آقا جواد طباطبائی و یک عمر استمناء ذهنی
دورنو و هورکهایمر از فیلسوفان چپ نو (مکتب فرانکفورت) در جواب بروز و ظهور فاشیزم در آلمان و به وجود آمدن جنگ جهانی دوم، علت را وجود استعداد فاشیستی در ملت آلمان می دانند آنها آلمانی ها را ذاتا فاشیست می دانند. مرحوم علی تبریزی نیزروشنفكر جامعه فارس را دارای نوعی استعداد و حالت خود بزرگ بینی و فاشیستی می داند.
روشن فکر فارس با کتمان واقعیت های جامعه ایران و حمله بر آنها همانند جواد طباطبائی (برای من ایران بزرگ فرهنگی مهم است.) در پی ساختن ملت و زبان واحد در مخیله خویش است. روشنفکران این دست (جواد طباطبائی، حمید احمدی، عزت اله سحابی) با معرفی ترکها، عربها و … به عنوان عامل عقب ماندگی ایران بزرگنمایی و داستان سرائی در مورد گذشته و برجسته نمودن دوران پادشاهی و معرفی کوروش به عنوان یک ابر رهبر کاریزماتیک سعی در ترسیم گذشته تاریخی داستانی به عنوان ملت ایران و القا حس پشیمانی در مخاطب برای سوق جامعه به آینده تحت نظرشان، همانا (ایران بزرگ فرهنگی) هستند. آنهم فرهنگ بزرگ و موهوم آریائی. اما چرا اینگونه است. چرا باید به گذشته تاریخی حمله شود و به جای آن تاریخ دروغین ساخته شود. و کوروش به عنوان یک رهبر بزرگ شناخته شود.
جواب سوال را می توان در روحیه و ایدئولوژی اساسی فاشیستها جستجو کرد. فاشیستها خرد ستیز هستند. به ملت گرائی سنتی معتقدند و البته ملت سازی. آنها نژاد پرست هستند و به اصل رهبری کامل معتقدند.
جواب سوالات فوق را موسیلینی در سال 1922 وقتی به نخست وزیری ایتالیا می رسد، کاملا آشکارا بیان می کند. (( ما اسطوره خود را ابداع کرده ایم آن اسطوره ایمان است. شور است. لزومی ندارد که آن اسطوره واقعیت داشته باشد؟؟؟!!! بنابراین امر مسلم واقعیت دارد که این اسطوره، خیر، امید، ایمان و شجاعت است. اسطوره ما ملت است. اسطوره عظمت ملت است. ما همه چیز را در خدمت این اسطوره و وجود این عظمت که امیدوارم به آن جامه عمل بپوشانیم، خواهیم گذاشت.))
همانطور که موسیلینی تاکید می کند، لزومی ندارد که اسطوره واقعیت داشته باشد. همانند تاریخی که روشنفکران فارس از آن روایت می کنند. در واقع عدم تطابق سخنان روشنفکرانی از این دست با واقعیت های جامعه ایران همواره مشکلی بوده است که بیشتر دامان همان روشنفکران را گرفته و این نتیجه را سبب شده است که آنان در مقابل تلنگرهای حقیقت از کوره در رفته و رو به توهین آورند.
ایدئولوژی فاشیزم چنان در توهم اسطوره غرق می شود که واقعیت های جامعه را نه تنها نمی بیند بلکه در صدد تحمیل عقاید خود و شکل دادن به جامعه است. با همین تفکر است که ترک و عرب عامل عقب ماندگی ایران هستند و به عنوان نژادهای پست باید از میان برداشته شوند. جواد طباطبائی در مقاله ای ترکان را عامل عقب ماندگي ایران می داند که با رجوع به مقاله خود ایشان درمی یابیم که کاملا در اشتباه هستند و ترکها نه تنها عامل عقب ماندگی ایران که عامل پیشرفت ایران نیز بودند. پاسخ به مقاله جواد طباطبائی در حوصله و موضوع این مقاله نمی گنجد.
