آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
شنبه ۳۰ام تیر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / خبر / آزربایجان / پروفسور دکتر کریم حسین زاده دلیر بنیانگذار رشته مدیریت وبرنامه ریزی شهری درایران:تبریز چشم آذربایجان است

پروفسور دکتر کریم حسین زاده دلیر بنیانگذار رشته مدیریت وبرنامه ریزی شهری درایران:تبریز چشم آذربایجان است

پروفسور دکتر کریم حسین زاده دلیر بنیانگذار رشته مدیریت وبرنامه ریزی شهری درایران:تبریز چشم آذربایجان است
10 ژوئن 2015 - 11:47
کد خبر: ۱۵۴۲۶
تحریریه آرازنیوز

دکتر کریم حسین زاده دلیر عاشق تبریز است و آن را شهررویایی خودبرای زندگی می‌داند. ایشان در اثبات ادعایش همین کافی است که تحصیل و تدریس دردانشگاه های آمریکا و انگلیس را به مقصداستادی دردانشگاه تبریز و باهدف  بنیانگذاری رشته مدیریت وبرنامه ریزی شهری درایران ترک نموده است.

همشهریانش را لایق بهترین زندگی و بالاترین پیشرفت ها می داند و با نگاهی واقع بینانه به چالش های موجود، راهکارهایی را برای بهبود کیفیت زندگی مردم تبریز ارائه می کندکه در ذیل می آیند.

آقای دکتر آیا تبریز امروز راجای  مناسبی برای زندگی می دانید؟

مطمئنا در برابر سوالی که کردید افراد با تخصص‌های مختلف و پیش‌زمینه‌های متفاوت دیدگاه‌های گوناگونی خواهند داشت. طبیعتا من بیشتر می‌توانم از زاویه‌ی شهرسازی به پاسخ این سوال شما بپردازم. من درجه‌ی کارشناسی و کارشناسی ارشد را در ایالات متحده گرفته‌ام و در آنجا کار هم کرده‌ام و درجه‌ی دکترا را نیز در انگلستان کسب کرده‌ام و در آنجا نیز به تدریس پرداخته‌ام. بعد هم به مدت سیزده سال در دانشگاه تربیت مدرس تهران به صورت پروازی تدریس کرده‌ام. اما با تمام این ها یکی از دلایلی که به ایران برگشتم، شهر تبریز بوده است و اگر این انگیزه را نداشتم، می‌توانستم در ایالات متحده و یا انگلستان بمانم و به کار و تدریس ادامه بدهم. بنابر این من از دو دیدگاه به تبریز می‌نگرم. یکی از منظر کسانی که اگر تبریز به بدترین، مشکل‌ترین و نامناسب‌ ترین شرایط هم بیفتد باز هم تبریز را دوست دارند. و دوم از زاویه‌ی کسانی که به همه‌ چیز از نظر ظاهری نگاه می‌کنند و همه چیز را قیمت‌گذاری می‌کنند.

بنده قبلا در نشست‌های مختلف هم عرض کرده‌ام که تبریز با تمامی شهرهای دیگر متفاوت است و تفاوتش هم در این است که خصلت خاص خودش را دارد و آن این است که نگاه کسانی مثل من به آن، نگاه عاشق به معشوق است و مطمئنا شما می‌دانید که وقتی عاشق به معشوق نگاه می‌کند، اساسا نقاط ضعف او را نمی‌بیند. به همین خاطر است که اگر بخواهیم تبریز را واقعا بررسی کنیم باید از این دیدگاه کناره بگیریم تا بتوانیم با یک دید علمی و مستقل تبریز را بررسی کنیم و آن را با شاخصه‌های خاص خودش وزن کنیم. پس ما حالا تبریز را از باب دید عاشقانه به کناری می‌گذاریم و از این باب که یکی از شهرهای ایران است بررسی می‌کنیم.

