“فهم تجارب زیسته هویت طلبان آذری: مطالعه کیفی در استان های آذری زبان ایران”
مطالب زیر خلاصه ای بسیار مجمل از پایان نامه کارشناسی ارشد خانم حلما احمدى است.
“فهم تجارب زیسته هویت طلبان آذری: مطالعه کیفی در استان های آذری زبان ایران”.
راهنمای این کار دکتر «حمیدرضا جلائی پور» و مشاور آن دکتر «ابوعلی ودادهیر» بوده اند.
این پایان نامه در اردیبهشت ماه سال 1392 دفاع شده و با نمره عالی پذیرفته شده است.
هدف این مقاله این بوده است که فرآیند هویت طلب شدن ترک زبانان ایران را به صورتی همدلانه و از درون[1] توصیف کند تا تجربه نوعیِ آن ها را برای دیگران ملموس و قابل درک سازد.
در اینجا فقط خلاصه ای از نتایج پایانی پایان نامه ارائه می شود. نتایج پایان نامه در قالب 14 مضمون نوشته شده است. در متن اصلی همه توضیحات زیر، همراه با متن گفته های هویت طلبان آمده است که در اینجا حذف شده اند. احتمال دارد که برخی مطالب به خاطر خلاصه کردن زیاد، دچار ابهام شده باشد. اما حسب اقتضاء چاره ای جز خلاصه سازی نبود.
نکته مهم دیگر این که در استخراج این 14 مضمون سعی بر آن بوده که مراحل هویت طلب شدن فرد به ترتیب زمانی نشان داده شود. یعنی با اندکی تسامح می توان از مراحل چهارده گانه هویت طلب شدن سخن گفت.
مضمون 1- افراد ذی نفوذ: چه کسی مرا هویت طلب کرد؟
در ذیل این مضمون در پی یافتن پاسخ برای این سوال بودیم که معمولاً چه کسانی بیشترین تاثیر را در هویت طلب شدن مصاحبه شوندگان ما داشته اند. مهم ترین افراد حسب فراوانی گزارش ها عبارت بوده اند از :
الف) دوستان: اولین اشخاص تأثیرگذار بر هویت طلبان، در غالب موارد دوستانشان بوده اند.
ب)خانواده: بخشی از هویت طلبان بیان کرده اند که از خانواده هایی برخاسته اند که به فرهنگ ترکی علاقه مند بوده و با شعر و ادب ترکی موانست و آشنایی داشته اند.
ج) معلم ها: در میان این معلمان تاثیر گذار، نه فقط معلمانی که واحد مورد تدریسشان به این مباحث مربوط بوده است بلکه حتی معلمانی نیز بوده ند که برای آگاهی دادن به محصلین خود مجبور بوده اند کلاً از دایرۀ درس و تخصص خود خارج شوند.
د) موارد دیگر: مانند برخورد با سایت های هویت طلبانه، تأثیر پذیری از یک کتاب، برنامه های ماهواره و امثال آن.
مضمون دوم- دست یافتن به آگاهی
تجربه آگاه شدن، خود از مجموع دو تجربه زیر به دست می آید:
– فهمِ فریب: مهم ترین چیزی که هویت طلبِ ترک در تجربه آگاه شدن خود به آن پی می برد، این است که او تاکنون به طرز عمیق و ظالمانه ای فریب خورده است.
-کشف شیطان: شیطان در اینجا یک استعاره است، فرد در تجربه کشف شیطان، کانون یا کانون های شرارتی را شناسایی می کند که همه بداندیشی ها و بدخواهی ها و بدکرداری ها را سرچشمه گرفته از آن ها می داند. حکومت، فارس ها، رسانه ها و …. می توانند این کانون های شرارت باشند.
حس تلخ و سنگین فریب خوردن و کشف شیطان از این به بعد تامین کننده انرژی هویت طلب برای مبارزه می شود.
مضمون سوم- وارونه شدن حافظه
بعد از کشف حقیقت، محتوای حافظه تا آنجا که مربوط به موضوعات قومی است، وارونه می شود. منظور از وارونگی در اینجا، معکوس شدن معانی نشانه هاست. به عبارتی با کشف، حقیقت، هویت طلب، مسائل گذشته را به گونه متفاوتی به یاد می آورد. این وارونگی حافظه را می توان در قالب چند نوع بیگانگی توضیح داد.
