آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / نوشتار / کیملیک

کیملیک

کیملیک
22 سپتامبر 2015 - 15:54
کد خبر: ۱۸۸۵۳
تحریریه آرازنیوز

اسماعیل رنجپور

قبل از وارد شدن به موضوع “کیملیک” توضیح معنای لغوی آن در زبان ترکی و معادل آن در فارسی خالی از فایده نیست. در زبان ترکی “کیملیک” هم بصورت فعل و هم بصورت صفت مورد استفاده قرار میگیرد. در ترکی ترکیه “کیملیک” به صورت اسم به معنی ” شناسنامه و پاسپورت ” هم به کار برده میشود. فعل ” کیملیک” و “وارلیق” تنها افعال بیقاعده در زبان ترکی هسستند که از نظر معنی هم بسیار بهم نزدیکند و معنای ثروت مادی و معنوی را نیز میرسا نند.کلمه مترادف “کیملیک” در زبان فارسی “کیستی” است که از فعل هستن+که ساخته میشود. یعنی “کی هستن و یا کی بودن ” کلمه کیستی نیز مثل بسیاری ازکلمات فارسی ترکیبی و قایم به ذات نیست. در زبان فارسی به جای کلمه ” کیستی ” از کلمه عربی “هویت” استفاده میشود.

در اینجا لازم است کلمه دیگری را نیز که به مقاله من (میلی کیملیک – هویت ملی ) مربوط میشود توضیح دهم. کلمه مورد نظر من لغت “ملیت” است که این اواخر در متن های سیاسی و اجتماعی همه جا بکار برده میشود. اولا لغت به ظاهر عربی “ملیت” در زبان عربی وجود خارجی ندارد. لغت ساخته شده “ملیت” مثل کلمه “انسانیت” عربی در ساختار زبان فارسی نیز صف است. این کلمه اختراع شده در متون نوشتاری و گفتاری بخصوص سیاسی تحریف شده و بصورت اسم جمع بکار برده میشود.

در متنهای سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر برای بکار نبردن این جمله درست داخل پارانتز( ایران کشوری است که در آن ملت های مختلفی زندگی می کنند ) کلمه عربی ملت را تحریف کرده و می نویسند ( ایران کشوری دارای ملیت های مختلفی است.)

در اینجا صفت را به جای اسم به کار برده جمع می بندند تا اینکه از تبعات بکار بردن کلمه ملت شانه خالی کنند. برای روشن شدن این تحریف آشکارمثالی می نویسم. جمله { دنیا محل زندگی انسانهای مختلفی است.} از نظر دستور زبان جمله درستی است . ولی اگر بنویسیم ( دنیا محل زندگی انسانیت های مختلفی است.) از نظر دستور زبان فارسی درست نیست.

موضوع اصلی و سوال بر انگیز این است که چرا این همه اصرار در بکار بردن این جملات تحریف و دستکاری شده عمدی دارند ؟ ( اصرار آقای نوری اعلا در برنامه تلوزیونی گوناز ) بعضی محافل کلمات را مثل ابزار تولید صنعتی برای کار برد و سو استفاده مشخصی ساخته و به کار می برند. کلمه “ملیت ” نیز یکی از کلمات و حربه های سیاسی تولید شده در کارخانه سیاست مداران و روشن فکران ملت حاکم بر علیه ملت های محکوم در جغرافیایی به اسم ایران است. کلمه “ملیت” به عنوان کالای سیاسی تولید شده که امروز به معنای خاص بکار برده میشود قدمت بیشتر از چهل سال ندارد که در گذشته بصورت صفت بکار می رفت. کلمه ملیت از ترجمه انگلیسی Sub nation

