ضرورت رفع تبعیضات قومی، برای جلوگیری از بحرانهای بزرگ
امروزه کشوری که تنها از یک قوم تشکیل شده باشد را به سختی میتوان یافت. چرا که بیش از هشتاد درصد کشورهای عضو سازمان ملل، دارای تنوع قومی و نژادیاند. ایران نیز کشوری است متشکل از اقوام مختلف با فرهنگها و زبانهای متنوع که همگی زیر سایه پرچم سه رنگ کشورمان گرد هم آمده و با تکیه بر اشتراکاتی (دینی، مذهبی و تاریخی) جامعهای واحد را تشکیل دادهاند. از این رو این کشور را میتوان رنگین کمانی از قومیتهای مختلف نظیر تُرک، فارس، عرب، لر، کرد، بلوچ و… خواند. یک رنگین کمان زمانی تشکیل و به اوج و کمال زیبایی میرسد که تمامی رنگهای آن به میزان برابر در کنار هم ایستاده و با حمایت یکدیگر قوس زیبای اتحاد و یکپارچگی را تشکیل دهند. تنوع قومی ایران نیز به مثابه یک رنگین کمان، زمانی زیبا و دلنشین جلوه میکند که تمامی ایرانیان در تشکیل آن سهمی برابر داشته و عدالت در معنای حقیقی کلمه زینت بخش آن باشد. در این جا عدالت را باید از دیدی گسترده و عام نگریست. عدالتی که برخورداری یکسان تمامی اقوام ایرانی از امکانات و خدمات را در متن قانون و اعمال و سیاستهای قوای سه گانه تضمین و راه را برای سهولت احقاق حقوق آنان فارغ از هرگونه محدودیت مغرضانه و پیامدی هموار سازد. داشتن ایرانی متحد و یکپارچه مستلزم آفرینش، ترویج و به کار بستن تفکر و اندیشه «همزیستی مسالمت آمیز» در لایههای گوناگون و طبقات مختلف جامعه است. کشور ما یک کشور استثنایی است پس قوانین، مقررات، هنجارها، کنشها، سیستمهای اداری، آموزشی، رسانهای و… آن نیز باید استثنایی باشند تا از بروز کوچکترین مشکلی که میتواند مقدمه ساز بحرانی بزرگ باشد جلوگیری به عمل آورند. تنوع قومی در عین حال که میتواند به عنوان یک تهدید جلوه کند (مانند بسیاری از کشورهای منطقه)، توانایی تبدیل به فرصتی منحصر به فرد جهت پیمودن راه ترقی و پیشرفت را نیز دارد. هنر واقعی تبدیل همان تهدید به فرصت است. اما آیا تاکنون توانستهایم این تبدیل مهم و حیاتی را به سرانجام رسانیده و نتیجه مطلوب را از آن کسب کنیم؟ آیا در ایران ارادهای برای بهره برداری از تنوع قومی وجود دارد؟ برای خلق یک فرصت از دل یک تهدید چه باید کرد و لازمه آن چیست؟ سوالاتی که در ادامه به دنبال پاسخهایی برای آنها خواهیم بود.
به طور کلی قوم، مردمی هستند که دارای وحدت زبان، کنش، بینش و منافع مشترک باشند و قومیت احساسی اجتماعی است که از اشتراک وطن، زبان، و وحدت تاریخی و آرمانها ناشی میشود. منازعات و تحولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… در ایران پیوند نزدیکی با تنوع قومی آن داشته و بحث از تبعات سیاسی قومیت و منازعات قومی در مرکز توجهات کنشگران سیاسی است. احساس وفاداری به گروه قومی، زادگاه و فرهنگ بومی و محلی در شرایطی اهمیت و پیامد سیاسی پیدا میکند که صف بندیهای سیاسی و اختلافات قومی یکدیگر را تشدید و تقویت کنند. گروههای قومی در ایران دارای شبکههای خویشاوندی، ساختار سیاسی – اجتماعی و فرهنگ و زبان خاص خویشند و خودشان را بر حسب چنان مقولاتی طبقهبندی میکنند و هویت میبخشند. از این رو تشدید اختلافات قومی، احتمال منازعات سیاسی میان اقوام و در نتیجه درگیر شدن کشور با هرج و مرج در دامنهای وسیع را افزایش میدهد. نابرابری در بهرهبرداری از منابع مختلف قدرت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… بر شدت منازعات قومی میافزاید و اصل اتحاد و همبستگی ملی ایرانیان را با تهدیدی جدی مواجه میسازد.
