سیاست و شرافت
درنشریۀ ”کوردستان میدیا” (سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران)، مقالهای تحت عنوانِ عجیب و، مَن درآوردیِ اورمیۀ کردستانی، قربانی تبعید، آسیمیله و ژنوساید نوشتۀ آقای آلبرزِ- روئین- تن (اسم مستعار) در (۲۳ آبان ۱۴۰۳.۱۳ نوامبر۲۰۲۴) منتشر شده است.
اگردرسایتِ مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران منتشرنشده بود، ارزش جوابگوئی نداشت. ضمن آنکه مؤلف بااصطلاحات فرانسه: (آسیمیله یعنی جذب وحل) و (ژنو ساید: نسل کُشی)، به دَسیسههای رژیم (جمهوری اسلامیِ تمرکزگرا) برای اختلاف انداختن جهت حکومت کردن، (ازجمله) بین ترکها وکردها، فقط در”شهراورمیۀ (آذربایجان غربی) که همسایۀ دائمی همدیگرند” اشاره کرده بود. نمیدانم چرا به همسایگی (ترکها با کردها) هم در دواستان (آذربایجان غربی باکردستان) اشاره نمیکند!؟ و نیز به همزیستیِ (ترک وکرد) درسایر شهرهایِ استانِ آذربایجان غربی و کردستان چرا عنایتی ندارد: بعنوان مثال، کردها در (سلماس وماکو) در (استان آذربایجان غربی)، و ترکها دربیجار: / زمان رضا شاه (۱۳۱۶) جزو استان چهارم با مرکزیت اورمیه (رضائیه) بود. بعد تا سال (۱۳۳۷) جزوِ استانِ همدان، و از آن ببعد جزو کردستان محسوباش کردند/ وشهرسُنقردراستانِ کرمانشاه وجود داشته ودارند.
سُنقر نام پسرمورد غضبِ سلطان سنجرِسلجوقی استکه درآن شهرحکومت میکرد.
آقای روئین- تن مینویسد: علاوه برضرورت وحدتِ علیه دیکتاتوری، همجواری وهمزیستی و هم سرنوشتی و همسایگی دراین شهر (ض. ص: اورمیه /مثل همۀ شهرهای آذربایجان غربی) این را میخواهد که برای خدمت به دیکتاتور درتهران، وبعضی افکار نژاد پرستانه شکاف بین کورد و تورک عمیقتر نشود، ولی میبینیم طوری برخورد میشود (ض. ص: ازطرف کی؟) که میخواهند آنچه که درطی قرنها نتوانستهاند انجام دهند اکنون به ثمربرسانند.
اماخود جناب «روئین- تن»، همچون عاملِ همان رژیم دیکتاتور، آنهم در «سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران» که عضوِ” کنگرۀ ملیتهای ایران فدرال” است، با بیانِ اظهاراتی مانندِ: ”اورمیۀ کردستانی «(که سابقهاش با عنوان “مَن- در آوردی ترِ: استانِ اورمیه» جهت انکارِ استان آذربایجان غربی میرسد)، دارد آب به آسیاب دشمن مان: (ج. ا) میریزد. این سخنان که بقولِ معروف: (نه بداراست ونه به بار)، بجای افزایش اعتمادی ودوستی ومحبت متقابل، بین ترک وکرد (همانندِالگوی تاریخی زنده یادقاضی محمد وپیشه وری)، بربی اعتمادی ودُشمنی میان ما میافزای
بنظرمیرسد از یکسو ” آقای روئین- تن”، تحت تأثیر سخنانِ نمایندۀ بوکان قرار گرفته است، که ازنامش، مهاجر بودن خانوادهاش پیداست: (قَسیم عُثمانی) «کاک عثمانی بَیگ» درمجلس اسلامی (!) درانتقاد از «زیاده خواهی پان ترکیست ها؟» داد سخن میدهد، و فراموش میکند که کردهای ترکیه (عثمانی سابق) و کردهای عراق برهبری ملامطصفی بارزانی به آذربایجان غربی بعد از شکست از صدام حسین وصلح محمد رضا شاه باصدام، پناه آوردند. با این ادعا «عثمانی افندی “، درجۀ شرافتش را بنمایش میگذارد: متن سخنرانی» قسیم عثمانی” را درسایتِ ایسنایِ (ج. ا) نگاه کنید!: انتقاد عثمانی از تاخیر در تعیین استاندار آذربایجان غربی
ازسوی دیگرشاید”آقای روئین تن” ازسخنان وزیرخارجۀ جدیداسرائیل، بوی کباب شنیده، و دچار این توهم شدهاند. وزیر خارجه اسرائیل خواستار تقویت روابط با کُردها شد
گیدئون ساعر، وزیرامورخارجه جدیداسرائیل، خواستار تقویت روابط با کُردها، دروزی ها، و اقلیت قومی درخاورمیانه شد (تاهمچون مهرهای شطرنج از آنها از جمله کردها برای منافع اسرائیل سوء استفاده کند!) (صدای امریکا). برای رفع شبهه از آقای”روئین تن” و دوستانش، به کوتاهی، بتاریخِ آذربایجان، بطورکلی، و آذربایجانِ غربیِ کنونیِ بعداز رضا شاه میپردازم.
