برگزاری کنگره ی شیخ صفی در اردبیل و ارائه ی مقاله دکتر محمدزاده صدیق (تصاویر)
دوشنبه 16 دیماه 92 اولین همایش بین المللی شیخ صفی الدین اردبیلی در کتابخانه ملی تهران به مناسبت هفتصدمین سالگرد رحلت شیخ صفی، برگزار شد. به گزارش آرازنیوز مقاله ارائه شده توسط «دکتر حسین محمدزاده صدیق» در این همایش به شرح زیر است:
معرفی قارا مجموعه و بررسی تعالیم شیخ صفی در این «مجموعهی کبیر»-دکتر حسین محمدزاده صدیق
چکیده
شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی (650- 735 هـ . / 1252 – 1334 م.) – به خلاف ادعای احمد کسروی و پیروان او- از سادات علوی و پیرو مذهب تشیع بود و در جوانی دست ارادت به شیخ زاهد گیلانی (1216 – 1301 م.) داد و با دختر وی بیبی فاطمه ازدواج کرد. وی بنیانگذار شاخهای از عرفان اسلامی شیعه است که به آن «عرفان صفوی» نام مینهیم. هم اکنون در ایران و بخشهای خاوری آسیای صغیر و کشور عراق بخشی از دراویش منسوب به او زندگی میکنند که خود را «صفیه» مینامند. در میان اینان رسالات تعلیمی عرفانی خاصی وجود دارد که اغلب به زبان ترکی است. مجموعهی این رسالات را «قارا مجموعه» (= مجموعهی کبیر) مینامند. محمد دارابی شیرازی در تذکرهی لطائف الخیال از این کتاب نام میبرد. غریبی منتشا اوغلو شاعر شیعی عصر شاه تهماسب صفوی نیز آن را تحریر شیخ صدرالدین و تقریر شیخ صفی الدین مینامد. شاردن تاکید میکند که شاهان صفوی هنگام عزم سفر و جنگ به مجموعهی کبیر مراجعه میکردند و نصایح او را میخواندند و مینورسکی هم آن را «سیر الصفیه» خوانده است و معتقد است که این کتاب حاوی سیر و مناقب شیخ صفی الدین بوده است.
نسخههاي خطي پراكندهاي كه اكنون در دست غلات شيعه و برخي فرق صوفيه در ايران و تركيه و عراق، تحت نامهايي مانند: البويوروق، قيلاووز الصّفي، كلمات شيخ صفي، مناقب شيخ صفي، سير الصّفي و جز آن دست به دست ميگردد، اجزاء پراكندهي اين كتاب عظيم و گرانقدر هستند كه نگارنده، سعي كردهام بخشي از آنها را با حدس و ظن قريب به يقين در يك مجلّد فراهم آورم و تحت نام قارا مجموعه[i] منتشر سازم و اعتقاد دارم كه با تجسس و تحقيق بيشتر در متون صوفيانه بازمانده از دورهي صفويه و نسخ خطي رسالات موجود در ميان فرقههاي منسوب به شيخ صفي، ميتوانيم متن متقن تر اين مجموعهي عزيز را بازسازي كنيم. كشف و بازسازي كامل قارا مجموعه نياز به چالشهاي علمي نسل كنوني و آينده دارد و بسيج علمي گستردهاي ميطلبد تا زواياي تاريك تقريرنگاريهاي احفاد شيخ صفي بر ما روشن گردد.
کلمات کلیدی: شیخ صفی الدین اردبیلی، قارا مجموعه، احمد کسروی، شیخ صدرالدین، رسالات عرفانی.
مقدمه
احمد کسروی، تئوری «آذری یا زبان باستان آذربایگان» را بر اساس هفده بیت گیلکی بازمانده از شیخ صفی الدین اردبیلی پیریزی کرد. گذشته از آن، وی برای تخریب شخصیت این سید عالیقدر و جداسازی وی از فرهنگ تشیع، کتاب «شیخ صفی و تبارش» را انتشار داد و در آن انتساب وی به سلسلهی جلیلهی سادات علوی را زیر سؤال برد و وی را به اکراد منسوب کرد.
شیخ صفی کیست؟
سلطان شیخ صفی الدین، ابوالفتح اسحق بن امین الدین جبرائیل کلخورانی اردبیلی (650- 735 هـ . / 1252 – 1334 م.) جد اعلای شاه اسماعیل است که بنیانگذار سلسلهی شیعی صفوی و صاحب شان در تاریخ شعر شیعی زبان ترکی آذربایجان به شمار میرود.
شیخ صفی در جوانی مرید شیخ زاهد گیلانی (1216- 1301 م.) ساکن شهر لاهیجان شد و با بی بی فاطمه، دختر وی ازدواج کرد و هفده سال در همان شهر و در جوار مراد خود زندگی کرد. پس از فوت شیخ زاهد در روستای کلخوران در کنار اردبیل رحل اقامت افکند و با خاتونی از آن محل ازدواج کرد و از او صاحب پسری با نام سید صدر الدین موسی شد. فرزند او سید خواجه علاء الدین علی ، فرزند او سید شیخ ابراهیم ، فرزند او سید شیخ جنید، فرزند او شیخ حیدر و فرزند او سید شاه اسماعیل ختایی است.
شیخ صفی الدین در سالهای زندگی در لاهیجان، گویش گیلکی را نیز آموخت. تا کنون به این گویش 17 بیت شعر از او به دست رسیده است. در شعر «صفی» تخلص میکرد و در روزگار خود طریقتی صوفیانه بنیان نهاد و هزاران مرید در اطرافش گردآمدند. این طریقت، بعدها به طریقت «صفیه» و «صفویه» معروف شد.
اجداد و نیاکان
امین الدین جبرائیل پدر شیخ صفی الدین اردبیلی، اهل روستای کلخوران، مرید خواجه کمال الدین عربشاه اردبیلی، همسر «دولت خاتون» دختر جمال الدین باروقی معروف به «پیره ترک» اهل روستای باروق بود. (حسین محمدزاده صدیق، 1380، ص 26.)
در رسالهی «مناقب الاسرار و بهجت الابرار» – که در دوران شاه عباس صفوی تدوین شده- شجرهی وی به این صورت ضبط شده است:
«سلطان شاه عباس بن سلطان شاه طهماسب بن سید شاه اسماعیل بن، سید شاه جنید بن، سید شاه حیدر بن سید شاه ابراهیم بن، سید شاه اسحاق یعنی شاه صالح بن سید شیخ عیوض بن سید شیخ پیر است. شاه ابن سید شاه شیخ فخرالدین بن، سید شیخ حسین بن، سید شیخ ابوالقاسم بن، سید شیخ حسن بن، سید شیخ داود بن، سید امام موسی کاظم بن، امام جعفر بن، امام محمد باقر بن، امام زین العابدین بن، امام حسین بن، امام علی المرتضی – صلوات الله تعالی علیهم اجمعین-.»(Bisatî. 2003, s 14.)