زمانی در پاسخ به خبرنگاری که پرسید آیا تبریز زمینه‌ی گردشگری دارد یا نه! گفتم که فقط نام تبریز برای جلب گردشگران خارجی کافی است. تبریز برای دو نوع از افراد دارای اهمیت است. یکی برای کسانی که تبریزی‌الاصل هستند و دوم برای کسانی که به تبریز به عنوان اتاق مهمان منطقه‌ی ‌شان می‌نگرند. این دیدگاه حتی در مراکز استان‌های همجواری که به نوعی با تبریز در رقابت هستند نیز وجود دارد. اگر آذربایجان سر ایران است، تبریز چشم آذربایجان است که این خیلی مهم است. این موقعیت تبریز یک حیثیت خاص را برای آن به ارمغان آورده است که کمتر شهری در خطه ‌ی آذربایجان و در میان شهرهای ایران از چنین ویژگی‌ای برخوردار است. من از این امور تارریخی که تبریز در مسیر جاده‌ها قرار گرفته است و دروازه‌ی ایران است و دروازه‌ی شرق به غرب و … که مدام گفته شده و صحبت شده گذر می‌کنم.

تبریز شهر جذابی برای زندگی است مخصوصا از این منظر که محل مهاجرت افراد از تمام آذربایجان است. تبریز هدف نهائی مهاجرت‌های مرحله‌ای است. یعنی کسانی که از روستا‌ها به شهر‌های کوچک مهاجرت می‌کنند در نهایت از آن شهرها نیز به این شهر که بزرگترین شهر خطه‌ی آذربایجان است مهاجرت می‌کنند و در اینجا به ویژه به لحاظ اقتصادی و فرهنگی شکوفا می‌شوند. یعنی افراد به تبریز می‌آیند و در اینجا صنعتگر می‌شوند، تولیدکننده می‌شوند، صاحب ذوق می‌شوند، افراد فرهنگی می‌شوند، ادیب می‌شوند و … به شکلی که در زادگاه خودشان نمی‌توانستند چنین باشند. به عنوان مثال می‌توان به ستاره‌ی درخشان سپهر روشنگری و آزادی ایران و آذربایجان اشاره کرد که تبریزی نیست اما نامش با تبریز گره خورده است. این به این دلیل است که تبریز بستری بوده است که ستارخان را ستارخان کرده است. وگرنه ستارخان یک دلال اسب بوده است. در طول تاریخ این مساله آن قدر تکرار شده است که همواره جایگاه متفاوت تبریز را با تمامی شهرهای ایران به رخ کشیده است. شهری که افراد را در خود پذیرفته و پرورانده و آن ها را به عنوان مفاخر کشور به ایران عرضه کرده است. بنابراین اینجا خودش، بودنش و موقعیتش هم برای تبریزی‌ها و هم برای آذربایجانی‌ها و هم برای کل ایران طلاست. اما برای مدتی این شهر به جهت شرایط سیاسی و اجتماعی به شکلی در آمده بوده است که برای خود تبریزی‌ها برای ماندن چندان مطلوب و دلپسند نبوده است. به همین خاطر شهری شده است که بیشترین مهاجر را از اطراف پذیرفته است و بیشترین تبریزی‌های اصیل را هم به تهران فرستاده است. یعنی فرزندان تبریز به لحاظ علمی و صنعت و ثروت آفرینی در جاهای دیگر شکوفا می‌شدند که این هویت قابل قبولی برای تبریز نبوده است. اما در چند دهه‌ی گذشته تبریز دارد تیپ و حالت کلان‌شهری واقعی را به خود می‌گیرد. تعاریفی که از کلان‌شهر وجود دارند صرفا آماری نیستند که مثلا بگوییم شهری که صرفا فلان تعداد جمعیت را در خود داشته باشد کلان‌شهر شده است. تبریز در چند دهه‌ی گذشته به سمت کلان‌شهر شدن حرکت کرده و حالا واقعا کلان‌شهر شده است و همین امر باعث شده است که جریان تبریزی‌های اصیل به شهرهای دیگر که برای شکوفا شدن از تبریز می‌رفتند، متوقف شود و آن ها تمایل بیشتری برای ماندن در تبریز از خود نشان بدهند. آنها حالا می‌خواهند بمانند، سرمایه‌گذاری کنند، باشند، و به شهرشان خدمت بکنند.