ارزش هایِ زندگی من (ضیاءصدرالاشرافی) به ترتیب اولویت عبارتنداز:
اول: حفظِ انسانیت و شرافت است. دوم: حقوق بشر، و سوم: دموکراسی است.
دموکراسی درمعنایِ: (آزادی هایِ قانونی منطبق باحقوق بشر، و برابری انسانی شهروندان) در معنای رفع هرنوع تبعیضِ: (تباری”نژادی”- جنسیتی، فرهنگی- زبانی، دینی وعقیدتی) باسکولاریسم (جدائی نهادِ دین ازنهادِ دولت وحکومت) یعنی نفی کاملِ جمهوری اسلامی است.
خود را دوست همۀ انسانها و ازجمله همسایگانِ آذربایجان ما، درایران (ازجمله کُردها) میدانم، زیرا بنا به ایجابِ عقل، افراد نمیتوانند: ” زمان تاریخی (تولد) ونیز مادر و پدر خود را تعیین کنند، و ملیتها وملتها هم نمیتوانند مکانِ جغرافیائی و همسایگان خود را تغییر دهندیامعیّن سازند.
گوتیها ومانناها، ساتراپ ها، آتروپاتها درآذربایجان خیلی قدیماند وبعهد باستان مربوط اند. درامپراتوریِ سلجوقی که ایران باز بصورتِ (فدرال سنتی) درآمد، درسیستم اتابکی، اتابکان آذربایجان، در کنار اتابکانِ: کردستان (درسنقرکلیائی)، لُرستان، فارس، روم (درترکیۀ امروز) وحلب (درسوریه) و… مشهور تاریخ است.
درزمان قاجاریه”تبریز” مرکز ولیعهدنشین ایران، ومرکزِکلّ ایالتِ آذربایجان (شرقی و غربی واردبیلِ کنونی) بود که تا انقراض قاجاریه (۱۹۲۵:۱۳۰۴م) این سیستم در (ممالکِ محروسۀ ایران): یعنی (کشورهای حراست شده درمقابل هجوم خارجی)، ادامه داشت.
ایران بعدازشکستِ ترکمانچای (۱۸۲۸) بینِ (موازنۀ مثبت) دواستعمارگرِ (روس تزاری در شمال، وانگلستان درشرق وجنوب) قرار گرفت. محمد مصدق باملی کردن نفت در جنوب وشیلات در شمال، سعی کردموازنۀ منفی برقرار کند که با کودتا (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) برافتاد. باحاکمیت غرب تا انقلاب بهمن، ایران ازموازنه، هرگز خارج نشد.
