مصاحبه اختصاصی آرازنیوز با خواننده جوان و موفق آزربایجانی خانم ”سارا کُرال”
خانم ”سارا کُرال ”در ابتدا از شما به دلیل اینکه وقت با ارزشتان را در اختیار ما و خوانندگان محترم سایت آرازنیوز قرار دادهاید تشکر میکنیم.
۱- لطفا جهت آشنایی با شما کمی از خودتان برای ما بنویسید.
سلام مخاطبین عزیزم؛ من سارا کُرال (احمدیان) متولد تابستان ۱۹۹۲ از شهر تبریز هستم. کوچکترین عضو خانوادهای دِگراندیش، روشن و هنرمند. معمولاً ما انسانها فکر میکنیم باید تبدیل به شخص مهمی شویم. بعد از تحمل رنج و اضطرابِ بسیار به جایی میرسیم که جامعه از ما انتظارش را داشت و همهی انرژیمان صرف از یاد بُردن خودِ حقیقیامان میشود. این که دنبالِ شناختنِ خودت باشی خیلی سختتر از تقلید و سازگاریست. ممکن است کسی تأئیدت نکند، تازه مسخرهات هم بکند ولی موفق به کشف گنج بزرگی میشوی؛ «خودت»!!!
۲- کار موزیک و فعالیت حرفه یتان را از چه زمانی شروع کردهاید؟
از وقتی خودم را شناختم، متوجه شدم هنر راهِ زیباییست برای آرام کردن یک روح سرکِش، برای شاد کردنِ مردمی غمگین، برای مبارزه با دنیایی بیرحم و جنگپرست. اولین قدمهای هنریام را در ۵سالگی با رقص شروع کردم و پس از آن من تسلیم هنر بودم…بدون هیچ درنگ و چشمداشتی، دستهایم، صدایم، کل وجودم را در اختیارِ شعور هنریام قرار دادم. پدر و مادرم اولین استادانم در زمینهی آواز بودند و مشغول فرا گرفتن سازهای پیانو و ویولن بودم. در سن ۱۳سالگی نوشتن ترانههایم را شروع کردم. همگام با هنر موسیقی در زمینهی تئاترِ موزیکال هم فعالیت میکردم و سناریوهای متنوعی نوشتهام. در سال ۲۰۰۹ یکی از کتابهایم با مضمون طنز اجتماعی در سوئد به چاپ رسید. ورود به آکادمی موسیقی باکو و تشویق اساتید بینظیر آذربایجان شمالی باعث شد جسارتم را بازیابم و وارد عرصهی هنرهای نمایشی شوم.
۳- آیا از حمایت خانواده برخوردار بودید و نظر شما در خصوص نقش حمایتی خانواده در شکوفایی استعدادهای فرزندانشان چه میباشد؟
خانوادهام، نه تنها حامیانم بلکه رفیق و همسنگرانم بودند. به خانوادهام افتخار میکنم که از من یک سازشکار و فرصتطلب نساختند و تحریفم نکردند. مجبور بودند صبورانه به تماشای دردهایم بنشینند ولی آنها میدانستند که سیلِ جاری با وجود تمامیِ دردها، روزی قطرههایش را تسلیم اقیانوس میکند. بله حمایت و اعتماد خانواده خیلی مهم است. همانطور که «سید جعفرپیشهوری» گفته؛ اصلاح و آبادانی را ابتدا از خود، از خانه و خانواده، از شهر خود، از خاک خود آغاز کنید. بعد از این استقلال و آبادانیست که میتوان برای مردم دنیا مفید واقع شد.
۴- کمی از اجرای موففقتان در مسابقه ”او سس ترکیه” بنویسید و چه انتظاری از مردم آزربایجان جنوبی دارید؟
از کودکی برایم جالب بود که هنرمند مورد علاقهام «جِم کاراجا» که از خانوادهای آذربایجانی بود موفق به ایجاد سبکهای زیبایی در ترکیه شده. در این کشور برای سبکها و ایدههای جدید زمینه، نسبتاً فراهم است. دلیل ورودم به مسابقه این بود.
این باعث افتخار من است که صدای ملت آذربایجان جنوبی باشم. وقار و هنردوستیِ ملت آذربایجانجنوبی به من دلگرمی میدهد تا در برابر تهدیدها و قضاوتهای بیرحمانه صبور باشم. دردِ مشترک من و مردم آذربایجانجنوبی این است: ما خواهان انقراض تفکری هستیم که سالهاست از پشت رسانهها ما را مورد اهانت قرار داده! تفکری که غرور و فرهنگمان را به سُخره گرفته. خواهان سینما و تئاتر به زبان مادری هستیم. عدهای از مردم بیچاره در اثر تحقیرهای روانی، خود را باختهاند و از من میخواهند ترک بودنم را پنهان کنم. من مردم جهان را آنگونه که هستند دوست دارم. دوستان، شما هم ما را اینگونه بپذیرید و ناآگاهانه حامیِ این ذهنیتِ نژادپرستانه که سالهاست ترکهای آذربایجانجنوبی و یا سایر ملتها را مورد سِتم قرار داده، نباشید.
۵- مهمترین مشکلات جوانان و بویژه زن آزربایجانی از دید شما چه میباشد و چگونه میتوان از سد آن مشکلات عبور کرد؟
ما در بستر مشکلات به دنیا چشم گشودیم ولی استعداد شاد زیستن نجاتمان داد. بحرانهای اقتصادی، ترس و فشارهای اجتماعی، ناامنی! عدم صلاحیت نظام آموزشوپرورش، استثمار، تهدید، تحقیر…تبعیضهای جنسی، تبعیضهای نژادی، سلب آزادیهای فردی و هزاران مشکل دیگر میتوان از جامعهی بیمارمان نام برد در حالی که تنها یک مورد برای از پا درآوردن انسان کافیست. ما میتوانیم بخشی از این جامعهی ویران نباشیم و تربیتش را که بر اساس کینهورزیست نپذیریم. اگر هنر عشق ورزیدن را فراموش نکنیم گلهایی استثنائی خواهیمبود؛ نیلوفران آبی.
۶- چه برنامه هایی برای پیشرفت بیشتر در آینده مد نظرتان میباشد؟
اولین هدفم تهیهی آلبومیست از ترانههایم. از یکسو مایلم نمونههای هنری تکمیل شدهام را مثل فیلمنامهها و موسیقیها با انسانها تقسیم کنم و سوی دیگر آفریدن اثرهای جدید برایم بسیار خوشآیند است. سفر کردن را دوست دارم. با سفر کردن تجربههای زیبایی میآموزم. من یک پرندهی مهاجر هستم.
۷- مهمترین آرزوی شما چیست؟
هرگاه به صحنه قدم میگذارم، هرگاه هنری اجرا میکنم به چشمهای دخترکی خیره میشوم که از کلمهی نمیتوانی! بیزار است. من صدای آوازم را بلندتر میکنم تا صدای ناامیدی در گوشهایش بیاثر شود. او آرزوی من است. صدای من صدای اوست و صدای او، صدای من خواهد بود