آیا خاورمیانه آیندهای دارد؟ – آیدین صادقی
خاورمیانه (Middle East) منطقهای است که سرزمینهای میان دریای مدیترانه و خلیجفارس را شامل میشود. خاورمیانه بخشی از آفریقا و آسیا را دربرمی گیرد. در بعضی زمینهها واژه بسط یافته خاورمیانه، بهتازگی شامل کشورهای افغانستان، پاکستان، قفقاز، آسیای مرکزی و آفریقای شمالی شده است.
خاورمیانه از نخستین خاستگاههای تمدن جهان بوده است. بسیاری از باورها و آیینهای جهان ازاینجا برخاستهاند. نخستین یافتههای آدمی در اینجا بوده، و همچنین نخستین برخورد انسانهای هوشمند آفریقایی (نسل امروز انسانها) و انسانهای نیاندرتال در اینجا رخداده است.
خاورمیانه زادگاه ادیان مهمی چون یهودیت، مسیحیت، اسلام و ادیان غیر ابراهیمی مثل دین زرتشتی و مانوی است. ازاینرو، مدت زمانهای مدیدی محل کشمکش و جنگهای خونین مابین این ادیان بوده است. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساسترین منطقه جهان ازنظر استراتژی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است و دلیل عمده آن (علاوه بر دلایل قدیمی) اهمیت طلای سیاه در معادلات اقتصادی جهان ازیکطرف و کشمکش اعراب و اسرائیل از طرف دیگر است.
اصطلاح «خاورمیانه» اصطلاحی است که اروپاییان بر این منطقه اطلاق کردهاند. اروپاییان خود را مرکز دنیا در نظر گرفتهاند و مناطقی را که نسبت به آنها در منطقه غرب قرارگرفتهاند، «خاور» نامیدهاند. ازاینرو هرجایی که در غرب آنها قرارگرفته و به آنها نزدیک بوده، «خاورمیانه» و مناطق دورتر را «خاور دور» نامیدهاند.
خاورمیانه به دلیل برخورداری از ذخایر عظیم نفت ، یک منبع مهم انرژی برای جهان به شمار میرود. عربستان، ایران، عراق، کویت، امارات متحده عربی از کشورهایی هستند که دارای بزرگترین منابع نفت در جهان هستند. خاورمیانه همچنین دارای ذخایر عظیم گاز طبیعی است. در کنار روسیه، ایران و قطر بزرگترین ذخایر گاز طبیعی در جهان رادارند.
عمده کشورهای فعلی خاورمیانه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آمدهاند. دولت عثمانی بهعنوان بزرگترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسیان شناخته میشود که در سدههای هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد و قلمرو آن علاوه بر مناطق خلافتهای اسلامی، در قاره اروپا نیز گسترش چشمگیر یافت و با فتح قسطنطنیه (بهعنوان مرکز امپراتوری روم شرقی – بیزانس) به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح) در سده پانزدهم، به اوج اقتدار و شکوه خود دستیافت. در این دوران، عثمانی نهتنها ازنظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع (دولت عثمانی شامل قلمروهای آناتولی، سوریه، فلسطین، عراق، شبهجزیره عربستان و ارمنستان در آسیا، و مصر و لیبی در آفریقا، و بلغارستان، یونان، صربستان، آلبانی، بوسنی و رومانی را در اروپا شامل میشد)، ازنظر اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت – اولین دولت اروپایی به شمار میرفت. در کنار این، امپراتوری عثمانی خود را وارث رسمیِ خلافت اسلامی و رهبری جهان اسلام میدانست. در این زمان، عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت، بخش عمده سرزمینهای جنوب دریای مدیترانه و شبهجزیره عربستان را دربرمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی، این دولت مهمترین تجلی تمدن اسلامی به شمار میرفت و دادوستد و تعارضهای فرهنگی، سیاسی و نظامی با آن، نقش اصلی در تکوین انگارهای داشت که غربیان از اسلام کسب کردند.
