آزربایجان تاریخی و محدوده آن از نظر مورخین- مهندس حسن راشدی
یاقوت حموی: در میان شهرهای مشهور آزربایجان تبریز بزرگترین شهر و پایتخت فعلی آن است, در زمانهای قدیم پایتخت آزربایجان مراغه بوده است؛ خوی, سلماس, اورمو, اردبیل, مرند و . . . در ردیف شهرهای آزربایجان است. آزربایجان مملکت وسیع و دولت بزرگی است, اینجا سرزمین کوهستانی است. در این سرزمین قلعههای متعدد و باغهای بیشماری موجود است, من در هیچ جا به اندازه این سرزمین چشمه و رودخانه ندیدم. کسی که در این سرزمین سیاحت میکند نیازی به بر داشتن ظرف آب نمیبیند چرا که در همه جا آب در زیر پای او جاری است و این آب خنک, گوارا و سالم است.
از نظر تاریخی در مورد چگونگی نام آزربایجان در بین مورخین نظریات متفاوتی با توجه به معنا و مفهوم این نام وجود دارد, بعضی از مورخین این نام را بر گرفته از چهار کلمه ترکی «آذ, ار, بای, گان» که منتسب به قوم «آذ» یا «آس» است میدانند,[۱] بعضیها آنرا بر گرفته از نام حاکم آزربایجان در زمان حمله اسکندر مقدونی, «آتروپات» میپندارند و بعضیها هم این نام را در ارتباط با کلمه «آذر» (آتش در پارسی باستان) تصور میکنند؛ ولی آنچه که واقعیت دارد نام آزربایجان از قدیم الایام شامل نواحی شمالی و جنوبی رودخانه ارس میشده و این نام تنها پس از استقلال جمهوری آزربایجان در سال ۱۹۱۸ بر روی سرزمین شمالی ارس گذشته نشده است. این نام همواره در طول تاریخ علاوه بر قسمت جنوبی رود ارس, قسمت شمالی آن را نیز شامل میشده است.
گرچه در تاریخ ناحیه بین دو رود کُر و اَرَس«الران», «ارّان» و «آران» نامیده شده و در نوشته بعضی از مورخین نیز به تنهایی و به عنوان ایالت مستقل, از آن یاد شده است ولی این ناحیه همواره بخشی از آزربایجان بوده و چون منطقه نسبتاً گرمسیری هم هست در فرهنگ مردم آزربایجان «آران» به منطقه گرمسیر و غیرکوهستانی نیز گفته میشود.
عنایت اله رضا از مخالفین نام آزربایجان در شمال رود ارس در پیشگفتار کتاب « آزربایجان و اران» مینویسد:
«ماه ژوئن سال ۱۹۱۸ سران حزب مساوات, دولتی در قفقاز پدید آوردند و نام بخشی از سرزمین مذکور را که بر آن فرمان میراندند «جمهوری آزربایجان»نامیدند. حزب مساوات که عنوان اصلی آن «حزب دموکراتیک اسلامی مساوات» بود, به سال ۱۹۱۱ میلادی در شهر باکو تأسیس یافت. هدف این حزب ایجاد کشور اسلامی بزرگ و واحد تحت رهبری ترکان آسیای صغیر بود. حزب مذکور که از سیاست «پان تورکیستها» پیروی میکرد و طرفدار «وحدت» همه تورکی زبانان جهان در «ملتی واحد» بود, در ماه ژوئن سال ۱۹۱۷ به «حزب فدرالیستهای تورک» پیوست و با حزب مذکور کنگره ای متحد ترتیب داد. در نوامبر سال ۱۹۱۷ نخستین کنگره حزب مساواتیان قفقاز برگزار شد و از این پس «حزب دموکراتیک فدرالیستهای مساواتی تورک» نام گرفت.» حزب مذکور, در ماه ژوئن ۱۹۱۸ استقلال بخشی از قفقاز را, زیر عنوان «جمهوری مستقل آزربایجان» اعلام کرد. حال آنکه نام این سرزمین هیچوقت آزربایجان نبود. حدود دو سال بعد, در تاریخ بیست و هشتم ماه آوریل سال ۱۹۲۰ دولت مساوات ساقط و منقرض شد و بلشویکها قفقاز را به تصرف درآوردند و دوباره سرزمین مذکور ضمیمه خاک روسیه گردید. در این روزگار دولت روسیه شوروی بر سرزمین قفقاز فرمانروایی یافت. دولت جدید روسیه شوروی که هنوز در آن زمان نامِ «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» بر کشور خود ننهاده بود, نام آزربایجان را همچنان بر بخشی از قفقاز باقی نگاه داشت. پس از چندی «جمهوری آزربایجان» به نام «جمهوری سوسیالیستی آزربایجان» نامیده شد…
با گذاردن نام «آزربایجان» بر بخشی از قفقاز, اندیشه ای تازه نیز عنوان شد مبنی بر اینکه گویا «آزربایجان سرزمینی است دو نیم گشته که بخشی در شمال و بخشی در جنوب رود اراز نهاده شده است.» نخست در قفقاز و پس از آنگاه در ایران, تنی چند از شاعران, نویسندگان, از این جدایی ناله ها سر دادند و از روزگار, گلهها کردند…
برخی از مورخین و نویسندگان شوروی, در کتابها و نوشتههای خویش, این عنوانهای مجعول و نادرست را چندان بکار گرفتند که نسل جوان ما از راه درست منحرف شده و از حقیقت ماجرا دور و بیخبر مانده است.»[۲].
