آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / مرکز تحقیقات / تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش چهارم)- بابک شاهد

تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش چهارم)- بابک شاهد

تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش چهارم)- بابک شاهد
15 دسامبر 2014 - 16:16
کد خبر: ۱۱۸۰۶
تحریریه آرازنیوز

در بخش چهارم این سلسله نوشتارها به ارائه ی مقاله ی احمد آغااوغلو که در شماره ی 108 نشریه ی صراط مستقیم در سال 1910 میلادی چاپ شده است، می پردازیم. در این مقاله آغااوغلو در واکاوی زمینه های انقلاب مشروطیت ایران به بیان تاثیر استبداد ناصرالدین شاهی بر فرهنگ عمومی و اقتصاد ایران می پردازد. نوشتار با انتقاد از جریان روشنفکری آن زمان به تاثیر فرهنگی استبداد بر توده ی مردم پرداخته و علت ظهور فرقه ها و جریان های مذهبی را روح استبدادزده ی ایرانیان و خیانت روشنفکران ایرانی بیان می کند.
مقاله ی آغااوغلو بدین شرح است:
“در نیم قرن حکوکت ناصرالدین شاه در ایران حیات ملی در این کشور به کلی نابود گشت. از ادبیات فارسی که به درجه ی اعلا و شکوفایی در آن دوران دست یافته بود دیگر اثری نماند. زیر ستم ناصرالدین شاه استعدادها و اذهان فرصت شکوفایی نیافته بودند. عقلها منجمد و دلها یخ بسته بودند. مردم مجال تفکر نیافته و به امرار معاش روزمره بسنده کرده بودند. تفکر آزادیخواهی از اذهان رخت بربسته و میدان برای چاپلوسان مهیا گشته بود. ادبیات که مهمترین نقش در تغذیه ی روح ملی ملت ها را دارد به کناری نهاده شده بود. ادبیات در آن زمان به مدح و کاسه لیسی این سلطان جبار تبدیل گشته بود. تمامی شعرا و ادبا زمان ناصرالدین شاه مشغول حمد و ثنای این یار دین و یاور ملت گشتند و بدین سبب در این زمان ادیبی راستین ظهور ننمود. هر آنچه سروده می شد قصیده هایی در مدح کبر و غرور پادشاه بود. هیچ کس جرات بیان حق و حقیقت را نداشت.
بدین سبب بود که صدراعظم مقتدری چون میرزا تقی خان و دیپلمات برجسته ای چون میرزا ملکم خان مقهور و طرد شدند. در این شرایط بود که مردم ایران در سفالتی تمام گذران حیات می کردند و امید نجاتی باقی نمانده بود و همه در یاسی جانفرسا بسر می بردند. تجارت و صنعت ورشکسته شده و کشاورزی فراموش شده بود. هوس و میل ترقی و پیشرفت برای کسی باقی نمانده بود. چراکه هرکس چونانکه از جانش امین نبود از مال خویش نیز بیم داشت. در زمان ناصر الدین ضبط و مصادره ی اموال افرادی که ثروتمند می شدند، از سوی شاه یا شاهزادگان رایج شده بود. بدین سبب بسیاری از این ثروتمندان ترک موطن کرده و به کشورهای دیگر مهاجرت نمودند. هر سال مابین دویست و سیصد هزار ایرانی به خارج از ایران مهاجرت می کرد. این افراد یا به عثمانی، یا قفقاز و یا از طریق خلیج فارس راهی هندوستان می شدند. این مکان های خالی شده از سکنه نیز به زمین های بایر تبدیل می شد.