الف- بیگانگی از حکومت: هویت طلب ترک، بعد از کشف حقیقت غالباً معتقد می شود که ریشه همه فریب ها و اغفال ها حکومت است. در نظر او حکومت مظهر و معرِّف تمام صفات منفی از قبیل استبداد، خشونت، ظلم و ستم، تبعیض و نابرابری، فریب کاری و امثال آن است.
ب- بیگانگی از ایران: هویت طلبِ ترک به احتمال زیاد قبل از هویت طلب شدنش، خود را ایرانی می دانسته است. ولی اکنون حتی تصور شهروندِ ایران بودن نیز برایش سخت می شود.
اکثر هویت طلبان “احساسی قوی به ایران ندارند” و ” نام ایران در آن ها علاقه و هیجانی برنمی انگیزد”.به تیم های ملیِ ایران علاقه چندانی ندارند، شخصیت ها و نمادهای ملی همچون فردوسی و حافظ حسی مثبت را در آن ها بیدار نمی کند و …
پ- بیگانگی از زبان فارسی: موازی با بی علاقه شدن به ایران، فرد هویت طلب، علاقه سابق خود به زبان فارسی را هم از دست می دهد و دیگر آن را زبان خود(و یا لااقل زبان اصلی خود) نمی داند. زبان فارسی برای هویت طلب، ناخوشایند و تهدیدآمیز جلوه می کند ، زبانی که اگر در برابرش کوتاه بیاید، زبان مادری اش را پامال می کند.
ج- بیگانگی از مردم فارس: رابطه ذهنیِ هویت طلب ترک با “فارس” رابطه پیچیده ای است. او را نوعاً “بلندگوی بی اراده حکومت” می بیند. کسی که غالباً ناخواسته و نادانسته ابزار پیشبرد سیاست های حکومت می شود.
اما فارس همیشه اینگونه بازیچه به تصویر درنمی آید. او گاهی می تواند “موضوع غبطه” نیز باشد. در این تصویر دوم، فارس کسی است که بر خلاف او(هویت طلب ترک)، به حق و حقوق زبانی خود رسیده است و از این نظر در وضعیتی غبطه انگیز قرار دارد.
د- بیگانگی از کرد: در جمع بندی نگاه هویت طلبان به کردها باید بگوییم، در یک سر طیف، “کرد” به صورت انسانی، مظلوم و ستمدیده تصویر می شود، همچون خود هویت طلبان. چرا که او هم مثل هویت طلب ترک نمی تواند از زبان و فرهنگ خود دفاع کند.
اما به شکل جالبی، در سر دیگر طیف، تصویر کرد به شدت منفی و نفرت انگیز می شود. اساساً نوعی “کردهراسی” در بخشی از هویت طلبان قابل مشاهده است و عامل اصلی این هراس، تهدیدی است که از جانب کرد نسبت به خاک آذربایجان (به معنای عام کلمه) احساس می شود. در واقع در اینجا کرد به خصوص به صورت «دشمن قلمرو» جلوه گر می شود.
مضمون چهارم- ورود “هویت ترکی آذری” به نظام هویتیِ شخص هویت طلب
حاصل کش و قوس ها و تحولات پیش گفته این می شود که “ترک بودن” تبدیل به هویتی قوی در شخص هویت طلب می شود. جاگیر شدن هویت ترکی در نظام هویتی فرد، می تواند به دو حالت متفاوت صورت گیرد:
– در حالت اول، می تواند با حمله به مرکزِ پیشینِ نظام هویتی و عوض کردن این کانون، فرد را دستخوش انقلاب روحی و شخصیتی کند. در این حالت، “ترک بودن” به مهم ترین هویت فرد تبدیل می شود و در تعریف کیستی فرد و معنابخشی به زندگی او، حتی از دین نیز اهمیت بیشتری پیدا می کند.
– در حالت دوم، هویت ترکی می تواند در کنار یک هویت دیگر و هم عرض آن قرار گیرد. برای مثال کسی که اصلاح طلب بودن و ترک بودن را به یک اندازه در تعریف هویت خود مهم تلقی می کند، در این وضعیت قرار دارد.
