«ایل بایرامی» میراث تورکها

👤احد علیوند
عید نوروز یا عید فرارسیدن فصل بهار یکی از اعیاد باستانی است که مردم آذربایجان نیز آن را به صورتهای مختلف جشن می گیرند. با توجه اینکه عید نوروز تجلی زیبای همانندی و هماهنگی احساسات انسانی با زنده شدن طبیعت است، این عید می تواند به خوبی آینه تمام نمای باورهای طبیعت گرایانه و آرزوهای انسانهای این مرز وبوم باشد. ارتباط انسانها با طبیعت، ارواح مردگان و نیروهای طبیعی همه و همه در مراسم مختلف نوروز تجلی یافته و بر جذابیت این جشن بزرگ می افزایند. مقاله حاضر می کوشد تا با بررسی ابعاد فرهنگی و بویژه واژه شناسی نوروز و نه بیان تکراری آداب مخصوص نوروز، نظرگاه جدیدی را پیش روی خوانندگان قرار دهد.
واژه «بایرام» برابر نهاد واژه «عید» در زبان مردم آذربایجان است. این واژه از مصدر ترکی «بایراماق» یعنی جشن گرفتن گرفته شده است. این واژه به صورت بهرام و پدرام وارد زبان فارسی و به صورت «بیرام» وارد لهجه سوری زبان عربی و به صورت (Bairam) وارد زبان انگلیسی شده است.
واژه های دیگر مرتبط با این واژه عبارتند از «بایراما» (جشن، شادی)، «بایراشما» (جشن دسته جمعی)، «بایراشماق» (باهم جشن گرفتن)، «بایرامچی» (کسی که برای عید دیدنی بیاید) «بایرامچیلیق» (هدیه نوروزی دختر نامزد) «بایرام سیری» (روزهای مهم) «بایرامجالیق» (هدایایی که در عید به کودکان بدهد) «بایرام قاری» (برف نوروزی در آذربایجان برف نوروزی خوش یمن است و آن را رمز فراوانی و برکت می دانند) «بایرام گون جمعه» ، «بایراملاشما» (عیددیدنی) ، «بایراملاشماق» (دید و بازدید کردن در ایام عید. عید دیدنی کردن. به هم تبریک گفتن) ،«بایراملیق» (عیدی. هدیه عید. مخصوص عید. عیدانه. مالیاتی که در گذشته به مناسبت عید نوروز و عید قربان به نفع خان اخذ می شد. آرایش. زینت) ،«بایرام یئمیشی» (چرز. آجیل) «بایرام اولدوزو» (ستاره کریسمس. از نظر ظاهری شبیه حسن یوسف است) «بایرام آیی» (ماه اسفند) «بایرام آغاجی» (درخت عید. کسی که دیر به دیر به دیدار دوستان برود) «بایرام باسدی» (ناراحتی معده بر اثر پرخوری عید)، «بایرام بیگی» (کسی که بر اثر پرخوری در روز عید ،دچار ناراحتی شده و با هر بار آروغ زدن، بوی بدی از دهانش بیرون آید) و….
برای معادل واژه «عید نوروز» در زبان مردم آذربایجان، واژه هایی چون «دوموز بایرامی» و «اوغوز بایرامی» در قدیم الایام و «ایل بایرامی» یا «یاز بایرامی» وجود دارند. مسلماً تعیین زمانی برای پیدایش یک آئین کار بسیار دشواری است. اینکه از چه زمانی مردم آذربایجان روز اول بهار را جشن می گیرند، نیازمند نگاه کلی تری به تاریخ اقوام ساکن در اینجاست. ترکیب نژادی و قومی مردم آذربایجان با توجه به آداب و رسوم و تاریخ تشکل ارتباط ناگسستنی با خاندانهای حکومتگر آغ قویونلو و قارا قویونلو دارد. بسیاری از صاحبنظران مانند فاروق سومر و ابراهیم قفس اوغلو و احمد ذکی ولیدی طوغان براین نکته تأکید کرده و مدارکی انکارناپذیر در این باره ارائه می کنند.