عقده ناشی از قدرت و سیطره عثمانی بر اروپا، عقده جنگهای صلیبی همگی سبب گردید اروپاییان تمام تلاش خود را برای فروپاشی این امپراتوری بکار گیرند. ازاینرو شاهد اضمحلال قدرت جهان اسلام بعد از فروپاشی عثمانی هستیم. دیگر بعدازآن جهان اسلام نتوانست شکوه و عظمت گذشته خود را بازیابد. چهبسا که با تشکیل دولت یهودی در سرزمین فلسطین و شکستهای پیدرپی دولتهای عرب، لکه ننگی بر پیشانی کشورهای عرب و مسلمان زده شد که تا حالا پاک نشده است.
خاورمیانه در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم شاهد لشکرکشیهای گسترده آمریکا و غرب بود که بهانه -های اصلی آنها، حمله صدام به کویت، ظهور طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان بود. لشکرکشیهایی که خاورمیانه ناآرام را به بیثباتی مهارنشدنی سوق داد. «جفری گلدبرگ» نویسنده و خبرنگار مجله آتلانتیک در مقالهای با عنوان «نقشه جدید خاورمیانه ترسناک است» که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیده، عواقب حمله آمریکا به عراق را چنین ارزیابی میکند: «درحالیکه آمریکا به پنجمین سالگرد حمله به عراق نزدیک میشود، لیست عواقب ناخواسته این جنگ بیپایان است (برخلاف عواقب در نظر گرفتهشده که بسیار مختصر بود). این لیست شامل احتمال استقلال گردها و تقسیم عراق به سه بخش است؛ اما این لیست موارد دیگر را نیز شامل میشود. در خاورمیانه و آسیای جنوبی و مرکزی، مشخصات ساختگی و غیرواقعی چندین کشور بهواسطه پاسخ شدید آمریکا به حملات ۱۱ سپتامبر بیشازحد موردتوجه قرارگرفته است. درواقع تنها عراق و افغانستان نیستند که از اجتماعی پر از تناقضات فرقهها و قبایل مختلف تشکیلشدهاند، بلکه بیثباتی کشورهایی مانند لبنان و پاکستان از قبل از حمله به عراق هم وجود داشته است. اما بههرحال جنگ علیه القاعده و طالبان و بهویژه صدام حسین موجب شده تا دوام سیستم کشورهای مدرن خاورمیانه زیر سؤال برود که البته تفاوت چندانی با هفت سال پیش هم ندارد.» وی در جای دیگر این مقاله مینویسد: «مهمترین نتیجه جنگ عراق از دید اکثر کارشناسانی که با آنها صحبت کرده بودم، احتمال بروز درگیری منطقهای بین سنی و شیعه بر سر برتری سیاسی و نظری در خاورمیانه است. در این جنگ گروههایی به نیابت از عربستان بهعنوان پرچمدار سنیها علیه ایران و در میدان جنگ عراق، لبنان، سوریه و استانهای شیعه عربستان که بیشتر منابع نفتی این پادشاهی در آن قرار دارد خواهند جنگید. شاید هم این دو کشور مستقیماً در برابر هم قرار گیرند.»