تبریز از جنبه‌های مختلف قابل بررسی است. مثلا اگر صرفا جنبه‌ی ساختمانی را به لحاظ شهرسازی ببینیم این شهر در میان شهرهای ایران بعد از تهران تنها شهری است که به این اندازه توسعه‌ی عمودی پیدا کرده است. حتی مشهد که دارای جمعیتی تقریبا دوبرابر تبریز است به این اندازه توسعه‌ی عمودی پیدا نکرده است. این هم یک امر طبیعی است چراکه موقعیت جغرافیائی آن چنین ایجاب کرده است. تبریز در چاله‌ی تبریز واقع شده است که از شمال و جنوب و شرق با تپه‌های اطرافش محدود است و در غربش نیز به واسطه‌ی صنایعش محدود شده است. این نوع از توسعه از نظر شهرسازی بسیار زیباست و از نظر اقتصادی یک بازار عظیم مستغلات را ایجاد می‌کند که یک محرک دائمی برای اقتصاد شهر است. وقتی به لحاظ دانشگاهی به تبریز نگاه می‌کنید، می‌بینید که مرکز عظیم دانشگاهی ایران است. در تعریف شهر می‌گوییم که جایی است که دارای بیش از ده هزار نفر جمعیت باشد. بنابراین تبریزی که دارای مجموعه‌هایی دانشگاهی است که هریک بیش از سی هزار نفر جمعیت دارند در واقع در دل خودش چندین شهر دانشگاهی را برپا کرده است. این ها مسائلی است که با تداوم هر روزه در تبریز به آن هویت ویژه‌ای می‌بخشد. این هویت ویژه را سالیان قبل یکی از دانشجویان اصفهانی ام برایم این طور توضیح داد که تبریز مثل فلزی است که دیر گرم می‌شود اما اگر گرم شد به این سادگی‌ها سرد نمی‌شود و جالب این جاست که این دانشجو در ابتدای آمدنش به تبریز نمی‌توانست در تبریز بماند اما به هنگام فارغ‌التحصیلی نمی‌توانست از تبریز برود.

اما اگر به مسائل ریز زندگی برسیم، بسیاری از مسائل وجود دارند که مشکل تمام شهرهای ایران اند و تبریز نیز در این موارد جدای از دیگر شهرهای ایران نیست. بحث فرهنگ شهرنشینی را داریم، موضوع مدیریت کلان شهری را داریم، یعنی مدیریتی که شفاف و روشن شهر را در دست بگیرد و به سمت آینده‌ی مطلوب هدایت کند. متاسفانه شرایط به سمتی رفته است که این مدیریت یا در شهر وجود ندارد و یا اگر وجود دارد بسیار بدحال و بی‌حال است. البته مشکل از شهردار و شهرداران مناطق نیست. بلکه مشکل از ساختار است. من می‌توانم برای شما مشکلاتی را بشمارم که این ها می‌تواند یک شبه حل شود اما به جهت مدیریت‌های نادرست سال‌هاست که به همان شکل سابق باقی مانده است. این ها معمولا در شرایطی اتفاق می‌افتند که اگر شما در خانه‌ی‌تان را باز کنید، خدماتی که باید از شهرداری بگیرید را نمی‌گیرید. این را کسی به شما می‌گوید که مدت‌ها در کشورهای صنعتی زندگی و کار کرده است و می‌داند معنی رفاه عمومی شهری به لحاظ فرهنگی و اجتماعی یعنی چه؟ وقتی که مقایسه می‌کنم می‌بینم که ما قرن‌ها با آنچه که باید باشد فاصله داریم. تبریز هم طبیعتا جزء شهرهای ایران است و یکی از شهرهایی است که تمام این مشکلات را دارد. بخش دیگری از این نوع مشکلات هم مربوط به مسائل بانوان، جوانان و اشتغال است که به رغم تمام صحبت‌هایی که در رادیو و تلویزیون می‌شود یا کسی راه‌حلی برای‌شان ندارد و یا اگر راه‌حلی دارد، نمی‌تواند طرحش کند. البته این امور هم اموری نیستند که حل آن ها در توان و اختیار من و شما باشد. باید کسانی که سکان این کشتی را در دست دارند فکری به حال این مشکلات بکنند.