اگر این ارتباط تاریخی به عنوان مقدمه لازم جهت ادامه بحث پذیرفته شود، در قدم دیگر باید به این نکته تاریخی نیز اشاره کرد که سلجوقیان در تاریخ ایران، نقش انتقال آداب و رسوم از آسیای مرکزی به داخل ایران و از آنجا به سوی غرب یعنی آسیای صغیر و اروپا را برعهده داشتند. بسیاری از مفاهیم دینی، آیینی، اقتصادی و سیاسی توسط آنان این راه طولانی را پشت سر گذاشته است. نکته روشن آن است که سلجوقیان به عنوان یکی از خاندانهای منسوب به گروه نژادی اوغوز، آداب و آیینهای قدیمی را در زیر پوسته ای از اسلام تداوم می دادند بدین ترتیب آن آدابی که با نصّ صریح تعالیم اسلام همراهی داشت مانند اعتقاد به خداوند یگانه با نامهای جدید اسلامی ادامه یافت، آدابی که با اسلام مخالفت نداشتند مانند جشن اول بهار ادامه یافتند و در عوض برخی رسوم مانند مدفون کردن اسب شخص به همراه او کاملاً از میان رفتند.
پس از ذکر این مقدمه تاریخی باید به این نکته نیز اشاره کرد که فهم آداب مربوط به نوروز در آذربایجان بدون توجه به مفاهیم پیرامون زمستان ناکافی خواهد بود. آنچه که موجب عظمت و زیبایی عید نوروز در آذربایجان می شود، شکوه مفهوم زمستان و طرز مواجهه با آن است. به تعبیر دیگر آمادگی برای عید نوروز بیشتر از خود این جشن اهمیت و تنوع دارد. این نکته را نیز باید درنظر گرفت که عید نوروز بیشتر یک آیین دینی و اساطیری بوده و به مرور زمان به یک رسم فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است.
طبق بیان کتاب «بندهش» از کتب مقدس زرتشتیان، سال به دو فصل تابستان (۷ ماهه) و زمستان (۵ ماهه) تقسیم می شود. صرفنظر از اینکه در این تقویم فصلی به نام بهار وجود ندارد، این نکته حائز اهمیت است که زمستان از آنچه که امروزه طول آن سه ماه دانسته می شود، بیشتر و مؤثرتر بوده است.
از آنجاکه آذربایجان در منطقه معتدل شمالی واقع شده و به مراتب فصل زمستان در آن طولانی تر است، باورهای مردم نیز این نکته تأیید می کنند.
در زبان مردم آذربایجان به زمستان «قیش» گفته می شود. فصل زمستان در آذربایجان در معنای اخصّ دو ماه است که به این دو ماه «چیلله» گفته می شود. چیلله در آذربایجان از صبح بعد از «چیلله گئجه سی» یا «شب یلدا» آغاز می شود. چیلله در زبان ترکی از فعل «چیلمک» یا «چیلماق» به معنای کشیده شدن، دیوانه شدن می باشد. این موسم به دو قسمت «کیچیک چیلله» (چلّه کوچک. از اول دی تا دهم بهمن) و «بؤیوک چیلله» چلّه بزرگ. (از یازدهم بهمن تا سی بهمن) تقسیم می شود. در باور مردم آذربایجان آب و هوا و دمای هوا و نوع سرما در هر دو چیلله متفاوت بوده و تعابیر بسیار زیبایی در فرهنگ این مردم وجود دارد
معمولاً پایان چیلله در مناطق مختلف با مراسم و آیینهای مختلف همراه است. یکی از این مراسم «چیلله قاچدی» (چلّه گریخت) است که در آن شب آخر بهمن ماه آتشی روشن کرده و از روی آن می پرند و می خوانند: «چیلله قاچدی ها چیلله قاچدی گؤتو یوخ ایدی قویدو قاچدی» (چلّه گریخت آی گریخت. دل نداشت و آی گریخت) در جاهای دیگر ایران نیز همچون میان قشقاییان این مراسم به نام «چیلله بِدَر» انجام می شود. پس از پایان دو چله بزرگ و کوچک، ماه اسفند یا آخرین ماه زمستان انجام می شود که در آذربایجان به آن نامهای «بایرام آیی» ، «آلاچیلله»، «بوز آی» و «بوغای» ، «آلاچاپو» می گویند. در گویشهای دیگر زبان ترکی نیز این ماه با نامهایی چون «بیردین»، «سیغین» ، «قیش قیران» و «قیشقی قوران» نامیده می شود.
