الگوهای رفتار سیاسی زنان- نسرین قوامی
باورهای عمومی همواره آگاهی کمتر سیاسی و بیتفاوتی نسبت به سیاست را به زنان نسبت دادهاند و بر گرایش زنان به احزاب راست و محافظهکار در صورت مشارکت تأکید داشتهاند. پژوهشهای اجتماعی انجام گرفته در این حوزه نیز در بسیاری موارد بر این باورهای عمومی صحه گذاشتهاند. مهمترین الگوهای رفتار سیاسی زنان که بر اساس پژوهشها مورد تأکید قرار گرفتهاند «پیروی زنان از شوهران در رفتار سیاسی»، «محافظهکاری زنان از نظر سیاسی»، «سنتگرایی زنان» و «سیاستگریزی زنان» بوده است.
بر اساس پژوهشهای بسیار، سیاست مشغلهای مردانه تلقی میشود و مشارکت زنان در سیاست مشارکتی مستقل نیست و تابع علائق مردانه است. زن و شوهرها معمولاً از احزاب و نامزدهای یکسانی حمایت میکنند و نگرشهای سیاسی یکسان به دلیل پیروی کامل زنان از شوهرانشان است. این وحدت نظر زن و شوهرها در امور سیاسی در نتیجه سلطه مردان در حوزه سیاسی دانسته شده است.
برخی پژوهشها دلایل تبعیت زنان از گرایشهای سیاسی شوهرانشان مورد بررسی قرار دادهاند؛ به عنوان نمونه بر اساس یکی از پژوهشها، دلایل گرایش سیاسی زنان به رأی شوهرانشان بنا بر اظهارات خود آنان «اعتماد به شوهر»، «اجتناب از مشاجره» و «همفکری» بیان شده است. یکی دیگر از پژوهشها چنین نتیجه گرفته است که زنان، شوهران خود را در امور سیاسی آگاهتر میدانند.
با وجود این که در پژوهشها، بر رفتار تبعی زنان از شوهرانشان در امور سیاسی توجه شده اما در عین حال بر گرایشهای محافظهکارانهتر زنان نسبت به مردان تأکید شده است و در واقع تمایل به نظرات سیاسی شوهران، هرچند که این نظرات غیر محافظهکارانه باشد، متضمن نوعی محافظهکاری قلمداد شده است. برخی پژوهشها نشان دادهاند که در تمام کشورهایی که اطلاعاتی از آنان در دست است، زنان بیش از مردان از احزاب محافظهکار حمایت کردهاند؛ رابطه میان تعلقات مذهبی, محافظهکاری و زن بودن در پژوهشهای مختلف مورد تأکید قرار گرفته است و برخی ریشه اصلی گرایش بیشتر زنان به احزاب محافظهکار را در در تعلقات مذهبی آنان جستجو کردهاند. با این حال استدلالهای متعددی، قطعیت چنین نظری درباره رفتار سیاسی زنان را نقض کردهاند و الگوی گرایش محافظهکارانه زنان مورد تأیید همهجانبه قرار نگرفته است. شواهد بسیاری در تناقض و یا تضاد با چنین نظری مورد تأیید قرار گرفتهاند و بر اساس پژوهشهای بسیاری نیز رابطه مستقیمی بین جنسیت و گرایش سیاسی مشاهده نشده و یا دست کم به تفاوت قابل ملاحظهای دیده نشده است.
یکی دیگر از الگوهای رفتار سیاسی زنان که در نتیجه پژوهشها مورد تأکید قرار گرفته سنتگرایی زنان در سیاست است؛ به این معنا که وفاداری نسبت به احزابی که به طور سنتی در قدرت بودهاند (چپ یا راست) و در نتیجه ثبات و تداوم در شیوه رأی دادن در بین زنان بسیار رایجتر بوده است و برای زنان، نوسان در عقاید سیاسی در مجموع ناخوشایندتر است تا برای مردان. با این حال در این زمینه نیز پژوهشهای زیادی چنین نظری را نقض کردهاند و یا نتایجی در نقطه مقابل آن گرفتهاند. برخی پژوهشها از سرسری بودن و بیثباتی زنان در گرایشهای حزبی سخن گفتهاند و این که زنان زودتر و راحتتر از مردها حزب خود را عوض میکنند. پژوهشهای دیگری نیز هیچ گونه ارتباط معناداری بین جنسیت و تغییر گرایش حزبی نیافتهاند.
سیاستگریزی زنان از دیگر الگوهای رفتار سیاسی زنان است که بر مبنای پژوهشها نتیجه گرفته شده است. میزان مشارکت زنان در انتخابات کمتر از مردها است و زنان در پژوهشهای بسیاری اعلام کردهاند که سیاست به زندگی آنها بیارتباط است. به نظر میرسد گرایش اصلی پژوهشهای موجود در این خصوص در جهت اثبات این نکته کلی است که زنان موجودات سیاسی نیستند و بیشتر به مسائل شخصی و خصوصی و یا اجتماعی علاقمندند. این پژوهشها استدلال کردهاند که زنان کمتر از مردها سیاسی شدهاند و زنان به سیاست دیدگاهی بیشتر اخلاقگرایانه دارند تا واقعبینانه و سیاست به معنای تعقیب منافع شخصی از طریق رقابت و ستیزه، مشغلهای مردانه تلقی میشود و زنان بر خلاف مردان به انگیزههای اخلاقی رأی میدهند و نه از روی نفعجویی و جاهطلبی. سایر الگوهای رفتار سیاسی زنان یعنی سنتگرایی و محافظهکاری زنان و پیروی از شوهران نیز در راستای همین تفکر کلی است. با این حال به نظر میرسد چنین نظراتی نیز بر اساس پژوهشهای محدودی بنا نهاده شده است و از قطعیت لازم برخوردار نیست.
به طور کلی به نظر میرسد باورهای عمومی درباره رفتارها و گرایشها سیاسی زنان از قطعیت چندانی برخوردار نیستند و پژوهشهای مؤید چنین باورهایی نیز به دلایلی از جمله جانبداری در تحقیق و یا عدم توجه به جوانب مختف مسئله و ریشهیابی دلایل، از دقت کافی برخوردار نیستند. با این حال چنین نظراتی بعضاً ریشه در واقعیات اجتماعی دارد؛ علاقه کمتر زنان به امور سیاسی، سطح دانش سیاسی پایینتر و مشارکت کمتر در وجوه مختلف زندگی سیاسی نسبت به مردان از جمله واقعیات رفتار سیاسی زنان است که در نتیجه پژوهشها به دست آمده است. بررسی و ریشهیابی این مسئله از دو منظر حائز اهمیت ویژه است. یکی جستجو در نوع و شیوه جامعهپذیری و تعلیم و تربیت زنان که اغلب این علت مورد تأکید و توجه بوده است. اما منظر دوم که گاه تا حدی مغفول واقع شده و تا حدی نادیده گرفته شده است ساخت قدرت سیاسی و نحوه سازماندهی آن در غیر سیاسی کردن زنان بوده است.
منابع
بشیریه، حسین (۱۳۸۵)؛ جامعهشناسی سیاسی، نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی؛ تهران: نشر نی