تولید گردیده که به معنی “زیر ملت ” ترجمه شده است که همان معنی “ملتک”را می دهد . با استفاده ملیت به جای ملت می خواهند از تبعات استفاده از کلمه ملت به زعم خود شانه خالی کنند. چرا که جامعه جهانی برای ملت ها حق و حقوقی قایل هستند که قوم و ملیت از این حق و حقوق بی بهره است. ساختار این کلمه یعنی “ملیت” مثل لغط عربی “انسانیت “به ظاهر عربی است ولی مثل کلمه ” آدمیت ” که ماسونهای ایرانی اواخر قرن نوزدهم تولید کردند در مغازه هیچ عطار عربی پیدا نمی شود. اعراب با شنیدن این کلمات شاخ در می آورند. متاسفانه موضوع را چنان زیرکانه در گراماتیک دست کاری کرده‌اند و جا انداخته اند که هویت طلبان ملتهای غیر فارس نیز از این کلمه دست کاری شده در نوشته ها و گفتار خویش استفاده می کنند.در ادامه باید خاطر نشان کنم موضوع مورد بحث من هویت ملی در چهار چوب( ممالک محروسه ایران) است و ربطی به هویت دینی که گستره‌ای فراملی است و به حوزه به مراتب بزرگتری مربوط میشود ندارد. همچنان بحث من در مورد جایگاه طبقاتی انسانها که عده‌ای به غلط هویت طبقاتی می نامند نیز نیست. کیملیک از مقوله تفاوت ها است و تفاوتها بدون مقایسه امکان پذیر نیستند و با مقایسه است که تفاوتهای مختلفی مانند تفاوتهای جنسی- تفاوت ظاهری (رنگ پوست)- تفاوتهای مذهبی- تفاوتهای ملی(زبان-وطن-فرهنگ-آداب و رسوم و تاریخ مشترک ) آشکار میشود. یکی از دلایل کشمکش های سیاسی و ملی که در مواقعی تبدیل به در گیری میشود عدم پذیرش گوناگونی و ترس از وجود تفاوت ها در جوامع انسانی است. آنهایی که تفاوتها را نمی پذیرند عموما قدرت سیاسی را در دست دارند و با پذیرش گوناگونی از قدرت آنها کاسته میشود و بین مردمی با هویت های مختلف تقسیم می گردد.حتی آنها برای ماندن در قدرت دست به خشونت و کشتار نیز می زنندو ما اکنون تبعات آن را در ایران و کشورهای پیرامون آن را به عینه مشاهده می کنیم. من در اینجا سیاست های تهاجمی- استعماری دولتهای قدرتمند علیه کشورهای مستعمره و برای نابودی هویت آنها و نیز سیاست دولت های تعبیه شده توسط آنها را که امروزه سیاست مشابهی را دنبال می کنند بصورت خلاصه می نویسم ۱-آموزش مردم محلی به زبان بیگانه و تو حین و تحقیر زبان ملی آنها ۲- تحقیر و توهین به آداب و رسوم و سنت های ملی ۳- دست کاری در باورهای مذهبی مردم ۴- دست کاری در مرزهای جغرافیایی ۵- کشتار و نسل کشی فرهنگی و فیزیکی ۶- نوشتن تاریخ جعلی توسط شرق شناسان آموزش دیده در موسسات دولتهای استعماری برای بی هویت کردن و شکستن مقاومت مردم.
اما علی رغم تمامی این فشارها و سرکوب ها نه تنها نتوانسته اند هویت های جداگانه را از بین ببرند بلکه کیملیک یکی از محرک های اصلی مبارزه بر علیه بی عدالتی است و عدالت با بودن و پذیرش تفاوت ها است که معنی پیدا می کند و گر نه در جامعه یک دست صحبت از عدالت سخنی بی معنی است. بعضی از دوستان با سو استفاده از کلمه کلی (انسان) مانند ( ما همه انسان هستیم ) فرقی بین زن و مرد- سیاه و سفید- فارس و عرب- بهایی و مسلمان وجود ندارد، می خواهند تفاوت ها را کم رنگ، انسانها را یک دست و هویت خویش را بر دیگران تحمیل کنند. طبیعی است که بین زن و مرد – سیاه و سفید- عرب و کرد- بودایی و مسیحی تفاوت وجود دارد. ساختن انسان مورد نظر آنها فقط توسط ماشین چرخ گوشت صنعتی ممکن است، تا اینکه بتوانند با گوشت انسانهای متفاوت انسانی تراز نوین با رنگی یکسان و با جنسیت زنانه و مردانه و زبانی مشترک درست کنند. زن و مرد- سیاه و سفید- کرد و فارس باید در حقوق برابر باشند و گر نه با گفتن اینکه ما همه انسان هستیم مشکلی حل نمیشود و بر عکس سخنگویان این گفتمان کلی خواهان زیر سایه بردن موضوع و عدم حل مشکلی به اسم مشکل ملی در ایران هستند. اینگونه تلاشها با معنی واقعی انسان و انسانیت هیچ گونه قرابتی ندارد. در جامعه ای که ملتها و ادیان مختلفی زندگی می کنند و ملتی ملت های مختلفی را زیر سیطره فرهنگی و اقتصادی خود قرار داده صحبت از انسان مجرد و کلی زیر سایه بردن خواستهای حقوقی انسانهای حق پایمال شده است. این امر در خصوص زنان نیز در جامعه مرد سالار و زور گو صدق می کند که آنها نیز بایستی با هویت مستقل خویش برای احقاق حقوق پایمال شده خود بکوشند و با صف مستقل بر آن پا فشاری کنند. حالا در ادامه مطلب موضوع ” کیملیک ” را به سه قسمت تقسیم کرده و هر قسمت را چداگانه می نویسم.