بعد از انقلاب مشروطه (۲۴ذی قعده ۱۳۲۵ه. ق/هفتم دیماه۱۲۸۶ه. ش/۲۹ دسامبر۱۹۰۷م) ایران به چهار ایالتِ (آذربایجان / خراسان وسیستان /کرمان و بلوچستان / و ایالت فارس و بنادر)، با دارالخلافۀ تهران، و دوازده ولایتِ (استرآباد، مازندران، گیلان، زنجان، همدان، کردستان، کرمانشاهان، لُرستان، اصفهان، یزد، عراق عجم یا اراک، خوزستان یا عربستان ایران) تقسیم شد. دراین تقسیم بندی، آذربایجان (بدون تقسیم به شرقی وغربی وسپس اردبیل همچون یک ایالت) بود و (کردستان وکرمانشاهان)، هریک، یک ولایت محسوب میشدند.
بعداز انقلابِ اکتبر (۱۹۱۷م) بلشویکی، روسیۀ تزاری، یعنی شریکِ انگلیس درتقسیم ایران، کنار رفت وتقسیم کردن ایران بنابه قرارداد (۱۹۰۷ و۱۹۱۵م) منتفی شد. کل ایران دستِ استعمارِ انگلستان افتاد. قرار دادِ وثوق الدوله (۱۹۱۹م) و بدنبال آن کودتایِ (۱۲۹۹ ه. ش) سیدضیاء طباطبائی و رضا میرپنج (شاه بعدی) را پیش آورد. بدلیل مخالفتِ احمد شاه با قراردادِ وثوق الدوله، انگلیس قاجاریه را منقرض کرد و رضاشاه با دو مأموریتِ: (سرکوبِ کمونیسم درایران وحفظِ امنیتِ میدانهایِ نفتی برای انگلستان یعنی تمدید قرار دادِ”دارسی” که در۱۹۳۳/۱۳۱۲بپایان میرسید) به پادشاهی رسید. او ضمن تخته قاپوکردن ایلات (سرکوب مردمان غیر فارس)، تغییرنام شهرها و رودها و کوهها و…، و تقسیم دلبخواهی ایالات وولایات کشور به استان -های مختلف، از جمله ایالت آذربایجان را به دواستانِ (آذربایجان شرقی با مرکزیت شهرتبریز، وآذربایجان غربی بامرکزیت شهر رضائیه) درسالِ (۱۳۱۶) ایجاد کرد.
شهر”اور-میه”یِ تاریخی بنام رضا شاه، به شهر”رضائیه” (جعلی) وموقتی مبدل شد!
نام”اور- میه” به کردی ربطی ندارد: «اور» (نام اولین شهرسومری) وبمعنای «شهر» است و از تمدن سومری (التصاقی زبان همانند ترکی)، درتمام تمدنها نفوذ کرد (اور- میه/ اورسلیم و بعداز”بنیامین” و”داوود”، اورشلیم یعنی شهر سلامتی/ و…).
«اور-میه» زمانی قلمرو امپراتوریِ به تاریخ پیوستۀ آسور بود. (میه) درزبانِ آسوری مترادف (ماء) عربی وبمعنای (آب) است. (اور- میه) به زبانِ تصریفی آسوری یعنی (شهرِآب) و تلویحاً (شهرِ کنارِ آب) معنی میدهد. آسوریهای کنونی، ربطی به آسور باستان ندارند.
پس از گذشتِ (۳۱) سال ازتصویب قانونِ مشروطه، درسال (۱۳۱۶)، قانونِ جدیدی برای تقسیماتِ کشوری طرح و تصویب شد. درآبان (۱۳۱۶)، باتوجه به محدوده -بندیِ قانون تقسیمات کشوری، ابتدا کشور ایران به (۶) استانِ: (شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، شمال شرق ومکران) تقسیم شد که این محدوده بندی، بعلت نواقص متعدد، دوام چندانی نداشت و پس از دوماه، تغییر نمود. بعد از آن، ایران به (۱۰) استان (درپایین ذکرشده)، (۴۹) شهرستان و (۲۹) بخش تقسیم شد.
استان یکم: شهرستانهای زنجان، قزوین، ساوه، سلطانآباد (اراک)، رشت، شهسوار (تنکابن).