جغرافی دان مشهور فرانسوی مسیو راکلو در کتاب جفرافی خویش چنین می نویسد که، اگر این وضعیت مدتی نیز ادامه پیدا می کرد ایران بسان آنچه که به صحرای آفریقا در آفریقا مشهور است به صحرای آسیا تبدیل می شد. چراکه در قسمت اعظم ایران کم آبی و خشکی های عظیم درجه رطوبت پایینی را برای این کشور رقم زده است. در گذشته به سبب همیاری ها و مساعدتهای حکومت ها اهالی به آبیاری و کشت زمین های خود مشغول می شدند و از جان و مال خود امین بودند و در این زمینه از سوی حکومت تشویق نیز می شدند. اما استبدا ناصرالدین شاه هیچ میل و هوسی برای کار در میان اهالی باقی نگذاشت و مهاجرت گسترده ی اهالی این زمین ها را زمینهای خشک و بایر تبدیل کرد.
تاثیر این استبداد تنها محصور به فلاکت های مادی نماند و از لحاظ معنوی و روی نیز ضربات جبران ناپذیری بر روح جمعی وارد نمود. به راستی بدترین تاثیر استبداد بر مردم تاثیر فرهنگی آن می باشد. خسارتهای مادی قابل جبران است اما ترمیم فرهنگ عمومی بسی دشوار و زمانبر می باشد.
افکار و ویژگی های عمومی که به یاس و کدر دچار شده بودند با مداحی و چاپلوسی های هرزه گویان سعی و کوشش را رها نموده و زندگانی خود را به عیاشی و بطالت می گذراندند.
اعیان و اشراف زمان خویش را در میخانه ها و تریاکخانه ها گذرانده، روزها خوابیده و شبها به شراب شیراز و کنیاک پاریس عادت کردند. در میان مستی شراب و خماری تریاک خواستند که مصیبتهایی را که بدان دچار شده بودند را فراموش نمایند. در نتیجه ی این امر، مست و خراباتی بودن، عیش و عشرت، دروغ، ریا و خصوصیاتی این چنینی به فرهنگی عمومی تبدیل شد.
عالمان نیز به جای آنکه به چاره یابی در خصوص وضعیت کنونی ملت بپردازند ره به گذاری دیگر پیمودند. برخی از علما سعادت خود را در پیمودن راه ارازلی که خود را فاضل و ادیب می دانستند و کاری جز مدح و ثنا و شعر گفتن بلد نبودند، دیدند و به ثنای مستبد پرداختند. این عالمان با مشروعیت دادن به کارهای ظل الله در چپاول و غارت اموال عمومی شرکت کردند. بخش دیگر نیز یا گوشه ی انزوا را ترجیح دادند و بخشی نیز در میان مردم به بهانه ی تصوف به رواج خرافات و زهد و تقوایی که هیچ ارتباطی با دین نداشت، پرداختند. بدین سبب که دوره ی ناصرالدین شاه دوره ای پر جنب و جوش در حوزه ی مسائل دینی بود و فرقه هایی چون بابیت، شیخی و کریمخانی در این زمان ظهور کرد. تنها علت و منشا این گسترش مباحث دینی، کابوس عظیمی به نام ناصرالدین شاه بود که بر پیکره ی ملت فرود آمده و مردم به سبب پر کردن افکار به یاس آمیخته ی خویش و دلهای خالی شده ی خویش بدین فرقه های و مسائل پناه بردند.
در این زمان به جای آنکه چند عالم واقعی پیدا گشته با جسارتی تمام به بیان این کاستی ها بپردازد چاپلوسان و متملقانی مقام پرست و شهرت دوست مردم را با توهمات و خیالاتی نادرست مشغول کردند. تریاک و مخدرها ذهن این عالمان را مختل و مشوّش نموده بود. عوام الناس نیز فریب این افرادی که تنها چند کلمه ی عجیب و غریب را قادر به تلفظ بودند خورده در سرگردانی گذران حیات می کردند.”

منبع: نشریه ی صراط مستقیم به مدیرمسئولی محمد عاکف اَرسوی، مجموعه مقالات دنیای اسلام نوشته ی احمد آغااوغلو، جلد پنجم، ماه نهم، سال ۱۹۱۰ میلادی مطابق با ۱۳۲۶ هجری قمری، شماره 108، صفحات 62-63)

روی خط خبر