او در جای دیگر مینویسد: «من منتقد بسیار جدی غرور امپریالیستی بودم که محرک تقسیمبندی سایکس- پیکو خاورمیانه توسط بریتانیایی و فرانسویها بود. اما بااینحال به نظرم چینش سایکس-پیکو سهواً مترقی بود. سازندگان خاورمیانه جدید مردمی از اقوام مختلف و اعتقادات متنوع (و یا جریانهای مختلف از یک مذهب) را در کشورهایی که قرار بود مدرن، چند فرهنگی و چند فرقهای باشند قراردادند. کتمان حقیقت است که بگوییم خاورمیانه جایی نیست که چنین آزمایشهایی در آن موفق نشان داده است. فکر نمیکنم ارزش داشته باشد که سرمایههای آمریکا و از آن مهمتر حیات آمریکاییها را برای اینکه عراق را یک کشور واحد نگهداریم به خطر بیندازیم. البته مهم است که در طرحهایی که از ایجاد پایگاههای دائمی جهادیها ممانعت میکند سرمایهگذاری کنیم و ایالاتمتحده باید در این مورد هوشیار باشد، هوشیارتر از چیزی که تابهحال بوده است. اما اینکه عراق باید کشور واحدی باقی بماند چون باید بماند عاقلانه به نظر نمیرسد.»
دیدگاههای مطرحشده توسط گلدبرگ، در سالهای اخیر بارها از طرف سیاستمداران و نظریهپردازان غربی مطرحشده است. اگر بخواهیم مشکلات و مسائل خاورمیانه را بهصورت تیتر وار دربیاوریم عبارت خواهند بود از: بحران قومی و هویتی و مذهبی – تشکیل کردستان بزرگ – افراط گری – گسترش درگیریهای شیعه و سنی – افول ارزش نفت برای غرب – دموکراسی.
ازاینرو نگاهی گذرا به اهم مسائل و مشکلات فوق میاندازیم.
۱- بحران هویتی – قومی – مذهبی
اگر ماهیت جمعیتی تک – تک کشورهای خاورمیانه را موردبررسی قرار دهیم، خواهیم دید که در این منطقه هیچ کشوری دارای خلوص قومیتی، فرهنگی، زبانی، مذهبی صددرصدی نیست. در اکثر این کشورها مردمانی با دین و مذهب گوناگون مانند شیعه، سنی، دروزی، مسیحی، یهودی و … زندگی میکنند. در اکثر این کشورها زبان مادری مردم یکی نیست و مردم به زبانهای مختلف مادری مانند عربی، ترکی، فارسی، کردی و … صحبت میکنند. اما نقطه مشترک در اکثر این کشورها، تقدم و غلبه یک فرهنگ، یکزبان و یک مذهب و دین به دیگران است. ازاینرو شاهد آن هستیم که اکثر کشورهای خاورمیانه با مشکلات قومیتی، فرهنگی و مذهبی روبرو هستند؛ بهطوریکه این مسائل به مشکل امنیتی تبدیلشده است.
۲- ایده تشکیل کردستان بزرگ
کردها عمدتاً در چهار کشور بزرگ خاورمیانه یعنی سوریه، عراق، ترکیه و ایران ساکن هستند. اگرچه بیشتر آنها خود را آریایی اصیل میدانند، ولی با بررسی کتب تاریخی حتی کتب تاریخ نویسان کرد، درمییابیم قدمت سکونت پیوسته تاریخی آنها در این منطقه، چندان عمیق نیست. آنها در تاریخ موفق به تشکیل کشور و یا حکومتی بنام خود نشدهاند. بااینحال، از قرن نوزدهم کردها مبارزه مسلحانهای را برای به دست آوردن خودمختاری آغاز کردند که این خواسته در سالهای اخیر به استقلال و اتحاد کردهای ساکن این چهار کشور و تشکیل کشور «کردستان بزرگ» تبدیل گردیده است.