این روایتها در متون مختلف با جزیی اختلافهایی موجود است و در همهی آنها شیخ صفی را از اعقاب فیروز شاه میشمارند. Walter Hinz به روایت E. G. Browne دربارهی فیروز شاه میگوید:
«شخصی موسوم به فیروز شاه در سال 1174 از عربستان جنوبی به آذربایجان کوچ کرده است.»
(Hinz, Walter. 1992, s. 5.)
در کتاب «صحایف الاخبار» اثر منجم باشی نیز اطلاعات زیر موجود است:
«فیروز شاه زرین کلاه در روزگاران گذشته به اردبیل آمده است، شخصی عابد، زاهد و گوشهنشین بود. او در اسفرجان از روستاهای اردبیل اقامت داشت. پس از وفاتش، فرزندش محمد به جای او نشست . . . پس از او نیز، مردم کلخوران به فرزندش سید صدرالدین اعتقاد بستند و سپس فرزندش قطب الدین برجای او نشست. گرجیها در حملهی خود به آن سو، قطب الدین را زخمی رها کردند. بعدهاف زخمهای او التیام یافت. سپس فرزندش امین الدین بر جای او نشست. مزار همگی در کلخوران است.»
(Müneccimbaşı, 1945, s. 179.)
ضیا شاکر بدون ذکر منبع گوید:
«در قرن ششم هجری، شخصی موسوم به فیروز شاه علاقهی زیادی به فلسفه و عرفان داشت. او به مذهب شیعه- که از سوی امام جعفر صادق چهارمین نوادهی حضرت محمد (ص) تاسیس شده است- باور داشت و این مذهب را تبلیغ میکرد. فیروز شاه از تفرقه و پراکندگی مسلمین و اختلافات شیعه و سنی و وجود بیش از هفتاد فرقه در میان آنان رنج میبرد. طرفداران صادق زیادی یافت. مریدانش به او لقب شاه را دادند که لقبی معنوی بود. او، اغلب کلاه سرخ بر سر مینهاد و از این رو به «زرین کلاه» معروف شد. او در قرن ششم هجری وفات کرد. فرزندش عیوض الخواص پس از وفات پدر، به اسفرجان که چهار ساعت با اردبیل فاصله داشت، کوچ کرد و در آن جا ساکن شد.»
(Şakir, Ziya, 1967, s. 53.)
احمد کسروی، فیروز شاه را منسوب به ایل کُرد سنجابی قلمداد میکند. ظاهراً او کلمهی سنجانی را سنجابی خوانده و یا آن را تحریف کرده و بسیاری از پژوهشگران را فریب داده است.
مرحوم میرزا عباسلی در مقالهی «شجرهی صفویان» گوید:
«در آغاز صفوة الصفا، در سخن از اجداد شیخ صفی، از فیروز زرین کلاه و فرمانروایی از احفاد شیخ ارباب الطریق ابراهیم ادهم که از ولایت سنجری به آذربایجان مهاجرت کرده بود، سخن میراند که پس از تصرف موغان و اران، حکومت ولایت اردبیل را به فیروز شاه زرین کلاه میدهد . . . به احتمال زیاد در صفوة الصفا برای ایجاد قرابت بیشتر میان شیخ صفی و شیخ زاهد گیلانی که به روایتی اجدادش از ولایت سنجان به لاهیجان مهاجرت کرده بودند، فیروز شاه جد اعلای شیخ صفی را نیز « السنجانی» نامیدهاند. این کلمه به گفتهی خود کسروی تحریف شده از کلمهی «السنجری» نام مضافاتی از دیاربکر است. او به ادعای خود به تصحیح این کلمه به السنجابی برخاسته و گفته است که گویا اجداد شیخ صفی از کردستان آمدهاند و این تحریف خود باعث انحراف در پژوهشها شده است.»
(Abbaslı, Mirza. 1976, s. 128-129.)
بدین گونه میبینیم که مذهب و منسوبیت شیخ صفی به اکراد، از کسروی به این سوی مورد بحث و مناقشه قرار گرفته و آن چه مسلم است، این است که اجداد وی از سالیان دراز در روستاهای اردبیل به عزت و احترام زندگی میکردند و جزو سادات به شمار میرفتند.
زندگانی
صفی الدین، پنجمین فرزند شیخ امین الدین جبرائیل به شمار میرود. او از دولت خاتون، چهار فرزند پسر به نامهای محمد رشید الدین اسماعیل، صفی الدین، یعقوب و فخرالدین و یک دختر داشت.
F. Babinger گوید:
«در میان این فرزندان، صفی الدین کودکی جدی و منزوی بود. از دوران نوجوانی به تقوای مذهبی توجه خاصی نشان میداد.»
(İslam Ansiklopedisi, s. 64- 65.)
مادرش، دولت خاتون اهل ادب بود و شعر هم میگفت. وی قرآن کریم را اول بار از او آموخت و سپس در جوانی به اشارهی مادر جهت مباحثه و معاشرت با شیخ نجیب الدین بزگوش به شیراز رفت ولی او را وفات کرده یافت. در شیراز با چند تن از جمله با سعدی شیرازی (616- 691 هـ . / 1209- 1292 م.) ملاقات کرد. در تراجم احوال آمده است که از سعدی رنجید و حتی کتابی را که سعدی به او میداد، نگرفت. شیخ صفی الدین چهار سال در شیراز بود و سپس به لاهیجان رفته و هفده سال در آن جا زیسته و باقی سالهای عمر خود را در مسقط الراس خویش، در اردبیل گذرانده است. منجم باشی گوید:
«پس از فوت زاهد گیلانی در سال 700 هـ . ، بنا به وصیت وی، صفی پوست نشین و جانشین او شد و به ارشاد مریدان پرداخت و به کرامت و خوارق عادات شهرت یافت و بسیاری از اهالی و فرمانروایان و امرای چنگیزی به او اعتقاد آوردند و او توانست در مواقع زیادی از تحقق ظلم و ستم جلوگیری کند.»
(Müneccimbaşı, 1945, s. 180.)
در بسیاری از حکایات و مناقب صفوة الصفا رهبری و ارشاد او و عزت و اعتبارش در میان ایلات و قبایل آذربایجان، آسیای صغیر، سوریه، حجاز و بصره به تصویر درآمده است. او روزگار خود را میان مریدان خویش و معاشرت با آنان سپری میکرد. خان مغول، اولجایتو، پس از تاسیس سلطانیه اعیان دولت و علمای دینی را در اطراف خود گردآورد و شخصی را نیز برای دعوت پیش صفی فرستاد، اما او، پیری را بهانه کرد و دعوت خان مغول را نپذیرفت.
از نامههای خواجه رشید الدین وزیر و مورخ عصر خانهای مغول، میتوان به عزت و اعتبار و احترام شیخ صفی پی برد. او، خود را مرید شیخ صفی میدانست. در یکی از مکتوبات او آمده است که در روز میلاد رسول اکرم (ص) به تکیهی او مقادیر زیادی از مشروبات، مأکولات، روغن، دام، عسل و جزآن اهداء کرده است. او در نامهای خطاب به میر احمد والی اردبیل گفته است که احترام شیخ صفی را بسیار حفظ کند. منجم باشی گوید:
«مریدانش چنان رو به فزونی یافت که امیر چوپان و سلطان ابوسعید نیز به انابه و اعتقاد به او نائل شدند.»