احمد کسروی هم در کتاب شهریاران گمنام مینویسد:
«شگفت است که آران را اکنون آزربایجان میخوانند. با آنکه آزربایجان یا آزربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوُی آران و بزرگتر و شناستر از آن میباشد و از دیرین زمان که آگاهی در دست هست همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچگاه نام آزربایجان بر اران گفته نشده است. ما تا کنون ندانستهایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود بر پا کرده میخواستند نامی نیز بر آنجا بگذراند برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده دست یغما به سوی آزربایگان دراز کردند؟! و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟ !»[۳].
در کتاب «آزربایجان و نغمههای تازه استعمارگران» هم راجع به نام آزربایجان چنین آمده است:
«…باین ترتیب سرزمینهای واقع در شمال رود اراز که مرز فعلی ایران و شوروی نیز بشمار میرود از سال ۱۸۲۸ میلادی رسماً ضمیمه امپراطوری روسیه شد. ولی چه در این تاریخ و چه قبل از آن هرگز سرزمینی که امروز از آن بنام آزربایجان شوروی یاد میشود چنین نامی نداشته است… برای نخستین بار نام «آزربایجان» در سال ۱۹۱۸ و به دنبال انقلاب در روسیه بر بخشی از سرزمینهای جنوبی قفقاز اطلاق شد…»[۴].
دکتر تورج اتابکی نیز مثل کسروی, عنایتاله رضا و کسرویستهای دیگر مرز شمالی آزربایجان را رود اراز دانسته در کتاب «آزربایجان در ایران معاصر» مینویسد:
«جغرافی نویسان مسلمان, آزربایجان را از جنوب به زنجان, از خاور به دیلمستان, طارم و گیلان, از باختر به فارسان یا وارادان محدود دانسته و رودخانه اراز را نیز مرز شمالی این منطقه شمردهاند. همچنانکه از این تعریف بر میآید منطقهای که امروزه جمهوری آزربایجان (یعنی جمهوری سوسیالیستی آزربایجان شوروی سابق) خوانده میشود جزء مرزهای جغرافیایی آزربایجان قدیم نبوده است.»[۵].
اغلب پانآریائیستها و ناسیونالیستهای افراطی فارس بر جدایی نام سرزمینی که در شمال رود اراز قرار دارد با سرزمینهایی که در جنوب این رود واقع است اصرار دارند, در حالیکه تاریخ واقعیتها را به گونهای دیگر بیان میکند!
به نظر میرسد زمانیکه در تاریخ, از آزربایجان و اران به عنوان دو ایالت جدا از هم یاد میشود, «آزربایجان» علاوه بر اینکه نام مملکت بزرگی را که از اراک و همدان و زنجان گرفته تا دربند قفقاز را شامل میشده و دو ولایت اران و شیروان هم در محدوده این مملکت قرار میگرفته است به نام ولایتی هم اتلاق میشده که شهرهای این ولایت در جنوب رود ارس قرار داشته و در بیشتر موارد شهرهای استانهای امروزی آزربایجان شرقی, آزربایجان غربی, اردبیل, زنجان, همدان, قزوین, مرکزی و قسمتی از استان تهران جزء این ولایت به حساب میآمده است؛ چنانچه در «برهان قاطع» در مورد رود اراز چنین آمده است: رودی است که بین آزربایجان و اران جاری است. ولی باز در همان کتاب در جلد اوّل صفحه ۹۶ آمده است: اران نام ولایتی است از آزربایجان که گنجه و بردعه از اعمال آن است.
از نوشتههای فوق چنین استنباط میگردد هنگامیکه از آزربایجان به عنوان ولایت یاد میشود, اران همسایه آزربایجان است, و هنگامیکه از آزربایجان به عنوان مملکت سخن به میان میآید «اران» ولایتی از ولایات مملکت آزربایجان به حساب میآید.
آنچه مسلم است در تاریخ هر جا نامی از اران به میان آمده اغلب به مناطق و شهرهایی اطلاق شده است که در بین دو رود کر و ارس قرار داشته و مناطق و شهرهای خارج از بین این دو رود, از جمله ایالات شیروان و موغان که قسمت مهم جمهوری آزربایجان فعلی را تشکیل میدهند و پایتخت کنونی آن باکو هم از شهرهای ایالت شیروان قدیم است جزء نواحی اران به حساب نمیآمده است. ابنحوقل (قرن چهارم هجری) که کشورهای اسلامی را از شرق تا غرب پیموده, در نقشهای «صوره ارمینیه و آزربایجان و الران» را یک جا کشیده, خاطر نشان ساخته است که «من اینها را یک اقلیم بر شمردم, تا آنجا که من دیدهام در تحت حکومت یک تن بوده است.»[۶]
همو مینویسد: « آزربایجان محدود است از طرف مشرق به جبال و دیلم [گیلان و مازندران] و غرب دریای خزر, و از طرف مغرب به حدود ارمن و اللان و اندکی از حدود جزیره [بینالنهرین], و از طرف شمال به اللان[۷] و جبال قبق (قفقاز) و از طرف جنوب به حدود عراق [اراک- خمین تا اصفهان] و اندکی از حدود جزیره».[۸]
پیداست که در اینجا ابن حوقل حتی آزربایجان را نه به عنوان یک مملکت, بلکه به عنوان یک ولایت به حساب آورده است که محدوده آن تا کوههای قفقاز و دربند ادامه داشته و مناطق شیروان و موغان (قسمت مهمی از جمهوری آزربایجان فعلی) را هم در بر میگرفته است!
وی سه ولایت آزربایجان و الران و ارمنیه را یک مملکت و یا یک سرزمین دانسته که حکومت آن در دست یک فرد بوده و ابنحوقل به مجموعه این سه ولایت نامی ننهاده و تنها آنها را «یک اقلیم» به حساب آورده است.