من کیستم ؟ -۱
تو کیستی؟ -۲ او کیست؟ -۳

من کیستم ؟ من اسماعیل، وطنم آذربایجان، زبانم ترکی آذربایجانی و خلق و خویم متاثر از آداب و رسوم این مرز و بوم است. زبانم قدغن، وطنم مورد هجوم استعمار داخلی و تاریخ وطنم مورد تحریف و تعریف و تحقیر بیگانه قرار گرفته است. من با صدای بلند اعلام می کنم با هم وطنانی که به دنبال هویت خویش شعارها ی “یاشاسین آذربایجان ” و ” هارای هارای من ترکم ” سر می دهند ابراز هم دردی و هم بستگی می کنم. من حق دارم برای رهایی خویش، خودم را آنطوری که هستم تعریف کنم. چرا که دیگران مرا آنطوری که خواسته اند تعریف کرده اند و من مطلقا آنی که آنها می گویند نیستم و برای رهایی خویش احتیاج به تعریف و باز تعریف مجدد خویش دارم. این را نیز میدانم این تنها من و سرزمین من نیست که توسط بیگانگان تعریف، تحریف و مورد ستم قرار گرفته بلکه ملت ها و سرزمین های دیگری نیز در اقصی نقاط مختلف جهان بخصوص ایران چنین سرنوشتی را داشته و هنوز هم دارند. من با تمام این انسانها و ملت ها بدون استثنا ابراز هم دردی و هم بستگی می کنم. من همچنین به روشن فکر فارسی که برای سعادت خلق خویش کار و تلاش و روشنگری می کند ارج می نهم. ولی باور دارم روشنفکران و سیاست بازانی که سعادت خلق خود را در نابودی اقتصادی و فرهنگی دیگر خلق ها جستجو می کنند در هر لباس و شغل و سازمانی که هستند بایستی افشا کرد. در اینجا من بدون خود سانسوری باید بنویسم که هیچگونه تعلق خاطری به کلمه (ایران ) ندارم. زیرا که این کلمه یعنی ( ایران ) را در پروژه ملت سازی مصنوعی توسط دولت فخیمه انگلیس و هم پیمانان داخلی این دولت استعماری از محتوای اصلی خود خالی کرده اند و هویت من زیر سایه این کلمه تحریف شده، انکار میشود و این اصلی ترین هدف مخالفین ما بصورت فردی و جمعی در جریان این پروژه ملت سازی قلابی و استعماری بوده است. این کلمه ماهیت باخته و تلخ شده را نمیشود با صد من عسل خورد. زبانی که مجبورم با آن صحبت کنم و بنویسم نه تنها زبان ملی من نیست بلکه با تحمیل این زبان بیگانه به من و ملیونها کودک و نوجوان آزربایجانی و سایر ملت های غیر فارس در ایران سد راه رشد و آموزش طبیعی آنها را فراهم کرده اند. آموزش اجباری به زبان بیگانه غیر از زبان مادری، من و فرزندان آذربایجانی را دچار اخلال شدید در امر آموزش و یادگیری علوم و فنون کرده است. من هنوز هم که هنوز است باید یک صفحه نوشته را ده بار چرک نویس و پاکنویس بکنم تا کسی آنرا بتواند بخواند و بفهمد. آموزش به زبان بیگانه به جای زبان مادری غیر از سم پاشی روح و روان این کودکان و نوجوان معصوم و کشتار فرهنگی معنای دیگری ندارد و این کودکان و نو جوانان مجبورند با اثرات مخرب روحی و روانی اقتصادی و شغلی این کار غیر انسانی تا آخر عمر کنار بیایند. برای تحمیل این زبان به ملت های غیر فارس ستم ها کرده و هنوز هم می کنند. این زبان نه تنها زبان وحدت نیست بلکه رفته رفته تبدیل به زبان تفرقه و نفاق شده است. مگر میشود زبانی را که حق حیاط دیگر زبانها را گرفته زبان ملی برای همه و یا زبان مشترک نامید. مگر میشود قاتل مادر را محبوب و یا محبوبه خویش کرد. آقایان محترم امر ناممکنی را از آذربایجانی طلب می کنند. زبان فارسی تنها زبان ملی و مشترک فارسی زبانها در مناطق فارسی نشین در جغرافیایی به اسم ایران است همانطوری که بایستی زبان ترکی آزربایجانی زبان ملی و مشترک ما آزربایجانی ها در مناطق ترک نشین باشد .