(Müneccimbaşı, 1945, s. 180.)
در جایی آمده است:
« احترام شیخ صفی میان مردم به گوش امیر چوپان رسید. در حال، به زیارت درگاه او رفت. شیخ صفی از این فرصت سود جست و مظالمی را که از خانان مغول بر سر مردم میرفت، نکوهید. به دنبال این تنبه، ظلم و ستم فروکش کرد و مردم به آسایش رسیدند و این، خود سبب عزت و احترام بیشتر شیخ صفی در میان مردم شد.»
(Hinz, 1992, s. 11.)
در اواخر عمر شیخ صفی، طرفدارانش رو به فزونی نهاده بود و مردم از اطراف و اکناف به زیارت تکیهی او سرازیر میشدند. مارین سانودو- سیاح ونیزی- در خاطرات خود از دراویش اردبیل سخن رانده است. از تکیهی باشکوه آنان در اردبیل و از احترامی که در ایران، ترکیه، سوریه و جاهای دیگر داشتهاند، سخن میگوید.(Hinz, 1992, s. 12)
شخصیت شیخ صفی
در تراجم احوال و تذکرههای فارسی از شیخ صفی الدین به عزت تمام یاد میشود. مثلاً رضا قلی خان هدایت در ریاض العارفین گوید:
«. . . زیاده بر سی سال به ارشاد و هدایت طالبان مشغول بود و بالغ بر یکصد هزار تن تربیت فرمود.»
(رضا قلیخان هدایت، ص 101.)
منسوبین طریقت شیخ صفی در ایران و عراق و علویان آسیای صغیر،سلطان سید شیخ صفی الدین اردبیلی را از اولیا میشمارند و او را مرشد کامل نام میدهند.
نگرش منفی به شخصیت شیخ صفی
در پژوهشهاي معاصر، زمينههاي نگرش منفي به شخصيت شيخ صفي الدين اردبيلي را ادوارد براون فراهم ساخت و سپس احمد كسروي براي ترور كامل شخصيت وي، جزوهاي با نام «شيخ صفي و تبارش» انتشار داد. وي در اين جزوهي به اصطلاح علمي، ادعا ميكند كه ثابت خواهد كرد شيخ صفي الدين اولاً سيّد نبوده، ثانياً تركي نميدانسته و ثالثا شيعه نبوده است. بگذريم كه در همين جزوه نيز، مانند ديگر آثارش دچار تناقض گويي ميشود و مثلا يك جا ميگويد كه مطلقاً تركي و فارسي نميدانسته و آذري (!) حرف ميزده است.
تناقض گويي ديگر وي در آن است كه 17 بيت گيلكي منسوب به شيخ صفي را يك بار تالشي و بار ديگر آذري مينامد و بر اساس آن هم جزوهاي تحت عنوان «آذري يا زبان باستان آذربايگان» انتشار ميدهد و نظريهي «زبان آذري» را بر اساس اين 17 بيت پيريزي ميكند. گرچه اهانتهاي دور از نزاكت كسروي به ساحت مقدس شيخ صفي الدين اردبيلي نتوانست شخصيت والاي اين سيد تركي سخن و شيعهي مخلص آل علي (ع) را زير سؤال ببرد. در طول تاريخ صفوي زادگاني كه در شهر مقدس اردبيل و نقاط مختلف دنيا پراكنده بودند، پيوسته به سيد بودن و شيعه بودن خود نازيدهاند و افتخار كردهاند و ميكنند و شجرههاي بسياري از آنان از جمله شجرههاي معتبر سادات آذربايجان به شمار ميرود و اغلب در اسناد تاريخي آستان قدس رضوي ثبت شده است.
حاصل سخن اينكه، كسروي با انتشار اين نظريههاي به اصطلاح علمي خود و كسب حمايت كامل از دستگاه رضاخان و نيز تبليغ جهاني از سوي انجمن سلطنتي بريتانيا، به شیعه ستيزي سمت و سو داد و بسياري از قلم به دستان، در نتيجهي اعمال اين سياست، خسته و كودن و سنگدل و چاپلوس شدند.
مذهب شیخ صفی
احمد کسروی برای اثبات ادعای شیعی نبودن شیخ صفی، دلایل مضحکی میآورد نظیر این که «احادیث اهل سنت را ذکر میکند». جالب است که دلایلی مانند سند زیر را از صفوة الصفا نیز نمیپذیرد:
«وقتی از مذهب شیخ – قدس سرّه- سوال کردند، فرمود: ما مذهب اهل بیت پیغمبر (ص) را داریم.»
در این زمینه بسیاری از پژوهشگران در دام کسروی که با حمایت انگلیسیها به فعالیت قلمی میپرداخت، افتادند. رضا نور از محققان ترکیهی معاصر گوید:
«بنیانگذار سلسلهی صفوی نیاز داشت که خود را عرب خطاب کند و پدرش را از احفاد امام موسی کاظم قلمداد نماید. زیر در آن روزگار در همهی کشورهای اسلامی بویژه در ایران برای به دست آوردن اقتدار حکومتی، همه خود را به اولاد پیامبر اسلام میبستند و شجرهها جعل میکردند.»
(Rıza Nur, 1924, s. 114.)
میرزا عباسلی در رابطه با سیادت صفویان گوید:
«صفویها در تأکید بر سیّد بودن خود قصد داشتند که اولاً رقبای سیاسی خود را واپس زنند و مانعی در مقابل تحریفگران و شجرهسازان ایجاد کنند و بدین گونه برتری خاندانی خود را هم در مقابل عثمانیها اثبات کنند.»
(Abbaslı, 1976, s. 309.)
به هر انجام، باید بگوییم که نفوذ معنوی شیخ صفی الدین بر سر تا سر منطقهی آذربایجان و آسیای صغیر و عراق عرب سایه افکنده بود، به گونهای که منتج به ظهور شاه اسماعیل گردید. خاندان سادات صفوی در درازنای تاریخ ایران پدیدهای بسیار مؤثر بودند و چهرهی تاریخ ایران را دگرگون ساختند.
آثار شیخ صفی
آثار مکتوب چندی به زبانها و گویشهای فارسی، عربی، ترکی و گیلکی به شیخ صفی منسوب است.(احمد منزوی. فهرست نسخههای خطی فارسی، ج 2، ص 1799.) ما آنها را در چارچوب آگاهیهای خود میشماریم:
1- شرح مثنوی
نسخهای از این کتاب ترکی در کتابخانهی امیرالمؤمنین در نجف به شمارهی 1099 محفوظ است.
2- رسالهی فنا
از این رسالهی فارسی نسخهای به شمارهی 4/4209 در کتابخانهی مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگهداری میشود. نگارنده نسخه را رؤیت کردهام.
3- صلة الفقیه
از این کتاب تا کنون نسخهای یافت نشده است.