مقدسی, که اثر خود را حدود یک قرن پس از اصطخری و در حدود ۷۰ سال پس از «صوره الارض» و «حدودالعالم» و در حدود سال ۴۳۸ هـ ق تألیف کرده, سه خطه مورد بحث را مانند مؤلف یاد شده با هم آورده, متذکر شده است که «من این سرزمین (رحاب) را به سه حوزه بخش کردهام؛ نخستین آنها از بالای دریاچه, اران است؛ سپس ارمنیه و در پایان آزربایجان باشد.».
برای آن سه سرزمین نیز یک جا نام رحاب (فراخ) را برگزیده و درباره سبب گزینش خود در وصف آن منطقه چنین نوشته است: «چون سرزمین بزرگ و زیبا, پرمیوه و انگور بود شهرهایش مانند موقان, خلاط [شمال دریاچه وان] و تبریز همانند عراق دارای نرخ ارزان, درختان سردرهم کشیده, نهرهای روان, کوههای عسل, دشتهای آبادان, دمنهای پر از گوسفند میبود و من برایش نامی نیافتم که همه خورههایش را در بر گیرد؛ پس آنرا رحاب نامیدم. از سرزمینهای کشور اسلام است و دژ مسلمانان در برابر روم به شمار میآید. . . ».[۹]
در حالی که سایر مورخین از آن جمله یاقوت حموی سرزمینی را که در محدوده دو ولایت آزربایجان و اران قرار دارد, «مملکت آزربایجان»نامیده است.[۱۰] همین مورخ بعد از نام بردن از مملکت آزربایجان, پایتخت (دارالحکومه) آنرا که تبریز باشد معین کرده است؛[۱۱] در حالی که وقتی صحبت از شیروان و ارّان به میان آورده آنها را ولایت ارّان و شیروان نامیده و از شهرهای مهم آنها یاد کرده نه پایتخت و دارالحکومه آنها.[۱۲]
عنایتاله رضا نویسنده کتاب «آزربایجان و اران» که عضو حزب توده ایران و مخالف رژیم پهلوی بود در سال ۱۳۲۵ به شوروی گریخت و در دانشکده حزب کمونیست آن کشور به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۶ به کشور مائوئیستی چین رفته در آن کشور اقامت گزید, امّا به زندگی در کشور مائو و ایدئولوژی مائوئیستی نیز رضایت نداد و بار دیگر به شوروی برگشت. در نهایت دشمن رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۸ به ایران برگشت و به تدریس در دانشگاهها پرداخت!
وی در سال ۱۳۶۰ به نوشتن کتاب «آزربایجان و اران» اقدام نمود تا ثابت کند در طول تاریخ, اران منطقهای بوده است جدا از آزربایجان و نام آزربایجان هیچوقت شامل شمال رود اراز نبوده است ![۱۳]
وی در مورد نوشته یاقوت حموی در معجمالبلدان چنین نظر میدهد:
«یاقوت حموی که به سده هفتم هجری میزیسته در کتاب «معجمالبلدان» پیرامون اران چنین نوشته است «اران نامی است ایرانی, دارای سرزمینی فراخ و شهرهای بسیار که از آنها جنزه است و این همان است که مردم آن را گنجه گویند و بردعه و شمکور و بیلقان. میان آزربایجان و اران رودی است که آن را ارس گویند. آنچه در شمال و مغرب این رود نهاده است از آن اران و آنچه در سویجنوب قرار گرفته است از آن آزربایجان است.» از این نوشته به صراحت میتوان دریافت که آزربایجان در جنوب و اران در شمال رود ارس نهاده شده است و بدین روال معلوم میشود که سرزمین اران نام آزربایجان نداشته است.».[۱۴]
با توجه به این نوشته معلوم میگردد, عنایتاله رضا قسمتی را که به اهداف او نزدیک بوده از معجم البلدان یاقوت حموی انتخاب و با تحریف زیرکانه بر آن استناد کرده, و از قسمت دیگر معجم البلدان که مخالف اهداف وی است و «اران» در داخل خاک آذربایجان قید شده است حرفی به میان نیاورده و با بیاعتنایی از کنار آن گذشته است؟!
یاقوت حموی در قسمت دیگر معجم البلدان و چند صفحه بعد از سطوری که به وسیله عنایتاله رضا و با تحریف, نقل شده, سرحد آذربایجان را چنین قید کرده است:«…وحد اذربیجان برذعـه مشرقاً, الی ارزنجان مغرباً, و یتصل حدها من جهـه الشمال ببلاد الدیلم و الجیل و الطرم. . . »[۱۵]
(…سرحد آذربایجان در مشرق از بردعه [پائین رود کر و شمال رود ارس] شروع و در مغرب تا ارزنجان [از شهرهای ترکیه امروزی] میرسد. از شمال به بلاد دیلم, گیلان و طارم متصل است. . . ).[۱۶]
یاقوت حموی شهر بردعه را که در شمالیترین منطقه اران و زیر رود کُر و نزدیک کوههای قفقاز واقع است را «آخر آذربایجان» به حساب آورده است که دلیل بر نامیده شدن شهرهای شمال ارس تا نزدیکیهای کوه قفقاز از آن جمله مناطق اران (بین رود کُر ارس), و شهرهای جنوب رود ارس شامل استانهای آذربایجان شرقی, غربی, اردبیل و زنجان تا مرز دیلم و گیلان به نام « آذربایجان» است و متناقض با ادعای عنایت اله رضا!
عنایتاله رضا همچنین نوشته یاقوت حموی را در معجمالبلدان که «شرق» رود ارس را متعلق به آذربایجان دانسته نه جنوب آنرا, تحریف کرده و نوشته است: «…آنچه در سوی جنوب قرار گرفته است از آن آذربایجان است.»! در حالی که نوشته یاقوت چنین است:
«و بین آذربیجان و اران نهریقال له الرس کلما جاورهُ من ناحیه المغرب و الشمال نهر من اران و ماکان من جهـه المشرق فهو من آذربیجان.»[۱۷] (بین آذربایجان و اران رودی است که الرس [ارس] نامیده میشود, کلیه مناطق غرب و شمال این رود متعلق به ارّان و قسمت شرق آن مال آذربایجان است).
