یادداشت گروه خبری تبریز سسی: آموزش زبانها در ایران و خوی نژاد پرستانه و استعماری حکومت
تضادهای درون حکومت پس از هر نوع انتخابات حتی کاملا فرمایشی، زلزلهای به جان کل رژیم میاندازد و چهره کریه و نیمه پنهان آن را در دید همگان قرار میدهد. قبل از انتخابات برای جلب رای مردم وعده میدهند و بعد از آن برای اجرا نشدن همان وعدهها آنها را امنیتی و تجزیه طلبانه اعلام و سر تعقیب کنندگان را میکوبند وحتی میبرند. حکومت در ایران از زمان کودتای رضاخان یک تعریف نیمه پنهان دارد و بدین گونه است: “ایران یعنی مملکت فارس، ایرانی یعنی فارسی زبان.” تمامی قوانبن مدون از جمله قانون اساسی (چه در پهلویها و چه در جمهوری اسلامی) تابع این قانون نانوشته اما در عمل همیشه اجرا شده، هستند. همان طور که حکومت پهلویها هیچگاه نخواست قانون اساسی بخش “انجمن های ایالتی ـ ولایتی” مشروطیت را حتی به صورت ظاهری و صوری نیز اجرا کند تا تماما از بین رفت، این رژیم نیز نمیخواهد اصل ۱۵ قانون اساسی خود را حتی بطور ظاهری نیز اجرا کند. چرا؟ چون آن قانون نانوشته وهمیشه اجرا شده برتر از هرنوع قانون نوشته و نانوشته برای هرنوع حکومت و رژیم بنام ایران است و خواهد بود، حتی بالاتر از وحی، حتی برای حکومت مذهبی چون جمهوری اسلامی ایران! .همانگونه که در این ۳۵ سال عمر این حکومت دیدیم، تنوع زبان در انسان در دین اسلام و حفظ آنها خواسته و عنایت خدا به انسان دانسته شده است (سوره روم ـ آیه ۲۲) و این حکومت به ظاهر مذهبی درست خلاف خواسته خدا و نص صریح قرآن عمل میکند و بهترین و زیباترین تنوع زبانی ـ فرهنگی و ملی ـ ملیتی موجود در ایران را با حمایت مطلق وهمه جانبه از زبان فارسی و فارسها عملا محو و نابودی دیگرملل و زبانهای موجود آنها را در برنامه خود دارد. اکنون که تدریس زبان های ملی ـ بومی غیر فارسی در ایران به خواسته ملی اکثریت غیر فارسی زبان ایران تبدیل شده وخواه ـ ناخواه حداقل به صورت نرم وعادی در هر نوع انتخاباتی مطرح میشود و خواهد شد، ارگانهای حکومتی در چگونگی ایستادن در مقابل این خواسته ملی- قانونی ۳۵سال معطل مانده، به جان هم افتادهاند. از طرفی رئیس جمهور و معاونان بدون اختیارات وی در قوه اجرایی کشور ( شریعتمداری در ۳۰دی ۹۲در روزنامه ایران و یونسی در ۱بهمن۹۲ در رونامه شرق و ابتکار به عنوان نمونه) از اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی میگویند، از طرف دیگر رئیس واعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی هرکدام به نوعی تدریس زبان ملیتهای مختلف ایران را مخل امنیت و یک پارچگی ایران و توطئه و تهدیدی برای زبان فارسی دانسته و به وزیر آموزش و پرورش در این خصوص تذکر میدهند واز این قلدرتر جناب ..بخشنامه داده و دستور میدهد نامهای غیر فارسی را از دکاکین جمع کنند. در همان روز روزنامه دولتی ایران مقالهای در مخالفت با تدریس زبانهای غیر فارسی بومی ایران بچاپ میرساند. از نظر حکومت جمهوری اسلامی مادر فارسی زبان باید زبان داشته باشد و برای آن علاوه برخود، مدرسه، معلم و کلاس درس ومشق و آموزش مرتب و مداوم وبودجه دولتی، وزارتخانه، فرهنگستان و شورای عالی انقلاب فرهنگی و هزارجور تشکیلات نیمه دولتی و شبه دولتی و بخش خصوصی علاوه بر دولتیهایش برای فرزند خود و… بخواهد و مادر غیر فازسی زبان هیچکدام از آنها را نباید بخواهد و داشته باشد چون شامل آن تعریف نژاد پرستانه نیمه پنهان از ایران نیست و از طرف دیگر باید به زور قانون فرزندش را به مدرسه مطلقا فارسی زبان بفرستد و دشمن حال و آینده خود، زبان خود و فرهنگ خود کند و اگر فرزند خیلی باشعور شد و تا این حد در فارسی و فرهنگ آن ذوب نشد لااقل نسبت به زبان و فرهنگ مادری خود که چه بسا چندین مرتبه بهتر وبرتر از فارسی هست، بی تفاوت و بدون قدرت تجزیه و تحلیل و ابزار دفاع باشد.