اما همان فرضیه ایران بزرگ فرهنگی و عوامل عقب ماندگی این ایران بزرگ که عربها و تورکها هستند، را سالها قبل تر خود بزرگ بین بزرگ قرن (هیتلر) در کتاب (نبرد من) که در زندان لاندسبرگ به رودلف هس که بعدها معاونش شد دیکته می کرد،او می گوید: ((نژاد قوی باید نژاد ضعیف را در خود حل کند. نه اینکه تحت تاثیر آن قرار گیرد یا اینکه مانند ان بشود. در غیر اینصورت ………. دو نژاد باعث فروتر شدن نژاد برتر می شود و این برخلاف اراده خداوند است.)) به نظر هیتلر نژاد ضعیف باید کشته شود چرا که مانع رشد نژاد قوی است.
اندیشه فاشیستی به علت عدم درک مسائل جامعه و جهان به زودي از میان برداشته شد. اما نحله های فکری آن هم اکنون نیز در جوامع انسانی دست به خیالپردازی های بزرگ می زند. جالب آنکه در صورت عدم تطبیق اندیشه با واقعیت دچار عصبانیت می شود.
در فیلم ديكتاتور بزرگ شاهکار چارلی چاپلین دوربین صحنه ای را نشان می دهد که هیتلر غرق در رویای خود با بادکنک سفید خود بازی می کند. بادکنک سفید گرد نماد جهانی است که هیتلر در اندیشه خود آنرا تصرف کرده می داند. بادکنک می ترکد و هیتلر که تازه به خود آمده و در جهان واقعی قرار گرفته است. ناراحت از ترکیدن حباب، عصبانیت خود را بروز می دهد. تقریبا تمام فاشیستها اینگونه هستند.
آنان در حین سخنرانی و مصاحبه های خود وقتی با تلنگرهایی از واقعیت های جامعه خود روبرو می شوند نمی توانند عصبانیت خود را پنهان دارند. آنان در واقع در رویای خود مشغول خیالبافی و در حلت کلی یک خود ارضائی ذهنی هستند.
افراد خود ارضا که عصبانیت و ضعیف بودن از خصوصیات آنهاست در رویای خود در کاخها و ویلاها و کنار دریاها با قایق های زیبا همراه با معشوقه خود سر می کنند. معشوقه های خود را در آغوش می کشند اما بعد از چند لحظه در هنگام وارد شدن به دنیای واقعی وقتی راه های دراز رویا تا واقعیت را می بینند، یا عصبی می شوند و یا ترجیح می دهند به جای قبول واقعیت در همان رویای خویش همراه با هنرپیشه های زیبای هالیوود در کنار سواحل جزاير هاوایی خوش بگذرانند.و نهايت چنين انسانهايي گوشه نشيني و انزواست .
مقصود از نقل چنین داستانی که شاید کمی هم دور از ادب باشد ترسیم چهره واقعی امثال طباطبائی هاست. تصور کنید جواد طباطبائی که تکیه به مبل در جواب خبرنگار چگونه به خود ارضائی ذهنی دست می زند و در مواجهه با واقعیت سعی در کتمان و ماندن در همان رویای ارضای ذهنی خویش است. او البته از این کار لذت می برد.
حال مروری بر جواب های این خود ارضای ذهنی عمق فاجعه را بیش از پیش نمایان نموده و علت عقب ماندگی کشورمان را بیشتر عیان می کند. چراکه با وجود اندیشمندانی چون ایشان و سایرین حال و روز این جامعه تا اینجا هم که رسیده معجزه بوده است.
جواد طباطبایی استاد وارونه سازی و دروغ گویی است . داستانی که او از پیشه وری نقل می کند را اتفاقا من یک سال پیش در مقاله پاییز تبریز آورده بودم آنچه او نقل می کند در واقع درد دل پیر مرد های تبریزی است که در صف نان به جوانان و افرادی که در صف کلافه از دیر کردن پخت نان می گویند است . که آقا جواد آن را وارونه توضیح می دهند .
اتفاق در محله کوچه باغ تبریز افتاده و نقل است پیشه وری به همراه غلام یحیی وارد سنگک پزی شده از شاطر علت عدم پخت نان و دیر کرد آن را در تحویل به مشتری می پرسد . که مردم نیز معترض هستند . وقتی جواب قانع کننده ای از طرف شاطر نمی رسد پیشه وری تهديد می کند که در هنگام برگشت اگر یک نفر اینجا بدون نان باشد و آرد در سنگک پزی باشد. داخل تنورت می کنم .