مبارزات مسلحانه کردها در این چهار کشور مسیرهای مختلفی را طی کرده است. بهطوریکه حاکمان هر یک از این چهار کشور، به خاطر رقابتی که باهم داشتهاند، در کنار مبارزه با قیام کردهای کشور خود، از قیامهای کردهای ساکن در کشورهای همسایه خود حمایت سیاسی، تدارکاتی و نظامی نمودهاند. این رویه در حال حاضر نیز ادامه دارد. دولتهای ایران و ترکیه روابط نزدیکی با حکومت خودمختار کردستان در عراق دارند، درحالیکه با کردهای مسلح پ.ک.ک و پژاک – دموکرات – کومله در کشورهای خود مبارزه میکنند. این رویه و وضعیت عراق و سوریه، تجهیز دولت خودمختار کردستان عراق و گروه تروریستی PYD در سوریه به بهانه مبارزه با داعش، باعث شده است که رؤیای تشکیل کردستان بزرگ به واقعیت نزدیک شود. سیاستهای غلط و ناموفق دولت اردوغان در حل مسئله کردهای ترکیه، دور زدن دولت مرکزی عراق و ایجاد روابط گسترده اقتصادی و سیاسی با دولت خودمختار کردستان، قطع رابطه با اسرائیل، جانب گیریهای غلط در حمایت از گروههای مخالف بشار اسد همگی سبب گردیده است معادلات سیاسی منطقه به نفع تشکیل دولت کردستان بزرگ پیش برود. واقعیت آن است که با تشکیل این دولت مطیع و سربهزیر، چهار کشور عمده منطقه تضعیف خواهند گردید. کردها در طول سالهای اخیر بهعنوان عوامل نفوذی غرب و اسرائیل در منطقه عمل نمودهاند. ازاینرو، بیشترین حمایت مطبوعاتی، تلویزیونی و تبلیغاتی از آنها به عمل میآید. نمونه آن حادثه شهر کوبانی است که علیرغم خالی از سکنه بودن این شهر از مردم عادی، شبکههای تبلیغاتی غرب بکار گرفته شدند تا افکار عمومی جهان در جهت حمایت از کردها بسیج شود و حمایتهای تسلیحاتی از کردهای سوریه و عراق برای گسترش حوزه نفوذ آنها به عمل آید. کردستان بزرگ یا «هلال کردی» ادعایی منطقه گستردهای را شامل میشود که یکطرف آن به خلیجفارس و یکطرف آن به دریای مدیترانه وصل میشود؛ نقشهای که بسیار دقیق از طرف غرب و اسرائیل تنظیمشده است تا کردها را به کریدور انرژی تبدیل کند. واقعیت این است که گسترش حوزه جغرافیایی کردها مانند یهودیان و یا حتی تکاملیافته آن است. آنها با بهانهگیری از حوادثی مثل حلبچه و کوبانی، خود را قربانی مینامند و از طرفی با بهرهگیری از مهاجرت به جغرافیای مناطق مجاور و افزایش زاد ولد، ترکیب جمعیتی مناطق را به هم میزنند. متأسفانه هر چهار کشوری که کردستان بزرگ در سرزمین آنها تشکیل خواهد گردید، به خاطر رقابت قومی و مذهبی و سیاسی با یکدیگر، از اتخاذ سیاستی واحد بازماندهاند. اگر این کشورها آگاه نباشند، بازنده بزرگی خواهند بود که نتیجه سیاستهای آنها، تشکیل اسرائیلی جدید در سرزمینهای آنها خواهد بود.
۳- افراط گری – تفرقه – جنگ مذهبی در جهان اسلام
اگرچه از صدر اسلام و پس از رحلت پیامبر، اختلافی بین مسلمانان پیش آمد، ولی بعد از تشکیل حکومت صفویان بهعنوان اولین حکومت بزرگ شیعه، جنگ و اختلاف مابین دولت عثمانی بهعنوان حکومت سنیان و صفوی بهعنوان حکومت شیعیان بیشازپیش جهان اسلام را تضعیف و مشغول کرد. اروپاییان با تقویت و تسلیح صفویان سعی کردند دولت عثمانی را بهعنوان دشمن خود تضعیف نمایند. با فروپاشی عثمانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، حوزه نفوذ جهان اسلام در اروپا بهشدت محدود گردید، دهها کشور کوچک که عمدتاً توسط رؤسای قبایل اداره میشدند در جهان عرب تشکیل گردید. این کشورها بهشدت وابسته به غرب بودند و این وابستگی همچنان ادامه دارد.