عدم توزیع یکسان و برابر اختیارات، امکانات و منابع در میان مناطق قومی و در نتیجه تقویت حس تبعیض و نابرابری، شکافهای موجود میان مرکز و قومیتها را بیش از پیش شکافده و عمقی وسیع بدان میبخشد. همچنین نادیده گرفتن مطالبات برخواسته از بطن جوامع قومی و حتی سرکوب آنها، اختلافات را تشدید، قطب بندیها را در کشور افزایش و دموکراسی چندقومی که تضمین کننده مشارکت سیاسی تمامی اقوام در نهاد حاکمیت و احقاق حقوق تمامی اقشار است را نقض میکند.
استیون لوکس در کتاب «قدرت: رویکردی رادیکال»، مفغول نهادن مطالبات و احتیاجات یک گروه (قومیت، اقلیت دینی و…) از سوی دولت یا حاکمیت را یکی از شیوههای اعمال قدرت قلمداد میکند. شیوهای که اصل برابری، عدالت و سهم مشترک از منابع ملی را زیر پا نهاده، و در کشورهایی با ترکیب جمعیتی ناهمگون و متشکل از اقوام و فرهنگهای کثیر، زمینه را برای شکلگیری منازعات قومی – سیاسی فراهم میآورد.
ارسطو نیز علت اصلی منازعه را در نابرابری و کوشش برای برابری یا برتری دانسته و میگوید: «کسانی که از دیگران فروترند (مورد ظلم واقع شدهاند)، خواهان برابری با ایشانند و آنان که با دیگران برابرند، در جست و جوی برتری هستند و از این جا منازعه و کشمکش در جامعه پدید میآید.»
به طور کلی چرایی و چگونگی بروز منازعات قومی را میتوان به چهار گروه ۱- واکنش به کاستیها، ۲- پدیده سیاسی، ۳- طبیعت بشر و ۴- توسعه نیافتگی تقسیم بندی نمود.
گرچه نمونههایی از برخوردهای قومی در برهههای مختلفی از تاریخ کشور قابل کنکاش و مشاهده است، اما میتوان ناسیونالیزم رادیکال آریایی ابداعی توسط رژیم پهلوی که بر پایه بزرگ نمایی هویت پارسی و نفی و نادیده گرفتن و حتی تلاش برای نابودی هویتهای دیگر نظیر تُرک استوار بود را آغاز دوران نوین شکل گیری و تشدید اختلافات قومیتی در کشور دانست. دورانی که در آن تاریخ حقیقی و راستین کشور جای خود را به جعلیات و تحریفات سفارشی از سوی دربار انگلیس داده و حکومت پهلوی با هدف دیکته کردن سیاست یکسان سازی فرهنگی به اقوام مختلف ایران، دست به ژینوساید فرهنگی زد. ژینوسایدی که ترکها، اعراب و دیگر اقوامی که از هزاران سال گذشته در این خاک زیسته، حکومت کرده و برای حراست از آن جان و مال خود را سد راه دشمنان ساختهاند، مهاجران بیتمدن و بیگانگان بیریشه جلوه داده و در تلاش بود تا میلیونها ایرانی غیرفارس زبان را در دیگ جوشان هویت زدایی و آسیمیلاسیون ذوب و تبدیل به موجودیتی با ویژگیهای فرهنگی، هویتی و زبانی مورد پسند درباریان پهلوی و امپریالیسم غربی نماید. ترغیب و تشویق روشنفکران و نویسندگانی چون احمد کسروی به خلق آثاری با موضوعیت پاکسازی هویت قومی ترک از ایران و آذری نامیدن آنان، ممنوعیت استفاده از زبان ترکی در محافل رسمی، کتاب سوزان بزرگ در آذربایجان و نابودی صدها جلد کتاب به زبان ترکی، تغییر اسامی ترکی به فارسی در مناطق جغرافیایی مختلف کشور و… تنها نمونهای کوچک از این نسل کشی فرهنگی – هویتی عظیم است.