تو کیستی؟
برای گشودن این باب مثالی از تورات می نویسم:
روزی موسی از خدا تقاضا می کند که خود را به او نشان دهد. خدا این تقاضای موسی را اجابت می کند. ولی خدا خود را نه از روبرو بلکه از پشت سر به موسی آشکار می کند ” مارکس در کتاب فقر فلسفه این روایت تورات را اینگونه تفسیر می کند من نقل به مضمون میکنم .از مارکس شناسان عزیز خواهش می کنم اگر اشتباهی صورت گرفته اصلاح کنند. چرا خدا چهره واقعی خود را به موسی نشان نمی دهد؟ زیرا هر گاه خدا چهره واقعی خود را به موسی نشان دهد تمام حقیقت بر ملا میشود و ابهت و عظمت خدا از بین می رود و خدا با ابهت و عظمت است که موجودیت دارد و گر نه به حقیقتی کوچک تبدیل میشود. شما اکنون از یک روشنفکر و یا سیاستمدار و نویسنده و حتی آخوند بزرگ شده در این سیستم ۹۰ ساله بپرسید “تو کیستی؟” وطنت کجاست؟ تاریخ واقعی تو چه تاریخی است؟ خصوصیات فرهنگی تو چیست؟ فقط جوابهای کلی دریافت خواهی کرد. مثل : زبان ایرانی- موسیقی اصیل ایرانی- تاریخ با عظمت ایران- فرهنگ والای ایرانی و الی آخر. این دوستان به فارس بودن خویش که دارای تاریخ- تمدن- فرهنگ و جغرافیای زندگی مشخصی است پاسخ مشخصی نخواهند داد. چرا که چهره این دوستان باید مثل خداوند قهار در پرده ابهام باقی بماند تا اینکه بتوانند مثل او دیگران را زیر سیطره فرهنگی و اقتصادی -سیاسی خود قرار داده و آنها را با عنوانها تحقیر آمیزی یی مانند :خرده فرهنگ- قوم- ملیت (ملتک) – قبیله- زبان بومی- زبان محلی و این اواخر به فرموده خامنه ای زبان معنوی (نوحه ) تحقیر و سرکوب کنند. تا زمانی که جبهه مقابل ملتهای تحت ستم هویت واقعی خود را آشکار نکنند، امکان دیالوگ متقابل از بین می رود. دیالوگ واقعی زمانی آغاز میشود که آنها نیز شروع به تعریف و باز تعریف واقعی خویش کنند. ” شروع باز تعریف واقعی آنها از خویشتن همان فروپاشی سیستم فکری و اداری و به همراه آن حکومت نژادپرستانه ۹۰ ساله و به موازات آن دیالوگ و مذاکرات واقعی فی مابین برای ترسیم راه فردای بهتر مى باشد.
ما با تعریف هویت روشن و بدون لکنت زبان خویش آنها را نیز به باز تعریف مجدد خویش دعوت می کنیم تا اینکه آنها نیز از جایگاه خداوندی پایین آمده نقاب از چهره بر داشته و خود را آشکار کرده و ( چهره به چهره، رو برو ) با ما وارد دیالوگ و گفتگو گردند. به این خاطر است که من به چنین ایرانی بودنی نه تنها افتخار نمی کنم بلکه برای تعریف درست هویت خود از این کلمه معنی باخته دوری می جویم. چرا که نمی خواهم هویت و چهره واقعی من زیرسایه این کلمه تحریف شده زیر پرده ابهام باقی بماند و دیگران ازمن سو استفاده کنند. هویت برنده ترین سلاح در مقابل بی عدالتی ملی است. ما نباید تحت هیچ شرایطی سلاح خویش را بر زمین بگذاریم و باید در تعریف شفاف خود بکوشیم و تعارفات روز مره را کنار بگذاریم . من هیچگونه با منظور واقعی کلمه (ایران ) که تعریف کننده جغرافیای مشخصی است، که در آن ملت های مختلفی در سر زمینهای آبا و اجدادی خود و با زبان و آداب و رسوم مخصوص بخود زندگی می کنند یعنی (ممالک محروسه ایران ) ندارم ولی تا آن روز راه طولانی در پیش است و تعریف روشن “کیملیک ” به اعتقاد من در خدمت چنین هدفی است . ولی این کلمه (ایران ) که منظور امروزی از آن بیرون می آید، در جریان ملت سازی قلابی مورد سو استفاده و و تحریف قرار گرفته و از معنای واقعی خود تهی گردیده است. در اولین قدم این پروژه ملت سازی مفهوم (ممالک محروسه ایران ) را جعل و ملت های غیر فارس را از دایره آن حذف و ایده نژادپرستانه (یک ملت- یک دولت – و یک زبان یعنی فارسی ) را جایگزین آن کردند . در قدم دوم با نابودی دست آوردهای انقلاب مشروطیت و لشکر کشی رضا خان به کمک استعمار انگلیس به عربستان (خوزستان ) و لرستان و سایر قسمت های ممالک محروسه ایران این جغرافیا را تحت استیلای استعماری خود قرار دادند، و با ایجاد مدارس، دانشگاه، و دوایر دولتی مختلف و استخدام هزاران آموزش دیده در مکتب محمود افشار ها تحت عنوان معلم، استاد، تاریخ دان، رمانویس، فرهنگ شناس، ایران شناس، شرق شناس، و با چاپ هزاران عنوان کتابهای نژاد پرستانه در این کارخانه های تحریف و دروغ، مغزها را مسموم و بر روح و روان این ملت های مجبور به زندگی در ایران حاکم شدند و با چماق ” تمامیت ارضی ” ( در حاشیه بنویسم کلمه “تمامیت ارضی ” نیز صنعتی است چند مدل کهنه تر از ” ملیت ” و چند مدل جدید تر از ” آدمیت ” ) ملت ها را مورد کشتار و شکنجه و سر کوب قرار دادند.