مضمون پنجم- تجربه تغییر محیط زندگی
یکی از مهم ترین تجارب هویت طلبان ترک، تجربة تغییر محیط زندگی است؛ هویت طلبان اکثراً معتقدند که تقویت هویت طلبی در مناطق ترک نشین و افزایش تعداد هویت طلبان در مناطق زندگی آن ها واقعیتی کاملاً ملموس است. مهم ترین تغییرات تجربه شده توسط هویت طلبان عبارتند از:
– کم شدن تکلم به زبان فارسی در سطح شهرهای ترک زبان؛ تقلیل روزافزون شمار والدینی که به فرزندان خود فارسی می آموزند؛ احیاء علاقه به موسیقی و رقص ترکی و نیز ادبیات ترکی در بین ترک زبانان؛ افزایش تماشای شبکه های ماهواره ای ترک زبان به جای شبکه های فارسی زبان؛ افزایش نام گذاری فرزندان با اسامی ترکی و … .
در این تجربه تغییر محیط، برخی “نقاط عطفِ”(نقاط اوج) نیز مدام گزارش می شود ؛ یعنی رویدادها یا برهه های زمانی که خاطرات تغییر، بیش از همه با آن ها تداعی می شوند.
– دگرگون کننده ترین رویداد گزارش شده، مربوط به تبعات واکنش به کاریکاتور روزنامه ایران در سال 85 است. هویت طلبان خاطرات جالبی از تأثیرات این اتفاق بر محیط زندگی خود دارند، مانند هویت طلب شدن کسانی که قبلاً چیزی در این مورد نمی دانستند؛ عوض کردن یکباره نام مغازه ها از طرف برخی از مغازه داران؛ واکنش های پرخاشگرانه به فارس زبان ها در شهرهای ترک زبان و …..
– دومین تجربه مهم تغییر محیط زندگی، مربوط به تأثیر تیم باشگاهی تراکتورسازی است. اکثر هویت طلبان، تراکتورسازی را یک جنبش برای خود می دانند. یک عرصه آزادی. یک تریبون که در این وضعیت فشار و خفقان، غنیمت بزرگی برای آن هاست. از نظر آن ها «تراکتور، خاک آذربایجان را برای هویت طلبان شخم می زند».
– بعد از حادثه خرداد 85 و پدیده تراکتورسازی، رویدادهای دیگری نیز با اهمیت کمتر، گزارش شده اند مانند:
– تجمعات سابق سالانه در قلعه بابک که پس از چند سال با منع حکومت روبرو شد؛
– حواشی حادثه خشک شدن روزافزون دریاچه ارومیه (که هویت طلبان حکومت را در این باب مقصر می دانند).
مضمون ششم- انزوا و تنهائی هویت طلب
منظور از انزوا و تنهایی هویت طلبان ترک این است که آن ها به عنوان یک جریان و جنبش، هیچ متحد استراتژیکی برای خود نمی شناسند و تقریباً به همه بازیگران قدرت داخلی بی اعتماد و بدگمان هستند. تصویر بازیگران قدرت برای هویت طلبان به صورت بسیار خلاصه به شرح زیر است:
– تصویر اصول گرایان: آن ها اصول گرایان را نماینده اصلی حکومت تلقی می کنند(حکومتی که به شدت از آن بیگانه اند).در عمل نیز هیچ اصول گرایی را نمی شناسد که از حقوق اقوام غیرفارس دفاع کرده باشد.
– تصویر اصلاح طلبان: هویت طلبان نگاه دوگانه ای به اصلاح طلبان دارند. در بیان آن ها، به تصریح یا تلویح اذعان به این واقعیت دیده می شود که در زمان اصلاح طلبان فضای سیاسی ایران نسبتاً بازتر می شود.
اما نگاه مقابلی نیز وجود دارد. هویت طلبان غالباً بر این باورند که ایدئولوژی ایران پرستی و فارسی گرایی، در میان اصلاح طلبان بیش از اصول گرایان نفوذ و رواج دارد.(بر خلاف اصول گرایان که برای آن ها در هویت جویی، اسلام محوریت دارد.)
– تصویر مسئولین ترک: ترک زبانانی که در دولت یا حکومت عضویت دارند، در نظر هویت طلبان به هیچ وجه خودی محسوب نمی شوند و به همان اندازة اصول گراها و اصلاح طلبان برای آن ها بیگانه و غریبه به شمار می روند(و بعضاً دشمن).
– تصویر روشنفکران غیرهویت طلب: هویت طلب ترک عموماً – و تا آنجا که به هویت طلبی اش مربوط می شود- به غیر از روشنفکرانی که در چارچوب گفتمانِ هویت طلبی ترکی قرار می گیرند، شور و علاقه ای به دیگر روشنفکران ایران مانند ملی مذهبی ها، راست ها، چپ ها، روشنفکران سکولار، روشنفکران دینی و … ندارد و امیدی به کمک آن ها(در جهت احقاق حقوق خود) ندارد.