روزنامه شرق در روز ۹بهمن ۹۲ با عنوان: آموزش به زبان مادری <توطئه> است ؟ ااصل ۱۵ قانون اساسی ؛فرصت یاتهدید چنان دفاع ضعیفی از آن میکند که آدم به کاغذ روزنامه هیفش میآید در این عنوان شخصی بنام صالح نیکبخت که خود را وکیل دادگستری معرفی نموده در پایان میگوید؛…”مضافا اینکه آموزش زبان مادری آن هم زبانهای اقوامی که به جز در یک مورد و آنهم زبان دینی ماست (منظورش عربی) همگی وحدت ریشهای زبانی دارند و اساس خواندن این زبانها نه تنها زبان مادری را(منظور فارسی است) تضعیف نمیکند بلکه در جهت تقویت آن هم هست “پایان نقل قول. جناب وکیل دادگستری نامبرده از هم اکنون پرونده ما ترکها را رسیدگی کرده و آماده دفاع تمام عیار وسربلندانه وماندگار در تاریخ نه تنها ایران، بل جهان که زبان ترکی همریشه با فارسی و یکی از شاخههای آن است و نیازی به اجرای اصل ۱۵برای آنها نیست. چنانکه نمایندگانشان در مجلس چه غربی، چه شرقیاش نیز بی خیال اصل ۱۵قانون اساسی به امور دیگر مملکتی میرسند (روزنامه شرق ص۳ روز ۹- بهمن ۹۲ عنوان: اصل پانزده قانون اساسی؛ فرصت یا تهدید. سطور آخر). اگر به متن این اصل قانون اساسی دقت کنیم متوجه میشویم که در آن نه خود زبانهای غیر فارسی بلکه فقط ادبیات آنها قابل تدریس است. یعنی حق یادگیری خود زبان با الفبا ودستور زبان خاص خود داده نشده و فقد محصول آن یعنی آثار آن باید تدریس شود و به عبارت دیگر اگر کسی که الفبا ودستور زبان مادری خود را نمیداند حق ندارد برای آموزش آن در محیط مدرسه و از بودجه و امکانات آن استفاده کند و این کار باید در بیرون از مدرسه و دور از محیطهای آموزشی دولتی و بخش خصوصی (چون برای آن نیز مجوز دولتی لازم است وموقع مراجعه میگویند آموزش وتربیت دانش آموز برابر قانون مختص فارسی است) استفاده کند. حتی یک اصل تا این حد یک طرفه که کفه ترازو را مطلقا بطرف فارسی گرفته باز هم پس از ۳۵ سال معطلی، برای اجرا آن این همه اشکال وایراد ودنگ وفنگ میگیرند(لطفا مطالب جلسه نشست مشترک وزیر آموزش وپرورش با اعضای فرهنگستان زبان وادب فارسی در روز ۷بهمن را بخوانید). رژیمی که حاکمیت پهلوی را مفسد فیالعرض میدانست، اکنون هزار بار مفسدتر از آن در روی زمین شده است. درست مثل پهلویها زبانمان را قدغن کرده و اسمش را تغییر دادند (شما آذری هستید نه ترک) وتاریخمان را از یادمان بردند، هویتمان را کتمان میکنند، ملیتمان را به قومیت تبدیل و در صف آخر قومیتها به نوبت میگذارند، حتی بدتر از آنها دریاچهمان را خشک و به کویری وحشتناک تبدیل کردند تا آزربایجان را از ساکنان ازلی آن (ترکهای آزربایجانی)خالی کنند.