برای روشن شدن بیشتر مطلب مثالی از آلمان می آورم : با به قدرت رسیدن نژادپرستان هیتلری در آلمان بطوری که همه می دانیم جنایات هولناکی در سراسر اروپا و سایر کشورهای دنیا اتفاق افتاد. بطوری که با بقدرت رسیدن رضا خان نیز این جنایت در ابعاد جغرافیایی کوچک ولی با ماهیت یکسان صورت گرفت و هنوز هم آن راه جنایت آمیز ادامه دارد. در آلمان نیز مثل ایران با تحریف معنای جغرافیایی کلمه آلمان زیر شعار ” آلمان مهم تر از همه چیز ” و با ریختن ایده راسیستی و نژاد پرستانه “نژاد آریایی ” در قالب کلمه آلمان ملتی را افسون و دچار رنج و عذاب طاقت فرسایی کردند. اکنون بعد از گذشت ۷۰ سال از آن دوران سیاه وقتی مردم آلمان بخصوص روشن فکران، هنرمندان و نویسندگان از آن دوران یاد می کنند این جمله ورد زبان آنان است . (من شرم می کنم که آلمانی باشم ) آیا مردم آلمان از کلمه آلمان شرم می کنند و یا به خاطر تحریف و سو استفاده از این کلمه؟ خواب مشخص است. آلمانی ها می خواهند با این کار خود را باز تعریف کرده و مسیولیت فردی و جمعی جنایات اتفاق افتاده را بپذیرند تا اینکه چنین جنایاتی دوباره اتفاق نیفتد و گر نه مردم آلمان وطن دوست و در ساختن و آبادی وطن خویش یکی از کوشاترین ملت های دنیا هستند. شرم عکس العمل انسان در برخورد با اشتباهات و خطاهایی است که انجام داده است و با این عکس العمل خطاهای انجام داده را پذیرفته و خود را از نظر روانی آماده می کند، تا راه درست را انتخاب کند. عرق شرم نشانه تصفیه روح و روان است . شرم نه مذموم بلکه قابل ستایش است. اکنون بر روشنفکران، هنرمندان، سیاست مداران، نویسندگان بخصوص آنهایی که در خدمت این کار های بغایت نژادپرستانه بودند و هستند است، که احساس شرم از کارهای انجام داده و در حال انجام کنند تا اینکه خود را برای باز تعریف مجدد و تحریف نشده آماده کنند.