– تصویر روحانیون: روحانیون نیز از آنجا که وابسته به حکومت دانسته می شوند تصویری مشابه اصول گرایان دارند اما نکته جالب اینکه در مجموع، هویت طلب بودنِ یک روحانی برای هویت طلبان، تصورپذیرتر و باورکردنی تر از هویت طلب بودن یک اصول گرا بوده است. شاید به این خاطر که اکثر آن ها نمونه ای از روحانی را که هویت طلب نیز باشد را می شناختند(اما اصول گرای هویت طلب سراغ نداشتند)
درون مایه ای کلی که از مجموع این تصاویر قابل استنباط است، مضمون ” تنهایی هویت طلب” می باشد. این تنهایی البته تنهایی فردی نیست بلکه “تنهایی جمعی” است، به این معنا که هویت طلبان به عنوان یک جنبشِ واحد و به مثابه یک فردیتِ جمعی، در فضای سیاسی و اجتماعی ایران خود را تنها و بی اتکا احساس می کنند و جز به همدیگر به کسی اعتماد و اتکا ندارند.
مضمون هفتم- تغییرات شخصیتی و رفتاری
بعد از رسیدن به آگاهی، واکنش های رفتاری شخص هویت طلب می توانند عمیقاً دگرگون شوند. کسی که قبلاً چه بسا خود نیز هر از چندی در جمع دوستان و آشنایان “جوک ترکی” می گفت، حالا ممکن است در جواب جوک گفتن دوستش با تحکمی اخلاقی، او را از این کار بازدارد یا شاید حتی به او پرخاش کند.
کسی که قبلاً از اینکه نمی توانست خوب فارسی صحبت کند، شرمنده می شد، حالا وقتی به شهر فارس زبان هم می رود، میلی به پوشاندن لهجه ترکی خود ندارد.
این تغییر در ساحت شخصیت نیز دیده می شود. مهم ترین این تغییرات به استناد روایت خودِ هویت طلبان، افزایش قابل توجه “عزت نفس” و “اعتماد به نفس” است.
آخرین و شاید جالب ترین نکته اینکه گروهی از هویت طلبان اشاره کرده اند که هویت طلبی حتی روی اخلاق عمومی آن ها نیز تأثیر گذاشته است. برخی موارد گزارش شدة دگرگونیِ اخلاقی عبارت بوده اند از: سیگار نکشیدن، دوستی های خیابانی با جنس مخالف نکردن، همیشه از خط عابر پیاده عبور کردن، بدخلق نبودن، احترام گذاشتن به حقوق مردم و غیره.
مضمون هشتم- باز آموزی زبان ترکی آذری
در این مرحله هویت طلب مشرف به تجربه ای می شود که می توان آن را حسِّ ” مسئولیت در برابر زبان” نامید. او اکنون نهایت سعی خود را می کند تا ترکی را خالص تر بیاموزد و خالص تر تکلم کند. او در گفتار دوستان هویت طلبش دقت می کند تا عبارات مورد استعمال آن ها را یاد بگیرد، کتاب های ترکی و لغت نامه ها نیز ابزارهای خوبی هستند. از همه کاراتر می تواند ماهواره باشد، با کانال های متعددی که کشور ترکیه و آذربایجان در اختیار او می گذارند. این ها مهم ترین مواردی هستند که هویت طلبان برای بازسازی و ناب سازی زبان ترکی خود گزارش کرده اند.
مضمون نهم- هویت به مثابه اجرا
گافمن، نظریه پرداز مشهور آمریکایی، “بازیگرانه بودن” کنش انسان را به مثابه خصلت عمومی تعاملات هر روزه می داند. او بروز هویت ها را همچون اجرای نقش های تئاتر می داند؛ بازی که قواعد خاص خود را دارد و باید در پیشگاه دیگر بازیگران به درستی اجرا شود تا به رسمیت شناخته شود. ما نیز در اینجا بعدِ بازیگرانه هویت طلبی ترکی را برجسته کرده ایم. اینکه ترک بودن به مثابه یک هویت، نشانگرهایی دارد که باید آن ها را مستمراً نمایش داد تا هویت طلبان دیگر شما را به عنوان هویت طلب بشناسند. مهم ترین این شاخصه ها می توانند عبارت باشند از:
– سلیس و خالص صحبت کردن ترکی و نیز آشنایی نسبی با خواندن و نوشتن به زبان ترکی (مهم ترین شاخص)
– بهره مندی از دانش و اطلاعات فراوان در مورد فرهنگ و تاریخ آذربایجان و نیز تاریخچه هویت طلبی
– علاقه به موسیقی و ادبیات ترکی و بی علاقگی به زبان و ادبیات فارسی
– استفاده از زبان ترکی در ایمیل و پیامک و فیس بوک و غیره.