بخشی از مشکلات هم برمی‌گردد به فقدان آموزش‌های غیر رسمی در کشور ما. یعنی آموزش‌هایی که به بیرون از مدرسه و دانشگاه برمی‌گردد و به من یاد می‌دهد که چگونه پیاده بروم، دوچرخه سواری کنم و یا در اجتماع رفتار کنم. این آموزش چیزی است که در کشور ما به حال خود رها شده است. من همواره گفته‌ام که اداره‌ی شهر را باید به خواص سپرد و نه آدم‌های معمولی و عوام. این که ما عوام را فقط به این دلیل که رای آورده‌اند در مقام اداره‌ی شهر قرار دهیم، اشتباه بزرگی رخ خواهد داد. از انیشتین نقل شده است که حتی اگر کل جامعه امری را تایید کنند اما آن امر بر خلاف وجدان باشد، آن را نخواهم پذیرفت. من فکر می‌کنم که خواص در شهر ما در صندلی‌های عقب نشسته‌اند و عوام با ترفندهای معمول صندلی‌های مدیریت شهری را در اختیار گرفته‌اند. البته انتخاب هایی هم که در شهر انجام می‌شود محصول عوامل اقتصادی و اجتماعی است. کسی که به هر نوعی رای خودش را بدون ابراز نظر واقعی در اختیار دیگری می‌گذارد، به احتمال زیاد یا مشکل فرهنگی دارد، یا مشکل اقتصادی و یا هردوی این مشکلات را. یعنی او در شرایطی قرار گرفته است که می‌تواند چنین شرایط حساسی را معامله کند. با سوادی، صرفا سواد خواندن و نوشتن داشتن نیست. شخص باید بتواند تشخیص دهد که با چه رایی می‌تواند به مصالح جامعه کمک کند. این مساله هم دست من و شما نیست. باید طی یک فرایند دارای پستی و بلندی و در طی زمان این اتفاقات بیفتد.

اما از این ها که بگذریم و برگردیم به نمونه‌ای از مسائل تقریبا مدیریت نشده‌ی شهرهمچون مبلمان شهری نگاهی بیاندازیم، شهر هر لحظه در حال رشد است و ما نیازمندیم که به نسبت این رشد شهر را آذین‌بندی کنیم. وقتی که صحبت از آذین‌ بندی می‌کنیم منظورمان این است که انگار هر روز بخواهیم شهر را برای عروسی آماده کنیم. باید همه جا را به نوعی آماده کرد که از همه‌جا رنگ، فرم و بوی نشاط بطراود. ما این مساله را کاملا نادیده گرفتیم و در شهر ما مبلمان شهری در حد صفر است. ما انطباق نور نداریم، انطباق رنگ نداریم و هیچ شرایط هماهنگی را که باید در یک شهر با نشاط وجود داشته باشد را نداریم. البته همه‌ی ما به خاطر علاقه‌ای که به تبریز داریم در آن زندگی می‌کنیم، اما وقتی که وارد فضاهای عمومی می‌شویم خواهی نخواهی دچار دلتنگی می‌شویم. رنگ‌ها با ما سخن می‌گویند. رنگ‌ها روی ما تاثیر می‌گذارند. فرم‌ها با ما سخن می‌گویند. فرم‌ها روی ما تاثیر می‌گذارند. کسی هم نیست که دقتی بکند. من نمی‌گویم که شهرداری یک شبه همه چیز را اصلاح کند، اما در شهری که همه اجازه دارند ساختمان‌های چند طبقه بسازند، نباید در مورد نمای ساختمان‌ها هم در آن حد آزاد باشند. این موارد باید در دست نهادی باشد که نماینده‌ی مردم باشد. هرکسی نباید آزاد باشد که در هر نمای ساختمانی از هر رنگی که خواست استفاده کند. فضاهای خصوصی من و شما به خودمان مربوط است و ما می‌توانیم هرطور که بخواهیم آن را آذین ببندیم اما فضاهای عمومی چنین نیستند و فضای من و شما نیست. من نمی‌توانم هر طور که دلم می‌خواهد با نمای منزلم که در دید دیگران است رفتار کنم. چون در این موارد کنترلی وجود ندارد مردم بر اساس سلایق، علایق و خواست‌های شخصی عمل می‌کنند و در اینجا مردم مقصر نیستند. خوب وقتی شما به مردم چیزی نمی‌گویید آنها هم همان طور که دلشان می‌خواهد، عمل می‌کنند.