جلال آل احمد نویسنده و روشنفکر معاصر در توصیف سیاستهای همانندسازی هویتی پهلوی در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» مینویسند: «اکنون چهل و چند سال است که تمام کوشش حکومت، نه تنها بر محدود کردن که بر محو کردن زبان ترکی است. آن را آذری نامیدند؛ زبان تحمیلی نامیدند؛ اسم شهرها و محلههای آذربایجان را عوض کردند؛ کارمند و سرباز تُرک را به نواحی فارس و به عکس فرستادند؛ اما هنوز که هنوز است، کوچکترین موفقیتی در از بین بردن زبان ترکی نداشتهایم.» از این نوشته کوتاه اما پرمعنی آل احمد به راحتی میتوان به اوج ترک ستیزی در دوران پهلوی و در عین حال شکست کلی این رژیم در رسیدن به اهداف شوم خود پی برد هرچند که موفقیتهایی نیز داشته است.
همین سیاست یکسان سازی پهلویها بود که منجر به آفرینش دو احساس متضاد مهتری و کهتری در میان دو قشر فارس و غیرفارس ایران و در نتیجه شکلگیری پدیدههایی ناهنجار نظیر جوکهای قومیتی، تمسخر لهجه، توهین و… در جامعه کشور شد. پدیدههایی که روز به روز بر خودبرتر بینی قومی خاص و احساس تبعیض و سرکوب در اقوام دیگر افزوده و در عین حال که بسیاری را از هویت اصیل و دیرین خود دور ساخت، منجر به شکلگیری و بسط احساسات ناسیونالیستی هویت طلب به عنوان نیروی مخالف موج هویت زدایی سانترال در مناطق قومی نظیر آذربایجان شد. پیدایش منازعات قومی در درون کشورها، حاصل گرایش به ناسیونالیسم نوین است که هم تقویت احساس همبستگی قومی اقلیتها و به حاشیه رانده شدهها را موجب شده و هم احساسات ناسیونالیستی قوم حاکم را تقویت کرده است. به عبارتی دیگر زمانی که موج ویران کننده هویت زدایی و یکسان سازی از سوی مرکز به سوی مناطق قومی گسیل داده میشود، امواجی دیگر در مخالفت با این موج بزرگ روانه مرکز شده و تداخل این امواج و زورآزمایی هریک در برابر دیگری، نتیجهای جز ایجاد هرج و مرج، بروز تنشهای قومی و سیاسی، ایجاد شکافهای عمیق میان دولت و ملت و در نتیجه تبدیل یکپارچگی به چندپارچگی در پی نخواهد داشت.
گرچه حکومت پهلوی با آن همه جنایات هولناک توسط اراده و تصمیم ملت ایران با رهبری پیامبرگونه امام خمینی (ره) از میان برداشته شد و انقلاب شکوهمند ۵۷، جمهوری اسلامی را برای ایرانیان به ارمغان آورد، اما متاسفانه و در نتیجه غفلت نهادهای حکومتی، اندیشه شوم آسیمیلاسیون پهلویستی همچنان به حیات ننگین خود ادامه داده و با نفوذی که در ساختار نظام سیاسی کشور به دست آورده و اندکی از قدرت نامشروع پیشین خود را حفظ نمود، از اختلاف افکنی در میان اقوام مختلف با هدف نابودی اتحاد و همبستگی ایرانیان غافل نشد چنان که در طول سالهای بعد از انقلاب نیز شاهد نمودهایی آشکار و واضح از تبعیض و نابرابری قومی در کشور با وجود تاکید صریح قانون اساسی و شریعت مقدس اسلام بر اصل برابری انسانها فارغ از تفاوتها بودیم. به طوری که یکی از اصول مهم قانون اساسی کشور یعنی اصل ۱۵ توسط دولتهای شکل گرفته در بعد از انقلاب به کل نادیده گرفته شده و مطالباتی نظیر تحصیل به زبان مادری مغفول ماندهاند.