در اینجا جهت افزایش اطلاعات توضیحات بسیار مختصری در مورد زبان، آموزش زبان و اصطلاحات آن میآوریم :
۱- زبان و آموزش آن: زبان شامل سخن گفتن و نوشتن است و هر دو از کودکی شروع میشود، برای یادگیری در سخن گفتن ورساندن منظور مادر هر کودک بعنوان معلم اول طبیعت(خلقت) یاد میدهد و طبیعیترین وفطریترین و عاطفیترین نوع آموزش است. پس آموزش زبان از خانه شروع میشود ومردودی هم ندارد و درحد گفت وگو و رساندن منظور تکمیل میشود، آنچه برای مدرسه میماند فقط یادگیری نوشتن زبانی هست که با طبیعیترین راه ممکن درمنزل یاد گرفته است. اگر این زبان همان زبان منزل و مادری نباشد، دنیای روانی کودک تا آخر عمر در انواعی از شوکها وعقدههای روانی گرفتار میشود. در ضمن شخصیت مادر و پدر و سایر اطرافیان در نظر کودک به درجه دوم، سوم و…تنزل مییابد و در تضاد با مدرسه و معلم قرار میگیرد وآموزش زبان را نه از مرحله نوشتن بلکه از مرحله سخن گفتن شروع میکند و در رقابت با کسانی که زبان خودشان هست(درایران نسبت به فارسی زبانان) عقب میماند و همیشه در روخوانی اشکال خواهد داشت بعلاوه یک نوع کمرویی دائمی در وی بروز خواهد نمود. در اینجا لغت زبان مادری پیش میآید و هر کودکی باید در مدرسه اول زبان مادری خود را در حد خواندن و نوشتن کامل و تجزیه و تحلیل لغوی و گرامری آن یاد بگیرد. بعد به یادگیری زبانهای دیگر(در صورت نیاز وتمایل و یا اجبار ) روی آورد در این روش حتی چند ده یا صد زبان راهم یاد بگیرد بار روانی اشاره شده در بالا را ایجاد نمیکند که هیچ بلکه عکس هم میشود. در این مورد ایران از زمان کودتای رضاخان و تا به امروز بدترین نوع آموزش زبان را دارد.
۲-زبان ملی (مردمی): حکومت، زبان فارسی را زبان ملی تمام ساکنان ایران اعلام میکند و در نزد مردم سعی دارد آنرا معادل زبان رسمی به قبولاند. منشا و خواستگاه زبان ملی خانه و خانواده است و در طیف وسیعتر اطرافیان مثل پدر بزرگها، مادر بزرگها، برادران و خواهران و عمه(بی بی) و دایی و خاله وعمو و طایفه و مردمی که قبیله و قوم و یا ملت آن خانواده محسوب میشوند. پس زبان ملی مثلا ترکها (آزربایجانیها و ترکمنها و قشقاییها وافشاریها) وعربها در ایران و هر جای دیگر ترکی هست و زبان کرده ا،لرها و… همچنین کردی ولری و…میباشد. فارسی فقط میتواند زبان ملی فارسها باشد ولاغیر. در این مورد استثنایی برای فارسی هست که در بند آخر توضیح داده خواهد شد.