مشکل دیگری که برای ما در شهرمان به وجود آمده است دوگانگی‌هایی است که در نتیجه‌ی حاشیه نشینی در شهر ایجاد شده است. این تبریز دیگر تبریز کهن ما نیست. این تبریز، تبریزی است که در دل خود نیم میلیون انسان را قرار داده است که بیشترشان هم متولد تبریز نیستند و از جاهای دیگری آمده‌اند و در پشت دیوارهای رفیع اقتصادی شهر مانده‌اند و نتوانستند جایگاهی در اقتصاد شهر پیدا کنند و ته نشین شده‌اند و تبدیل شده‌اند به حاشیه نشین. این تبدیل می‌شود به هنجارهای نامطلوب اجتماعی، شاغلین شغل‌های کاذب، و تمام چیزهای نادرستی که شما بهتر از من می‌دانید.

محلات تبریز هم یکی از مشکلات دیگر تبریز است. یک سری از شهرها را داریم که این ها ریشه دارند. تهران ما با این که پایتخت کشوراست و ما هم خیلی دوستش داریم، ریشه ندارد. یک شهر دویست و بیست ساله است. به خاطر همین تهرانی‌ها راحت هستند چون چیزی ندارند که بگویند گذشته‌ی ما اینچنین بوده و آنچنان. اما رم را ببینید. رم گذشته‌ای بسیار غنی دارد. این یک شهر ریشه‌دار است. گذشته‌ی این شهر حتی مهم‌تر از حال آن است. اما واشنگتن دی سی اصلا گذشته‌ای ندارد که نگرانش باشد. البته بعضی ها هم می‌گویند که این گذشته نداشتن خوب است. آمریکایی‌ها یک مثلی دارند که می‌گوید تو تاریخی، به درد من نمی‌خوری. چون خودشان تاریخی ندارند، تاریخ را هم چندان دوست ندارند. اما کسانی که تاریخ دارند دنبال آن تاریخ‌اند قبل از این که حتی زندگی کنند. تبریز یکی از این شهرهاست که تاریخ و عظمت و گذشته دارد. ما محلات شهر تبریز را گم کرده‌ایم. بعضی از این محلات تبدیل به محلات حاشیه‌نشین شده است. امیرخیز ما، مهد آزادی و آزاداندیشی آسیاست که در هاله‌های دودزده‌ی امروز شهر گم شده است و تبدیل به منطقه‌ای حاشیه نشین شده است که الان دیگر ساکنین خودش را ندارد و البته این ها به مدیریت شهری برمی‌گردد. همین طور است وضعیت محلاتی چون شتربان و دیگر محلات تبریز که ما نتوانستیم نگهداری و احیاء‌شان بکنیم و قدم به قدم این تابلوهای هویت تبریز را از دست دادیم و به امروز رسیدیم.

