آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / مرکز تحقیقات / تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش نخست)- بابک شاهد

تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش نخست)- بابک شاهد

تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش نخست)- بابک شاهد
24 نوامبر 2014 - 16:35
کد خبر: ۱۱۵۴۷
تحریریه آرازنیوز

مقدمه
احمد آغااوغلو از چهره های سرشناس تاریخ مدرنیته ی ترکیه و قفقاز می باشد. احمد آغااوغلو فارغ التحصیل رشته ی حقوق از دانشگاه پاریس بوده است و حیات فکری وی بسان بسیاری از از اندیشمندان تاثیرگذار تاریخ بشر، فراز و نشیبهای گاهاً متضاد به خود دیده است. وی از جمله شخصیتهایی است که در قفقاز به دنیا آمد در دوران جوانی تحت تاثیر تمدن فارسی قرار گرفت ولی با سفر به پاریس و در گذر عمر خویش چرخشی تئوریک به توران گرایی پیدا کرد و به یکی از پدران فکری این اندیشه تبدیل گردید. احمد آغااوغلو در کتاب مشهور خود به نام “سرزمین انسان های آزاد” مهمترین شرط کارکردگرایانه در گذار دنیای شرق به مدرنیته را در رعایت حقوق زنان و تغییر الفبای عربی به الفبای لاتین عنوان می نماید. بسیاری از شخصیتهای تاثیر گذار تاریخ معاصر تحت تاثیر اندیشه های وی بودند. از جمله ی این شخصیتها می توان به سیدجمال الدین همدانی، مصطفی کمال آتاتُرک، محمدامین رسولزاده، انورپاشا و … اشاره کرد. در نوشتار زیر انقلاب مشروطه ی ایران، تاریخ ایران و تُرکهای ایران در نوشته های آغااوغلو مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.

نوشتارهای آغااوغلو در خصوص تُرکان ایران در نشریات “سبیل الرّشاد” و “صراط مستیقم”
سالهای 1910 تا 1914 میلادی مصادف با تضعیف امپراطوری عثمانی می باشد. امپراطوری عثمانی که با تکیه بر امت گرایی اسلامی و اتحاد دنیای اسلام یکپارچگی خود را حفظ نموده بود با گسترش تفکر ملت-دولت گرایی در جهان نتوانست خود را تفکر جدید وفق دهد و با تهاجم دنیای غربی که اندیشه ی امپراطوری بر جهان را در سر می پروراند متلاشی و به کشورهای مختلفی تقسیم شد. در اواخر این امپراطوری برخی از روشنفکران تُرک که عمدتاً مهاجرین تُرک ساکن در ترکیه ی امروزی بودند در تلاش برای بازسازی اندیشه گرایانه این امپراطوری در راستای ناسیونالیسم تُرکی برآمدند. مهمترین نمود این تلاش تئوریک رساله ی “سه گونه ی سیاست” نوشته ی یوسف آقچورا می باشد. یکی از این اندیشمندان احمد آغااغلو از مهاجرین آزربایجانی بود که حفظ امپراطوری را در گرو تغییر رویکرد امپراطوری عثمانی به ناسیونالیسم تُرکی می دانست. به نخستین نوشتارهای آغااغلو در خصوص تُرکان ایران در نشریات اسلام گرایی چون سبیل الرّشاد و صراط مستقیم که مابین سالهای 1910 میلادی تا 1914 میلادی منتشر گردید برمی خوریم.