اگر جهان اسلام را متشکل از اکثریت سنی و اقلیت شیعه بدانیم، اکثریت سنی از دیدگاه مذهبی متأثر از وهابیت بدوی محافظهکار تحت نفوذ عربستان – تفکر جهادی اخوان المسلمینی حسن البنا – تفکر دین غیرسیاسی تحت نفوذ الازهر بوده است. اقلیت شیعه نیز عمدتاً متأثر از دو دیدگاه تشکیل حکومت دینی و جدایی دین از سیاست بوده است.
غرب و آمریکا برای مقابله بانفوذ شوروی بهویژه در افغانستان، از تفکر اسلام وهابی حمایت نمود، آن تفکر را مسلح کرد، زمینه را برای ترویج آن با تشکیل مدارس دینی در افغانستان و پاکستان فراهم آورد. نتیجه این مسئله، ظهور القاعده – طالبان – داعش بوده است. اگرچه طالبان محدود به افغانستان و پاکستان است، اما القاعده و داعش در تمام کشورهای اسلامی با جمعیت سنی مذهب، هواداران و یا اعضایی دارد. علاوه بر این، در کشورهای غیر اسلامی نیز که مسلمانان و یا مسلمان تبارها و عرب تبارها زندگی میکنند، القاعده و جهادیهای سلفی و داعش طرفدارانی دارند. القاعده – طالبان – داعش طرفدار قرائتی خشونتآمیز و افراطی از اسلام هستند، آنها با غرب به مخالفت برمیخیزند و به هر روشی سعی در ضربه زدن به منافع غرب هستند، آنها شیعیان را رافضی و دشمن سرسخت خود میپندارند. البته اتفاقات و وقایع رخداده در سوریه، عراق، لبنان، عربستان، یمن و بحرین در کنار تبلیغات گسترده در خصوص خطر «هلال شیعی»، وضعیتی را در افکار عمومی جهان عرب و اسلام پدید آورده است که جهان اسلام را بهسرعت به سمت جنگ مذهبی سوق میدهد.
(اصطلاح «هلال شیعی» (Shia Crescent یا Shiite Crescent) برای نخستین بار در سال ۲۰۰۴ توسط «ملک عبدالله پادشاه اردن» در مورد به قدرت رسیدن یک حکومت شیعی وفادار به ایران در عراق بر زبان آورده شد. وی هشدار داد که در صورت بروز این اتفاق، از به هم پیوستن حکومتهای ایران، عراق، سوریه با حزبالله لبنان یک «هلال شیعی» تشکیل خواهد گشت. ملک عبدالله ضمن طرح این مفهوم بیان نمود که هدف ایران از روابط با عراق پس از صدام حسین، پیگیری تشکیل «هلال شیعی» است. پس از ملک عبدالله، پادشاه عربستان نیز از پیگیری پروسه «شیعه سازی اهل سنت عرب توسط جمهوری اسلامی ایران» سخن گفت. در سال ۲۰۰۶ نیز حسنی مبارک رئیسجمهور اسبق مصر گفت: «شیعیان در جهان عرب به ایران وفادارترند تا کشور خود». همچنین نسبت به شکل¬گیری هلال شیعی و تأثیر آن بر مناسبات منطقهای به سود ایران هشدار داد. البته سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران؛ در جمع فرماندهان دفاع مقدس در کرمان اظهار کرد: «هلال شیعی، سیاسی نیست. هلال شیعی، هلال اقتصادی است. مهمترین مسئله اقتصادی جهان، نفت است. ما میدانیم سه کشور ایران، عربستان و عراق بیشترین نفت جهان رادارند… تقریباً ۷۰ درصد نفت جهان در این سه کشور واقعشده که همه این ۷۰ درصد در منطقه شیعهنشین است. نفت عراق در همین کری دور بصره و بغداد و کوت، و در عربستان سعودی ۸۰ درصد نفتش در منطقه شیعهنشین دمام، قطیف قرار دارد و ایران هم که مشخص است»)