4- تحقیقات
به فارسی و به ترکی بوده است. گونهی ترکی آن احتمالاً از رسالات قارا مجموعه شمرده میشده است.
5- اشعار گیلکی
هفده بیت گیلکی موجود در سلسلة النسب صفویه را کسروی به طور قطع از شیخ صفی میداند ولی با تحریف و استدلالی رندانه آنها را به «آذری یا زبان باستان آذربایگان» منسوب میکند. ولی بعدها آنها را جعلی دانسته و گفته است:«این ادعاها همگی دروغ است.» (احمد کسروی، 1355، ص 12.)
6- اشعار فارسی
در تذکرههای فارسی 3 غزل و 4 رباعی از شیخ صفی دانسته شده است که در دیوانهای دیگر شعرا با تخلص «صفی» نیز آمده است. یکی از رباعیها به صفی شیرازی، (تذکره صبح گلشن،ص 254.) دیگر به صفی رازی (Kamus-i Türk, c. 4, s. 2961.) نیز منسوب است. بیت دیگری در ریاض العارفین از او انگاشته شده است. (رضا قلی خان هدایت، ص 101.)
7- اشعار ترکی
پس از فوت شیخ صفی الدین بسیاری از مریدان طراز اول وی، به احترام او تخلص صفی بر خود برگزیدند و مستنسخان نسخ خطی برخی از این اشعار را از آن شیخ صفی دانستهاند! مثلاً قصیدهای در مدح شاه عباس به مطلع:
مژده ای میخارهلر کیم گئتدی دی گلدی بهار،
غنچه گلدی گلستان ایچره یئنه بی اختیار.
که از سوی صفی قلی بیگ سروده شده است، در نسخهی خطی شمارهی 4586 کتابخانهی ملک و نسخهی خطی شمارهی 2460 کتابخانهی مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران از آن شیخ صفی الدین دانسته شده است! در این نسخهها یازده غزل، قطعه و رباعی هم به شیخ صفی منسوب شده است. در میان آنها غزل زیبایی با ردیف «واللهی باللهی» بارها از سوی شعرای مکتب صفیه اقتباس و تضمین شده است.
8- قارا مجموعه
نسخهی منحصر به فردی از کتاب «تذکرهی مجالس روم» همراه چند رسالهی دیگر از شاعری موسوم به «غریبی منتشا اوغلو» در کتابخانهی مجلس شورای اسلامی موجود است که در سال 1379 از سوی این جانب تصحیح و انتشار یافت. غریبی در مقدمهی این اثر از کتابی موسوم به «قارا مجموعه» نام میبرد و آن را تحریر سلطان سید صفی الدین و تحریر سید صدر الدین مینامد. میگوید که در رؤیا آن را در دست سید صفی الدین دیده و غزلی از آن را از او آموخته است و از زبان او نقل میکند که گفته است:
«اهل حق را بخل نشاید. بیا اگر قابلیتی در تو است، غزلی از آن را به تو یاد دهم.»
شاردن، سیاح فرانسوی که در سدهی پانزدهم میلادی به ایران آمده، گوید:
«شاهان صفوی چون به جنگ میرفتند، قارا مجموعه را باز میکردند و اندرزهایی از آن میخواندند. این کتاب 9000 بیت دارد. در هر بیت آن 50 حرف موجود است و از آثار شیخ صفی به حساب میآید.» (سیاحت نامهی شاردن، ج. 8.)
مینورسکی آن را سیر الصفیه نام میدهد و گوید که کتاب مقالات و مقامات شیخ صفی که نام آن در افضل التواریخ آمده، همین کتاب است. (شیخ صفی الدین اردبیلی، 1381،ص 6.)
مرحوم تربیت، میرزا عباسلی و دیگران نیز از این اثر یاد کردهاند.
اشتباه مرحوم تربیت
مرحوم محمد علي خان تربيت فرزند ميرزا صادق از نوادگان ميرزا مهدي استرآبادي، متولد 1292 در تبريز صاحب مجلههاي گنجينهي فنون، گنجينهي معارف، تقويم تربيت و سه كتاب ارزندهي تاريخ مطبوعات آذربايجان، زاد و بوم و دانشمندان آذربايجان و مؤلف مقالات ادبي فراوان در مطبوعات عصر خود، هنگام سخن از شيخ صفي الدين اردبيلي گويد:
«بقايي و غريبي نيز در تذكرهي پارسي و تركي خودشان شرح حال مفصلي از وي نوشته و كتابي به عنوان قارا مجموعه به حضرت شيخ نسبت داده و گفتهاند نسخهي آن مجموعه جز در خزانهي كتب سلاطين صفويه در جاي ديگر موجود نيست و غريبي مزبور استطرادا قسمتي از محتويات آن را نيز ذكر كرده است».
او در جاهاي متعددي به بقايي و تذكرهي او استناد كرده است. از جمله در ذكر نام «رماناي حنا تراش» گويد:
«بقايي تفرشي در تذكرهي موسوم به لطائف الخيال تأليف خود چنين مينويسد. . .». (محمدعلی تربیت، 1314، ص 166.)
و در ذيل نام شرف زرد گويد:
«محمد عارف بقايي تفرشي در لطائف الخيال فوت شرف زرد را 1016 ضبط كرده است». (محمد علی تربیت، 1314، ص 217.)
و در ذكر از شيخ صفي الدين هم به نقل از بقايي سخن فوق را بر زبان رانده است.
اما ما ميدانيم كه:
1. بقايي تفرشي تذكرهاي به نام لطائف الخيال ندارد. (احمد گلچين معاني، 1356، ص 620.)
2. از سوي ديگر تذكرهنگاري موسوم به خواجه احمد بقايي بخاري از شعراي اواخر قرن دهم را ميشناسيم كه دو تذكرهي مجمع الفضلا و عارف الآثار نوشته است و در هيچيك هم نامي از شيخ صفي نياورده است. (همان، ص 170.)
3. تا كنون فهرست نويسان نسخهاي از تذكرهي لطائف الخيال را نشان ندادهاند و مؤلف تاريخ تذكرههاي فارسي ميگويد:«بنده هم در كتابخانههاي خصوصي سراغ ندارم». (همان، ص 170.)
4. مرحوم تربيت از يك بقايي ديگري صحبت ميكند و ميگويد:«قاضي اردبيل بوده و اشعاري به تركي داشته است». ولي تذكرهاي به او نسبت نميدهد و منبع سخن خود را نيز مجمع الخواص ذكر ميكند. تذكرهي مجمع الخواص تذكرهي تركي تأليف صادقي كتابدار همراه ترجمهي فارسي آن از سوي مرحوم دكتر خيامپور در سال 1327 ش. در تبريز چاپ شده است. در اين كتاب ذيل بقايي مينويسد:
«بقايي كه از قصبهي تفرش است، مردي است خوش رفتار و مؤدب و شوخ طبع و در معاشرت با مردم، نفاق و دورويي ندارد. شعر نيز بد نميگويد. اين ابيات از اوست . . .»(مجمع الخواص، تبريز، ص 100.)
