستند و علاوه بر این، سرزمین محل سکونت آنها خود دارای تنوع قومی و مذهبی است. اجازه بدهید نخست اشاره ای کوتاه به مفهوم و کارکرد کلیشه ها یا استریوتایپ ها داشته باشیم:
استریوتایپ تصویری است ساده انگارانه که افراد را بر حسب تعلق گروهی، در قالب دسته ای از صفات تحقیر آمیز و اغراق شده قرار مى دهد. استریوتایپ ها مشخصه هایى کلی و جامع را به تک تک اعضای یک جامعه یا گروه خاص نسبت می دهند و به این ترتیب شخصیت و توانمندى های متفاوت اعضای جامعه را نادیده مى گیرند. تصاویر کلیشه ای مشخصه هاى محکم و غیرقابل انعطافی هستند که نقشی تکراری و دائمی براى اعضای گروهای مورد هدف تعریف مى کنند. این کلیشه ها در قالب جوکهای نژادی هم ظاهر می شوند.
در اینجا به کارکردی از کلیشه ها، پیش داوریها و همچنین نامگذاری و اصطلاح سازیها اشاره خواهم کرد که به سیستم و مدافعان گفتمان حاکم امکان شرمسار کردن، ترساندن، انگ زدن، کنترل، محدود کردن و در نهایت سرکوب جنبش های ملی-مدنی و اعضای آن را با هزینه ای پایین فراهم می کند. همچنین، علاوه بر گروههای اولترا ناسیونالیست، بخش قابل توجهی از روزنامه نگاران، آکادمیسین ها، فعالان حقوق بشر و حتی فمینیستها را هم علیه جنبش های ملی بسیج می کند و یا حداقل موجب بی تفاوتی این گروهها نسبت به مشکلات و دردهای جوامع دور ازمرکز می شود. گفتمان حاکم اعضا و هواداران جنبشهای ملی را متناسب با واکنش آنها نسبت به همان کلشیه ها دسته بندی و به گروههای معقول و غیرمعقول و یا افراطی و میانه رو تقسیم می کند و در نتیجه بخش قابل توجهى از آن جنبش ها را دچار خودسانسوری کرده و اسباب انشعاب های متعدد میشود.
پرداختن به کارکرد کلیشه ها و پیش داوریها از آن جهت مهم است که علاوه بر استفاده توسط مخالفان جنبشهای ملی استعداد شگرفی نیز در درونی شدن دارند.
کلیشه ها و پیش داوریها به این ترتیب به عاملى اساسى در عادى سازى و تعمیق نابرابری موجود بر علیه جوامع زبانی و اتنیکی غیرفارس تبدیل مى شوند و این نابرابری دستیابی به فرمول یک پلورالیسم متوازن را بسیار دور از ذهن مى کند. تأکید بر روی ترکیب پلورالیسم متوازن مهم است چرا که، حتی در دمکراسی های پیشرفته غربی هم تعداد اندیشمندانی که جوامع پلورال مبتنی بر آسیمیلاسیون را آرزو مى کنند، کم نیست.
در اینجا به نمونه هایی از کلیشه ها، پیش داوری ها و ترمینولوژى اشاره مى کنم که در رابطه با تُرک ها و جنبش آنها ایجاد و رایج شده اند.
کلیشه میل به خشونت در جنبشهای ملی
گفتمان حاکم و رسانه های آن خشونت را به عنوان جزئی از هویت حرکت های ملی و مدافعین حقوق زبانی تبلیغ می کند. این در حالیست که گروههای سیاسی هم هویت با این گفتمان، مانند مجاهدین خلق، از خشونت به عنوان ابزار اصلى براى رسیدن به اهدافشان استفاده مى کنند. گروههاى دیگرى هم هستند که علاقه خود را به دخالت خارجی و اعمال خشونت براى تغییر رژیم پنهان نمى سازند. در همین حال، در میان جریانهای منسوب به فعالان تورک در ایران هیچ جریان و یا گروه مسلحی که مدافع عملیات خشونت آمیز باشد، وجود ندارد. خشونت می تواند آفت هر جریان سیاسی و اجتماعی باشد. ولی این مدافعین حقوق ملی و زبانی گروههای غیرفارس در ایران هستند که مجبورند مدام توضیح بدهند و در پی اثبات این مسئله باشند که نه قصد فعالیتی مبتنی بر خشونت را دارند و نه فعالیت مدنی آنها در ذات خود می تواند به خشونت منجر شود.
