آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
یکشنبه ۲ام دی ۱۴۰۳
شما اینجا هستید: / نوشتار / مباحثات زبان مادری و دستگیری های فله ای- قربان عظیمی

مباحثات زبان مادری و دستگیری های فله ای- قربان عظیمی

مباحثات زبان مادری و دستگیری های فله ای- قربان عظیمی
27 فوریه 2014 - 12:37
کد خبر: ۷۲۳۹
تحریریه آرازنیوز

این روزها بحث و مباحثه در خصوص آموزش به زبان مادری در میان طرفدارن و مخالفین آن در رسانه ها و فضای مجازی با تمام حدت و شدت در حالی جریان دارد که صدها نفر از فعالین مدنی آذربایحانی صرفا به دلیل گرامیداشت «روز جهانی زبان مادری» از طرف نیروهای امنیتی بازداشت و روانه زندانها شده اند. وقوع این امر در واقع تلنگری است به جامعه مدنی و فعالین سیاسی و مدنی، تا هم در نحوه برخورد و تجزیه و تحلیل وعده و وعیدهای «دولت تدبیر و امید »  و هم در سطح کم وکیف  مطالبات مشروع خودشان باز اندیشی نمایند. روند امور مربوط به حقوق بشری در «دولت تدبیر و امید » طوری پیش می رود که انسان را یاد مثل معروف می اندازد که، « دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ». صد البته که دم خروس بیرون زده و خوش بینی را روز به روز حتی در اندک باورمندان به آن وعده ها را هم زایل می گرداند. بطوریکه بنا به گزارشات سازمان های حقوق بشری، کارنامه دولت حسن روحانی نه تنها بهتر نشده بلکه در اعدام ها بدتر هم شده است. البته پرداختن به تمام ابعاد و زوایای آن مسـله از حوصله این بحث خارج است. بنابراین ما در اینجا بنا به ضرورت، مسله را از زاویه مطالبات زبان مادری به بحث خواهیم گذاشت. حال سوال اینست که، با توجه به تابلو پیش رو، دولت روحانی و همچنین موافقین آموزش زبان مادری ( البته نه آموزش به زبان مادری ) چقدر در تامین مطالبات اقلیت های ملی جدی بوده و در راستای رفع ریشه ای تبعیض ها صادق هستند؟

در حوزه زبان مادری بحث عمده بین صاحب نظران و کنشگران سیاسی و اجتماعی  در سه طیف دنبال می شود. در دسته اول، فعالین سیاسی و مدنی ملیت ها قرار دارند که  در کنار سایر مطالبات ملی خود خواستار «آموزش به زبان مادری» خود در تمام سطوح تحصیلی می باشند. در طیف دوم، دولت روحانی و برخی از شخصیتهای علمی و فرهنگی آن را نمایندگی می کنند که از طرفداران «آموزش زبان مادری» ( البته نه «آموزش به زبان مادری» ) هستند که برنامه مشخصی را از کم و کیف آن ارایه نمی دهند. در طیف سوم،که نیروهای ملی گرا و پان ایرانیست ها جای می گیرند که مخالف بی قید و شرط آموزش هر زبان ملی به غیر از زبان فارسی هستند که بحث در مورد این گروه از مجال ما خارج است. چون اساسا استاندارد برداشت مفاهیم حقوقی و دموکراسی این طیف با دنیای مدرن و متمدن ناهمخوان هست.