منظور این است که به صرف علاقه به هویت ترکی شما را هویت طلب نخواهند شناخت و باید برخی نشانگرها(همان اجراها) را از خود بروز دهی.
مضمون دهم- تعریف رسالت و تلاش برای انتشارِ آگاهی
هویت طلب اکنون به این فکر می کند که چگونه و با چه روش هایی می تواند بیشترین تأثیر را بر دیگران بگذارد.
– مهمترین روش و استراتژی تاثیرگذاری که گزارش شده است، “صحبت کردن” رودررو و حضوری(با دوستان، خانواده، اطرافیان) بوده است.
به غیر از روش حرف زدن، روش های دیگری هم به کار برده می شود که مهم ترین آن ها عبارتند از : قرض یا هدیه دادن کتاب، معرفی کتاب ها یا نشریات و سایت ها، ترکی ِ اصیل صحبت کردن، آموختن رقص آذری و اجرای آن در جشن ها و مراسم، آشنا کردن دیگران با موسیقی آذری، نویسندگی در وبلاگ ها و سایت ها، هواداری تراکتورسازی و غیره.
هدفِ اصلی رسالت نیز معطوف به دوستان، خانواده و فامیل است. اما در مجموع، دوستان مقصد اصلی تأثیرگذاری بوده اند، اکثر آن هایی که هویت طلبان معتقد بودند روی آن ها تأثیر گذاشته اند، از حلقه دوستان بوده اند.
مضمون یازدهم- انگ خوردن به مثابه تجربة “طرد شدگی”
– انگ خوردن(برچسب های ناروا) تجربه ای است که همه هویت طلبان با آن آشنا و مانوس هستند. بخشی از این انگ خوردن ها در طی مراودات نزدیک و مواجهه های روزمره به فرد هویت طلب چسبانده می شود.
بخشی دیگر انگ هایی هستند که در روزنامه ها و جراید دولتی، سایت ها، وبلاگ ها، کتاب ها، صدا و سیما، فیلم های سینمایی (انگ های رسمی) … ساخته و به مجموع هویت طلبان نسبت داده می شوند.
“پان ترک بودن” ظاهراً شایع ترین انگی است که هویت طلبان می خورند و البته یکی از آزاردهنده ترین آن ها برای هویت طلبان. پان ترکیسم از نظر اکثر هویت طلبان، ناظر به اندیشه ای است که ترک ها را قوم و نژادی برتر می داند. حال آنکه هویت طلبان غالباً قوم پرستی را عقیده ای بی پایه و غیرقابل دفاع(و بعضاً غیرانسانی) می دانند.
هویت طلبان غالب این انگ ها را به شکل “توهین”، ” تحقیر”، “ستم” و مهم تر از همه “طرد” تجربه می کنند.
مضمون دوازدهم- تغییر در نظام روابط شخص با دیگران
مهمترین این تغییرات در حیطه دوستان و آشنایان روی می دهد. دوستانی که قبل از هویت طلب شدن وجود داشته اند، یا با تلاش شخص هویت طلب به آن حدی از پندار و کردارِ هویت طلبانه دست می یابند که امکان ادامه رابطه با او باشد یا اینکه از طرف هویت طلب، طرد شده یا تحت اقتضائات زندگی هویت طلبانه، به تدریج فراموش می شوند.
در حیطه خانواده و فامیل رایج ترین شکل تغییر روابط، “پرتنش شدن روابط” است. مثلاً تنش با پدری که کلاً با باورهای هویت طلبانه مخالف است، با خواهری که به دخترش فارسی یاد می دهد یا با همسری که برضد آرمان های شخص هویت طلب رفتار می کند.
مورد همسر به عنوان چالشی بالقوه، دغدغه خاطر عده بیشتری است؛ اکثر هویت طلبانِ مجرد از بابت اینکه همسر آینده آن ها چه کسی خواهد بود و آیا با او و آرمان هایش همراهی خواهد کرد، سخت نگران اند. حتی در برخی موارد معدود، هویت طلبی یکی از زوجین باعث طلاق آن ها شده است.