۳- زبان رسمی (یا قانونی) زبانی هست که توسط قانون ایجاد و به رسمیت شناخته میشود وتا آن قانون هست آن زبان هم زبان رسمی هست. زبان رسمی میتواند حتی زبان مصنوعی مثل “اسپرانتو نیز باشد. در این معنی و مفهوم، زبان یا زبانهای غیر رسمی به معنی غیر قانونی نیست زیرا موجودیت زبان و زبانها پیشتر (قبل از پیدایش قانون) و فراتر از قانون هست، چنانکه (جهت درک بهتر مثال می آورم) مطبوعات غیر رسمی نیز به معنای غیرقانونی بودن نیست. هر کشوری در دنیای امروز یک مطبوعه (روزنامه) رسمی دارد وصدها شایدهم هزارها مطبوعات غیررسمی یا نیمه رسمی دارد.
۴- زبان مستقل: استقلال و میزان کمی و کیفی استقلال زبان از ذات و درون هر زبان و برای آن زبان میآید که به آن دستور زبان (در فارسی ) یا گرامر(در انگلیسی) وتوره(törə )، دیل بیلگی سی(در ترکی)گویند. با اینکه تمامی زبانها متعلق به انسان هستند، اما درست مثل خود انسان هر زبان خصوصیات مختص بخود را دارد تا از زبانهای دیگر شناخته شود. در مقام مقایسه، زبان یا زبانهایی مستقلتر از بقیه هستند که قانون یا قوانین دستوری مستقلتر و منحصرتری برای خود داشته باشند و من باب مثال قانون “اوزان فعلی “مختص زبان عربی هست و قانون”هماهنگی صداها ـ توالی صداها” مختص زبان ترکی هست. این قانون در ترکی آزربایجانی و (ترکی تاتاری )بهتر و بیشتر از سایر شاخههای ترکی هست و خواهد بود. بنابراین میتواند یه یاری دیگر شاخههای ترکی برسد و آنها را قانونمندتر از آنچه هستند کند. درست به همین علت هست که ما آزربایجانیها خود را ترک تبار و ترک زبان میدانیم نه آذری تبار و آزری زبان. هر دو حکومت پهلوی و بدتر از پهلوی(جمهوری اسلامی ایران) در این صد سال عمرشان نتوانستند و نخواهند توانست (چون وجودندارد) قانونی از و یا دستور زبانی برای زبان آزری بیاورند و برای عموم انتشار دهند.
۵- قدمت زبان: گذرزمان، زبان را به نظم میاندازد. به عبارت دیگر بی نظمیهای موجود را برطرف وحداقل کاهش محسوس و قابل درک و فهمی میدهد(مسئل دیگری نیز دارد که جهت اختصار در اینجا آورده نمیشود). دراین خصوص نیز زبان ترکی قدیمیترین و منظمترین زبان شناخته شده و به امروز رسیدهی دنیای انسانی میباشد. بعنوان مثال در این زبان فعل بی قاعدهای نداریم، جمع بی قاعدهای نداریم (جمع مکسر)، بیشترین زمان و تقسیمات زمانی فعالی (۳۶ نوع، فرهنگ ترکی- فارسی محمود دست پیش” واله بابا “) و پر تعدادترین فعل مجرد(قدرت زایندگی و مادر لغت در زبان)را داریم و…
۶- انسان، دولت، حکومت و قدرت (سیاسی ـ اقتصادی) و زبان: زبان مثل یک موجود زنده است در ذات وطبیعت خود هر چقدر هم پیشرفته و مترقی و منظم و غیره باشد در عمل و در طول زمان نیاز به رسیدگی مالک و صاحبش انسان دارد و اگر نرسند به سوی مرگ میرود. نگهداری از زبان یعنی به کاربردن آن در تمام زوایای زندگی فردی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی صاحب آن (دولت- ملت). بنابراین زبان درعین حال یک مقوله سیاسی ـ اقتصادی ـ دولتی نیز میباشد و باید پشت سر یک زبان قدرت سیاسی (دولت ـ حکومت ـ ملت) باشد. مثال بارز آن زبان لاتین است که زبان حکومتی دستگاه کلیسای کاتولیک(پاپ ها) بود که باپیدایش حکومتهای ملی ـ ناسیونالیستی از بین رفت . مثال دیگر زبان مصنوعی اسپرانتو است که کاملترین و راحتترین زبان نوشتاری میباشد ولی چون ملتی و دولتی پشت سرش نیست وفرهنگی (ادبیاتی ملی) ندارد، رواج نیافت.