بعد از مخالفت صریح برخی از اعضای« فرهنگستان زبان و ادب فارسی» با آموزش زبان مادری، بحثی از سوی برخی اشخاص و محافل فکری در طیف دوم جهت توجیه مواضع آنها شروع شده که گویا مخالفت اعضای فرهنگستان زبان فارسی با «آموزش زبان مادری» نبوده بلکه آنها مخالف «آموزش به زبان مادری» هستند. جدای از اینکه آیا اصولا اعضای فرهنگستان زبان فارسی صلاحیت حقوقی اظهار و نظر راجع به تدریس ویا عدم تدریس و آموزش زبانهای غیر فارس را دارند یا نه؟ آیا ملیت های غیر فارس اصولا باید برای آموزش زبان مادری خود، که مطابقکنوانسیونهای حقوق بشری پذیرفته شده از طرف جمهوری اسلامی؛ یکی  حقوق از ابتدایی و طبیعی هر انسان می باشد؛ باید با نظر و اجازه این یا آن گروه و یا جریان خاص باشد یا نه، هیچ توضیحی نمدهند؟ این گروه در اظهار و نظرهایشان از یک خط فکری مشخصی پیروی می کنند و آن اینست که زبان فارسی در گذشته های دور در جغرافیای پهناوری از آسیای میانه تا آناتولی رواج داشته بنابراین زبان تاریخی مشترک بوده و متعلق به قوم خاصی نیست.! البته ایشان با طرح این مبحث، به طور ضمنی  برتر بودن و حقانیت زبان فارسی را می خواهند به رخ مخالفانشان بکشند. اما به جایگاه زبان ترکی در طول حکومت تقریبا هزار ساله حکام ترک   در جغرافیای مذکور به عنوان زبان رسمی دربار و اردو و همچنین به جایگاه زبان عربی به عنوان زبان علم طی چندین صده اشاره ای نمی کنند.به طوریکه در طول این سده ها به جز چند اثر انگشت شمار، تقریبا همه کتب علمی و تاریخی به زبان عربی نگاشته شده و زبان فارسی بیشتر زبان شعر و عرفان بوده که تا اواخر حکومت قاجاریه خارج از حوزه گویشوران فارسی و شعرا و درباریان و با توجه به عدم وجود آموزش سراسری و مدارس مدرن و نداشتن سواد خواندن و نوشتن اکثریت مطلق جامعه آن روز، عملا نمی توانسته زبان مشترک سایر ملیت باشد. از طرفی هم نبود راههای ارتباطی و وسائل حمل و نقل و رسانه های ارتباط جمعی به شکل امروزی در سراسر ایران که هیچ، حتی در داخل مرزهای جغرافیایی ساکن خود ملیت ها هم این ارتباط ضعیف بوده بنابراین زبان فارسی نمی توانستهزبان رایج درمیان همه ملیت ها باشد که امکان فراگیری آن را نداشته اند. از اینها گذشته اگر به فرض هم ادعای آقایان درست باشد آیا این مجوزی برای حقانیت و برتری زبان فارسی هست که باید تمام زبانها ازجمله ترکی ، عربی، بلوچی، کردی و … باید تحت سیطره زبان فوق باشدتا امکان رشد و بالندگی آن زبانها سلب شود. اگر این طور می بود باید زبان لاتین در اروپا که صد ها سال به عنوان زبان متون مقدس به کار میرفت و بر کلیه زبانها سیطره داشت امروزه هم  دیگر زبانهای اروپایی از آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و …  نباید ابراز وجود می کردند چونکه زمانی لاتین زبان مشترک همه آنها می بود؟ در صورتی که امروزه عکس این قضیه را در اروپا شاهد هستیم. به هر روی آنچه که از بیانات ایشان استنباط میشود این است که اولویت آنها نه دغدغه  آموزش زبان مادری، بلکه ترس از افول قدرت و محبوبیت زبان فارسی و نهایتا به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران است. باز هم هیچ توضیحی نمی دهند که آیا به نظر ایشان حقوق اولیه انسانها مهم است یا محبوبیت یک زبان؟ آیا به بهانه حفظ تمامیت ازضی میشود چشم به تبعیض های صورت گرفته بست؟ و مسایل و مشکلات اقلیت ها را به نوعی توجیح کرد؟ البته اگر جواب ایشان منفی است چرا قبل از اینکه این بحث ها از طرف ملیت ها و فعالین سیاسی و مدنی آنها به بحث گذاشته  شود ایشان تا به حال با توجه بهامکانات ارتباطی که در اختیارشان است دم بر نمی آورند، و حتی  نوشته ای هم در مورد این تبعیض ها دیده نمی شود؟ ولی با طرح این موضوعات از طرف ملیت ها،در صفحات مجازی و کانالهای تلویزیونی  تبعضات صورت گرفته را طوری مطرح می کنند که به ابهامات موضوع افزوده می شود. از یک طرف از «حق آموزش زبان مادری» صحبت می کنند و از طرف دیگر از برخی فرصت طلبان و تجزیه طلبان سخن  راننده؛وجالب این که این ها را هم اقلیتی بیش نمی دانند که در بین مردم اقبال چندانی ندارند.