تُرکان ایران در سلسله نوشتارهای آغااوغلو با نام “دنیای اسلام” در صراط مستقیم
به نخستین اظهار نظر آغااوغلو در خصوص تُرکهای ساکن در ایران و هنگامی که وی در ترکیه سکونت داشت در نشریه ی صراط مستقیم و در بخشهایی از سلسله نوشتارهای وی با عنوان دنیای اسلام برمی خوریم. آغااوغلو در شماره ی 108 این نشریه که در سال 1910 میلادی منتشر شده بود در خصوص دیالکتیک شعور ملی تُرکها در ایران چنین می نویسد:
“ورود تُرکها به ایران و امتزاج آنها با قوم فارس سبب احیای دگرباره ی ایران و بقای آن گشت. با امتزاج خصوصیت هایی که در هر دو قوم موجود بود، این کشور روند اصلاح گرایانه به خود گرفت. تاریخ و مدنیت فرهنگی فارسها هنگامی که با روحیه ی حکمرانی، شجاعت و اخلاق مادی گرایانه تُرکها درهم آمیخت این کشور جانی دوباره گرفت. چونان که فرهنگ ایران باستانی که با ورود اسلام بدین کشور کاملاً از بین رفته بود و توسط فردوسی سعی در احیای آن شده بود تنها توسط حکومت تُرکان غزنوی و در سایه ی محمود غزنوی توان حیات دوباره پیدا کرد. از زمان انقراض ساسانیان تا زمان نگارش اثر فردوسی در ایران اثری از تمدن و فرهنگ فارسی باقی نمانده بود. زبان، ادبیات، رسوم ملّی و حیات ملّی تماماً فراموش شده بود و دیگر هیچ گونه اثری از زبان پهلوی برجای نمانده بود و تنها در اطراف نیشابور، یزد و کرمان گروههای کوچک زرتشتی و چند کتاب کوچک دینی باقی مانده بود.
اما پس از آنکه تُرکها در ایران حکومت را در دست گرفتند و کل قسمت شرقی دنیای اسلام و خلافت اسلامی در چنبره ی قدرت آنها قرار گرفت؛ به جای توسعه و ترویج زبان، ادبیات و فرهنگ تُرکی شروع به ترویج و گسترش زبان مورد استفاده توسط فردوسی و ادبیات و فرهنگ تولید شده توسط وی نمودند. این روند با چاپ و ترویج کتاب شاهنامه اثر فردوسی توسط محمود غزنوی آغاز گردید و پس از آن این روند در حکومتهای آل بویه، سلجوقیان، اتابکان، صفوی، افشار و قاجار ادامه پیدا کرد. در این نهصد سال، تمامی حکمرانان تُرک حاکم در ایران پی گیر این رفتار شدند.
تبدیل زبان مورد استفاده ی فردوسی به زبانی فراگیر در آسیای غربی و پرورش فردوسی ها، عمر خیّام ها، نصیر طوسی ها، دهلوی ها، سعدی ها و حافظ ها به مدد و یاری حاکمان و امیران تُرک محقق گشت. در ایران نیز بسان مناطق دیگر جهان، تُرکها تنها به امور حکمرانی بسنده نموده و در شیوه ی زنگی و آداب و رسوم مردم دخالت نکرده بودند. تُرکها تنها به امور جنگی، اداری و حفظ کشور مشغول شده و تجارت، اقتصاد و ادبیات را به مردمان بومی و دیگران واگذار کردند.
این است جنبه ی ضعف تُرکها! این قوم در طول تاریخ هیچگاه در خصوص قومیت خویش حساس نگشته و به هر کجا که رسیده است خود را اهل آنجا قلمداد کرده است و روح مکان جدید را درونی نموده و به رنگ جدید درآمده است. در استانبول بیزانسی، در آسیای غربی عرب و فارس، در هندوستان هندی و در تُرکستان شرقی چینی گشته است. بدین دلیل است که هم اکنون تُرکی که در قفقاز زندگی می کند از تُرک ساکن در ارضروم، تُرک ارضرومی از تُرک استرآبادی، او هم از تُرک آزربایجانی و تُرک ساکن در ترکستان بی خبر است. حال آنکه تمامی این افراد دارای نژاد، زبان و روح مشترک بوده و از استانبول تا گولجه تشکیل جمعیتی پنجاه-شصت میلیونی می دهد. اگر در خصوص حاکمان این مناطق تحقیق گردد تُرک بودنشان مشخص می شود. حاکمان تونس، حاکمان مصر، حاکمان و امیران ایران و هندوستان همگی اصالتاً تُرک بوده اند.
امروزه نیز حاکمان و امیران در ایران به خصوص در ایالت آزربایجان تُرک بوده و ساکنانش تُرک می باشد. با نگاهی واقع بینانه متوجه می شویک که امروزه تُرکها ایران و روح ایرانی را پای برجا نگاه داشته اند. امور سیاسی، اجتماعی، مطبوعات، ادبیات و سرنوشت ایران در دست تُرکها است. اما تعلق قومی این تُرکان در امور فوق الذکر مفقود می باشد. این تُرکان هیچ تفاوتی میان خود و فارس ها نمی بینند و برای بقا و یکپارچگی مفهوم جغرافیای وطن تلاش می نمایند. مطالعه ی تاریخ انقلاب ایران نشان می دهد آنچه که سبب پیروزی این انقلاب گردید، دخالت تُرکهای ایران به خصوص مرکز حکومتی آزربایجان یعنی تبریز در این انقلاب بود. اما متاسفانه باید اعتراف کنیم که تُرکهای ایران نتوانستند از این انقلاب بهره ی لازم را ببرند. این کشور بیچاره از یک سو با اشغال از سوی بیگانگان و از سوی دیگر به دلیل توطئه چینی فرقه ها و عشیرتها بر علیه یکدیگر در آستانه ی نابودی است. در مقاله های آتی مان مشکلاتی که این وضع می تواند برای ممالک عثمانی پدید آورد را شرح خواهیم داد. اکنون تنها به بیان این مسئله اکتفا می کنیم که آن هم از فقدان قوه ی مرکزی مستحکم در ایران نشات می گیرد. نیرویی که بتواند تمامی نیروهای دیگر را تحت فرمان خویش درآورده و متحد نماید. در اثنای انقلاب یقیناً چنین نیرویی وجود نداشت. چنین وضعیتی در سایر نقاط دنیای اسلام نیز وجود داشت ولی تاریخ نشان داد که متحد کردن کشور تحت یک سیستم غیرممکن نمی باشد. تمامی رنجها و مصیبتهای ایران از این مسئله نشانت می گیرد. با پندگیری از این درس است که عثمانی ها باید ارزش “جمعیت اتحاد و ترقی” را درک نمایند و با تمام وجود بدین جمعیت به خصوص نظامیانی که داخل این جمعیت شده اند یاری رسانند. مطمئن باشید که اگر این جمعیت عثمانی یا زیرپای استبدا له می شد و یا تحت اشغال و تفرقه اندازی بیگانگان از بین می رفت. ان شا الله در نوشتارهای آتی مان هنگام شرح وضعیت ایران این نکته را بسط خواهیم داد.”

پایان بخش نخست

منبع مورد استفاده: صراط مستقیم؛ جلد پنجم، ماه هشتم، سال 1326 هجری قمری مصادف با 1910 میلادی، شماره 105، صفحات 9-11

روی خط خبر