هدف عنایتاله رضا از تحریف این قسمت نوشته یاقوت حموی از آنجا ناشی میشود که, چون شرق رود ارس و قسمت مهمی از منطقه مغان در حال حاضر جزء خاک جمهوری آذربایجان است, وی خواسته است بگوید هیچ قسمتی از مناطق آذربایجانی که در معجمالبلدان بدان اشاره شده است. در داخل خاک جمهوری آذربایجان فعلی قرار ندارد!
عنایتاله رضا قسمت دیگر نوشته یاقوت حموی یعنی «اران نامی است ایرانی» را هم تحریف کرده است.
چه, یاقوت حموی نوشته است: «اران نام غیر عربی است»[۱۸] و ننوشته است نام ایرانی است. در حالیکه بعضی از مورخین معاصر نظر دادهاند که «اران» نام ترکی است, بعضی ها آنرا بر گرفته از زبانهای قدیمی و بومی منطقه قفقاز میدانند و بعضیها هم آنرا از منشاء ایرانی دانستهاند.[۱۹]
یاقوت حموی, در ادامه توضیح سرحد آذربایجان مینویسد: «…این [آذربایجان] مملکت بزرگی است. در میان شهرهای مشهور آذربایجان تبریز بزرگترین شهر و پایتخت فعلی آن است, در زمانهای قدیم پایتخت آذربایجان مراغه بوده است؛ خوی, سلماس, اورمو, اردبیل, مرند و . . . در ردیف شهرهای آذربایجان است. آذربایجان مملکت وسیع و دولت بزرگی است, اینجا سرزمین کوهستانی است. در این سرزمین قلعههای متعدد و باغهای بیشماری موجود است, من در هیچ جا به اندازه این سرزمین چشمه و رودخانه ندیدم. کسی که در این سرزمین سیاحت میکند نیازی به بر داشتن ظرف آب نمیبیند چرا که در همه جا آب در زیر پای او جاری است و این آب خنک, گوارا و سالم است.».[۲۰]
در همین کتاب وقتی صحبت از «ارّان» میشود چنین مینویسد:
«ارّان» نام ولایتی است وسیع, که شهرهای زیادی دارد از جمله این شهرها, جنزه است که مردم عادی آنرا «گنجه» مینامند. بردعه, شمکور و بیلقان از شهرهای آن است.».[۲۱]
یاقوت وقتی از شهر بردعه که در داخل ولایت اران و در منتها علیه شمال آن است سخن میگوید مینویسد:
«بردعه شهری است در انتهای خاک آذربایجان»[۲۲]
از این نوشته یاقوت چنین دریافت میشود در عین حالیکه «بردعه» جزء شهرهای ولایت اران است و در شمالیترین محدوده این ولایت قرار دارد, شهر سرحدی مملکت آذربایجان نیز هست. و این موضوع دلیل بر این حقیقت میباشد که ولایت ارّان علاوه بر اینکه همسایه ولایت آذربایجان است خود جزئی از مملکت آذربایجان و یکی از ولایات آن به شمار میرود!
اگر ولایت ارّان جزء مملکت آذربایجان به حساب نمیآمد و ولایتی جدا, هم طراز و همسایه آذربایجان محسوب میشد دلیلی نداشت که یاقوت حموی شهر بردعه را که در شمالترین قسمت ولایت ارّان است و از شهرهای این ولایت به حساب میآید آنرا «انتهای خاک آذربایجان» بشمارد! از طرف دیگر, اگر ولایت ارّان و شمالیترین شهر آن «بردعه» جزء خاک آذربایجان محسوب نمیشد باید شمالترین سرحد آذربایجان رودخانه ارس میشد نه شهر بردعه! همانطوریکه وقتی آذربایجان به عنوان یک ولایت و همسایه اران به حساب میآید یاقوت حموی رودخانه «الرس» (ارس) را به عنوان رود مرزی بین این دو ولایت معرفی میکند ولی وقتی آذربایجان به عنوان مملکت در نظر گرفته میشود ولایت اران در داخل و در محدوده این مملکت قرار میگیرد!
بدین صورت مشخص میشود: نام «آذربایجان» علاوه بر اینکه نام مملکتی بوده که ولایت اران و شیروان در داخل آن قرار داشته, نام ولایتی هم به حساب میآمده که شهرهای جنوبی رود ارس تا انتهای زنجان و همدان و حتی اراک از بلاد آن محسوب میشده است. همانطوریکه امروزه اصفهان, هم نام استان اصفهان را شامل میشود و هم مفهوم شهر اصفهان را میرساند؛ وقتی از استان اصفهان سخن به میان میآید علاوه بر شهر اصفهان منطقه وسیعی از شهرستانهای نجفآباد, شهرضا, کاشان, آباده, نائین و … هم جزء این محدوده است, ولی وقتی صحبت از شهر اصفهان میشود خود شهر اصفهان و حومه آن مورد نظر است که محدوده کوچکی دارد!
یاقوت حموی وقتی از شهر باکو و دربند (باب الباب- الباب) سخن به میان میآورد آنها را جزء شهرهای ولایت شیروان میشمارد نه جزء ولایت اران.
«باکویه. شهری است از ولایت شیروان از دایره دربند. در این مکان چاه نفت موجود است اجاره بهاء آن به هزار دینار میرسد, در کنار این چاه, چاه دیگری است که شبانه روز از آن نفت غلیظ و سفیدی که شبیه جیوه است فوران میکند, اجاره بها این چاه نیز مثل چاه اولی است.».[۲۳]
مطمئناً اران و شیروان در این زمان در عین حالی که دو ولایت با شهرها و مناطق خاص خود بودهاند, هر دو این ولایت جزء مملکت آذربایجان به حساب میآمدهاند که این مملکت, هم شهرهای شمالی و هم شهرهای قسمت جنوبی رود ارس را شامل میشده است و پایتخت و دارالحکومه آنهم شهر تبریز بوده است.