کلیشه ارتباط جنبش های ملی با کشورهای خارجی (که البته با لغت بیگانه بار منفی تری هم به این کلیشه می دهند)
سیستم و گفتمان غالب مایل است حق ارتباط با کشورهای دیگر، همکاری متقابل با گروههای سیاسی و جامعه مدنی آن کشورها و تأثیرپذیری از آنان را در انحصار خود داشته باشد. بنابراین کلیشه وابسته بودن مدافعین حقوق ملی و زبانی به کشورهای خارجی را هم بدون نیاز به ارجاع به آمار و یا اسناد لازم به عنوان جزئی از هویت این جریانها تبلیغ می کند. این پروپاگاندا در حالی صورت می گیرد که حمایت مالی گسترده قدرت های بزرگ از مدیای فارسی زبان و همچنین ارتباط کشورهای خارجی با جریانهای سیاسی متعلق به گفتمان غالب، غیر قابل مقایسه با ارتباطات و تأثیرپذیری جنبشهای ملی از نهادهای خارجی است. با ترویج این کلیشه گفتمان حاکم روابط این جنبش ها با جوامع دیگر را کنترل می کند و در اذهان عمومی تصویر افرادی ساده لوح و نابالغ از این جنبشها ترسیم مى کند که ممکن است به راحتی فریب بخورند و آلت دست بیگانگان شوند.
این کلیشه بسته به زمینه استفاده آن علاوه بر ماهیت اتهام زنی به شکل تحقیر و برچسب عقب ماندگى براى جنبش های ملی هم کارکرد دارد. روابط خارجی، اقتصادی و سیاسی بر اساس زبان و یا مذهب مشترک و یا استفاده از اشتراکات فرهنگی برای افزایش توان لابیگری در داخل و خارج از کشور رویه ای کاملاً رایج در کشورهای غربی و شرقی از جمله ایران است و مختص مدافعین حقوق ملی و زبانی نیست. اما گفتمان حاکم به همان شکل که فمینیست ها را گروهی محصور در مسائل جنسیتی و غافل از مسائل اساسی دیگر تصویر می کند جوامع غیر فارس را هم در فرمی مشابه مورد تمسخر قرار می دهد.
باور عمومی که دانش، تجربه و توانایی اعضا و فعالان جنبش های ملی را محدود به مسائل قومی و زبانی می داند
کلیشه های مربوط به جنبشهای ملی تصویرى همگون از اعضاى جوامع غیرفارس و فعالان جنبشهای ملی در این جوامع ارائه می دهد و هویت های جنسی، سیاسی، فکری، علمى، ایدوئولوژیک و طبقاتی متفاوت و متنوع آنها را نادیده می گیرد. جامعه مدنی و رسانه هاى تحت کنترل گفتمان غالب تمام تجربه و توانایی هایى این افراد را نادیده گرفته و در بهترین حالت، آنها را تنها در دایره اى محدود به فعالیتشان در زمینه هاى قومى و زبانی مى پذیرد. در حالیکه، خصوصیات، تجربه، دانش، بینش سیاسی، و دغدغه های یک مدافع حقوق زبانی، یک استقلال طلب یا فدرالیست در این زمینه ها خلاصه نمی شود. بسیاری از آنها در حوزه های مختلف جامعه مدنی کارشناس و صاحب نظر هستند. حتی در مواردی به دلیل ارتباط و انسیت با همزبانان خود در کشورهای دیگر امکان آشنایی بیشتر با سیستمهای سیاسی،حقوقى و اجتماعی متفاوت و کسب تجربه های جدید را داشته اند.