۷- استثناهای زبان فارسی: نام واقعی زبان فارسی “دری ” است که مخفف درباری میباشد، یعنی زبان درباری (ناصر خسرو ؛…به پای خوکان نریزم مر این در لفظ دری را) به عبارت دیگر یک زبان ملی و ملتی ومردمی نبود ونیست و احتمالا بعد از این هم نخواهد بود و سرنوشت زبان کلیسای کاتولیک قرون وسطا را رقم خواهدزد. از زمان سعدی شیرازی شروع به مردمی شدن کرد و پیشرفتهای خوبی هم داشت اما از کودتای ننگین رضاخانی رفته-رفته دوباره به سوی دولتی شدن وبدتر از آن قاتل شدن زبان و فرهنگهای ملل همجوار و همسایه خود شد و باحمایتهای مطلق، بی منطق، دور از عقل و فاشیستی-نازیستی ـ راسیستی معابانه دو رژیم بدتر از همدیگر، همچنان در این سو قدم بر میدارد و خشم و غضب و نفرت بی انتهای آنها را به خود در حال کسب کردن است. از یادمان نرود که حمایت مطلق دربار ساسانی از مذهب زردشت چگونه گور آنرا کند و برای همیشه از مدار خارج کرد.بنابراین درحقیقت ودر واقعیت فارسها اصلا زبان ملی ندارند و اگر هم روزی – روزگاری داشتند یا چنان ضعیف والدنگ ودری- وری بود(عربها در آن زمان فارسها را عجم یعنی لال لقب دادند) که نتوانست در مقابل زبان عربی در حمله اعراب مسلمان مقاومت کند ویا مثل زبان لاتین کلیسا چنان به قدرت حکومت(ساسانیها) وابسته بود که با سقوط آن فارسی هم ساقط شد و جناب فردوسی نژاد پرست که کتابش قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و قرآن خامنهای رهبر(شاه ـ شاهان، آخوند-آخوندان) هست، میگوید؛ با اینکه ۳۵سال زحمت کشیدم این زبان، زبان نشد و زبانی(مخلوتی) ز ترک و تازی و…شتر- گاو- پلنگی و…و بدتر اینکه این زبان اینچنینی نیز نه با قدرت فارسها که با قدرت ترکها (ترکان قزنوی وسلجوقی) جا باز کرد و به همین علت است که فارسها (نخبگانشان ) این همه به کلمه ولفظ رسمی چسبیدهاند و از گرفتاریهای ملل دیگر موجود در ایران استفاده کرده و در انقلاب ۱۳۵۸ کلمه رسمی (زبان رسمی ) را برای فارسی در قانون اساسی دب وباب کردند.
فارسی زبان مستقلی نسیت، چون دستور زبان مستقلی ندارد و وابسته به عربی (بیشتر) و ترکی است در واژه و لغت نیزهمچنین (جهت اختصار از بقیه دلایل صرف نظرشد). طبق استدلالات زبان شناسان، فارسی امروزی پس از این همه خون آشامی وخرج برداشتن تازه شاخه ۲۴- الی۲۶ زبان عربی میباشد.
۱۵ بهمن ماه ۱۳۹۲