 

اگر این طور است لازم به احساس خطر از سوی این جبهه نبوده و با خاطر آسوده می توان به خواسته های مشروع ملیت ها پاسخ داد. اگر این خطر را جدی حس می کنند باید موضع مشخص و راهکار مشخصی اراده دهند که چه باید کرد؟ و چگونه می توان به این مطالبات پاسخ داد؟ اینکه در این و آن برنامه تلویزیونی یکی به میخ و یکی به نعل زدن گرهی از مشکلات را باز نخواهد کرد و مسایل را پیچیدتر هم خواهد کرد. پس اگر این دسته که جدا مدافع حقوق ملیتهای ایران می باشند باید نظرات خود را صریح از کم کیف «آموزش به زبان مادری» یا «آموزش زبان مادری» بیان کنند. اینکه صرفا برای حقانیت و برتری زبان فارسی نسبت به سایر زبانها تاریخ سازی پیشامدرن بکنند دلیل قانع کننده ای برای انسان دنیای مدرن نمی تواند باشد. اینکه از یک طرف ارزشهای اجتماعی و حقوقی غرب اخذ و در راستای اهداف معین استفاده ابزاری کرده و از سویی هم  تجربیات تاریخی-اجتماعی کشورهای مدرن، که منعکس کننده اندیشه ها و نظریه های مطرح شده پیرامون مباحث دموکراسی و حقوقی در دنیای غرب را صرفا به این دلیل که شرایط تاریخی و فرهنگی ما با آنها متفاوت هست پس نباید به انها تکیه کرده و باید به گذشته تاریخی و فرهنگی خود اقدام نمود، رد کردن، منطقی جلوه نمی کند.