او کیست ؟

قبل از اینکه وارد این قسمت بحث شوم، بایستی سپر دفاعی مناسبی برای خود دست و پا کنم ” چرا که تبلیغات این نود ساله در این حوزه بحث چنان عظیم و سهمگین است که وارد شدن به این حوزه ممنوعه انسانها را دچار انواع اتهامات نا ثواب می کند. ولی من پیه را به تن مالیده در این قسمت نیز بدون خود سانسوری نظر خودم را می نویسم. ” مطلب بالا را برای حفظ جان خود نوشتم، تا از کشتن این پان ترکیست ملعون (کلمه امنیتی سربازان گمنام امام زمان که بدبختانه ورد زبان عده‌ای از دوستان آذربایجانی هم است) چشم پوشیده و با یک درجه تخفیف به دوختن زبانش قانع گردند. حالا همانطوری که همه می دانیم زمانی که انسان خودش را تعریف کرد و شناخت دنبال دوست مناسبی با توجه به روحیه خود می گردد. این مطلب در خصوص جامعه انسانی نیز صدق می کند. همانطوری که عادی و معمولی است، کشورهای آلمانی زبان صمیمیت و دوستی خاصی با هم زبانان خود در اتریش و سویس و دیگر آلمانی زبانان دنیا دارند و کسی آنها را به پان ژرمنیست بودن متهم نمی کند. انگلیسی زبانها نیز با انگلیسی زبانهای آمریکا که اقیانوسی آنها را از هم جدا می کند ابراز صمیمیت و دوستی می کنند. این نیز طبیعی است، که فارسی زبانان مناسبات خیلی صمیمانه و دوستانه با افغانی ها و تاجیکها و سایر دری و فارسی زبان های دنیا داشته باشند. آیا من آذربایجانی ” کول دیبینده دوغولمیشام ” در بغل بوته زاده شده ام که مناسبات صمیمانه با هم وطنان آزربایجانی خود در آزربایجان شمالی و هم زبانان خود در ترکیه و سایر قسمت های جهان نداشته باشم این مناسبات صمیمانه البته با آنها به معنای تشکیل دولت و اتحاد دو آزربایجان شمالی و جنوبی و تشکیل دولت بزرگ ترک نیست چنانکه مناسبات صمیمانه ایران با تاجیکستان و آلمان با اتریش نیز این معنی را نمی رساند. این تبلیغات سنگین فقط برای تنها گذاشتن و ایزوله کردن آزربایجان جنوبی است تا در مبارزه برای احقاق حق خود تنها مانده راحت سرکوب شوند. آیا باید اینجا نیز حضرات تعیین تکلیف کنند که ما با چه کسی طرح دوستی و مودت بریزیم؟ آنطوری که تا کنون با هزار حیله و کلک این کار را کرده اند. تا ما صمیمیت خود را با هم وطنان و هم زبانان خود ابراز می کنیم توپ های مجهز به به گلوله های ضد پان ترکیستی به سوی ما روانه می گردد. و انسانهای ما را با این اتهامات امنیتی واهی مورد آزار و زندان و شکنجه قرار میدهند . اینجا نیز برخورد استعماری است و ما را مثل کشورهای استعماری صغیر و عقب مانده حساب میکنند و حتی برای ما مثل کودک حق دوست یابی را نیز قایل نیستند. مثل توصیه پدر به بچه صغیر ما را از دوست نا باب بر حذر می دارند. ما باید بدون ترس و واهمه و با روشنی هر چه تمامتر خودمان را باز تعریف کرده و دوستان و مخالفین خود را بشناسیم و اعلام کنیم. آذربایجان شمالی مستقل جزیی از هویت انکار ناپذیر ماست و ما تحت هیچ شرایطی نباید اسیر شانتاژ و حیله های مخالفین خود قرار گیریم و باید از آزربایجان شمالی این پاره دیگر هویت ما در مقابل مخالفان رنگارنگ خویش حمایت و پشتیبانی کنیم. امروز در آذربایجان حیدر علی اف حکومت میکند فردا رحمت علی اف و در ترکیه امروز اردوغان سر قدرت است فردا گون دوغان این آدم ها و حکومت ها همیشه تغییر می کنند چنانچه در دیگر کشورها نیز چنین است.، ولی چیزی که تغییر نمی کند پیوند تاریخی و فرهنگی ما با هم زبانان خودمان است، و ما نباید جای این دوتا را با هم عوض کرده و خودمان را گرفتار حیله های تا کنونی مخالفان خود قرار دهیم. مگر دیگران از دوستی با هم وطنان و هم زبانان خود چشم پوشی می کنند تا ما هم از دوستی با هم زبانان خود صرف نظر کنیم. یکی از شگردهای مخالفین ما دشمن فرضی تراشیدن و لولو کردن آن است تا ما از شفافیت و جرات کافی برای تعریف هویت خود برخوردار نباشیم و در بین خودمان دنبال دشمن فرضی بگردیم هر چند این دشمن فرضی هم وطن و هم زبان ما باشد.

مانقورد در ادبیات سیاسی آذربایجان

در میتولوژی و استوره های ترک حیوانات جایگاه بخصوصی در زندگی انسانها دارد و “گرگ” حیوانی است مقدس. در استوره های ملت های دیگر نیز حیواناتی مثل شیر – عقاب و یا سایر حیوانات چنین جایگاهی را صاحب هستند. حتی بعضی از این ملت ها عکس این حیوانات را به عنوان سمبل در وسط پرچم ملی خود جای داده اند. هم چنین مادر در ادبیات شفاهی و نوشتاری ما مقدس و جایگاه بزرگی را به خود اختصاص میدهد، بطوریکه بر عکس اکثر ملت ها که سرزمین خود را خانه و یا وطن پدری می نامند، ترکها وطن خود را “آنا وطن” و منتسب به مادر خود نامگذاری می کنند. در این اسطوره ها داستان بچه گرگی است که مادر خویش را نمی پذیرد و شیر مادر خود را نمی خورد و ازپستان گرگ بیگانه ای ارتزاق کرده و او را به مادری انتخاب می کند. این بچه گرگ در این اسطوره ” مانقورد” نامیده می شود.