آذربایجان در آستانه حمله اعراب سرزمینهای بین همدان, زنجان, و دربند (در جمهوری خودمختار داغستان امروزی در شمال شرقی جمهوری آذربایجان) را شامل میشده است, چنانکه در تاریخ بلعمی در مقدمه «خبر گشادن آذربایگان و دربند خزران» حدود آن چنین ترسیم شده است:
«…اوّل حد از همدان درگیرند تا به اَبهَر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران, و بدین میانه اندر هر چه شهرها است همه را آذربایجان خوانند.». [۲۴]
ابن حوقل که شخصاً در آذربایجان سیاحت کرده, در نقشهای که از دریای خزر به دست داده, اراضی گسترده شده از دربند تا گیلان را زیر نام آذربایجان آورده است, همین ادعا را کتیبهای که مرزبان دولت ساسانی در دربند, در سال ۵۳۳ میلادی (اوایل سلطنت انوشیروان) بر دیوار قلعه آن منطقه حکّ کرده و در سال ۱۹۲۹ میلادی توسط روسها در دربند کشف گردیده و در آن, مردی به نام «بارزیوس», خود را «مدیر کل مالیه آذربایجان, معرفی کرده میگوید:
«از طرف انوشیروان مأموریت یافتم که در قسمت شمال دربند, قلاعی برای جلوگیری از هجوم قبایل شمالی به آذربایجان بوجود آورم.»[۲۵]
که معلوم میگردد قسمت جنوبی دربند, آذربایجان به حساب میآمده است.
ابنفقیه در اواخر قرن سوم هجری, حد آذربایجان را از مرز بردعه تا مرز زنجان دانسته است,[۲۶] وی میگوید: «بردعه شهر آران و آخر حدود آذربایجان است.»[۲۷]
محمدحسین خلف تبریزی اران را ولایتی از آذربایجان به شمار آورده که گنجه و بردعه از اعمال آن است.[۲۸]
«در یکی از نسخ ترجمه اثر اصطخری, در فصل تحت عنوان «مسافات آذربایجان» از مسافات بین بردع [در جمهوری آذربایجان] تا اردبیل و بالاتر از آن, از بردع تا دربند [در جمهوری خود مختار داغستان] و نیز بردع تا تفلیس [در جمهور گرجستان] و بردع تا دبیل [جمهوری ارمنستان امروزی] سخن رفته است.»[۲۹].
«یعقوبی در البلدان خود حدود آذربایجان را از زنجان تا ورثان و آن سوی ارس [شمال ارس] و از آن جمله شهرهای بیلقان و بردعه [در جنوب رود کُر] را آذربایجان علیا دانسته است.»[۳۰].
حمداله مستوفی مورخ نامی قرن هشتم هجری (۱۲۸۰-۱۳۴۹م) در کتاب نزهـه القلوب مینویسد:
«بلاد آذربایجان ۹ تومان است,[۳۱] بیست و هفت شهر دارد در بیشتر مناطق این مملکت هوا سرد و در بعضی مناطق ملایم است, حدودش با ایالات عراق عجم [شهر اراک فعلی و مناطق مرکزی ایران تا اصفهان], موغان, گرجستان, ارمن و کردستان پیوسته, طولش از باکو تا خلخال ۹۵ فرسخ, عرضش از بجروان [ از شهرهای قدیمی مغان ] تا سیپان [ شمال دریاچه وان ترکیه امروز] ۵۵ فرسخ میباشد.»[۳۲].
زینالمجالس و آثارالاول نیز عیناً کلمات حمداله مستوفی را نقل کرده[۳۳] و سر حد آذربایجان را از جنوب, عراق عجم, از غرب و جنوب غربی کردستان, و از شمال غربی گرجستان و ارمنستان و از شمال, موغان که احتمالاً موغان شیروان نزدیک دربند باشد را تأئید کرده است.
بنا به نوشته حمداله مستوفی در نزهـه القلوب, شهرهای آذربایجان عبارتند از: «تبریز, اوجان, . . . گرگر, نخجوان, اجنان, اردوباد و ماکویه.».[۳۴]
حمداله مستوفی نیز مثل یاقوت حموی شهرهائیکه در داخل ولایت اران و بین دو رود ارس و کر قرار دارد, از جمله نخجوان و اردوباد را جزء آذربایجان به حساب آورده است ضمن آنکه شهرهای ولایت شیروان را هم که «باکو» جزء آن ولایت است از شهرهای آذربایجان شمرده است.
مسعودی که در نیمه نخست قرن چهارم هجری میزیسته در کتاب «مروج الذهب» نوشته:
«الران من بلاد آذربایجان»[۳۵]( اران از شهرهای آذربایجان است).
در کتاب «بستان السیاحه» زینالعابدین شیروانی حدود آذربایجان چنین آمده است:
«. . . محدود است از طرف شمال به ولایت موغان و شیروان و جبال البرز[۳۶] و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به دیار خلخال و گیلان و طالش و دیلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان. . . »[۳۷]. در همین کتاب درباره اران آمده است: «. . . آن دیار, ما- بین ارس و کر واقع شده.».[۳۸]
«در دوره صفویه ایالت آذربایجان شامل چهار بیگلربیگی به مرکز تبریز بود, این بیگلربیگیها عبارت بودند از: بیگلربیگی تبریز, بیگلربیگی قرهباغ, چخور سعد و شیروان.