صادقي كتابدار، نام كامل او را مير ابوالبقاء بقايي تفرشي ذكر ميكند (همان صفحه) و نام بقايي ديگري در اين كتاب نيامده است. صاحب مجمع الخواص هيچ سخني از اينكه وي قاضي اردبيل بوده و اشعارش به زبان تركي است نميآورد و فقط ده بيت شعر فارسي از او نقل ميكند و آنچه به زبان تركي دربارهي او ميگويد، فقط اين چند جمله است:
«مير ابوالبقاء بقايي، تفرش آدليق قصبهدندير. ياخشي اطوارليق و شوخ طبعليق سيدزادهدير. ابناي جنسي ايله بينفاقانه اختلاط قيلير. شعري هم يامان دئمز. بو ابيات اول عزيزيندير كيم . . . ». (همان، ص 99.)
5. مرحوم تربيت در بعضي جاها در سخن از لطائف الخيال آن را به نصرت نامي منسوب ميكند. (محمدعلی تربیت، 1314، ص 331 و 342.) معلوم نشد اين نصرت كيست. آن مرحوم (ص 375) شرح احوال نصرت اردبيلي را كه از شعراي نيمهي دوم قرن سيزدهم است ميآورد و در آنجا هم از كتابي موسوم به لطائف الخيال نام نميبرد و چنين كتابي را به او منسوب نميكند. منبع خود را در شرح احوال نصرت نيز كه بعد از سال 1264 فوت كرده تذكرهي نصرآبادي كه در سال 1083 تأليف شده است ذكر ميكند! (همان، ص 376.)
به دلايل فوق و بنا به دلايل متعدد ديگر، نميتوان همهي سخنان مرحوم تربيت را پذیرفت. عبدالوهاب محمد قزويني دربارهي ايشان مينويسد:
«. . . ميرزامحمد عليخان تبريزي (تربيت) مردي فاضل و متتبع بود . . . در تأليف نفيس خود دانشمندان آذربايجان اغلب اوقات بلكه تقريبا در جميع موارد، به كلي از ذكر نشانيهاي كتابي يا كتبي كه از آنها نقل ميكند، خودداري كرده و فقط اسم مجرّد كتاب را برده ولي مطلقا و اصلا از خصوصيات و مميّزات مآخذ و مدارك خود و نام مؤلفين آنها و اينكه در چه موضوعي است و در چه عصري تأليف شده و در كدام كتابخانه فعلا اين كتاب موجود است، به وجه من الوجوه اسمي نبرده است . . . ». (عباس اقبال، ص 10- 11.)
در تذكرهي بقايي اثر ميرزا ابوالبقاي تفرشي كه در اوايل قرن يازدهم تأليف شده، هيچگونه ذكري از شيخ صفي نرفته است. كساني كه ميگويند در تذكرهي بقايي صحبت از قارا مجموعه شده، اشتباهي را كه مرحوم تربيت كرده است، مرتكب میشوند.
البته اين اشتباه مرحوم تربيت را، پس از وي چندين نفر از محققان ورزيده نيز تكرار كردهاند. مثلا مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني در اثر بسيار گرانقدر الذّريعه (ص 139، قسم اول من جزء التّاسع.) گويد:
«للمير ابي البقاء محمد عارف التفرشي، الذي الف تذكره لطائف الخيال بعد 1050هـ . كما يظهر من دانشمندان آذربايجان ص 166- 192».
كتابي كه از شيخ صفي و قارا مجموعه صحبت ميكند اثر محمد بن محمد دارابي شيرازي متخلص به عارف است كه در سال 1078 هـ . تأليف شده است و ما در جاي خود از آن بحث كردهايم و به چنين ادعايي در آن برنخوردهايم.
اما اشتباه دوم مرحوم تربيت، مربوط به تذكرهي تركي غريبي است. هيچيك از فهرستهاي نسخ خطي تركي تا كنون نشاني از تذكرهاي به اين نام ندادهاند.
ظاهرا قصد مرحوم تربيت يك نسخهي خطي تركي مهجور و متروك و منحصر به فردي است كه در كتابخانهي مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود و آن مرحوم به هنگامي كه نماينده مردم تبريز در مجلس شورا بوده و در سال 1314 ش. موفق به چاپ كتاب دانشمندان آذربايجان در چاپخانهي مجلس شده، از اين نسخه استفاده كرده است. در اين نسخه كه اثر غريبي منتشا اوغلو است و دؤرد فصل نام دارد،در برگ شماره 105 ضمن ذكر رؤيايي كه مؤلف در آن شيخ صفي الدين را به خواب ديده و قارا مجموعه را به تحرير شيخ صدرالدين از دست مبارك او گرفته، چنين ميگويد:
«و بو ايكي بئيتي دخي حضرت قطب العارفين و مرشد الكاملين فريد المله والدنياي والدين السلطان شيخ صفي الدين زين الله روفته بنور الرحمه في العالمين اشارت بويوردولار:
صفيام، صافيام، گؤوهر نومايم،
اورك درده جرم، در بيدوايم.
بو هستيدن يؤل اؤيانا آپارديم،
بو نيستيده چو مردان خاك پايم.
(نسخهي خطي مجلس شوراي اسلامي، برگ 105.)
غريبي، قارا مجموعه را تحرير شيخ صدرالدين ميشناسد و ادعا ميكند كه دؤرد فصل را نيز به اشارت شيخ صفي در رؤيا، به قلم آورده است و هيچ صحبتي از اينكه قارا مجموعه تنها يك نسخه بوده، نميكند.
تقریرنگاری مریدان
شايد بتوان گفت كه سرنوشت تحرير اصلي قارا مجموعه مانند سرنوشت تحرير اصلي آداب المريدين از ابونجيب سهروردي باشد. به گونهاي كه به قول مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني در الذّريعه، فقط برخي متأخران از آن ياد كردهاند و نشاني از آن وجود ندارد. اما در اينكه آداب المريدين از تحريرات اصلي ابونجيب است، ما ترديدي نداريم و قرائن و دلايل ما وجود ترجمههايي است از آن كتاب كه در برخي از آنها اسم سهروردي در ديباچه آمده است. و نيز برخي قرائن ديگر نظير وجود اثر گيسو دراز (متوفي در 813 هـ . )و وجود فصوص الاداب و جلد دوم آن يعني اوراد الاحباب كه گه گاه از آداب المريدين سهروردي ياد ميكند. و اكنون ما بر اساس همين دلايل و شواهد، اين آثار را آداب المريدين ميناميم. اين نكته نيز گفتني است، اين همه كتب كه به آداب المريدين شهره شدهاند، نه آن آداب المريدين اصلياند كه به قول كربلايي تبريزي «مستمسك جميع ارباب طريقت بوده است». (کربلایی تبریزی، ج2. ص 336. )
سنت «مناقب»نويسي و هم «تقرير»نگاري از قديم الايام در ميان علماي دين و مريدان طرائق مختلف تصوف معمول بوده است. در مناقب، مريدان در احوال مرشدان خود، حكاياتي از زندگي آنان ميآوردند. در فارسي، در اين باب ميتوانيم مناقب العارفين اثر افلاكي را مثال بياوريم كه مطاوي آن حاوي حكايات و رواياتي از زواياي زندگي مولوي رومي است و در تركي آذربايجاني نيز كتاب گرانقدر مناقب گلشني را ميتوان مثال زد كه حاوي حكايات و رواياتي از زندگي ابراهيم گلشني تبريزي عارف معروف سدهي هفتم و مرشد طريقت گلشنيه است. هر دو كتاب چاپ شده و در دسترس همه است.