نگرش اوریانتالیستى و کلیشه تورک نبودن تورکها
در کلیشه تورک نبودن تورک ها وجه ارتباط کلیشه ها و پیشداوریها با اصطلاح سازی و مهندسی هویت به شیوه استعمار و با کمک منابع تهیه شده اوریانتالیستهای غربی هم بیشتر بروز می کند. ترک ها به ویژه آنهایی که ساکن آزربایجان هستند و همچنین عرب ها هدف این انکار کلیشه ای هستند. توجه کنید به نامگذاریهایی مثل تورک زبان، آذری، آذری زبان و یا آزربایجانی در معنای قومی آن. علیرغم تفاوت هاى ظاهری این نامگذارى ها، ماهیت مشترک همه آنها انکار هویت تورک است. معترضین به چنین اصطلاحاتی به افراطی گری، علم گریزی و سبک سری متهم می شوند و رسانه های جریان اصلی هم آنها را جدی نمی گیرند. اینجا کارکرد استریوتایپ های اوریانتالیستی در ایجاد خودسانسوری بسیار مشهود است. چرا کلیشه های اوریانتالیستی؟ زیرا از نگرشی صحبت می کنیم که اسم هویت یک گروه اتنیکی را از زبان خود آن مردمان قبول ندارد و محققان آن گروه اتنیکى را هم به منابع گفتمان غالب ارجاع می دهد. در چنین شرایطی محقق، تاریخ نگار، آکادمسین، روزنامه نگار و حتی فعال ترک هم به دلیل ترس از حذف شدن و متهم گشتن به افراطیگری نامگذاریها و اصطلاحات تحمیل شده را می پذیرد و روایت مردم در مورد خودشان را فدای روایت کلان می کند.
Audrey Scott و Daniel Noll در سفرنامه ای تصویری از استان آزربایجان شرقى که در آپریل ۲۰۱۴ در بی بی سی منتشر کرده اند، نوشته اند که مردم منطقه خود را تورک می نامند و بعد در همان نوشته نظر مردم را “غیر رسمى” خوانده و به زعم خود هویت ساکنان آزربایجان شرقى را به صورت لابد رسمى آن، یعنى اتنیک آذربایجانیهایی که مخلوطی از گروههای قومی متفاوت اند، تصحیح کرده اند.
تصویر تورکی که نمی توان حقش را ضایع کرد
یکی از فعالان مطرح حقوق بشر تورک از یکی از سازمان های حقوق بشر بین المللی توصیه اى دریافت کرده بود مبنی بر اینکه، در فرهنگ غربی، تصویر یک تورکِ قربانی حقوق بشر و مظلوم چندان قابل باور نیست و بهتر است از اصطلاحاتی مانند آذری و یا آزربایجانی به معنای قومی آن استفاده شود. کلیشه تورکی که نمی توان حقش را ضایع کرد در ایران با برچسب پانتورکیست کاملتر می شود. فرهنگ حاکم از یک طرف کلیشه تورک نبودن تورک ها را در لایه های مختلف رواج مى دهد، از طرف دیگر هم، در استفاده گسترده از برچسب پان ترکیسم در رسانه های جریان اصلی، دانشگاهها، محافل سیاسی و سیستم قضایى خود هم تردید نمى کند و متأسفانه موفق شده آن را وارد ادبیات مدافعان دمکراسی و گروههای غیرفارس دیگر هم بکند. گزاره مشهور “من با پان ایرانیسم، پان تورکیسم، پان عربیسم و هر پان دیگری مخالفم” در حالی ورد زبانها گشته است که نه در منطقه ای از ایران زبان تورکی به غیر تورکها تحمیل شده و نه هیچ جریان ملی مرتبط با تورک ها چنین وضعیتی را آرزو کرده است. در ادعاى مورد نظر البته کسانی که معتقد به تدریس اجباری فارسی برای همه ایرانیان هستند پان ایرانیست شمرده نمی شوند چرا که گفتمان حاکم جامعه را به وضعیت موجود هرچند ناعادل و سرکوبگر عادت داده است. معتقدان به این گزاره کلیشه ای سعی در ارائه تصویری بیطرف از خود دارند در حالیکه با اعلام رضایت از ادامه وضعیت موجود یا استاتوس-کو جزئی از گفتمان غالب مى شوند.
و این کلیشه تورکی که نمی توان حقش را ضایع کرد، در ایران با کلیشه های به ظاهر مثبت مانند “بازار تهران دست تورک هاست” پشتیبانی و تقویت می شود.
گفتمان مسلط علاوه بر تاریخ سازی و رجوع به قوه قهری خود از کلیشه ها هم برای متمایز کردن جوامع غیر فارس از همزبانان خود در خارج از کشور استفاده می کند. به عنوان مثال، این گفتمان با ترویج ترکیبی از کلیشه ها و پیشداوری ها، نخست آن دسته از فعالان و نخبگان تورک را که از متهم شدن به افراطیگری و سیاست ورزی بر اساس تعلق فرهنگی بیمناکند از ارتباط سازنده با جامعه مدنی تورکیه منصرف می کند ولى این فعالان در مرحله بعدی انصراف صرف را کافی نمی بینند. آنها برای اثبات بی طرفی و حفظ موقعیت خود به عنوان محقق، روزنامه نگار و آکادمسین و حذف نشدن توسط رسانه های جامعه مدنی گفتمان غالب مجبور به انتقاد مداوم از تورکیه و پذیرش سیاه نمایی رسانه ها در مورد این کشور می شوند. این کارکرد کلیشه ها براى فرهنگ حاکم مهم است، چرا که، ارتباط نخبگان و مدافعان حقوق ملی و زبانی تورک با جامعه مدنی تورکیه سیاست مهندسی زبان و هویت گفتمان غالب را دچار مشکل مى سازد.