با وجود آنکه اکنون در ایران دیگر شاهد تداوم اجرای الگوی همانندسازی فرهنگی به آن شکل آشکار و واضح دوران پهلوی نیستیم و به نسبت دوران قبل از انقلاب، اقوام ایرانی سهم بیشتری از حقوق شهروندی را تا حدودی کسب کردهاند، اما با این حال الگوی «تکثرگرایی نابرابر» جای الگوی ایدهآل «تکثرگرایی مساوات طلبانه» را اشغال نموده و هنوز شکافهای ایجاد شده میان مناطق قومی با مرکز از میان برداشته نشدهاند.
به عنوان نمونهای کوچک صرف میلیاردها تومان بودجه در قالب فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و بنیاد سعدی جهت حراست و ترویج زبان فارسی از سوی دولت و در نقطه مقابل آن بیتوجهی محض و آشکار به زبان ترکی به عنوان زبان مادری میلیونها ایرانی و عدم پاسخگویی به مطالبات مردم آذربایجان همچون درخواست تدریس زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها، تحصیل به زبان مادری، تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی، ایجاد شبکه تلویزیونی ترکی، توزیع عادلانه بودجه، اشتغالزایی در شهرهای آذربایجان و رفع بیکاری گسترده در این خطه و…، نشان از وجود و حضور تبعیضی سیستماتیک در ساختار قدرت کشور میباشد که زمینه را برای پیدایش و تقویت برخوردها و منازعات قومی آماده میسازد.
آنچه که در این میان و در خصوص زمینههای پیدایش منازعات قومی در ایران بیشتر به چشم خورده و مهم جلوه میکند، توهینها و تمسخرهای صورت گرفته از سوی تریبونها و رسانههای رسمی و ملی کشور علیه اقوام میباشد که آخرین و یکی از بارزترین نمونههای آن اهانت برنامه فیتیله به ترک تباران ایرانی است. اهانتی که با وجود پیش زمینه احساس تبعیض اعمال شده از سوی مرکز علیه آذربایجان، به عنوان جرقهای، آتش بحران قومی در کشور را بار دیگر شعلهور ساخت تا کشور و به خصوص شهرهای تُرک نشینی چون اورمیه، تبریز، زنجان، اردبیل، قم، شیراز و حتی تهران همچون سال ۸۵ یک هفته پر التهاب آمیخته با اعتراضات گسترده خیابانی را تجربه کنند. اعتراضاتی که در آن مردم علاوه بر اینکه خشم و انزجار خویش از توهین هتاکان به هویت و کیستی خود را به نمایش گذاشتند، بلکه از آن به عنوان تریبونی جهت مطرح ساختن مطالبات خود نیز بهره برده و شعارهایی با همین مضمون یک صدا سردادند که «تورک دیلینده مدرسه» (تحصیل به زبان مادری)، «تورک دیلی رسمی اولسون» (رسمی شدن زبان ترکی)، «هارای هارای من تورکم» (نفی تئوری دروغین آذری و تاکید بر هویت قومی ترکی) و… از بارزترین آنها میباشند. هرچند که عدهای نیز در تفکر سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده و ایجاد فتنه و آشوب در این خطه از ایران اسلامی بودند که با تلاش و درایت مردم آگاه آذربایجان سرشان بیکلاه ماند و صد البته این نخستین بار نبود که رسانه ملی تبدیل به تریبونی برای به سخره گرفتن و سرکوب شخصیتی ترکهای ایرانی میشد بلکه متاسفانه بارها و بارها شاهد تکرار چنین اقدام نابخردانه و مغرضانهای بودهایم.