حالا می‌خواهم با اشاره به یک پارادوکس به ابتدای بحثم برگردم. پارادوکس میان گذشته و امروز تبریز  به اضافه‌ی عشقی که اول برای‌تان گفتم. حتی اگر کسانی را هم ببینید که دونسل قبلی‌شان تبریزی نبوده است اما خودشان متولد تبریزند و تبریزی هستند با تمام پارادوکس‌هایی که به شکل تاریخی در تبریز به وجود آمده است، امروز دوست دارند در تبریز بمانند و آن را بسازند و در آن زندگی کنند. می‌دانید که خط فقر در شهرهای مختلف ایران با هم تفاوت دارد. این خط در تبریز به نسبت شهرهای دیگر ایران پائین‌تر است و این متاسفانه نشان از کیفیت پائین زندگی در تبریز دارد، اما با تمام این‌ها تبریزی ها هنوز مشتاق زندگی در تبریزند و این نشان از همان جاذبه و هویت تاریخی تبریز دارد.

ما امیدواریم تبریز فارغ از افراطی‌گری‌هایی که وجود دارد به دست توانای فرزندانش ساخته شود و هر روز آبادتر از روز قبل شود. ما نباید فراموش کنیم که نگاه ما فارغ از نگاه‌های افراطی است. من خودم هم مخالف این نوع نگاه‌ها هستم. نگاه ما به تبریز نگاه علمی است، نگاه عاطفی است، نگاه زادگاهی است. من فکر می‌کنم یکی از عواملی که رشد تبریز را در سال‌های گذشته کند کرده است، همین نوع نگاه‌های افراطی است.

با این همه، نگاه کنید به پروین اعتصامی، شهریار، دوکمال و مهم‌تر از همه شمس تبریز. یک شهر مگر می‌تواند چند تا از این نوابغ را تولید کند؟ پس این شهر یک چیزی دارد که این افراد در آن به بار می‌آیند. چه آن زمانی که قصبه‌ای بیش نبوده، چه زمانی که پنجاه هزار نفر جمعیت داشته، و چه امروزی که دو میلیون نفر جمعیت دارد. این تعداد مفاخر را واقعا شهر دیگری نتوانسته است پرورش بدهد. اگر شیراز سعدی و حافظ دارد، تبریز مقبره‌الشعرایی دارد که صدها شاعر نامی را در خود جای داده است.

آقای دکتر چطور می‌شود که هم هویت شهری را حفظ کرد و هم توسعه‌ی شهر را ادامه داد؟

اجازه بدهید این طور بگویم که این تبریز با همه‌ی تغییرات و تحولات همیشه، همان تبریز همیشگی ماست. ما نمی‌توانیم برای دیدن تبریز عینکی داشته باشیم که درهر دو شیشه‌اش فقط تاریخ تبریز را ببینیم و همین طور نمی‌توانیم با عینکی به تبریز نگاه کنیم که از هردو شیشه‌اش فقط توسعه را ببینیم و به تاریخ بی اعتنا باشیم. شهر ما نباید از هیچ شهر توسعه‌یافته‌ای در دنیا از نظر تکنولوژی عقب بماند و در عین حال نباید هویت آن نیز از میان برود. محلات تبریز خیلی عالی بوده و هستند اما این محلات باید در طول تاریخ پیش بروند و تکنولوژی روز را بپذیرند. من اگر از ویرانه‌ای به عنوان تاریخ حفاظت کردم چه سود؟ به نظر من شهر باید هر لحظه پوست بیندازد و هر لحظه متولد شود.

مولانا می‌گوید: هر زمان نو می‌شود دنیا و ما/ بی خبر از نو شدن اندر قفا. شهر باید هر لحظه مدرن بشود. منتها این کار باید عقلائی انجام شود و با مشورت با خواص. اگر خواص صحه گذاشتند، یعنی کار درست است. این تبریز باید سری بین سرها داشته باشد. این تبریز باید دانشگاهش، فوتبالش،شعرش، هنرش، سینمایش، تئاترش و باید همه‌ی مسائل فرهنگی و هنری و اجتماعی و اقتصادی‌اش با شرایط روز وفق داده شود تا بتواند تبریز شایسته‌ی همیشگی ما باشد. به نظر من از آنجا که بسیاری از شهرهای ایران را فرزندان تبریز و آذربایجان ساخته‌اند، تبریز آینده نیز باید توسط بچه‌های تبریزی ساخته شود و این ها زمانی شدنی خواهد بود که تیمی از خواص مسیرها را تعیین کنند. تبریز باید شهر نمونه باشد از نظر نوآوری‌ها. اما در عین حال پیشینه‌ی تبریز را هم نباید نادیده گرفت. و معتقدم که این کارها را سرمایه‌گذاران و مهندسان تبریزی و جوانان آن در کنار هم انجام خواهند داد.