مهمترین روز در این ماه روزهای چهارشنبه هستند. چهارشنبه در لهجه های مختلف زبان ترکی با نامهای «ائشمه بازار»،«اگیرمه» ، «ایشیقلی»، «باراس» «تاباق بازاری»، «گؤبکلی» و «چرشنبه» نامیده می شود. هر کدام از ۴ چهارشنبه ماه اسفند بدلیل تقدس چهار عنصر آب، آتش، خاک، باد و به نامهای مختلف «سو چرشنبه سی» (چهارشنبه آب. بمناسبت ذوب شدن یخها و جاری شدن آب)، «اود چرشنبه سی» (چهارشنبه آتش. بمناسبت دمیده شدن گرما بر خاک و رویش) «یئل چرشنبه سی» (چهارشنبه باد بمناسبت وزش باد ملایم بهاری) و «توپراق چرشنبه سی» (چهارشنبه خاک تقدس به برکت دادن زمین) نامیده می شود. چهارشنبه آخر سال را قارا چرشنبه (چهارشنبه سیاه) نیز می نامند چرا که در این روز به سر مزار مردگان می روند. «قارا» در این تعبیر به جهان زیرین اشاره دارد.
در زمان سابق هر کدام از این چهارشنبه ها به یاد همان عنصر مقدس که نام همراه چهارشنبه است، مقدس شمرده می شد. در هریک از این چهارشنبه ها آتش بزرگی می افروختند، تمامی مردم بر گرد آن جمع می شدند و به نیایش خدا می پردازند چهارشنبه آخر سال بسیار مهمتر است چرا به باور و اعتقاد نیاکان ما آب، آتش و باد به مهمانی خاک رفته و در معبد او جمع می شوند و روزهای سخت، زمستانی را که توام با قحطی و فلاکت و سختی بوده،بر او عرضه می دارند و الهه خاک را به بیداری دعوت می کنند. این چهار الهه دست در دست همدیگر این شعر را می خوانند که
سو گلدی ها، اود گلدی ها، یئل گلدی
(آب آمد، آتش آمد، باد آمد)
تزه عؤمور – تزهتاخیل ایل گلدی
(عمر تازه، روییدنی و سال تازه آمد)
آنها به این ترتیب دنیای روشنایی ها را به مردم به ارمغان می آورند و مردم نیز با دیدن این وضعیت بهجشن و پایکوبی در طبیعت می پردازند. در صبح روز چهارشنبه آخر سال مردم از روی آب می پرند و برای روزهای خوب آرزو می کنند. در مراسم پریدن از روی آتش نیز که بیشتر پس از غروب آفتاب انجام می شود، هنگام پریدن از آتش می گویند:
آتیل ماتیل چرشنبه بختیم آچیل چرشنبه
(بپر بپر چهارشنبه. بختم باز شو چهارشنبه)
از دیگر آیینهایی که پیش از فرارسیدن نوروز در آذربایجان برگزار می شود می توان به مارال اویونو، قودو قودو، کندیرباز، کوسا کوسا یا تَکه تَکه اشاره کرد. همه این آیینها به صورت نمایشی بوده و پیش از پایان زمستان انجام می شود. نمایش کوسا کوسا یا تَکه تَکه در واقع این رقص نمایشی و این دوره گردانی که همانند رقص عمونوروز است، به نوعی بیانگر آمادگی برای فرارسیدن نوروز می باشد. در واقع مجری این نمایش که آن را در آذربایجان با نامهای سایاچی «تکمچی» و یا «تکه چی» می شناسند، عروسکی به شکل بُز درست کرده و آن را در روستاها گردانده و نغمه های نوروزی سر می دهد. شخصیت بُز در این نمایش بازمانده شخصیت قدیمی «اؤکوز» (گاو نر) است که نماد تولید و برکت در کشاورزی است. در واقع عید نوروز به نوعی بزرگداشت این حیوان بوده است که به مرور زمان جای خود را به بُز داده و احتمالاً این تغییر پیش از اسلام و در زمان ساسانیان رخ داده است. از سوی دیگر نمایش «کوسا کوسا» پرده ای دیگر از ستیز خیر و شر است.