استان دوم: شهرستانهای قم، کاشان، تهران، سمنان، ساری
استان سوم: شهرستانهای تبریز و اردبیل
استان چهارم: شهرستانهای ماکو، خوی، شاپور (سلماس) رضائیه (اورمیه)، مهاباد، مراغه، بیجار
استان پنجم: شهرستانهای ایلام، شاهآباد، کرمانشاهان، سنندج، ملایر، همدان
استان ششم: شهرستانهای خرمآباد، گلپایگان، اهواز، خرمشهر
استان هفتم: شهرستانهای بهبهان، شیراز، به-شهر، فسا، آباده، لار
استان هشتم: شهرستانهای کرمان، بَم، بندرعباس، خاش، زابل (حسین آباد قبلی)
استان نهم: سبزوار، بیرجند، تُربَتِ حیدریه، مشهد، بُجنورد، قوچان، جویمند (گُناباد)
استان دهم: اصفهان و یزد
استانها را اغلب بیتوجه به اختلافات فرهنگی، تقسیم نظامی- سیاسی کرده بودند، که درزمان محمد رضا شاه وجمهوری اسلامی: (ملاشاهی) هم ادامه یافت.
بعدازعزل رضاشاه بوسیلۀ انگلستان، درحکومت یکسالۀ «آذربایجان ملی حکومتی» (حکومت ملی آذربایجان) (۱۳۲۴) باز آذربایجان یکی شد و (شرقی وغربی) رضا شاهی از بین رفت، که در دوستی با حکومتِ زنده یاد قاضی محمد قرار داشت: (مصاحبۀ محمودهُرمز با قاضی محمد): نگاه کنید به: (یول: هفته نامۀ خبری دانشجویان ترک دانشگاه تهران / ۱۸ آذر۱۳۸۱/ شمارۀ ۱۰ / صفحه: ۵۰-۴۹).
بعدازسقوط هردو حکومتِ ملی، با کشتار آذربایجان، و کشتن زنده یادان قاضی محمد و محمدحسین سیف قاضی و ابوالقاسم صدرقاضی، دوباره، سیستم استانیِ تحمیلی سابق، برقرارشدودرآن به تدریج تغییراتی دادند. در (ج. ا)، بافرمول استعماری (تقسیم کن تاحکومت کنی) به سیاستِ تقسیم استانی بنا به حفظ تمرکز ادامه دادند و میدهند، بیآنکه بخواست مردمانِ اصلیِ ساکن درآن توجهی بکنند.
ازسال (۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶) چهار استان جدیدِ اردبیل، قم، قزوین و گلستان نیز بر استان –های سابق افزوده گشت و آذربایجان شرقی به دواستان اردبیل و آذربایجان شرقی تقسیم شد. باجدائی آستارا وپیوندآن به گیلان، ارتباط استانهای آذربایجان ازجمله اردبیل ازدریای خزر بریده شد. درتقسیم رضا شاهی هنوز”به این غایت نرسیده بود!
درپایان، آمارِ ترکیبِ جمعیتی (ملی- قومی) شهر اورمیه وحومه آن درسال (۱۸۶۹) را، از کتابِ”دائرهالمعارف و ثبت سالانهی آمریکائی حوادث مهم سال” نقل می کنم.
(The American Annual Cyclopedia and Register of Important Events of the Year). (Moniteur) جلد ۸، سال ۱۸۶۸ به نقل از مونیتور: چاپ پاریس فرانسه دراوکتبر سال (۱۸۶۷م) که آماری است دربارهی ترکیب جمعیتی – قومی و دینی شهر و ناحیه ی اطراف اورمیه یِ آن زمان، جهت اطلاع مدعیانی در معنای حافظی کلمه (غرق درجهل وخودپرستی) چون کاک «قسیم عثمانی» افندی.