به نظر می‌رسد تبریز در مسیر کلان‌شهر شدن و پوست اندازیش، درحال تجربه  نوعی جابجائی طبقاتی نیزمی باشد. چنین تحولی، احتمالا ضمن این که روی آدم‌های شهر تاثیر می‌گذارد روی فرهنگ شهر و در نهایت معماری آن هم اثردارد. نظرتان در این مورد چیست؟

مسلما همین طور است. البته این نظریه‌ای بود که در ابتدا مارکسیست‌ها آن را طرح کردند و مورد اعتراض و مخالفت بوده است، اما فکر می‌کنم تا حدی درست است. البته شاید برای بعضی‌ها در جامعه‌ی ما این امور در حال حاضر قابل قبول نباشد. ببینید باید پذیرفت که اقتصاد و فرهنگ بر امور شهری تاثیر می‌گذارند. اقتصاد، فرهنگ را شکل می‌دهد. به عنوان مثال در مورد تبریز می‌توان به شمال‌شرق و شمال‌غرب آن اشاره کرد. در وسط یک خطی این ها را از هم جدا می‌کند. یک بخش در مرفه‌ترین بخش شهر زندگی می‌کنند و بخش دیگر حاشیه نشینند. از نظر زمین‌شناسی اگر بررسی کنید هیچ تفاوتی بین دو منطقه نمی‌یابید اما وقتی به شرایط اجتماعی و فرهنگی نگاه می‌کنید دو طرف را در قطب‌های مختلف می‌بینید. خوب چرا این اختلاف بین دو منطقه به وجود آمده است؟ به این دلیل که اقتصاد این فاصله‌ها را ایجاد کرده است. این پدیده‌ای است که توسط جدائی‌گزینی طبقاتی اتفاق افتاده است. الیوت هاروی فارغ از نوع جهان‌بینی‌اش طی یک مبحث علمی این گونه در کتابش شرح می‌دهد که مردم هرشهری، خودشان جایگاه شان را در آن پیدا می‌کنند. لازم نیست که شما هل بدهید تا این ها را در جایگاه مناسب ‌شان قرار بدهید. خودشان همان طور که قدم به قدم از نظر اقتصادی بالا می‌آیند، کم کم به سمت محلات بهتر شهر حرکت می‌کنند. هرقدر که زمان می‌گذرد فرهنگ محله‌ی جدید را می‌پذیرند و خودشان هشتاد درصد و فرزندان‌شان صد در صد فرهنگ محله‌ی میزبان را می‌پذیرند. البته عکس این امر هم صادق است و کسانی هم هستند که قدم به قدم به سمت محلات پائین‌تر حرکت می‌کنند و فرهنگ آن محلات را به همان ترتیب می‌پذیرند.لازم نیست شما برای این امور برنامه بریزید و مردم الزاما بر طبق جدایی گزینی طبقاتی در جایی که باید قرار بگیرند، قرار می‌گیرند.