اما در تقريرنگاري، مريدان دقت داشتند كه كلمات قصار، سخنان، نصايح و اندرزها و مواعظ و منابر بزرگان خود را براي مسلوك داشتن سنت سلف بنگارند و مطاوي آن همه در تفحّص از حقيقت اخباري از پيشوايان و مرشدان خود بوده است. و چون نقل از آنان ميشده، از اين روي با كتابهاي مناقب فرق داشته است و نه به نام گردآورنده و پديدآورده، بلكه به نام صاحب آن كلمات و مواعظ معروف ميشده است. نمونهي بارز آن همانطور كه گفتم نهج البلاغه است كه هيچگاه با نام گردآورندهي آن نامبردار نگشت. اين سنت در طرق كثير عمل شده است و عمل به آن در طريق شيخ صفي الدين اردبيلي نيز نبايد تعجب آور باشد. صفويان قارامجموعه را كه حاوي بويوروقها و قيلاووزها و مواعظي در آداب سلوك بود، بسيار گرامي ميداشتند و از آن در موارد مختلف استفاده ميكردند.
تقريرنگاري، رايجترين عمل براي اتكاء به مرشدان و علماء دين بوده است. ما خبر داريم كه حتي كتاب اربعين مجلسي دوم كه در واقع شرح مفصلي به عربي بر 40 حديث است، تقريرات درسي مجلسي است و نگارندهي آن هم معلوم نيست و ما آن را از مجلسي ميدانيم. همين گونه هم نگارندهي البويوروق و يول اهلينه قيلاووز معلوم نيست و ما هر دو رساله را به ضرس قاطع از شيخ صفي الدين اردبيلي و جزيي از قارا مجموعه ميدانيم.
«مجموعهی کبیر» که ما تدوین کردیم
صاحب این قلم، کتاب «قارا مجموعه» را با تدوین و تألیف رسالات و اشعار منسوب به شیخ صفی فراهم آوردم، صد البته کتابی نیست که در این گفتار به توصیف آن میپردازم. به قصد یادآوری آن اثر گم شده در تاریخ، این نام را بر مجموعهی فراهم آوردهی خود گذاشتم که بخشهای آن را در این جا معرفی میکنم:
1- اشعار ترکی
در این بخش، 18 قطعه از اشعار به لفظ ترکی آذری را که منسوب به وی است آوردیم.
2- اشعار گیلکی
در بخش سوم هفده بيت گيلكي منسوب به شيخ صفي را كه در سلسلة النّسب صفويه آمده و كسروي آن را دستموزه قرار داده و گفته است نمونهاي از زبان آذري است، نقل كردهام. براي نشان دادن تحريفات كسروي، متن را عيناً و بيكم و كاست نقل كردهام و با استفاده از كتاب فرهنگ گيلكي ستوده ريشه و معاني لغات گيلكي را نيز استخراج و ذكر كردهام. مانند تبه، اندي، موازئي، وهشم، واج، بشم، پورسن و غيره كه همگي اكنون نيز در گويش همميهنان گيلك موجود است.
در اين اشعار كه شيخ صفي الدين آنها را خطاب به شيخ زاهد گيلاني (گيلكي زبان) سروده است، معاني عميق عرفاني و تلميحات به آيات رباني موجود است. من در بخش دوم قارا مجموعه، این رباعیها را همراه شرح ریشه و معانی لغات گیلکی شرح کردهام. مانند:
تبه[ii] دردهجر[iii] ان از بوجينم درد،
اندي[iv] پاشان برم چون خاك چون كرد.
مرگ ژيريك بميان دردمندان بور،
ره باويان بهمراهي شرم برد.
3- اشعار فارسی
اشعار این بخش که مجموع آنها به 32 بیت میرسد، عبارت از 4 غزل و 5 رباعی است. رباعیها را از تذکرهی صبح گلشن، (صبح گلشن،ص 254.) ریاض العارفین، (رضا قلی خان هدایت، ص 101.) قاموس ترکی (قاموس تورکی، ج. 4، ص. 2961.) و تاریخ ادبیات ادوارد براون (ادوارد براون، ص. 34.) جمع آوری شدهاند که بالغ بر 32 بیت هستند. در انتساب این ابیات به شیخ صفی برخیها شک هم دارند. (قارا مجموعه، ص 59.)
4- رسالهی البویوروق
این رساله مجموعی از حکایات، نکات و اندرزهایی است از سوی مریدان طریقت صفیه و از زبان سید صدر الدین در 50 فصل نگاشته شده است. ساختار شکلی آن بدین گونه است که سید صدر الدین سوالی از شیخ صفی میکند و وی آن را پاسخ میدهد. از این رساله نسخههایی چند و گاه متفاوت از هم وجود دارد. یکی از این نسخهها را احمد حامد الصراف در میان طریقت قزلباشیه از ترکان باج آلان در اطراف موصل عراق کشف، تصحیح و همراه ترجمهی عربی چاپ کرده است. این نسخهی چاپی 38 فصل دارد که گردآورندهی ناشناخته آن را خطاب به «برادران امت خاص و مؤمن پاک اعتقاد» نگاشته است. نثر اثر موجز، ساده و زیبا است. جملات اغلب کوتاه و نزدیک به گویش محاوره نگاشته شدهاند. در انتهای اثر اشعاری از شاه ختایی ضمیمه شده است.
5- قلاووز اهل راه
در بخش ششم رسالهي يول اهلينه قيلاووز يعني (راهنماي اهل سلوك) را آوردهام. معلوم نيست كه چه كسي اين رساله را تنظيم كرده است. اما احتمال بر اين است كه اصل اين آداب السّلوك قبلا به قلم خود شيخ صفي الدين بوده است و بعدها مريدان و طالبان افزايشها و كاهشهايي در آن ايجاد كردهاند. هم رسالهي البويوروق و هم يول اهلينه قيلاووز از كهنترين نمونههاي نثر ادبي تركي آذربايجان در اوايل دورهي صفويه و يك قرن قبل از آن است و ويژگيهاي لساني قرن هشتم را داراست كه در متن اثر، كم و بيش به آنها اشارههايي كردهام. نسخهي خطي آن نيز به دست حامد الصّراف شناسايي و كشف شده است و در مقدمهي كتاب توصيف آن را دادهام. اندک تفاوتی با گونههای حکایتی البویوروق دارد.
