وفات آیت الله هاشمی و مرگ تدبّر در اعتماد به نفس کاذب امید به اصلاح _ بابک شاهد
انتشار خبر وفات آیت الله هاشمی رفسنجانی در رسانه های ایران موجی از واکنشهای مختلف را به همراه داشت. آیت الله هاشمی به عنوان فردی که در حیات سیاسی خویش به عنوان سیاستمداری زبردست قلمداد می شد با به ارث گذاردن فرازونشیبهایی با ظاهر کثرت و باطن وحدت در اصول جمهوری اسلامی ایران سبب نمایان گشتن دگرباره ی موجی از خواستهای خفته در انسان فارس تهرانی گشت. مطالعه ی حیات سیاسی ایشان نشانگر آن است که شعارهایی که هم اکنون آیت الله خامنه ای ادعای حمایت از آن را دارد وی در وادی عمل در مقام تحقق برآمده است. نزدیکی ایشان به گروههای مسلح اسلامگرای پیش از انقلاب، نقش وی در تثبیت حکومتی بسته با محوریت نقض حقوق انسان و عدم تحمل تنوع فکری در سالهای نخست انقلابی که از آن در ادبیات سیاسی خویش به عنوان انقلاب اسلامی یاد می کنند همچون بلایی که بر سر آیت الله شریعتمداری و طرفداران وی آوردند، نقش ایشان در تقدیم مقام رهبری به آیت الله خامنه ای، ظهور مافیاهای اقتصادی در دوران ریاست جمهوری وی، تائید عملکردهای قانون گریز سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران و وزارت اطلاعات در سالهایی که به عنوان رئیس جمهور وزنه ی سنگینتری از رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت الله خامنه ای محسوب می شد و سرانجام تلاش برای آفرینش چهره ای مردم محور در اواخر عمرش بیانگر کثرتی است که نه می توان از آن به عنوان تضاد و چرخش در بنیانهای فکری و نه ادامه ی رادیکالیزم نخستین یاد کرد.
اما آنچه که در این میان باید مورد توجه روشنفکرانی برخاسته از خواستهای پلورالیسم فرهنگی و ملی که خواهان توجه واقعی به وجود نژادپرستی فارسی در ایران هستند قرارگیرد عدم تکرار اشتباه دوران پیش از تثبیت جمهوری اسلامی ایران می باشد. آنالیز کنشهای سیاسی گروههای دخیل در ایجاد دگرگونی سیاسی در انقلاب اخیر ایران بیانگر آن است که همگرایی مبتنی بر آنچه نمیخواهند سبب به قدرت رسیدن ایدئولوژی گشت که از اواسط دوره قاجار آگاه به آنچه می خواست بود.
آنچه که در سالهای اخیر به عنوان یکی از ویژگیهای آیت الله هاشمی برجسته می گشت خاطرات تعجب برانگیز ایشان در خصوص وقایع پیش از انقلاب و ارتباطهای مختلف میان نیروهایی با تفکر متضاد با افرادی که هم اکنون از آنها به عنوان بنیانگذاران نظام یاد می کنند می باشد. فهم این ارتباطها که هیچگونه مرز اخلاقی و سیاسی نداشت برای نسلی که هم اکنون به عنوان قشر جوان از آن یاد می کنند اگرچه مایه ی بهت می گردد اما تائیدی است بر این مدعا که پیش از انقلاب وحدت برخاسته از هدف آنچه که نمی خواستند در دوران پس از انقلاب تبدیل به حکومتی ایدئولوژی محور با رویکرد جامعه بسته توسط کسانی گشت که آنچه می خواستند را می دانستند.
گروه حاکم خواهان آفرینش جامعه ی بسته ای بودند که تنها مطالعه ی بند نخست قانون اساسی آن و مقایسه با بیانیه های بین المللی حقوق بشر و واقعیت وجودی تنوع در ایران برای اثبات رویکرد خصمانه حاکم به وجود حقیقت تنوع در آن کافی است. آنچه که امروز رسانه ها سعی در القای رقابت و دشمنی میان اصولگرایا و اصلاح طلبان دارند در تقابل با خواستهای ترکان و سایر ملل تفات میان “حق با شما نیست” اصولگرایان و “حق با برخی از شماست اما … ” اصلاح طلبان است. امایی که پساهای آن نه تنها کم از رویکرد لات مابانه اصولگرایان کم ندارد بلکه در وادی عمل بیراهه تر از اعمال اصولگرایان قرون وسطایی است.
اگر اکنون انسان فارس تهرانی برای مرگ آیت الله هاشمی واکنش نشان می دهد و دیگر هیچگونه نشانه ای از کنش احتمالی تبریز در میان نیست. مقصر پسااماهایشان است که اگرچه امروز در ساحت عین شاهد گسیختگی میان تهران و سایر مناطق نگشته است اما دیگر صحبت از ذهنیت یکپارچه ی ایرانی را به سخنی گزاف تبدیل کرده است. مقصر خارج نشیان دموکراسی خواهی است که وقتی صحبت از دموکراسی در ایران می رود تبلور فاشیسم در عصر کنونی می گردند و حق با روشنفکران ترکی است که خطاب به ملت خود می گویند لطفا دوباره اشتباه نکنیم. ما را سر ایران گفتند و شکم اصفهان سیر شد. تبریز را وقتی ستودند که برای تهران خون داد و لطفا آگاه به آنچه می خواهیم باشیم و در راستای آن گام برداریم چراکه دیگر شاید فرصتی برای آیندگان برای جبران اشتباهمان باقی نباشد.
بابک شاهد
منبع: سایت مرکز تحقیقات تبریز