که مساله در تبریز می پیچد و هم کیفیت نان بهتر می شود و هم مردم در صف نان آواره و اسیر نمی شوند . داستان هایی از این دست را برای امیر کبیر هم نقل می کنند که چگونه در بازار گران فروشان را خود شلاق می زد . البته دوستان آقا جواد طباطبایی در این مورد حق را به امیر کبیر اصلاح طلب داده و او را امیر با تدبیر می دانند . حال چه کنیم که آن امیر کبیر است و در تهران و این یکی پیشه وری است و در تبریز که اگردر تهران بود یا اصلا در رشت میرزا کوچک خان جنگلی بود که مجسمه و فیلمش را می ساختند و جمهوری خود مختار و سوسیالیست جنگل را هم که تشکیل داده بود در صندوق خانه تاریخی خودشان پنهان می کردند . اما در مورد پیشه وری اگر در عرض یک سال دانشگاه تاسیس کرده – کارخانه راه اندازی نموده – به زنان حق رای داده – امنیت را بر قرار کرده و زمین را از ارباب گرفته و به روستایی داده باید حقیقت پنهان شود . و آقا جواد طباطبایی داستان دیگری را سر هم ميکند که در همان داستان هم متوجه می شويد که حق با آقا جواد طباطبایی است یا پیشه وری؟ و این وسط خواننده ای که حتی سواد ندارد تا بداند که خواست فرقه با اهالی آذربایجان هم خوانی داشته یا نه که در مورد فوق ذهنیت خواننده را به کتاب ( آذربایجان سرزمین ناشناخته با مردمان مهربان ) نوشته ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه ایالات متحده جلب می کنم که نوشته است مردم آذربایجان حکومت پیشه وری را به حكومت رضا شاه ترجیح می دادند چرا که در عرض یک سال به اندازه بیست سال دوره پهلوی کار انجام شده بود .
آقا جواد در پاسخ به سوال دوم خبرنگاری که از او می پرسد پان ترکیست ها ادعا دارند ترکی که تا شش سالگی به زبان دیگری تکلم کرده وقتی وارد مدرسه می شود و با زبان دیگری تحصیل می کنند دچار مشکل می شوند . ميگويد
پان ترک ها حرف بی ربط زیاد می گویند . جوانی در دانشگاه تبریز می گفت زرتشت آذربایجانی است .
و اما خدمت آقا جواد باید رسانیده شود که بحث آموزش کودکان دو زبانه را پان تورکیست ها کشف نکرده بلکه این بحث علمی مربوط به روان شناسی و آموزش کودکان است که روانشناسان در مورد آن تحقیق کرده اند که نتیجه تحقیق نیز ثابت می کند که کودکان دو زبانه که قبل از مدرسه به زبان دیگری تکلم می کرده اند به هنگام وارد شدن به مدرسه و تحصیل به زبان غیر مادری با مشکلات عمده ای مواجه می شوند که اولین اثر آن افت تحصیلی در مقایسه با کودکان تک زبانه می باشد. حال اگر تحقیق روانشناسان از نظر اقا جواد طباطبائی حرف بي ربط است ساير كشورهاي دنيا اين تحقيق را اتباهي انجام داده اند حرف ديگري است كه صد البته اقاي طباطبايي استايد دانشگاهاي كشور هاي ديگر را نيز قوبل ندارند چون پيش ايسان امنده اند و ايشان تشخيص داده كه روستايي ساده ايراني از يك استاد دانشگاه بيشتر ميفهمد .
اما در مورد بخش دوم که جوانی در دانشگاه ادعا نموده که زرتشت آذربایجانی بوده است، نظر آقای طباطبائی را به کتاب تاریخ اول راهنمائی که آن زمان خوانده ایم به درس ((زرتشت پیامبر ایرانیان)) جلب می کنم که در سطر اول درس فوق الذکر نوشته بود که گروهی از محققان عقیده دارند که زادگاه زرتشت در آذربایجان و کناره های دریاچه ارومیه بوده و گروهی دیگر او را از سرزمین ری می دانند. که صد البته اکنون نه زرتشت در قید حیات است و نه دریاچه ای مانده است. پس می توانید ادعا کنید که پان تورکها بی ربط می گویند که دریاچه ارومیه خشک شده است، بلکه اصلا نبوده.
