آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / نوشتار / حرکت ملی آزربایجان در مواجهه با استعمار جدید

حرکت ملی آزربایجان در مواجهه با استعمار جدید

حرکت ملی آزربایجان در مواجهه با استعمار جدید
28 می 2016 - 10:23
کد خبر: ۲۵۵۷۷
تحریریه آرازنیوز

استعمار و بهره کشی از ملت ها در همه دوره های تاریخی وجود داشته است و استعمارگرهمواره سعی داشته با روشهای مختلف استعمار گرانه خود ملتهای مظلوم را تحت مستعمره خود قراردهد. تا اینکه منافع استعماری خود را تامین بکند. استعمار یعنی سلطه تحمیلی گروهی تحت عنوانی برتری قومی، اجتماعی بر گروهی از مردم که از نظر فرهنگی ونژادی با آنها متفاوت است. منافع افتصادی یعنی دستیابی به مواد اولیه تولید کارخانجات صنعتی و یافتن بازار مصرف در خارج از کشور استعمارگر مهمترین انگیزه ای بود که موجب استعمار و استثمار ملل می شد. استعمار گران با استفاده از نیروی نظامی کشورهای فقیر و ضعیف را تحت سلطه خود درآورده و نوعی وابستگی های عمیقی را در این جوامع به وجود می آوردند. که این وابستگی ها، وابستگی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع مستعمره را شامل می شود.

e5b35eaebee774158e29321a98035450
ائلچین حاتمی

به این نوع استعمار استعمار آشکار یا کلاسیک گفته می شود که در آن چپاول و غارت تمام ثروت ها مادی و معنوی ملل تحت استعمار به طور واضح و آشکار است و مردم این مسأله را به وضوح مشاهده کرده احساس می کنند و پس ازمدتی با آمدن شرایط مناسب برای مبارزه با استعمار، احساسات ملت محکوم جریحه دار شده و علیه استعمار بپا خواسته و وطنشان را از یوغ استعمارگران نجات می دهند. در قرن بیستم با رشد روحیه استعمار ستیزی در بین ملل مستعمره و بروز جنبشهای استقلال خواهی تیشه بر ریشه استعمار کلاسیک زده شد. عوامل مهمی که نقش اساسی را در پیدایش وتوسعه نهضت های آزادیبخش بازی کرد، یکی دکترین ویلسون و دیگری ایدئولوژی کمونیست بود. دکترین ویلسون که مهمترین اندیشه سیاسی قرن گذشته است محرک و نیروی اصلی در نهضت های ضد استعماری بود که هدفش به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت برای ملل جهان بود که اعلام داشت ملل جهان از هر رنگ و نژاد حق دارند آزاد زندگی کنند و سرنوشت سیاسی و اقتصادی را که می خواهند برای خود انتخاب کنند، آزاد هستند. در نتیجه این مبارزات و نهضت های ضد استعمار گسترش یافت و تعداد کشورهای مستقل جهان به دهها برابر رسید. البته تعصبات مذهبی هم به این مبارزات ضد استعماری قوت بخشید. با زده شدن مُهر پایان بر سیاستهای استعماری کلاسیک وبا رشد روحیه استعمار ستیزی و افزایش سطح آگاهی مردم دنیا تئوری های استعمار کلاسیک دچارتغییراتی شد. استعمارگران در یافتند که با شیوه کهن استعمار و استثمار، دیگر نمی توانند به چپاول ملتها بپردازند. به همین خاطر شکل جدید استعمار یعنی نئوکلنیالیسم ”استعمار فرهنگی” رخ نمود که بیش از استعمار کلاسیک مهلک و ویرانگر بود که یکی از نمونه های بارز آن سیاستهای نژادپرستانه بکاررفته علیه ملیت های داخل ایران است.

نئوکلنیالیسم :