6- فرمان طریقت
فرمان طریقت نام رسالهای است که عبدالله اشرف اوغلو متوفی در 870 هـ . نگاشته است. این رساله را مرحوم فاخر ایز از نسخهی خطی شمارهی 5452 محفوظ در کتابخانهی قونیه برداشته است. (Fahir İz.) در اين رساله، از تحقيق شيخ صفي و از شرح المثنوي تركي وي نيز ياد ميشود و همهي مطالب آن از زبان شيخ صفي الدين اردبيلي نقل ميشود و گاهي به شيخ صفي «افندي» هم اطلاق ميشود كه علت حذف اين لفظ را، آن هم فقط در يك جا در تعليقات ذكر كردهام.
به لحاظ زبانشناسي در نثر اين رساله، شيوهي تركي آنادولوي شرقي غلبه دارد و شايد آن را بتوان محصول دوران «مشترك» تركي آذري و تركي مردمي آنادولو (غير از عثماني) به حساب آورد. وجود كلماتي نظير آييرتلاشي (جدا)، گؤزتمه (تعهد)، أولشمك (تقسيم)، سوكوك (استخوان)، يانرينماق (لغزش)، سونو (هديه)، قانجارو (طرف) و جز آن ميتواند بر اين ادعا دليلي باشد.
7- رسالهی دل
بخش هشتم كؤنول رسالهسي نام دارد و همانگونه كه در سر آغاز آن گفتهام، نگارش آن از «قايغوسوز» نامي است كه بايد غير از «قايغوسوز آبدال» باشد و چندين نسخهي خطي و بياض از آن موجود است و من فتوكپي يكي از آنها را از «كتابخانهي عمومي آنكارا» به شماره 169 آوردهام كه در كتاب باز گفته در بالا از مرحوم فاخر ايز با تحريفات و كاهشهايي چاپ شده است.
8- صفوة الصفا
بخش نهم نگارش تركي صفوة الصّفا اثر ابن بزاز اردبيلي است كه خود از نسخههاي كهنتر قارا مجموعه به فارسي ترجمه كرده بوده است و تمام مطالب از زبان شيخ صدرالدين نقل ميشود و نسخهي خطي آن به شماره 3608 در كتابخانهي مركزي و مركز اسناد ملك محفوظ است. من بخشي را كه براي گنجاندن در قارا مجموعه گزينش كردهام، از اين نسخهي خطي برداشتهام. نسخهاي ديگر از آن در كتابخانهي سالتيكوف شچدرين در روسيه محافظت ميشود كه آقاي دكتر سيد آقا عون اللهي در شهر باكو مشغول چاپ آن هستند. من در سفري كه در فروردين ماه سال 1379 به مناسبت طرح كشف قارا مجموعه به آكادمي علوم جمهوري آذربايجان داشتم ثمرهي زحمات طاقت فرساي ايشان را در تدوين بخشي ديگر از قارا مجموعه ديدم كه آمادهي حروفچيني و چاپ بود. و فتوكپي آن را براي چاپ در آينده در ايران هم، در اختيار من نهادند. يك نسخهي خطي ديگر در كتابخانهي ملي تبريز، بخش حاج حسين آقا نخجواني به شماره 710 موجود است. اين نسخه را محمد بن حسين الكاتب در سال 949 هـ . استنساخ كرده است و محل استنساخ آن شيراز است. اينجا بايد اشاره كنم همانگونه كه تنتراي برهمن هندي در طول تاريخ به زبانهاي عربي، تركي، فارسي، عبراني، سرياني، حبشي و غيره ترجمه شده، قارا مجموعه نيز در حداقل اطلاعات ما به فارسي برگردانده شده و صفوة الصّفا نام گرفته است.
يك نسخهي خطي ديگر از آن، در كتابخانهي سلطنتي سابق در تهران به شمارهي 2761 نگهداري ميشود. اخيراً يك نسخهي دو صفحهاي نيز در دانشگاه تهران به شماره 4/4209 به همت آقاي سلمان داغلي يافت شده است كه آن نيز بايد انتشار يابد.
توکل ابن بزاز اردبیلی فرزند اسماعیل به امر شیخ صفی که در خواب بر او ظاهر میشود، با استفاده از مجموعهی کبیر، تذکرهای موسوم به صفوة الصفا نگاشته است. او برای ایجاد این اثر، حکایات منقول از زبان سید صدرالدین را نیز داخل در کتاب کرده است.
صفوة الصفا گرچه کتابی مانند اسرار التوحید و مناقب العارفین شمرده میشود، اما اهمیت کار ابن بزاز بهره بردن او از نصوص مجموعهی کبیر و روایات شفاهی محلی است. فصلهایی از این کتاب را در بخش هستم از قارا مجموعه گنجاندهام.
9- کلمات و تحقیقات
این بخش را از نسخهای به همین نام به شمارهی 59 و محفوظ در کتابخانهی آستان قدس رضوی نقل کردهام. تصحیح این بخش بر عهدهی یکی از دانشجویانم آقای محمد صادق نائبی بوده است.
10- مناقب الاسرار و بهجت الاحرار
این رساله را آقای دکتر احمد تاشقین در سال 2003 چاپ کرد. وی پس از انتشار کتاب قارا مجموعه، آن را جزیی از همین کتاب تلقی کرد و با استفاده از نسخهی خطی محفوظ در موزهی مولانا در قونیه، منتشر ساخت. در این بخش نیز سوال و جوابهای میان شیخ صفی و سید صدر الدین و احادیثی از حضرت علی (ع) و اما جعفر صادق (ع) نقل شده است.
11- تذکرهی شیخ صفی
مهمترین اثری که شرح زندگی، اندیشهها و اندرزهای شیخ صفی در آن آمده است، تذکرهی شیخ صفی اثر محمد نشاطی، صاحب شهدانامه است. تصحیح این کتاب را از روی نسخهی شمارهی 91 محفوظ در کتابخانهی سالتیکوف شچدرین سنپطرزبورگ بر عهدهی دانشجویم داود بهلولی گذاشتم و در سال 1389 آن را به طور مستقل از سوی دانشگاه ادیان در شهر قم به چاپ رسانیدم.[v]
نشاطی شیرازی به امر شاه تهماسب این کتاب را به شکل منثور و منظوم نگاشته است. بسیاری از آثار شعری وی نیز در کتاب داخل شده است.
قارا مجموعه پژوهی
پس از انتشار کتاب قارا مجموعه، سه رسالهی اول آن هر کدام به طور مستقل دیگرباره همراه ترجمهی فارسی انتشار یافت.[vi] بار دیگر، برگردان فارسی کامل آن در قم چاپ شد.[vii]
تعالیم شیخ صفی در مجموعهی کبیر
از تعالیم شیخ صفی در مجموعهی کبیر در این جا به کوتاهی به مسالهی حرمت و خدمت میپردازم. در باب حرمت از دیدگاه شیخ میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
1. رسیدن به مقام خدمت و طی منازل سلوک. شیخ میگوید:«اینک ای عزیز! اگر ارادت کامل و شروط و آداب مرید بودن را دانستی به خدمت شیخ عالِم جهد کن و حرمت و تعظیم کن و ملازم باش».
