رد لایحه تدریس زبانهای غیرفارسی؛
گامی دیگر در جهت انکار هویت ملیتهای ایران

مجلس شورای اسلامی ایران، بار دیگر با رد لایحهی تدریس ادبیات و زبانهای غیرفارسی، نشان داد که سیاستهای انکار هویتی در کشور همچنان ادامه دارد. این لایحه، حتی در صورت تصویب، پاسخگوی خواستههای ملیتهای غیرفارس در ایران نبود، اما همین حداقل نیز مورد پذیرش باصطلاح نمایندگان مجلس قرار نگرفت. این اتفاق، نهتنها نشاندهندهی عمق تبعیض زبانی در ایران است، بلکه اثباتی دیگر بر سیاستهای یکسانسازی زبانی و فرهنگی در کشور محسوب میشود.
۱٫ مشکل اساسی این لایحه:
تدریس محدود بهجای رسمیت زبانهای غیرفارسی.
یکی از مهمترین ایرادهای این لایحه این بود که صرفاً به تدریس ادبیات زبانهای غیرفارسی اشاره داشت، نه به آموزش همهجانبه و رسمی این زبانها. این در حالی است که ملتهای غیرفارس در ایران، خواستار چیزی فراتر از دو ساعت درس زبان مادری هستند. آنان خواهان یک سیستم آموزشی برابرند که در آن، زبانهایشان هم تراز با زبان فارسی رسمیت داشته باشند و امکان تحصیل، تدریس، انتشار کتابهای درسی و فعالیتهای فرهنگی به زبان مادری خود را داشته باشند.
در بسیاری از کشورهای چندملیتی، مانند سوئیس، کانادا، بلژیک و هند، آموزش به زبانهای مختلف یک اصل بدیهی است و شهروندان حق دارند که تحصیلات خود را به زبان مادریشان دنبال کنند. اما در ایران، نهتنها چنین حقی وجود ندارد، بلکه حتی یک لایحهی بسیار محدود نیز از سوی حاکمیت رد میشود. این نشان میدهد که سیاست رسمی دولت، همچنان بر پایهی انکار حقوق زبانی و فرهنگی ملیتهای مختلف استوار است.
۲. نابرابری زبانی؛ تبعیضی سیستماتیک علیه ملیتهای غیرفارس
مسئلهی اساسیتر این است که حتی در صورت تصویب این لایحه، مشکل اصلی حل نمیشد، زیرا ساختار آموزشی و قانونی کشور بهگونهای طراحی شده که زبان فارسی را بهعنوان تنها زبان رسمی کشور تحمیل کرده است. این سیاست، دهههاست که باعث شده زبانهای ترکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، مازنی، گیلکی، لری و سایر زبانهای غیرفارسی در ایران در خطر نابودی قرار بگیرند.
زبان، تنها وسیلهی ارتباطی نیست، بلکه بخش جداییناپذیری از هویت فرهنگی و تاریخی هر ملت است.
نادیده گرفتن زبانهای غیرفارسی، در واقع به معنای نادیده گرفتن هویت ملیتهای غیر فارس در ایران است. این سیاستها، در طول دهههای گذشته، باعث افزایش نارضایتی در میان ملتهای غیرفارس شده و حس بیگانگی و بیعدالتی را در بین آنان تقویت کرده است.
۳. عواقب سرکوب زبانی و فرهنگی در ایران
تاریخ نشان داده است که سرکوب زبانی و فرهنگی، نهتنها باعث همبستگی بین ملتها نمیشود، بلکه به شکافهای اجتماعی و نارضایتیهای گسترده دامن میزند. تجربهی کشورهای مختلف نشان داده است که پذیرش تنوع زبانی و فرهنگی، نهتنها تهدیدی برای دوستی ملتها نیست، بلکه موجب تقویت آن میشود. اما حاکمیت ایران، برخلاف این واقعیت، همچنان بر سیاستهای تبعیضآمیز خود پافشاری میکند.
ملتهای غیرفارس ایران سالهاست که خواستار برابری زبانی و فرهنگی هستند. آنان نمیخواهند که زبانشان صرفاً در حد یک درس جنبی و غیرضروری در مدارس تدریس شود، بلکه خواهان آن هستند که زبانهایشان بهعنوان زبانهای رسمی و آموزشی در تمامی سطوح به رسمیت شناخته شود.
۴. راهحل چیست؟
بهرسمیت شناختن چندزبانی در ایران: باید مانند بسیاری از کشورهای چندملیتی، ایران نیز به چندزبانی رسمی روی بیاورد و همهی زبانهای متعلق به ملتهای غیرفارس را همتراز با زبان فارسی به رسمیت بشناسد.
آموزش کامل به زبانهای غیرفارسی:
کودکان حق دارند که از مقطع ابتدایی، آموزش خود را به زبان مادریشان آغاز کنند و در عین حال زبانهای دیگر را نیز فرا بگیرند.
پایان دادن به سیاستهای تبعیضآمیز زبانی:
تا زمانی که زبانهای غیرفارسی در ایران سرکوب شوند، تبعیض زبانی و فرهنگی ادامه خواهد داشت و این امر به نارضایتی و بحرانهای اجتماعی دامن خواهد زد.
رد این لایحه، بار دیگر ثابت کرد که ساختار قدرت در ایران، نهتنها حقوق زبانی ملیتهای غیرفارس را به رسمیت نمیشناسد، بلکه حتی حاضر به پذیرش حداقلترین مطالبات نیز نیست. اما تجربهی تاریخی نشان داده است که سرکوب فرهنگی و زبانی، هرگز نمیتواند هویت ملتها را از بین ببرد. خواستهی ملتهای غیرفارس در ایران، چیزی فراتر از یک یا دو ساعت درس زبان مادری است؛ آنان خواهان برابری زبانی، فرهنگی و هویتی در تمامی سطوح هستند و تا رسیدن به این حق مسلم، از تلاش خود دست نخواهند کشید.