مسئله غرب آزربایجان و سواحل خزر: پاشنه آشیل بقای ملی برای آزربایجان جنوبی
👤اسماعیل جوادی؛ عضو شورای مرکزی تشکیلات مقاومت ملی و از بنیانگذاران کمیته مردمی دفاع از غرب آزربایحان
«پله اول نابودی یک ملت، امحاء زبان و هویت ملی آن ملت است.» شاید هزاران بار این جمله یا بهتر بگویم، این فلسفه را شنیده و یا خودتان آن را به اطرافیانتان گفتهاید.
پرفسور محمد تقی ذهتابی، از بنیانگذاران حرکت ملی آزربایجان، همواره با ایمان قاطع به این اصل، بر «مبارزه برای احیای زبان مادری و تاریخ ملی» تأکید داشت و در این مسیر جان باخت.
تحولات تاریخ معاصر با به وجود آمدن سیستم حکومتی «دولت و ملت واحد» نشان داد که تمامیت جغرافیایی و منابع سطحی و زیرسطحی آن به اندازه زبان و هویت تاریخی در «بقا و حیات ملی» تاثیرگذار است.
با این مقدمه و در سالگرد ۲۴ مهر «روز مبارزه با تروریسم در آزربایجان جنوبی»، اگرچه ممکن است تکراری به نظر برسد، به مسئله غرب آزربایجان و سواحل خزر و نقش آن در «بقا و حیات تاریخی آزربایجان جنوبی» میپردازیم.
نسل کنونی آزربایجان جنوبی شاهد یک تحول تاریخی و فاجعه انسانی در «نابودی یک ملت» مقابل چشمانش است. به عبارتی، در مقابل چشم ۳۵ میلیون انسان ترک آزربایجان جنوبی، بقا اجتماعی، سیاسی و قومی ملت ترک آزربایجان جنوبی در حال متلاشی شدن است. در صد سال گذشته، زیرساختهای ساختاری یک ملت آنچنان مورد هجوم فاشیسم و ارتجاع ایرانی (تاجیک) قرار گرفته که باید آن را با فاکتورهای «نسلکشی بهصورت نرم» مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. زبان، هویت ملی، تاریخ ملی، بناهای تاریخی، منابع حیاتی سطحی و زیرسطحی و… آزربایجان جنوبی آنچنان وحشیانه و لجامگسیخته توسط فاشیسم باستانگرای فارسی له میشود که اگر بدین شکل و سرعت دوام پیدا کند، نسل آیندهای برای آزربایجان جنوبی باقی نخواهد ماند.
فاشیسم و ارتجاع باستانگرای فارس در پازلی دیگر از نابودی سیستماتیک «بقا و حیات ملی» آزربایجان جنوبی، پروژه قطعهقطعه کردن جغرافیای تاریخی آزربایجان را نیز با دقت و همت پیش میبرد. از قروه و سنقور تا سواحل پربرکت خزر و از کرج تا غرب آزربایجان، در هر گوشه از جغرافیای تاریخی آزربایجان جنوبی، پروژهای خطرناک برای متلاشی و محروم کردن یک ملت از جغرافیای واحد را پیش میبرد.
فاشیسم و ارتجاع در حالی که در مناطق جنوبی جغرافیای آزربایجان جنوبی بهعنوان «دو پای پیکر آزربایجان» شدیداً سیاست آسیمیلاسیون را پیش میبرد تا این پاها را قطع کند، در سواحل خزر و غرب آزربایجان دو نقطه بسیار استراتژیک، حساس و حیاتی برای بقا ترکهای آزربایجان جنوبی وجود دارد. پروژههای کلان تغییر ترکیب جمعیتی و قدرت سیاسی میدانی برای قطع کردن این دو دست آزربایجان جنوبی طراحی شده است تا «تبریز، قلب تپنده» آزربایجان به آرامی از تپیدن بازایستد.
اگر به زبان سادهتر بگوییم، فاشیسم و ارتجاع باستانگرای ایران در حالی که زبان، تاریخ و منابع ملت ترک آزربایجان را نابود میکند، پیکر آزربایجان را نیز قطعهقطعه میکند تا «تبریز»، قلب تپنده آزربایجان، به دست «نفوذیهای ایرانشهری و مزدوران خودفروخته خودی نوکر فارس» سکته دهد تا پروژه «نسلکشی» پایان پذیرد.
همه ما واقف هستیم که در سیر این «نسلکشی نرم»، عموماً حرکت ملی آزربایجان، رسانهها و مدیران آن و بهخصوص تشکیلات مقاومت ملی و کمیته مردمی دفاع از غرب آزربایجان تا حد توان و با وجود سرکوبهای شدید، همواره تلاش کردهاند که در مقابل این نسلکشی مقاومت و مبارزه کنند.
باید ایمان داشت که مسئله سواحل خزر و غرب آزربایجان در کنار زبان و هویت تاریخی «پاشنه آشیل بقا و حیات ملی» ترکهای آزربایجان جنوبی بوده و چنانکه بارها تأکید کردهایم، مانند همه عرصههای مبارزه ملی در این مهم نیز، چارهای جز مبارزهای «سیستماتیک و تشکیلاتمحور» و آگاهیبخشی ملی نداریم.
پتانسیل انسانی ترکهای آزربایجان جنوبی مهمترین عنصر مقابله با فاشیسم و ارتجاع است. لذا آگاهیبخشی به قاطبه ملت تنها چاره بحران نبوده و برای مقابله با توطئههای فاشیسم، سازماندهی سیاسی و خیابانی تشکیلاتمحور ضرورتی غیرقابلانکار است. ما چارهای جز «تشکیلاتسازی و تجمیع قدرت» نداریم و اذهان عمومی باید تریبون و تشکیلات و رسانه متمرکزی را در سیر مبارزات خود بشناسند تا در روزهای بحرانی بدانند «مرکز مبارزات راهبردی» در کجا قرار دارد و چگونه باید عمل کنند.
به نظر میرسد در شرایط کنونی، تشکیلاتهای حرکت ملی توانستهاند بهصورت نسبی این قابلیت را پیدا کنند و بخشی از جامعه ترک آزربایجانی که پیگیر مسائل از نگاه و دریچه ملی هستند، به باور نسبی رسیدهاند. ولی باید اعتراف کرد که در مقابل پروژه کلان فاشیسم و ارتجاع، این موفقیت بسیار اندک است و باید بدون خستگی و سستی آگاهیبخشی و سازماندهی اجتماعی، سیاسی، تشکیلاتی و لابی بینالمللی را پیش برد.