باید قبول کرد که امروزه هویتهای قومی در ایران با سرعتی شگرف خود را مطرح میسازند. این هویتها، تاریخ پنهان خود را باز مییابند و آن را از آخر به اول روایت میکنند. آنها دریافتهاند که تاریخی دارند و میتوانند آن را بازگو کنند، چرا که هیچ وقت فرصت روایت تاریخ خود را نداشتهاند؛ هویتهای حاشیهای، در تلاش برای یافتن ریشههای خود در پی کسب جایگاهی برای خود، از طریق بیان تاریخ پنهان خود هستند. حرکت قومیتها در ایران نشان میدهد که قومیتها به طرف بازیابی ریشه خود حرکت کرده و برای بازسازی و احیای مجدد فرهنگ اصلی خود، از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند، از این رو، نقش دولت و حاکمیت، بیش از هر زمان دیگری روشنتر و مشخصتر میشود.
با توجه به کثرت اقوام در ایران و تلاش آنان برای بازیابی هویت خود و وجود برخی سیاستها و جریانهای مخالف با چنین تلاشهایی، شکلگیری منازعات قومی که میتواند کشور را تا مرز بحرانی غیرقابل برگشت پیش برده و با خطرات بسیار جدی مواجه سازد دور از انتظار نبوده و نیست. ماجرای فیتیله و اعتراضات گسترده شکل گرفته در پی آن و مطالبات مطرح شده در این اعتراضات از سوی مردم آذربایجان و سایر نواحی تُرکنشین ایران، حاوی پیامی مهم برای ما بود. «ضرورت رفع تبعیضات و نابرابریهای موجود در میان اقوام مختلف کشور جهت جلوگیری از شکلگیری بحرانهای بزرگ»! و این میسر نمیشود جز با تکیه بر چند اصل زیر:
۱-کنار گذاشتن احساسات و سیاستهای ناسیونالیستی رادیکال پارسی – آریایی (پانفارسیسم؛ محصول شوم خاندان پهلوی به سفارش دولت انگلستان) از تمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی کشور.
۲-قبول این حقیقت که ایران نه کشوری تک قومی بلکه متشکل از اقوام مختلفی بوده و احترام به هویت قومی و زبانی آنان از لازمههای همزیستی مسالمت آمیز در کشور است.
۳-برداشتن پنبه از گوش و شنیدن صدای مطالبهگری اقوام ایرانی و به خصوص ترکها که خواستههای بر حق، قانونی و ابتدائی خود را فریاد میزنند.
۴-تلاش و اهتمام جدی برای برآورده ساختن انتظارات اقوام علیالخصوص ترکها همچون اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی و تدریس زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها، تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی، ایجاد شبکه تلویزیونی سراسری به زبان ترکی، توقف خروج صدها تن مواد معدنی از دل طبیعت آذربایجان به سوی کارخانجات اصفهان و دیگر شهرهای مرکزی کشور و…
۵-توقف مارک زنیهای بیمورد (پانترک، تجزیه طلب و…) به آن دسته از فعالین فرهنگی که تنها خواستار تحقق مطالبات و حقوق قومی خود در چهارچوب قوانین کشور میباشند.
۶-و…
باشد که از اندوختهها و تجربیات فراوان خود از بحرانهای قومی دور و نزدیک کشور درس عبرت گرفته، و با پایان دادن به سالها سیاست بیتوجهی در قبال مطالبات اقوام مختلف ایران، به سلطه تک قومی در کشور خاتمه داده و دموکراسی چندقومی را در معنای حقیقی کلمه جایگزین آن ساخته و به اجرا درآوریم.
منتشره در شماره ۱۸۱ نشریه دعوت
نویسنده : رضا اصغری
برگرفته از دورنانیوز