راه مقابله با اثرات مخرب چنین کلیشه هایی چیست؟
گام اول در این زمینه تلاش براى رمزگشایی و افزایش آگاهى عمومى است. رمزگشایی از باورهاى کلیشه ها و توضیح آنها با بیانی ساده مى تواند بخش قابل توجهی از اختلافات بالقوه و بالفعل درونی، سردرگمی، احساس شرم و نگرانی از انشعابهای بى مورد را بکاهد.
جنبش های ملی مجبورند به کشمکشی فرسایشی با گروه عظیمی از اعضای جامعه مدنی ایران، فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و حتی مدافعان حقوق بشر ادامه دهند که، به گفته خود مخالفت بنیادی با حقوق ملی و زبانی ندارند ولی در عمل توسط کلیشه ها و پیشداوریهای رایج عملا به سیاهى لشکر پان ایرانیست ها و پیاده نظام گفتمان حاکم تبدیل شده اند.
رواج و استقرار استریوتایپ ها در جامعه به گفتمان غالب کمک می کند که نخست، حداقل بخشی از نیروی خود را به شکلی مبری از گفتمان اولتراناسیونالیستی که عرضه کند و بعد در کسوت روزنامه نگار، محقق و آکادمسین و حتی فعال حقوق بشر هم سد راه مدافعان حقوق ملی و زبانی بشود.
استریوتایپ ها بنا بر طبیعتشان تا هنگامی که رمزگشایی و عریان نشده اند مورد قبول اکثریت جامعه خواهند بود. به عنوان مثال عدم حمایت، سانسور خبری و چشم پوشی از وضعیت بغرنج قربانیان نقض حقوق بشر و زندانیان منسوب به جنبش های غیرفارس، تنها توسط افرادی که تمایلات نژادپرستانه دارند و از گفتمان حاکم اطاعت محض می کنند صورت نمی گیرد.
تحقیق در زمینه استریوتایپ ها و پیش داوریها نسبت به جوامع غیرفارس و جنبش هاى آنها، رمزگشایى از این کلیشه ها به افزایش آگاهی عمومی از کارکرد مخرب آن و شفاف تر شدن صف بندیها کمک خواهد کرد. تنها در این صورت است که آن دسته از اعضای جامعه مدنی که مخالفتی بنیادین با حقوق ملی و زبانی ندارند، امکان شنیدن استدلال های اعضای جنبش های ملی و درک آنها را خواهند داشت. این امر ایجاد گفتگویی سالم مابین جنبش های غیر فارس و جامعه مدنی متمایل به مرکز ولی منتقد گفتمان غالب را تا حد زیادی امکان پذیر خواهد کرد.
بدون گذر از تصاویر کلیشه ای و پیش داوریهای موجود نسبت به جوامع غیرفارس و جنبش های آنها، ایجاد فضای دیالوگ و گفتگو تنها با شرط بیرون نگهداشتن بخش بزرگی از نمایندگان این جوامع ممکن خواهد بود. بخشی که زیر فشار اتهام ها و برچسب ها ازمیدان خارج نشده، حاضر به خودسانسوری نیست و هویت تحمیلی گفتمان غالب را نمی پذیرد.
یک جامعه پلورال متوازن با مشارکت تمام هویت های ملی، قومی، زبانی و جنسیتی تنها آلترناتیو پیش روی روشنفکر ایرانی است. جنبش های ملی-مدنی در ایران قدرتمندتر از آن هستند که نماینده گفتمان غالب توان سرکوب أنها و قدرت ایجاد یک جامعه پلورال مبتنی بر آسیملاسیون را داشته باشد.
*** این متن، مکتوب سخنرانی علیرضا قولونجو در سمینار آیندهسنجی پلورالیسم سیاسی و نقش ملیتها در ایران است که در ماه نوامبر سال ۲۰۱۶، توسط مرکز مطالعات تبریز در شهر استکهلم برگزار شد.