۴- غرب به دنبال اسلام میانهرو
به نظر میرسد پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، خواسته و یا ناخواسته «اسلام» بهعنوان دشمن غرب مطرح گردیده است؛ بهویژه اسلام افراطی و جهادی. اگرچه بعضیها بر این باورند که غرب برای پیگیری سیاستهای خود در جهان بهویژه خاورمیانه نیازمند دشمن بوده و بعضی از وقایع مثل حمله به برجهای دوقلو در آمریکا، ظهور داعش و … همگی ساخته خود غربیها بوده است، ولی بیشک نمیتوان بسترهای فکری، مذهبی و سیاسی موجود در منطقه خاورمیانه را هیچ پنداشت. دیدگاههای افراطی موجود در جهان اسلام، طرد و تکفیر مسلمانان علیه یکدیگر، سیاستهای کشورهای منطقه برای گسترش حوزه سیاسی و اعتقادی خود و حل نشدن مسئله فلسطین، همگی بسترهای موجود برای ظهور افراط گری و جنگ مذهبی و ایدئولوژیک در منطقه بوده است. غرب و آمریکا نیز علیرغم حمایت از حکومتهای دیکتاتوری در کشورهای منطقه، بعد از بهار عربی به دنبال حمایت و ارائه الگوی جدیدی برای جهان اسلام هستند. آنها زمانی از الگوی ماهاتیرمحمد از مالزی حمایت کردند و زمانی هم از الگوی اردوغان. در زمان تحولات بهار عربی، به دنبال اخوان المسلمین جهادی رفتند تا با توجه به گستره نفوذ آن، بتوانند با ترغیب آن به میانهروی، آن را بهعنوان الگو در جهان اسلام معرفی نمایند. اما تحولات مصر و سوریه، دشمنی تاریخی سعودیها با اخوان المسلمین تا حدود زیادی الگو شدن اخوان المسلمین را به کنار زد.
کودتای ناقص در ترکیه و پشت پرده حمایت غرب و آمریکا از فتحالله گولن نشان داد، غرب الگوی دیگری از اسلام غیرسیاسی را در آستین خود دارد. (برخی منابع رسانهای اعتقاددارند که «فتحالله گولن» با دستگاه اطلاعات آمریکا ارتباط گستردهای دارد. گولن، شخصیتی است که داعیه «اسلام میانه» را دارد؛ او در طول عمر خود مشغول تدریس نسخهای از اسلام با عنوان «اسلام آناتولیایی» که مبتنی بر آموزههای یک عالم اسلامی به نام «سعید نورسی» بوده است. گولن عمیقاً معتقد به مدارا و تسامح است؛ هرگونه تروریسم شدیداً محکوم است و او معتقد به گفتوگوی بین ادیان الهی و پیروان کتابهای آسمانی است و خود او برای چنین گفتمانهایی با واتیکان و برخی مراکز مذهبی یهودی بارها پیشقدم شده است. در فضای فکری ترکیه گولن بهعنوان شخصی محافظهکار و میانهرو و درعینحال مذهبی محسوب میشود.)
البته قدرت اقتصادی شبکه «خدمت» گولن، مدارس و دانشگاههای موجود او در ۱۷۰ کشور جهان، نفوذ ۴۰ ساله در ارگانهای سیاسی – آموزشی – اداری – نظامی ترکیه نشان میدهد او نیز مانند محمد بن عبدالوهاب دستپرورده سرویسهای جاسوسی بوده و موردحمایت غرب است.
به نظر میرسد غرب در کنار دامن زدن به گسترش جنگ شیعه و سنی، حمایت از ظهور گروههای افراطی مثل داعش، مشغول نمودن جهان اسلام به جنگهای داخلی و مذهبی، به دنبال ارائه الگویی میانهرو برای جهان اسلام بیزار از قتل و غارت و افراطیگری هست.