2. حرکت از کیستی به چیستی، از عرض به جوهر. شیخ میگوید: « از آداب مرید بودن آن است که به شیخ به غایت، حرمت نماید و همانگونه که به شیخ حرمت مینهد به اطرافیان وی و حتی با اسب، پرنده و همهی حیوانات شیخ نیز آنگونه احترام کند؛ که بیادبی باعث محروم گشتن میگردد».
3. نفی خودخواهی و نفس و استعاذه از منیت. شیخ میگوید:«پس تو تابع نفس اماره میگردی و میمانی. نه به صالحان خدمت میکنی و نه در دل آنان میشوی تا بلکه از درون آنان در دل تو نرمی و لطافت حاصل شود».
4. تسلیم بدون بحث و جدل در برابر حق. شیخ میگوید:« در پی به دست آوردن دل شیخ باش و هرگز قیل و قال مکن».
5. شیخ را چون عقل دانستن. شیخ میگوید:«پس ادب این است که هرگاه که کاری میکند، با مشورت شیخ باشد و هرچه میکند بدون مشورت وی نباشد».
6. ترک اعمال خلاف سلوک و کسب رضایت مرشد.
7. عبادت در شکل خدمت و ظهور سجایای اخلاقی.
نتیجه
حاصل کلام آن که شیخ صفی الدین اردبیلی یکی از طرائق شیعی موسوم به صفیه را بر اساس معارف قرآنی پیریزی کرد و به تربیت مریدان پرداخت. او، گذشته از فارسی، ترکی و عربی به گویش گیلکی نیز مسلط بود و آثار تعلیمی چندی از خود بر جای گذاشته است. قارا مجموعه یا مجموعهی کبیر مهمترین اثری است که مریدان از راه تقریرنگاری، مطالب آن را از زبان سید صدر الدین نقل کردهاند.
کتابشناسی
احمد کسروی: 1355، شیخ صفی و تبارش، انتشارات کتیبه، تهران، 1355.
احمد گلچین معانی: 1356، تاریخ تذکره های فارسی، تهران، نشر کتابخانهی سنایی، ج. 1.
احمد منزوی: 1351، فهرست نسخههای خطی فارسی، تهران، آر. سی. دی. ج 2.
ادوارد براون: 1375، تاریخ ادبیات فارسی، تهران، نشر مروارید، ج. 4.
جهانبخش ثواقب: 1380، تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، نشر نوید شیراز.
حسین پیرزاده زاهدی: 1343ق.، سلسلة النّسب صفویه، کتابخانه ایرانشهر، برلین.
حسین محمدزاده صدیق: 1380، قارا مجموعه شیخ صفی الدین اردبیلی، تبریز، اختر.
رضا قلی خان هدایت: بیتا، ریاض العارفین، تهران، چاپ سنگی.
سید علی حسن خان بهوپالی سلیم: بیتا، صبح گلشن، تهران،چاپ سنگی.
شاردن: 1345، سیاحت نامه، ترجمه محمد عباسی، ج. 8، انتشارات امیرکبیر، تهران.
شمس الدین سامی: قاموس تورکی، استانبول، ج. 4.
شیخ صفی الدین اردبیلی – 1: 1381، البویوروق، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران.
شیخ صفی الدین اردبیلی – 2: 1381، رسالهی کؤنول، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران.
شیخ صفی الدین اردبیلی – 3: 1381، یول اهلینه قیلاووز، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران.
شیخ صفی الدین اردبیلی – 4: 1388، قارا مجموعه، ترجمه فارسی: داود بهلولی، قم، نشر دانشگاه ادیان.
علی اکبر دهخدا: 1333، لغتنامه، تهران، ماده صفی الدین اردبیلی.
غریبی تبریز منتشا اوغلو: 1366، تذکره شعرای روم، تهران.
کربلایی تبریزی: بیتا، روضات الجنات، چاپ سنگی.
محمد صادق نائبی: 1380، قارا مجموعه از منظر واژه شناسی، تهران، نشر پیام.
محمد علی تربیت: 1314، دانشمندان آذربایجان، تهران.
محمد نشاطی شیرازی: 1389، تذکره شیخ صفی الدین اردبیلی، تصحیح داود بهلولی، قم، نشر دانشگاه ادیان.
Abbaslı, Mirza: . 1976, Safevilerin Kökenine Dair Belleten , XL, sayı: 158, Ank.
Bisatî: 2003, Şeyh Safi Buyuruğu (Menakıb-ül Esrar Behcet-ül Abrar), yayına Hazırlayan Dr. Ahmet Taşkın, Ankara.
Fahir İz: 1961, Türk Edebiyatinda Nesir. İ. Ü.
Ğaribi: 2010, Tezkire-i Mecalis- i Şu’ara-yi Rum- Ğaribi Tezkiresi, Dr. İsrafil Babacan, vizyon yayınevi, Ankara, (İSBN 978-605-61263-0-7).
Hinz, Walter: 1992, Uzun Hasan ve Şeyh Cüneyd, (Çev: T. Bıyıklıoğlu) TTK Yay. Ank.
Hüseyin Düzgün:2001, Kara Mecmua, Tahran.
İslam Ansiklopedisi: 1977, Safiy-ed Din maddesi., C. 10.
Müneccimbaşı: 1945, Sahayif-ül Ahbār, c. III, s. 179.
Nişāti Şirazi: 2010, Tezkire-yi Şeyh Safiyüddin, tashih eden: Davud Bolhuli, Kum, Edyan Üni. Neşriyatı.
Rıza Nur: 1924, Türk Tarihi, cilt:5, İst, s. 114.
Sadıkof:2003, Şuhedā Nāme, Nurlan yayınları, Baku.
Sümer, Faruk: 1976, Safevi Devletinin Kuruluşu ve gelişmesinde Anadolu Türklerinin Rolü, Ank.
Şakir, Ziya: 1967, Mezhepler Tarihi, İst. Maarif Kütüphanesi, İst.
پی نوشت
[i]شيخ صفي الدين اردبيلي، قارا مجموعه، تدوين كننده حسين محمدزاده صديق، تهران، 1380.
[ii]تبه: پُر و برآمده (فرهنگ گيلكي ستوده، ص 49).
[iii]دردهجر: دردمند.
[iv]اندي: اندکی (فرهنگ گيلكي، ص3).
[v]محمد نشاطی شیرازی، تذکره شیخ صفی، تصحیح: داود بهلولی، قم، نشر ادیان، .1389.
[vi]شیخ صفی الدین اردبیلی. البویوروق، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، 1381. / شیخ صفی الدین اردبیلی. یول اهلینه قیلاووز، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، 1381. / شیخ صفی الدین اردبیلی. رسالهی کؤنول، ترجمه محمد صادق نائبی، با مقدمه پروفسور دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، 1381.
[vii]شیخ صفی الدین اردبیلی، قارا مجموعه، ترجمه فارسی: داود بهلولی، قم، نشر دانشگاه ادیان، 1388.