مفاهیم و اصول دموکراسی و حقوق بشری جهان شمول بوده و نمیشود به بهانه تفاوت های تاریخی فرهنگی برداشت دوگانه و متفاوت نمود و استاندارد دو گانه اعمال کرد. در غیر اینصورت اشک تمساح ریختن برای دموکراسی کاری عبث خواهد بود. در کنار این طیف مقامات دولتی قرار دارند که ادبیات اینها هم مشابه هم قطاران خارج از حلقه حکومتی شان می باشد، جدای از اینکه آقای روحانی بحث آموزش زبان مادری را به صحنه جامعه آورد را باید به فال نیک گرفت ولی باید به طور عمیق و موشکافانه  نیات دولت جدید در بحث مزبور را بررسی نمود. آقای حسن روحانی و دستیارشان علی یونسی در «امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی» مدام از زدودن فضای امنیتی حرف می زنند و از اقوام و اقلیت های دینی ومذهبی به عنوان فرصت برای کشور یاد کرده و خواستار برچیده شدن نگاه امنیتی به این امر را دارند. آقای یونسی در محافل گوناگون و در مصاحبه هایشان به جدی بودن دولت در «آموزش زبان مادری»اشاره می کند. پیامد آن سخنان ایجاد جو خوش بینی در میان فعالین مدنی آذربایجانی می گردد تا در گرامیداشت« روز جهانی زبان مادری» در 2 اسفند در شهرهای مختلف آزربایجان به صورت قانونی در خانه فعالین مدنی جمع میشوند، تا در کنار شعرخوانی، پیرامون مسائل مطرح شده تبادل نظر نمایند. برخلاف وعده های مسئولین به از میان بردن نگاه امنیتی، با کمال تعجب تجمعات مذکور از طرف نیروهای امنیتی مورد هجوم قرار گرفته و تقریبا 200 نفر را در شهرهای مختلف آزربایجان بازداشت می نمایند؛ و تا حالا هم از طرف دولت حسن روحانی موضع گیری رسمی در این خصوص صورت نگرفته است. سکوت مقامات دولتی میتواند دو دلیل عمده داشته باشد. اول اینکه دولت از مسائل پیش امده خوشنود نبوده و از طرف نهادهای دیگر این اقدام صورت گرفته است. اگر چنین است لازم می نمود که حداقل موضع  گیری می کردند. بنابراین اگر برخلاف نظر دولت روحانی ارگانهای دیگر امنیتی اقدام به این کار می کنند دیگر باید در اجرای موفقت آمیز طرح دولت چشم پوشی کرد.از طرفی هم ما در جمهوری اسلامی هر روز شاهد این اعمال و رفتار متناقض از سوی مقامات حکومتی هستیم از یک سو گروهی اقدام به سرکوب و دستگیری و اعدام و شکنجه میکنند و گروهی هم میگویند که ما خبر نداریم و کار ما نبوده است و در حوزه اختیارات ما نیست.  دوم اینکه دولت روحانی مانند سایر ارگانهای حکومتی مسئله را تهدید امنیتی قلمداد کرده و اقدام به جلوگیری از تجمع  کرده است.  با این  وضع تکلیف فعالین حوزه مدنی چیست؟ آیا باید مدام به اعمال و رفتار متناقض مسئولین حکومتی را در این یا ان جناح جستجو کرد یا اینکه تصمیمیات خود را بر مبنای رفتارهای فرا جناهی سازمان داد ؟ تجربه 3 دهه به اندازه کافی گویای این امر هست که حکومت با این اقدامات از یک سو کورسوئی در جامعه ایجاد می کند و از یوئی دیگر به سیاست فشار سرکوب ادامه داده و تمام تقصیرات را به جناح حاکم و یا جناح مقابل حواله کرده و به جامعه اینگونه وانمود می کند که گویا با تعویض یک جناح یا یک فرد در انتخابات، امور سامان خواهد یافت و اگر دولت اصلاح طلب باشد جناح رقیب تمام توان خود را در به شکست کشاندن طرح های آن دولت انجام می دهد تا مردم دلسرد شده تا  به جناح رقیب متمایل شوند. این همان شیوه ای هست که ما در طول این 3 دهه شاهد ان هستیم پس در این دولت هم شاهد از این دست فرمها خواهیم بود. پس فعالین مدنی این تجربه را چراغ راه خود کرده و مطالبات و خواسته های مشروع و به حق خود را نسبت به آن تنظیم نمایند . حوادث اخیر نشان دهنده این است که یا حکومت در اجرای «آموزش زبان مادری» جدی نیست و یا اینکه اجرای آن را بدون دخیل دادن نظرات جامعه مدنی می خواهد به اجرا بگذارد. اگر اینطور هست حکومت در واقع نگاهش به جامعه مدنی و فعالین مدنی نگاه امنیتی است و با چنین برداشتی از مسئله طبیعتا نمی توان به نتیجه مطلوب دست یافت چرا که در نگاه امنیتی اجرای حقوق معوق مانده ملیت ها ناشی از برداشت دموکراتیک و حقوق بشری نیست بلکه حکومت با توجه به تحولات پیش آمده در عرصه بین المللی به ویژه درکشورهای همسایه خود از یک طرف و رشد شعور سیاسی و آگاهی ملیت های مختلف در فرایند جهانی شدن و خیزش موج هویت خواهی اقلیت ها از دل گفتمان پست مدرنیسم در عرصه جهانی است که حکومت را وادار به عقب نشینی کرده و جهت دفع خطر فروپاشی تمامیت ارضی اقدام به احقاق حقوق محدود ملیت ها، آن هم از نوع و جنسی که خودش  برداشت میکند نه آنطور که باید باشد. لازم می آید که  مسئله از این زاویه نگریسته و تحلیل شود. از این دید میشود اینطور برداشت نمود که بحث زبان مادری مورد نظر حکومت و هم قطاران خارج از حکومتی آن،  جنبه تهدیدی مساله را بیش از  فرصتهایش می بینند. از« آموزش به زبان مادری» واهمه دارند چون در نظر اینان موجب تضعیف زبان فارسی خواهد شد و زمینه را برای فروپاشی فراهم خواهد نمود. درست در همین جا باید تامل نمود که اصرار آنها به «آموزش زبان مادری» به «جای آموزش به زبان مادری» چیست؟ به راستی آیا آنها می خواهند با دادن چند واحد درسی به زبان مادری در بعضی از سطوح آموزشی این بهانه حقوق بشری را هم از دست   ملیت ها در داخل و هم قدرت های خارجی بگیرند؟ آیا با اجرای محدود این سیاست و حتی به قول خودشان با ایجاد «فرهنگستان ترکی آذری» آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی متوقف خوهد شد و یا نه به صورت سیستماتیک این بار در داخل فرهنگستان ادامه خواهد یافت؟ آیا برایآموزش زبان مادری نباید بستر مناسبی در کانالهای تلویزینی استانی که امروزه در حال پخش است  صورت گیرد؟ آیا بیشترین آسیمیلاسیون را حکومت از  طریق این کانالها به پیش نمی برد؟  آیا راضی شدن به «آموزش زبان مادری» آن هم در حد چند واحد درسی از چاله به چاه افنادن نخوهد بود؟ آیا این اقدام دولت بیش از آنچه در جهت رفع تبعیض باشد در راستای اهداف سیاسی صورت نمی گیرد؟ آیا سیستمی که امروزه در کودکستانهای آزربایجانی و سایر ملیتها در پیش گرفته شده برخلاف ادعاهای دولت در اجرای سیاست زبانی ملیت ها نیست؟ اگر دولت در این مورد صادق است نباید قبل از انجام هر کاری از کودکستانها شروع نماید؟

قربان عظیمی

فوریه 2014

 

روی خط خبر