۵- افول ارزش نفت برای غرب
دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان در اردیبهشت ۱۳۹۲ و قبل از روی کار آمدن دکتر حسن روحانی، کتاب خود با عنوان «اقتصاد سیاسی – مناقشه اتمی ایران» را پس از ۵ سال از طریق اینترنت منتشر کرد (البته چند نسخه از این کتاب در سالهای ۱۳۸۶ بهصورت محرمانه به مقامات بلندپایه کشور ارسالشده بود) و در آن آورده بود: «هدف غرب از بالا نگاهداشتن قیمت سوختهای فسیلی، ایجاد انگیزه برای بخشهای مختلف اقتصادهای غربی برای کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی و افزایش تولید انرژیهای تجدید پذیر است». با این نگاه هنگامیکه اطمینان حاصل کنند انگیزه کافی برای کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی (نفت) ایجادشده و بابت اسراییل هم نگرانی سیاسی وجود نداشته باشد، دیگر اصراری برای بالا نگاهداشتن قیمت نفت ندارند و سقوط آغاز میشود.
دو سال و نیم پس از انتشار این کتاب بهصورت علنی، سقوط قیمت نفت آغاز شد. کشورهایی که با افزایش قیمت نفت بیشازپیش اقتصاد خود را وابسته به نفت کرده بودند، بیشترین آسیبها را متحمل شدند. نمونه بسیار واضح و بروز آن ونزوئلا میباشد که مردمانش برای پر کردن شکم خود به کشورهای همسایه میروند و رئیسجمهورش از زنان میخواهد برای صرفه¬جویی و جلوگیری از قطع برق، از زدن سشوار خودداری کنند.
با افزایش قیمت نفت به بالای ۱۳۰ دلار، استخراج نفت شیل آمریکا که برای قیمتهای بالاتر از ۶۰ دلار مقرونبهصرفه بود، بهصرفه شد، بهطوریکه با کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی به حدود ۴۰ دلار نیز، کمپانیهای غربی دست از استخراج نفت شیل نکشیدند. علاوه بر این، افزایش قیمت نفت سبب گردید تکنولوژیهای مربوط به تولید انرژیهای تجدید پذیر بهشدت پیشرفت نماید.
بر اساس پیشبینیها، تا سال ٢٠۴٠ ترکیب ظرفیت تولید برق در جهان تغییر میکند؛ گرایش از سیستم کنونی که سوختهای فسیلی دوسوم آن را تأمین میکند، به ۶٠ درصد استفاده از انرژیهای تجدید پذیر که درصد آلایندگی آنها صفر است، متمایل میشود. کشور آلمان در حال حرکت به سمت جایگزینی تمام منابع انرژی کنونی خود با انرژیهای تجدید پذیر است، بهطوریکه امسال به رکورد تأمین ۹۵ درصد از انرژی موردنیاز خود از منابع تجدید پذیر در یک روز خاص رسید. در سال ۲۰۱۵، اسکاتلند بیش از نیمی از انرژی موردنیاز خود را از منابع انرژی تجدید پذیر تأمین کرد، اروگوئه در حال حاضر ۹۵ درصد از انرژی خود را از منابع انرژی تجدید پذیر به دست میآورد، درحالیکه بخش بزرگی از اتریش به رکورد ۱۰۰ درصد دستیافته است. دولت چین قصد دارد تا سال ۲۰۳۰ حدود ۱۸۰ میلیارد دلار به توسعه انرژیهای تجدید پذیر اختصاص دهد. بر اساس برنامههای مقامات بخش انرژی چین، میزان مصرف انرژیهای تجدید پذیر در این کشور تا سال ۲۰۲۰ به ۱۵ درصد خواهد رسید که این میزان در حال حاضر ۷ درصد از کل مصرف انرژی چین است.