به نظر شما چگونه می شود این جابه جایی طبقاتی را مدیریت کرد؟

کسانی هستند که می‌گویند شهر را باید یکپارچه کرد که این اصلا امکان‌پذیر نیست. شرایط از زمان هابیل و قابیل چنین بوده است، چرا که انسان‌ها با هم برابر نیستند. لاجرم یک سری از آن ها ثروتمند می‌شوند و یک سری دارا و این امری غیر قابل اجتناب است. البته می توان سعی کرد تا فاصله هاکم شوند و حداقل استانداردها رعایت شوند. ما در مناطق حاشیه‌نشین تبریز اتاقی سی، چهل متری داریم که سه نسل در آن زندگی می‌کنند و در شرق تبریز هم مواردی داریم که در یک منزل دو سه هزار متری یک آقا و خانم که فرزند هم ندارند زندگی می‌کنند. با این وضعیت اصلاح مناطق حاشیه نشین شهر بسیار دشوار خواهد بود. تمام این ها در نتیجه‌ی مدیریت روزمره به این مراحل ناخوشایند رسیده است. مدیریتی که نگاه اسراتژیک نداشته باشد حاشیه نشینی در شهر را افزایش می‌دهد و با عدم مدیریت درست ساخت و سازها از هر نظر چهره‌ی شهر را درهم و غیر قابل قبول می‌کند. وقتی تولد مدیران شهری یک‌شبه باشد چهار سال هم باید بگذرد که او تازه بفهمد که در چه جایگاهی قرار گرفته است و تااین اتفاق بخواهد رخ بدهد شهر و شهروندان بسیاری از آسیب‌ها را خواهند دید. به خاطر همین است که افلاطون نیز معتقد بود که شهر باید به وسیله‌ی خواص اداره شود.

برخی ها طرح می کنند که در سال‌های اخیر بخش بزرگی از طبقه‌ی متوسط جامعه به سمت طبقات پائین‌تر حرکت کرده‎اند. تضعیف این طبقه که ممکن است به خودی خود منجر به فروش و احتمالا تقسیم سرمایه‌های شهری و تاثیر آن بر هویت و معماری شهر شود را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بالاخره مدیریت کلان جامعه در این موارد بسیار تاثیرگذار است. اگر مدیریت طوری انجام بشود که جدایی گزینی طبقاتی رخ بدهد، بخش بزرگی از طبقه‌ی متوسط به سمت طبقات پائین‌تر و بخش کوچکی از آن هم به طبقه‌ی بسیار کوچک مرفهین اضافه خواهد شد. شما هر کاری هم بکنید این اتفاقات بدو تغیر روش مدیریتی می‌افتد و شما نمی‌توانید کاری بکنید. آثار این نوع جابجایی‌ها نیز مسلما در معماری و فرهنگ جامعه اجتناب ناپزیر خواهد بود. زمانی که مدیریت جامعه در پی ایجاد عدالت و اعتدال  باشد، در آن زمان طبقه‌ی متوسط بالا خواهد آمد. طبقه‌ی متوسط معمولا از کارمندان تشکیل می‌شود. کارمندانی که اگر مورد توجه دولت قرار بگیرند در طبقه‌ی‌شان خواهند ماند و اگر این گونه نشود به طبقات پائین‌تر سقوط خواهند کرد. این ها کسانی هستند که نگاه‌شان به دست دولت است و اگر دولت با آن ها بی‌مهری کند بخش بزرگی از طبقه‌ی متوسط از میان خواهد رفت. به هر حال این مسائل کاملا به مدیریت کلان جامعه برمی‌گردد که تفاوت‌های طبقاتی را افزایش یا کاهش دهد. قطعا سیاست‌ها در چند دهه‌ی گذشته بیشتر تفاوت را افزایش داده است. این مساله طبیعتا در تبریز نیز نمود خودش را در ساخت و سازها و چگونگی استفاده از زمین به خوبی نشان می‌دهد.

آینده‌ی شهر تبریز را چطور می‌بینید؟

اگر به شکل واقع بینانه‌ای و بدون مقایسه‌ی تبریز با آسیای جنوب شرقی و اروپا و غیره قضاوت کنیم در این فضا آینده‌ی تبریز بسیار خوب است. ما و شما هم باید دست در دست هم جهت را حفظ کنیم و ضمن حفاظت از آنچه که نیاکان‌مان باقی گذارده اند، تکنولوژی ستیز هم نباشیم. این رویکرد، حال تبریز را خوب می‌کند. هم برای کسانی که در تبریز زندگی می‌کنند و هم برای کسانی که می‌خواهند از تبریز دیدن کنند.

مصاحبه از آراز ادوای- ماهنامه کارآیی

روی خط خبر

محبوب‌ترین‌ها