بیگلربیگی تبریز عبارت بود از قسمت اعظم استانهای کنونی آذربایجان شرقی[شامل استان اردبیل کنونی] و آذربایجان غربی, بعلاوه آستارا, تالش, زنجان, سلطانیه و منطقه قاپان (زنگه زور) که در واقع در ارمنستان [کنونی] میباشد. بیگلربیگی قره باغ شامل گنجه, بردع, برکشاط, لوری و جوانشیر. بیگلربیگی چخور سعد شامل ایروان, نخجوان, ماکو و بایزید. نهایتاً بیگلربیگی شیروان شامل باکو, شکی, قبه و سالیان میشد.».[۳۹]
بعد از مرگ نادرشاه آذربایجان کلاً به چند خاننشین مستقل تقسیم شده بوده, این خاننشینها عبارت بودند از: «قره باغ, شکی, گنجه, باکو, دربند, قوبا, نخجوان, ایروان, تبریز, اورمیه, اردبیل, تالش, خوی, ماکو و مراغه.»[۴۰] که این خاننشینها, هم شامل قسمت شمالی رود ارس میشد و هم شامل قسمت جنوبی این رودخانه.
شمسالدین سامی در ماده نظامی [گنجوی] قاموسالاعلام خود که در سال ۱۳۱۶ هـ ق (۱۸۹۸-۹ م) منشتر کرده زادگاه نظامی گنجوی را «قصبه گنجه آذربایجان» نوشته و بدین ترتیب شهر گنجه را که در جنوب رودخانه کر قرار دارد از شهرهای آذربایجان شمرده است.[۴۱]
میرزا کاظم بیگ آذربایجانی متولد شهر رشت که از استادان ادبیات ترکی, عربی و فارسی دانشگاه قازان و پترزبورگ بوده و در کتاب خود بنام «دستور زبان تطبیقی زبانهای ترکی» که در سال ۱۸۴۶ میلادی توسط دانشگاه قازان انتشار یافته زبان ترکی آذربایجانی را به دو لهجه آذربایجانی جنوبی و شمالی تقسیم کرده است.[۴۲]
مورخ معاصر دکتر رحیم رئیسنیا با اشاره به اثر ابناثیر و اینکه وی قسمت شمالی رودخانه ارس را آذربایجان نامیده است مینویسد:
ابناثیر هم حوادث سال ۴۲۱ هـ و در فصل «بیان غزوه فضلون کردی خزر را و ماجرای او» اران را جزوی از آذربایجان شمرده است:
«فضلون کردی بر بخشی از آذربایجان مستولی شده, آنرا تصرف کرده بود. و اتفاق چنین روی داد که در این سال به غزا به خزر تاخته, عدهای از مردم خزر را کشت و زنانشان را به اسارت گرفت و غنیمتی بسیار به دست آورد؛ همین که به بلده خود باز گردید, در حرکت کندی روا داشت. . . , به امید این که در این امر برتری خویش آشکار ساخته باشد و گمان میکرد که خزریان را سرکوب و بیچاره کرده و به کاری که در حقشان کرده, سرگرم نموده است. مردم خزر هم با شتاب و مجدانه به تعقیب وی پرداخته و او را در تنگنا گذاشته, زیاده بر ده هزار نفر از یاران او و داوطلبانی که به همراه او بودند کشتند و غنایمی را که گرفته بودند, مسترد داشته و باز پس گرفتند و اموال سپاهیان اسلامی را غنیمت گرفته باز گشتند.».[۴۳]
دکتر رئیسنیا با آوردن پاراگراف بالا اظهار داشته که:
«منظور از نقل چند سطر بالا از نوشته ابناثیر پاسخ گویی به کسروی است که به نقل از جمله نخست پاراگراف فوق. «ابن فضلون کرد تکهای از آذربایجان را داشت که بدانجا دست یافته و از آن خود کرده بود.»[۴۴] بر ابناثیر ایراد گرفته که نمیدانسته است ابنفضلون فرمانروای سراسر اران و بخش بزرگی از ارمنستان بوده و نه خداوند تکهای از آذربایجان. نوشته ابناثیر حاکی از این است که وی به درستی قلمرو دولت ابنفضلون را در جوار سرزمین خزران و در هر صورت در آن سوی ارس میدانسته و بنا بر این اران را بخشی از آذربایجان به شمار آورده است.»[۴۵].
در لغتنامه علامه دهخدا نیز در مورد تعدادی از شهرهائیکه امروزه در داخل جغرافیای سیاسی جمهوری آذربایجان قرار دارد و همچنین در مورد نام ولایت «اران» با استناد به مورخین و جغرافینویسان قرنهای گذشته چنین آمده است:
اران: اقلیمی است در آذربایجان… صاحب برهان قاطع گوید؛ ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آن است. گویند معدن طلا و نقره در آنجاست.
گنجه: شهری است مشهور مابین تبریز و شیروان (اصبح شروان است) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیهالرحمه از آنجاست (برهان) نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان [,] منسوب بدانجا را گنجوی گویند (انجمن آرا)… این شهر در قرون ۶ و ۵ میلادی بنا شده است. از قرن ۴ هجری (۱۳ میلادی) یکی از شهرهای مهم آذربایجان و مرکز تجارت و صنعت بود».
بردعه: برذعه, بردع از بلاد اران است (شرفنامه) شهری است در اقصای آذربایجان معرب برده دان زیرا که پادشاهی اسیران را آنجا گذاشته بود و گاهی بذال منقوطه (برذعه) نیز خوانند. (آنندراج), (قاموس), (ناظمالاطباء) رجوع به بردع شود.
نخچوان[نخجوان]: شهرکی است خرد [ از حدود آذربایجان] خرم و با نعمت و مرم و خواسته و بازرگانان بسیار و از وی زیلوهای قالی و غیره و شلوار بند و چوب بسیار خیزد (حدودالعالم) شهری است از اقلیم پنجم- آذر آبادگان از بناهای نرسیبن بهرام ساسانی که نخچوان لقب داشته.