این نوع استعمار شکل تازه و روپوش دار استعمار و نیرنگ قرن بیستم می باشد که از طریق ازبین بردن فرهنگ، مدنیت و تفکر ملل وارد عمل می شود که می تواند مردم و نخبگان را براحتی فریب داده و مسیر تعلیم و تربیت و نحوه رشد، عقل و فهم اجتماع را در اختیار بگیرد وهماهنگ با منافع استعمار پرورش بدهد. این سیاست آنقدر در غارت ملت ها موفقیت آمیز است که این کار از دست ارتش های مدرن و حرفه ای دنیا ساخته نیست. در این نوع استعمار جامعه هویت خود را از دست می دهد و فاقد کنش تاریخی اصیل و از آن خود می باشد چون به دنبال هویتی دیگر کشیده می شود که دارای ویژگیهای متفاوت با آن می باشد. در چنین جامعه ای در مردم استعمار زده نوعی ترس، سرخوردگی و بی بند و باری بوجود می آید که باعث می شود مردم همیشه مدافع وضع موجود باشند و در مقابل هرگونه تغییری از جانب نخبگان و روشنفکران به نفع جامعه استعمار زده مقاومت کنند. این نوع استعمار در قرن بیستم به دو شیوه ظهور کرد یکی نئوکلنیالیسم خارجی و دیگری نئوکلنیالیسم داخلی بود.

نئوکلنیالیسم خارجی

نئوکلنیالیسم خارجی را در تحمیل فرهنگ و تمدن جهان غرب یا یک کشور بیگانه برکشورهایی که قبلا تحت استعمار آنها بودند می توان مشاهده کرد. در دهه های اخیر با گسترش جهانی شدن یا گلوبالیزاسیون ، ارتباطات و فن آوری اطلاعات بر شدت این نوع استعمار در تحمیل فرهنگ وتمدن جهان غرب افزوده شده است. ولی خوشبختانه بارشد ناسیونالیسم در ملل جهان و فرایند لوکالیزاسیون یا خاص گرایی فرهنگی، مقاومت در برابر تبلیغ و ترویج این فرهنگ زیاد شده است. این نوع نئوکلنیالیسم زیاد خطرناک نیست و برای کشوهایی که مردمی با ویژگی ملی گرایی مثبت دارند اثر ناچیزدارند. مردم چنین جوامعی سعی می کنند با بهره گیری از علوم و فنون غربی پیشرفت کنند و شاخص های توسعه خود را افزایش دهند.

کشورهایی با مردم دارای تفکر ناسیونالیستی مثبت همواره برای ارتقای کیفیت و کمیت شاخص های فردی و اجتماعی می اندیشند و همراه با آن از زبان، فرهنگ، هویت و عناصر ملی خود در برابر عوامل و تهدیدهای خارجی محافظت می کنند. به عنوان نمونه می توان کشورهای ژاپن، کره جنوبی، تایوان و مالزی را مثال زد.

نئوکلنیالیسم داخلی

این نوع استعمار را درکشورهایی می توان یافت که از ملیتهای مختلف تشکیل شده اندکه در اثر عواملی همچون اشتراکات مذهبی، متحدین ایدئولوژی و جبر تاریخی با هم زندگی می کنند. این عوامل باعث شده است قومی با استفاده از حمایت قدرت های بزرگ و استفاده ابزاری از این عوامل، بر دیگر قومیت ها در برهه ای از زمان تسلط یافته و آنها از تمامی امکانات و حقوق بشری محروم ساخته اند. این نوع استعمار را در شوروی سابق، چین، ایران، عراق و…. می توان مشاهده کرد.

نئوکلنیالیسم داخلی و آذربایجان جنوبی

بررسی ریشه های تاریخی

قبل از جنگ جهانی اول دولت مدرن به معنی واقعی اش در کشورهای شرقی وجود نداشت و حکومت ها بیشتر سلطنتی بودند. نبود ارتش منظم و قدرتمند باعث شده بود که سرمایه گذاری برای چپاول و استثمار منابع طبیعی این کشورها امنیت نداشته باشد. بنابراین به دولتی تمرکزگرا و توتالیتر تحت لوای یک فرهنگ و زبان نیاز بود که استعمار گران را برای رسیدن به اهداف خود یاری کند. به همین منظور دولتهای استعمارگر بخصوص انگلستان حکومت های قبیله ای یا سنتی راسرنگون کرده به جایش دولت های تمرکزگرای دیکتاتوری با ارتش منظم با تجهیزات غربی ها را نشاندند. آنها از ایجاد چنین دولت ها چندین اهداف دراز مدت داشتند :

الف – جلوگیری از نفوذ کمونیسم به منطقه خارمیانه و کشورهای آسیای جنوب شرقی و غیره

ب- جلوگیری از قدرت یافتن تشکلهای بنیادگرای مذهبی

ج- جلوگیری از قدرت یافتن جنبشهای ناسیونالیسم در این کشورها که با منافع استعمار در تضاد بودند.