در ادبیات جدید حرکت ملی آذربایجان با تکیه سمبلیک بر این داستان آنهایی را که وطن خویش را قبول نکرده و وطن دیگری را وطن خود انتخاب و خلق خویش را فراموش و در خدمت ملت دیگری قرار می گیرند نبز “مانقورد”نامیده می شوند.ادامه مطلب را با لطیفه ای از ملانصرالدین دنبال می کنم: روزی ملانصرالدین رییس جمهور ایران انتخاب شد. بعد از سه سال در یک کنفرانس مطبوعاتی خبرگزاری از ایشان پرسید: حالا که شما رییس جمهور ملت همیشه در صحنه هستید و قدرت دارید چرا گفته ها و شعار هایی که در تبلیغات انتخاباتی قول آنها را داده بودید عملی نمی کنید؟ ملای خندان با روشنی هر چه تمامتر و صداقتی باور نکردنی پاسخ داد : من رییس جمهور این مملکت نه بلکه “تدارکاتجی” هستم. تا آنجا که همه می دانیم در داخل سازمانهای و احزاب سراسری مملکتی به اسم ایران دوستان ترک آذربایجانی زیادی فعالیت می کردند و عده ای هنوز هم می کنند و حتی در بعضی موارد مثل رهبری جمهوری اسلامی ایران رهبری صوری این احزاب و سازمانها را به عهده دارند. من بر این عقیده هستم این دوستان به “تدارکاتجی” سیستم غیر دمکراتیک در درون این سازمانها و احزاب تبدیل شده اند. شاهد مدعایم عدم وجود فراکسیونهای مختلف ملتهای غیر فارس برای پیشبرد اهداف مبارزاتی خویش که با حدت در سراسر مناطق ملی جریان دارد، در درون این احزاب سیاسی است. تمامی این سازمانها و احزاب چه راست و چه چپ تقریبا در مبارزه ملتهای محکوم برای احقاق حقوق پایمال شده خود غایب هستند. بدتر از آن بیشتر این جریانات سراسری در راه این مبارزات سنگ اندازی کرده و با تهمت های ناروا حاکمان ظالم را در سرکوب این مبارزه حق طلبانه جریتر می کنند. مردم آذربایجان بعد از سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۵۸ در سال ۱۳۸۵ نیز مناسب سازمانهای سراسری با خود را با تمام وجود خود لمس کردند که جنین مناسبات نا درست با ملت های تحت سلطه همچنان ادامه دارد و این مواضع نا درست بر عکس ادعای آنها راه گذار مسالمت آمیز از این حکومت و ایجاد حکومتی بهتر از این حکومت را می گیرد.اگر دوستان باقی مانده و فعال در درون این سازمانها با سوال “هویت” روبرو شوند اولین عکس العمل منطقی آنها ایجاد فراکسیون های منتسب به ملت خویش در درون این سازمانها است. ” حرکت این دوستان در راستای تشکیل فراکسیونهای منتسب به ملت خویش در درون این جریانات سراسری همان باریدن اتهاماتی از نوع انحلال طلب – ضد ایران – تجزیه طلب و مهم تر از همه نقل و نبات این محافل (پانترک) بر سر این دوستان آذربایجانی همان ” پس باید برای جلوگیری از اتهام و خشم رفقای تمامیت خواه و به خاطر حفظ مثلا وحدت تشکیلاتی دم نزد و نظاره گر اجحاف همه جانبه فرهنگی و اقتصادی و سیاسی بر ملت خویش گردید. مگر میشود یک آذربایجانی دارای هویت برای دمکرازیسیون دروغین ایران با رفسنجانی و امثالهم این متولیان دیروز و امروز استعمار و نژادپرستی همکاری کند. کارهای این دوستان آذربایجانی بیشتر به طنز می ماند تا سیاست و این از چشم هیچ آزربایجانی آشنا به سیاست پنهان نیست. با تدارکاتجی شدن آذربایجانیهای داخل این سازمانها خیل عظیمی از اعضا و هوا داران این سازمانها از آنها رویگردان شده و رفته رفته این احزاب به محافل کوچکی تبدیل شده و بخصوص در مبارزات مردم آذربایجان و سایر مناطق ملی حضور بسیار کم رنگی دارند.

روی خط خبر