اردوباد: شهری بر ساحل ارس بر مشرق جلفا, موضعی است در آذربایجان و باغستان زیاد دارد و غله و انگور و میوه آن نیکو و آب وی از کوههای قپان خیزد فاضل آن آب در ارس ریزد (نزهتالقلوب), (مرات البلدان) و مسقط الرس بعضی شعرا و علما بوده است (قاموس اعلام ترکی).
شیروان: نام شهری در آذربایگان. در روایات بانی آنرا انوشیروان دانستهاند. پس از ویرانی شماخی اصل و قاعده شیروانات بوده, سالها سلاطین شیروان شاهیه در آنجا پادشاهی داشتهاند و در اواخر صفویه انقراض یافتند خاقانی شیروانی « [کذا]» مداح منوچهر و مردمان بزرگ در هر فن از آنجا به ظهور آمدهاند. فخرالسالکین حاج زینالعابدین سیاح صاحب بستانالسیاحه (ت) و حدیقهالسیاحه از آنجاست.
اسناد بسیاری که نشان میدهد از زمانهای بسیار دیرین تا سال ۱۹۱۸ میلادی که اراضی شمالی رود ارس به صورت کشور مستقل با نام «جمهوری آذربایجان» درآمد, نام آذربایجان همواره دو بخش شمالی و جنوبی رود ارس از دربند (دمیر قاپو) در داغستان قفقاز در شمال, تا زنجان و همدان و اراک در جنوب را شامل میشده است و این نام تاریخی را نمیتوان از روی قسمت شمالی آذربایجان که در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ میلادی از قسمت جنوبی آن جدا گردیده ضمیمه خاک روسیه شد, برداشت.
گرچه به تصور بعضی از ناسیونالیستهای افراطی فارس, بهترین راه جهت غیر همنام کردن قسمت شمالی و جنوبی رود ارس این است که نام آذربایجان از قسمت جنوبی ارس برداشته شود همانطوریکه مناطق و شهرهای همدان، ساوه و زنجان در سالهای حاکمیت پهلوی از نام آذربایجان محروم گردید و در سال ۱۳۷۲ هم نام آذربایجان از روی قسمت مهم آن یعنی مناطقی که امروز در اسناد دولتی استان اردبیل نامیده میشود برداشته شد و شاید روزی تبریز و اورمیه هم از داشتن نام آذربایجان محروم شود! ولی هیچکدام از اینها چاره اصلی درد نیست و اتحاد واقعی, همدلی و زندگی مسالمت آمیز و دوستانه و برادرانه در ایران در کنار هم را برای هموطنان ترک و فارس و دیگر اقوام به ارمغان نمیآورد, تنها راه حلّ واقعی مسئله, شناخت حقوق فرهنگی- اقتصادی مساوی و برابر با هموطنان فارس زبان, برای حدود ۳۰ میلیون نفر از جمعیت ترک زبان کشور و تدریس زبان ترکی به عنوان دومین زبان رسمی کشور در کنار زبان فارسی در مدارس ابتدایی, راهنمایی, دبیرستان و دانشگاهها و قبول این واقعیت که «ایرانی بودن مساوی فارس بودن نیست و تمام ملل و اقوام کشور که در ایران زندگی میکنند ایرانی به حساب میآیند و هیچ قومی را ارجحیت و برتری بر دیگر اقوام ایرانی نیست» این در حالی است که استانها و مناطق غیر فارس کشور از رونق اقتصادی ضعیفی برخوردار است و کمترین سرمایه ملّی در این مناطق به کار گرفته میشود و استانهای آذربایجان مهاجر فرستترین استانهای کشور شده است[۴۶] و فرزندان آن از تحصیلکردههای دانشگاهی گرفته تا افرادی عادی برای پیدا کردن کار راهی استانهای تهران, اصفهان, فارس,کرمان, یزد و دیگر استانهایی میشوند که بیشترین سرمایهگذاری دولتی در آنها صورت میگیرد و روزبروز بر رونق اقتصادی آنها افزوده میشود!
منابع و توضیحات:
[۱]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیسنیا, جلد اول ص ۱۰۰.
[۲]- آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز), عنایتاله رضا, انتشارات ایران زمین, ۱۳۶۰, صص ۸- ۶.
[۳]- شهر یاران گمنام, احمد کسروی, تهران, انتشارات امیرکبیر, ۱۳۵۷, صص ۲۵۷- ۲۵۵.
[۴]- آذربایجان و نغمههای تازه استعمارگران, مهرداد آذری, انتشارات هفته, ۱۳۶۱. ص ۲۰.
[۵]- آذربایجان در ایران معاصر, دکتر تورج اتابکی, ترجمه محمد کریم اشراق, ۱۳۷۶ ص ۲۰.
[۶]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, جلد سوم, ۱۳۷۹, ص ۵۶۰/ صوره الارض, ص ۸۱.
[۷]- اللان جدا از الران (اران) است و به مناطقی در ماورای قفقاز اطلاق میشده است.
[۸]- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری, ص ۱۹ / ایران در صوره الارض, ص ۸۱.
[۹]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, جلد سوم, ص ۵۶۱/ احسن التقاسیم ص ۵۳۳.
[۱۰]- آذربایجان در موج خیز تاریخ, با مقدمه کاوه بیات, نشر شیرازه, ۱۳۷۹ ص ۱۰۲/ مرات البلدان ناصری, جلد اول ص ۱۹.
[۱۱]- – آذربایجان در موج خیز تاریخ, با مقدمه کاوه بیات, نشر شیرازه, ۱۳۷۹ ص ۱۰۲/ مرات البلدان ناصری, جلد اول ص ۱۹.