هروقت هرکدام از این جنبش ها دست به مبارزه بر علیه استعمار می زد توسط حکومت دیکتاتوری دست نشانده سرکوب می شدند. درکشور چند ملیتی ایران هم انگلیسی ها رضا میرپنج را در حکومت نشاندند سیاست های انگلیسی رضاشاه در وهله اول یکسان سازی فرهنگی ملیت های داخل ایران بود. علت این امر را می توان به پیدایش جنبش های ناسیونالیستی پان ترکیسم، پان عربیسم و پان کردیسم و همچنین، رخنه کمونیسم و مبارزه گروه های سیاسی دیگر که امنیت و منافع استعمارگران را به خطر می انداخت، نسبت داد.

هدف از ایجاد دولت متمرکز توتالیتر حفظ منافع استعماری انگلیسیها و موقعیت و منافع قوم فارس بود تا اینکه بتواند بعنوان سدی در برابر نفوذ و گسترش این جنبش ها و همچنین تضعیف قومیت ها که بیشتر حامی این مبارزات بودند، ایجاد بکند.

سیاست های فاشیستی رژیم پهلوی منجر به نسل کشی فرهنگی شدید ملیت های داخل ایران گردید به خصوص ملت ترک آذربایجان که شدیدترین نسل کشی قرن را از زمان روی کار آمدن رضا خان به علت اشتراکات مذهبی وجبر تاریخی تابحال متحمل شده است.

نسل کشی فرهنگی ملت آذربایجان

قبل از رضا شاه اکثریت مردم آذربایجان همانند سایر مردم ساکن در منطقه جغرافیایی موسوم به ایران عامه بی سواد بودند. غرض از باسواد شدن، تن دردادن به یادگیری فرهنگ و زبان استعماری فارسی بود که بر میلیون ها ترک آذربایجانی تحمیل شد . این فرهنگ و زبان تحمیلی منجر به نسل کشی و استحاله ملتی گردید که دارای زبان و فرهنگ با جایگاه بالاتر، متنوع تر و گسترده تر در سطح جهان داشت.

ایدئولوژی استعماری شوونیسم فارس در حکم یک ایدئولوژی توجیه گر نژاد آریا به عنوان نژاد برتر و نژاد پاک بود که در حکم یک ایده ویرانگر و افیون ملت آذربایجان بوده است زیرا باعث از خود بیگانگی و تخدیر افکار و بردگی فکری این ملت شده است. این سیاستها بعد از به روی کارآمدن حکومت جمهوری اسلامی ایران نتنها تمام نشد، بلکه شدت بیشتری به خود گرفت. مبلغان این ایدئولوژی، نخبگان شئونیسم فارس و همچنین نخبگان خودباخته ترک آذربایجانی می باشد که با استفاده از تریبون های رسمی دولت مثل صدا و سیما، رسانه های گروهی، مدارس، دانشگاهها وکانونهای فرهنگی به نشر و ترویج زبان و فرهنگ فارسی و تخریب سایر هویت ها و فرهنگ ها می پردازند.

سیاست های یکسان سازی باعث پدیدارشدن یک آگاهی کاذب در بین توده مردم آذربایجان شده ونحوه رشد فکری مردم را هماهنگ و موازی با منافع استعماری حاکمیت فارس محور پرورش می دهد. در دنیا برای چنین سیاست های تبعیض نژادی و فرهنگی مثله ای نمی توان یافت و تا بحال خیلی کم دیده شده است.

مواردی که از طرف حاکمیت شوونیستی فارس محور در اثر سیاست های ژنوساید فرهنگی بر آذربایجان جنوبی تحمیل شده است. به شرح زیراست :

– ایجاد مدارس،دانشگاهها و کودکستانها به زبان فارسی و ممنوعیت شدید خواندن نوشتن زبان ترکی

– نابودی کتابهای منتشر شده به زبان ترکی و جلوگیری از انتشار کتب جدید

– گسترش مطبوعات سراسری و تیراژ سالیانه صدها هزارجلد کتاب به زبان فارسی و استفاده از امکانات مالی دولتی برای انتشار آنها

– تخریب و از بین بردن آثار تاریخی مثل ارک، مسجد کبود و گنبد سلطانیه

– ایجاد و گسترش روز افزون شبکه های تلویزیونی ورادیوئی به زبان فارسی به منظور نشر و گسترش فرهنگ و زبان فارسی

– تحریف و جعل تاریخ زبان و فرهنگ ملت ترک آذربایجان

– زمینه سازی مهاجرت برای مردم آذربایجان به مناطق فارس نشین با توسعه کارخانجات صنعتی و امکانات رفاهی و خدمات اجتماعی تا اینکه این ملت در داخل قوم فارس بهتر آسیمیله شوند.