برخی آیینهای مردم آذربایجان به نوعی بیانگر بخت آزمایی پیش از پایان سال می باشد که از میان آنها می توان به «قولاق فالی» یعنی فال گوش ایستادن و «شال ساللاما» یعنی آویختن شال اشاره کرد. در اولی دختران بویژه دختران دم بخت پشت در گوش می دهند و از سخنان رهگذران سرنوشت خودرا در سال جدید حدس می زنند. در دومی نیز که در شب چهارشنبه آخر سال برگزار می شود، جوانان و بخصوص تازه دامادها شالهایی به رنگ قرمز را از سوراخهای پشت بامها به داخل خانه ها می اندازند و صاحب خانه نیز جورابی، پیراهنی و … به آن می بندد.
رسم سمنو پختن نیز یکی یگر از آیینهای دیرین مردم آذربایجان است. این رسم که در آن معنای زنده شدن با توجه به ویژگی گندم نهفته، همراه با نغمه های خاص انجام شده و در آن آرزوهای نیک تداعی می یابند.
همچنین یکی از رسومات باستانی مردم آذربایجان که به صورت سفره هفت سین وارد فرهنگ مناطق دیگر شده، رسم «باجا قاباغی دوزمک» (آراستن پیش روزن) می باشد. در زبان ترکی به پنجره یا روزن دیوار «باجا» نیز گفته می شود. ترکان قدیم بر این اعتقاد بودند که در عید نوروز، روح اجدادشان به خانه خود سرکشی می کنند و از طریق باجا وارد خانه می شوند. از این رو برای خشنودی روج اجداشان، این سفره را در مقابل همان باجا پهن می کردند.
با توجه به تقدّس عدد هفت در میان مردم آذربایجان، هفت عنصر از عناصر مقدس در این سفره چیده می شود. آنان انواع خوراکیها را که هر یک نماد و سنبلی از موضوعات مرتبط با زندگی است در آنجا قرار می دادند تا روح اجدادشان بادیدن آنها راضی و خشنود گردد. اجزاء این سفره عبارتند از:سو (آب. رمز بقا)، سمنی (سمنو. نماد سبزی شدن و تجدید حیات) ، ساریمساق (سیر. رمز سلامت) ،سوجوق( شیرینی. نماد شیرینی)، سونبول (سنبل. نماد برکت زندگی) سوماق (سماق. نماد طعم زندگی)، سیرکه (سرکه. نماد رفع مزاج بد در انسان)
سرانجام چون روز اول بهار فرارسید، نوبت به پوشیدن لباس نو، دید و بازدید، ترنّم موسیقی، رقصهای آیینی، کشتی گرفتن و زورآزمایی جوانان، تخم مرغ شکستن و آغاز دوره ای تازه از زندگی همراه با دوره ای جدید از حیات طبیعت فرا می رسد. همه این آداب و رسوم که در طول زمان برخی از آنها مانند صحنه های جالب نمایش «مارال» از میان رفته و برخی دیگر مانند نمایش «کوسا کوسا» به شکلی تغییر یافته اند، حکایت از دورانی دارد که زندگی انسان بیشتر از آنکه امروزه دیده می شود با طبیعت، اساطیر و نیروهای معنوی پیوند داشته است سرانجام نظر غالب بر این است که نوروز در باور مردم آذربایجان یک مفهوم دینی نداشته بلکه یک آیین برای بزرگداشت بهار و در ارتباط با تولید، کشاورزی، باروری و برکت بوده است
منبع: شاهمرسی