[۱۲]- آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور علی یار اوف, نشر دانشگاه آذربایجان, باکو ۱۹۸۹ صص ۱۶۵-۱۶۸ (ترجمهای از معجمالبلدان.)
[۱۳]- آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز), عنایتاله رضا, انتشارات ایران زمین, ۱۳۶۰, صص ۴۳-۴۶.
[۱۴]- آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز), عنایتاله رضا, انتشارات ایران زمین, ۱۳۶۰, ص ۴۳.
[۱۵]- زبان فارسی در آذربایجان, موقومات افشار, ۱۳۶۸ ص ۲۵۵/ اذربیجان چاپ لیدن (ا. ذ. ک)/ آذربایجان در سیر تاریخ ایران ص ۷۶/ معجمالبلدان, ص ۲۶۰.
[۱۶]- به نظر محمد جواد مشکور این جمله باید چنین باشد: «حد آذربایجان از شمال بردعه و از شرق بلاد دیلم و گیلان و از مغرب ارزنجان, از جنوب بلاد طارم است.» (روزنامه اطلاعات ۱۳۶۵/۵/۲۶ ص ۶).
[۱۷]- آذربایجان در ایران معاصر, دکتر تورج اتابکی, ترجمه محمد کریم اشراق, ص ۲۱/ به نقل از معجمالبلدان یاقوت حموی.
[۱۸]- آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور علی یار اوف, ص ۱۶۵.
[۱۹]- همان مأخذ ص ۱۶۸ (زیرنویس).
[۲۰]- – آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور علی یار اوف, ص ۱۶۵. به نقل از معجمالبلدان یاقوت حموی.
[۲۱]- همان کتاب همان صفحه.
[۲۲]- همان کتاب ص ۱۶۷/ آذربایجان در موج خیز تاریخ, مقدمه کاوه بیات, ص ۱۰۳/ مرات البلدان ص ۱۹۴.
[۲۳]- – آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور علی یار اوف, ص ۱۶۵-۱۶۶ / ترجمه ترکی آذربایجانی معجمالبلدان ص ۱۰۳.
[۲۴]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیسنیا, جلد سوم ۱۳۷۹ ص ۳۶۵/ تاریخ نامه, جلد یک, ص ۵۲۹.
[۲۵]- نام شهرها و وضع راههای آذربایجان در قرون نخستین اسلامی, دکتر حسین الیاری, نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز, تابستان ۱۳۶۳, شماره مسلسل ۱۳۲ ص ۹۳.
[۲۶]- ترجمه مختصر البلدان, ص ۱۲۸.
[۲۷]- آذربایجان در موج خیز تاریخ, مقدمه کاوه بیات, ص ۱۰۳, نشر شیرازه, ۱۳۷۹/ مرات البلدان ص ۱۹۴.
[۲۸]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران ص ۸۱/ برهان قاطع جلد یک ص ۹۶.
[۲۹]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, بخش اول, ص ۷۹/ مسالکالممالک, اصطخری ص ۱۶۰.
[۳۰]- همان کتاب, ص ۷۹/ البلدان ص ۴۶.
[۳۱]- به نظر پروفسور علیار اوف, تومان معنا و مفهوم ولایت داشته که در متون کتاب دده قورقود هم آمده است (آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار ص ۱۷۴).
[۳۲]- آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور. علییار اوف- باکو ۱۹۸۹- ص ۱۶۹ (ترجمه ترکی آذربایجانی نزهـه القلوب) / آذربایجان در موجخیز تاریخ صص ۱۰۲-۱۰۳ به نقل از نرهـه القلوب حمداله مستوفی/ آذربایجان در سیر تاریخ ایران- ص ۷۷/ نزههالقلوب ص ۸۵.
[۳۳]- آذربایجان در موج خیز تاریخ ص ۱۰۳/ آذربایجان در سیر تاریخ… ص ۷۷/ زینالمجالس ص ۷۷۷.
[۳۴]- نزهـه القلوب صص ۸۵ و ۱۰۲.
[۳۵]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیسنیا جلد سوم ص ۸۰/ مروج الذهب, مصر ۱۳۰۳ جلد یک, ص ۱۰۰/ مروجالذهب ترجمه فارسی جلد یک ص ۲۲۷.
[۳۶]- احتمالاٌّ این نام, «جبال قفقاز» باشد.
[۳۷]- آذربایجان در موج خیز تاریخ صص ۱۰۷-۱۰۶ (زیرنویس)/ کتاب «بستان السیاحه, زینالعابدین شیروانی, تهران, بیتا, انتشارات کتابخانه سنایی ص ۳۲».
[۳۸]- همان منبع همان صفحه.
[۳۹]- کتاب «ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز» تهران, ۱۳۷۳ ص ۵۱ مؤلفین: اکرم حسینپور, منیژه ترابزاده, فهیمه وزیری, فریبا شهیدی فر مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
[۴۰]- همان کتاب, صص ۵۱ و ۵۲.
[۴۱]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, ص ۸۳/ قاموس الاعلام ج ۶, ص ۴۵۸۹.
[۴۲]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیسنیا, جلد اول, ص ۸۴.
[۴۳]- آذربایجان در سیر تاریخ… جلد اول, ص ۸۱/ الکامل, ترجمه علی هاشمی حائری ج ۱۶.
[۴۴]- شهریاران گمنام ص ۲۵۳.
[۴۵]- آذربایجان در سیر تاریخ ایران, جلد اول ص۸۱.
[۴۶]- روزنامه «ایران» مورخ ۸۲/۶/۴ شماره ۲۵۶۲.
نویسنده: حسن راشدی – بخشی از کتاب: «ترکان و بررسی تاریخ ، زبان و هویت آنها در ایران»