مضمون سیزدهم- تغییرِ جزئیاتِ هویت ترکی در طول زمان
مهم ترین و جالب ترین تغییری که در این زمینه توسط هویت طلبان ترک تجربه می شود و عمومیت بالایی نیز دارد، “حرکت از افراط به اعتدال” است. این معتدل شدن به چند شکل می تواند رخ دهد:
1- به شکل برگشت از عقاید رادیکال تر به عقاید سازش کارانه تر مانند انصراف از تجزیه طلب بودن به نفع فدرال خواه بودن، یا کنار گذاشتن ایده مبارزه سیاسی و راغب شدن به فعالیت فرهنگی.
2- به شکل تخفیف در شدتِ احساسات منفی نسبت به دیگران(کسانی که از آن ها بیگانه شده بود). مانند فروکش کردن نفرت از زبان فارسی یا کم شدن حس بیگانگی از فارس زبانان و یا کاهش خصومت نسبت به کردها.
3- به شکل ترکِ رفتارهایی مانند پرخاشگری در مقابل جوک ها، تحقیر کردن زبان و فرهنگ فارسی و غیره.
اما حرکت های گاهاً معکوسی نیز در گروهی کوچک تر روی می دهد، به این صورت که باورهای رادیکال تر و تندتر، جای باورهای ملایم تر و سازش کارانه تر را می گیرند. مصداق اصلی چنین حرکتی، کنار گذاشتن باور به تحقق اهداف در چارچوب ایران و دل بستن به ایده و آرمان “تجزیه طلبی” است.
مضمون چهاردهم- عواطف هویت طلبانه
تجربه هویت طلب شدن، دربردارنده احساسات و عواطف بسیار عمیق و قوی برای اکثر هویت طلبان است. تاثیر هویت طلبی را می توان در حوزه های زیر مشاهده کرد:
1- آرزوها: اکثر آرزوهای مهم و بزرگ هویت طلبان به نوعی به هویت طلبی آن ها مرتبط اند. برخی حتی می گویند “همه آرزوهایمان” ناشی از هویت ترکی ما است.
2- خاطرات خوب و بد: هویت طلب ترک، خاطره های خویش را که مرور می کند به این نتیجه می رسد که به یادماندنی ترین خاطرات او نیز مربوط به داستان هویت طلبی اوست. برای مثال، یکی از آن ها خوشحال است که روزی توانست دوست صمیمی اش را هویت طلب کند، دیگری از مرور خاطراتش از اردوهای بچه های هویت طلب لذت می برد. شادترین خاطره آن دیگری، خودِ هویت طلب شدنش است.
غم ها نیز به همین ترتیب است. خاطرة بد بسیاری از هویت طلبان، دستگیری و آزار و اذیت شدن دوستانشان یا هویت طلبان فعال است. خاطره ای که می تواند با تعریف کردن آن چشمانش اشک آلود شود یا چهره اش پرغضب!
بخش دیگری از این خاطرات ناخوشایند مربوط به دردسرها و رنج هایی است که به خاطر هویت طلب بودنش به آن ها دچار شده است؛ پایان نامه ای که تصویب نشد یا سانسور شد، موقعیت های شغلی که از دست رفت، انگی که به او زده شد و پرونده ای که برایش تشکیل شد، راه داده نشدن به دانشگاه یا عقب ماندن از هم سن و سالانش در تشکیل خانواده یا پیشرفت اقتصادی و امثال آن.
3- خواب ها: جالب آنکه هویت طلب شدن فرد، حتی خواب های شخص را نیز متاثر می کند. خواب های گزارش شده متنوع هستند اما دو مضمون تکرار می شود: “خواب دستگیر شدن” و “خواب های تحقق اهداف هویت طلبانه”
4- ترس از مامور اطلاعاتی: یکی از جالب ترین گزارش های برخی از هویت طلبان در حیطه عواطف و احساساتشان، ترس و هراس از ماموران اطلاعاتی است. نیروی اطلاعاتی همچون شبهی تصویر می شود که در هر جایی می تواند حضور داشته باشد. در ورزشگاه، در خیابان، در دانشگاه، حتی در کلاس درس.
این هراس در استراتژی های عملِ هویت طلبان به خصوص اعضای فعال تر آن ها، تأثیر بزرگی گذارده است و باعث شده است که در آن ها در عصر اینترنت و فیس بوک و …، تمایل چندانی به استفاده از این ابزارها در راستای فعالیت هویت طلبانه شان نداشته باشند.
یاشیاسیز
منبع:وبلاگ شخصى حلما ميانالى