– تحقیر همه جانبه ترکها هم در سطح ارگان های دولتی و اجتماع

– تغییر نام شهرها و تجزیه داخلی آذربایجان جنوبی به شش استان مختلف با نام های متفاوت با ایجاد مرزهای کاذب

– دستور رسمی برای ممنوعیت گذاشتن اسم ترکی برای کودکان آذربایجانی

– تبعید سیستماتیک نخبگان و متخصصین آذربایجانی به مناطق فارس نشین به خاطر استحاله شدن و بردگی به این قوم

– از بین بردن و زندانی کردن نخبگان سیاسی و مدنی ترک آذربایجانی

بردگی در استعمار جدید با بردگی در استعمار کلاسیک خیلی فرق دارد. در استعمار کلاسیک اسارت و بردگی ملت برای خود ملت معلوم و آَشکار است و ملت تحت استعمار نفرت شدیدی ازاستعمارگر داشته و دنبال فرصتی مناسب برای رهایی از استعمار می باشند، یعنی بردگی جسمانی است. ولی در استعمار جدید بردگی از لحاظ فکری است وقتی انسان از لحاظ فکری برده کسی یا ملتی شد تا آخر استقلال فردی نخواهد داشت و بردگی جسمی چنین فرد یا ملتی خیلی راحتتر است در این نوع بردگی نتنها ملت استعمار زده نفرتی در دل، فکر انتقام و عصیان از استعمارگر ندارند، بلکه به اعمال آنها خصوصیت انسانی بخشیده و به بردگی خود افتخار می ورزند. این بردگی فکری را در آذربایجان جنوبی می توان در تمام اقشار مردم تحت ستم مشاهده کرد. در اساطیر کهن ترکی به چنین فردی یاملتی مانقورت گفته می شود. “مانقورت یعنی برده ای ساکت بدون فکر، بدون زبان و بدون گوش شنوا علاوه بر اینکه برده است برای بردگی خود هم افتخارمی کند.”

همچنین نئوکلنیالیسم در آذربایجان زمینه را برای چپاول و غارت معادن و منابع طبیعی این دیار مظلوم مناسبتر کرده است. چون در اثر آسمیلاسیون، رشد عقل و شعور مردم در مسیری است که به چپاول و غارت استعمار گران مشروعیت می بخشد. نئوکلنیالیسم سرطان کشنده ملیت، انسانیت و استقلال انسانی فرد و جامعه است که رهایی چنین ملتی از این استعمار بسی دشوار است. نئوکلنیالیسم حاکمیت فارس محور ایران در جامعه آذربایجان چنان آشفتگی، گسستگیها و محرومیتهای عمیقی به وجود آورده است که آثار سنرژیستی آن”مجموع اثر چند عامل که وضعیت موجود را به شدت در جهت منافع استعماری پیش برده و تغییر می دهد،” روز به روز به صورت تصاعدی افزایش می یابد. در مبارزه با استعمار هم محدودیت چه نسبی باشد چه مطلق، مهم نیست فقط درک محرومیت توسط استعمار زده بخاطر مبارزه با استعمار مهم می باشد.

فرق مبارزه با نئوکلنیالیسم و کلنیالیسم در این مورد نهفته است که در مبارزه با نئوکلنیالیسم روشنفکران و نخبگان قومی باید یک پروسه ای دراز مدت و سیستماتیک را صرف بیداری و آگاهی ملت خود بکنند و عموم مردم را از وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود آگاه سازند. همچنین وجود ایدئولوژی ناسیونالیسم مثبت و هویت طلب ترک محور برای آگاهی ملی ترک های آذربایجانی به خاطر مبارزه برای تحصیل برابری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تغییر سیستم راسیستی حاکم در جهت تحقق حق تعیین سرنوشت ضروری است.

علاوه بر سایر منابع و امکانات جنبش استفاده درست و سیستماتیک از عوامل شتاب دهنده حرکت ملی آذربایجان نظیر اینترنت و شبکه های اجتماعی با در نظر گرفتن سایر عوامل از شروط لازم برای گسترش کلان، شکل گیری منظم جنبش ملی و تحول بنیادین آن هم در سطح داخلی و بین المللی می باشد.

ائلچین حاتمی

برگرفته از گونازتی‌وی

روی خط خبر