درصد | ۲.۴٪ کرد | ۲.۵٪آسوری | ۳.۲٪یهودی | ۹۹٪ ترک |
برای شرح مفصل آن، نگاه کنید به لینک زیر:
ترکیب جمعیتی- ملی شهر اورمیه و حومه آن در سال ١٨۶٩ بنا به یک دائره المعارف انگلیسی
بنابه ایجابِ عقلِ دوراندیش، سعی کنیم سیاست را با دشمن یا دشمنان، در معنای کنفسیوسی – تالیرانی آن بکار ببریم: (بحرفهایشان گوش بدهیم واز اَعمال-شان قضاوت کنیم)، ولی با دوستان وهم-دردان، سیاست را بمعنایِ: جلبِ اعتماد وحفظِ شرافت تعریف نمائیم. رواج بیاخلاقی درسیاست، تابع (جمهوری اسلامی) شدن است. اگر رفتارِ زنده یادقاضی محمد را پیش بگیرید، همسایگان تان (تُرکها ولُرها)، دوستان شما خواهند بود: وقتی ازقاضی محمد پرسیدند با ترک ها (عجم ها) چه کنیم؟ آن خردمندِ بزرگ جواب داد: «عجمها (ترک ها) مثل چشمان من هستند»، یعنی ازآنها مواظبت کنیدهمچنانکه ازچشمان من مواظبت میکنید.
دوستان کُرد، ما، همسایگان ابدی همدیگرهستیم. مَثَل خردمندانۀ ترکی میگوید:
(هرچه به آشِ خود بریزی، همان را درقاشق- ت مییابی)! که بیانِ علمی اش، قانونِ اولِ نیوتن است: (هرعملی را عکس العملی است مساوی باآن و درجهتِ عکس آن): این سخنان همۀ ما را به خردمندی، ودوستی و جلبِ اعتماد، دعوت میکنند. هر عمل یا حرفِ سیاسیِ خود را به سنجیم: باعثِ افزایشِ دوستیها میشود یا سببِ منزوی شدن ما میگردد! ، بعبارت دیگر: نفعش بما ودوستان ما میرسد یا به دشمنان ما. «اورمیۀ کردستانی» همانندِ کردستانِ بزرگ (ازمدیترانه تا خلیج فارس) نفعی به کردها ندارد، باعثِ دشمنی با (تُرک ها، لُرها وعَرب ها) میشود. یادآورمَثلی است که (به ده راهش نمیدادند سراغ خانۀ کد- خدا را میگرفت!) یا (خیال پلواست، روغنش را کمی زیادکن!): کسانی که آنرا طراحی کردهاند چرا ازدریای خزر ودریای سیاه چشم پوشیده اند. چهار دریا بهتر از دو دریا است.
شخصاً آرزومندم این مرزهایِ سیاسی (که بخشی ازآن نتیجۀ تقسیماتِ استعماریِ قرنِ نوزدهم است) ازمیان برخیزد وهمانندِ (اروپای متحد) کشورهایِ خاورمیانه تاهند، پولشان یکی شده ومرزها ازبین برود.
نه با فارس مخالفم، نه با فارسی، بلکه بنا به اصول دموکراسی، باهر انحصار طلبی زبانی: (زبان کُشی و فرهنگ-ستیزی) ازجمله فارسی در ایران، اززمان رضا شاه (۱۳۰۴) تا کنون مخالفم.
بهمین قیاس نه با شیعه ونه با تشیع (مذهبِ خانوادگی ام) مخالفم، با ابزارِ سیاسیِ سرکوب-سازی تشیع، بابدعتِ”ولایت فقیهِ”خمینی وخامنهای وپیروانشان مخالفم.
در مورد دوستان و همسایگانِ گیلک وتالش وکُرد نیز که دوستان خوبی ازآنها داشته و دارم، همچون دوستی، معتقدم کردها وترکها وسایرملیتها باید در عصرِحقوق بشروجهانی شدن (کم رنگ شدن) مرزها، بایدعینکِ خود مرکز بینی (اِتنوسانتریسم) را کنار بگذارند، بقول”دوگل”همچون سیاستمدارنِ باشرف، خواهان حفظ حقوق انسانیِ خود درخاک همسایگانمان باشیم، زیرا بدون یاری همدیگر براندازی (ج. ا) و جانشینیِ (جمهوری فدرال ایران) ممکن نخواهد شد. تجربۀ صدساله که با مَحوِ (ممالکِ محروسۀ ایران) و استقرار (مملکتِ ایران: یعنی مملکت فارسها وشیعیان) برای همۀ ملیت هایِ محروم درایران، ازجمله کُردها، کافی است. به امید آنروز.
مواظب باشیم، زیرا علم و خردِ دوراندیش، برخلافِ تعصّب وحماقت، مسری نیست.