آمریکا طرحی برای تأمین تمام انرژی موردنیازش از منابع تجدید پذیر تا سال ۲۰۵۰ دارد. برنامهریزیها برای ایجاد وابستگی ۸۰ درصدی هر ایالت به انرژیهای پاک و تجدید پذیر تا سال ۲۰۳۰ و سپس انتقال ۱۰۰ درصدی زیرساختهای انرژی آنها به انرژی پاک در سال ۲۰۵۰ انجامشدهاند.
با نگاهی به موارد مطرحشده درمییابیم وابستگی دنیا به انرژیهای فسیلی و نفت بهشدت رو به کاهش است. وابستگی کشورهای تولیدکننده نفت به دلارهای نفتی سبب گردیده است اقتصاد آنها پویایی لازم را نداشته باشد. ما شاهد افول ارزش نفت برای غرب هستیم و چهبسا غرب خاورمیانه را با تمام مصیبتها و مشکلاتش رها سازد تا در منجلاب افراط گری، جنگهای فرقهای و مذهبی، دیکتاتوری و عقبماندگی دستوپا بزند.
۶- دیکتاتوری و نبود دموکراسی
گفته میشود ازلحاظ تاریخی، منطقهی خاورمیانه نسبت به دموکراسی نامهربان بوده است. تاریخ سیاسی و تاریخ حکومتها در منطقهی خاورمیانه بر اقتدارگرایی استوار بوده است. لذا مفهومی به نام دموکراسی در تاریخ فرهنگی و اجتماعی خاورمیانه سابقهی تاریخی ندارد. هنوز هم که هنوز است، پادشاهان در این منطقه¬ حکومت میکنند، رئیسان جمهور مادامالعمر با انتخابات صوری و بارأی بالای ۹۵ درصد انتخاب میشوند. مجالس عمدتاً تشریفاتی هستند، قوه قضائیه مستقل وجود ندارد. احزاب، مطبوعات و تلویزیون مستقل و آزاد وجود ندارد. حتی بهار عربی با تمام امیدهایی که در اول به وجود آورد، با رویکرد حاکمان مردم را در دوراهی انتخاب امنیت یا دمکراسی قرارداد. اقتصاد این کشورها نیز بیشتر دولتی و یا شبهدولتی است. با این رویه حاکم، شکوفایی فکری، ذهنی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و سیاسی بسیار بعید است.
نتیجهگیری
خاورمیانه اسیر افراط گری، دیکتاتوری، اقتصاد وابسته به نفت، تبعیض قومیتی – فرهنگی – مذهبی است. آیا برای خاورمیانه میتوان روزهای خوشی را تصور کرد و یا به قول دیوید فرامکین، نویسنده کتاب «صلحی برای پایان تمام صلحها» “خاورمیانه هیچ آیندهای ندارد.”
به نظر من، با این روند خاورمیانه آیندهای ندارد و چهبسا با افول ارزش نفت برای غرب و تأمین امنیت اسرائیل با مشغول شدن مسلمانان به جنگ با یکدیگر، غرب و آمریکا این منطقه را با مشکلاتش تنها بگذارد و نظارهگر افول بیشازپیش کشورهای اسلامی باشد. زمانی میتوان برای خاورمیانه آیندهای متصور شد که علمای مذهبی فرق مختلف اسلامی در کنار هم بنشینند و از تکفیر و طرد یکدیگر بپرهیزند، با بهرهگیری از فقه پویا راه را برای مدرن شدن جهان اسلام هموار سازند و با افراط گری مبارزه کنند. حاکمان دیکتاتور راه برای حضور مردم در قدرت و حکومت مردم بر مردم فراهم سازند. تمامیتخواهی فرهنگی، قومی و مذهبی به کنار زده شود و به پلورالیسم جامه عمل پوشانده شود. اقتصاد بازار آزاد و غیردولتی حمایت گردد.
آیدین صادقی