حال که جوانی در تبریز ادعا نموده که زرتشت آذربایجانی است، به نظر آقا جواد طباطبائی مرتکب گناه كبيره شده اما آقا جواد نیز در این مورد که زادگاه زرتشت کجا بوده اظهار نظر ننموده است؟!! در ادامه نیز آقا جواد طباطبائی در پاسخ به سوال خبرنگار از امیزش عجیب طبقاتی در تبریز صحبت می کند که این مورد انصافا از بی ربط ترین پاسخ های ایشان است. از کسی که در مورد زبان کودکان می پرسند و ادعای پان تورکیستها در این مورد و ایشان آدرس محلات تبریز را می دهد و آمیزش عجیب طبقاتی در آن را مثال می زند. بنده که چیزی دستگیرم نشد اگر شما متوجه شدید بنده را نیز در جریان قرار دهید. بعد از پاسخ هاي از اين دست اقا جواد
در ادامه مصاحبه خود به نکته جالبی رسیده و کشف بزرگی انجام داده و فرموده است؛ (پان تورکیست محصول مشکلات مدیریتی در کشور است) اگر به گوشه ای از مشکلات توجه نمایید به عمق تبعیض در ارائه خدمات و بودجه عمومی به منطقه آزربايجان و سایر قسمت های پیرامون کشور پی می برید. دقیقا همین جاست که اعتراض به این تبعیض های مدیریتی از طرف مردم آذربایجان به بدترین شکل پاسخ داده می شود و از طرف جنابعالی که ادعای روشنفکری داشته و فکر می کنید که نسخه حل مشکلات در جیب جنابتان است به بیشعوری و بی سوادی و پان تورکیست بودن تعبیر می شود.
اشاره به اجحاف های مدیریتی در حوصله این مقاله نبوده فقط برای یادآوری یک مورد را به اطلاع می رساند. معدن مس سونگون واقع در ورزقان زير مجموعه مس کرمان بوده و خاک این معدن به کیلومترها دورتر ترانزیت می شود. حتی رانندگان کامیون در این معدن نیز از کرمان هستند. جوانان آذربایجانی ساکن در ورزقان که زیر پایشان طلا و مس است و حقشان است که در آن معدن کار کند و نان آور خانواده خویش باشد به علت بیکاری و عدم استخدام در معدن راهی تهران می شود تا به شغل رفته گری و کارگری و سیگارفروشی بپردازد. تا روشنفکرانی چون شما مسخره اش نمایید که ترک است و سفره را در آفتاب پهن می کند و بدترین جا برای یک آذربایجانی دانشکده حقوق است.
خیر آقا جواد طباطبائی بدترین جا برای یک آذربایجانی وطن خویش است و شهر کوچکش که حق استخدام در معدن محل زندگی اش را ندارد. درآمد معدنش نیز بجای صرف در منطقه خود راهی تیم کم تماشاگر مس کرمان می شود. تا میلیاردها تومانی که باید صرف احداث جاده اهر، تبریز که به جاده مرگ معروف است و از پرحادثه ترین جاده های کشور است صرف یک تیم فوتبال بی تماشاگرشود.
حال شاید با من هم عقیده شوید که بی شعور و بی سواد جنابعالی و خانواده شماست که در مصاحبه فرموده اید که روستائیان آذربایجان را مسخره می کردید. اما در مورد مسخره روستائیان در تبریز که گفته اید بماند که در تبریز لهجه روستائیان را مسخره می کردید. چند جمله ای از حال و روز اکنون تبریز و آذربایجان متذکر می شوم تا بدانید که انسان بی شعور دیگران را مسخره می کند وگرنه چه در مکتب اسلام و چه در مکتب کمونیست جائی برای مسخره انسانها وجود ندارد. مگر فاشیزم که جنابعالی از تئوری پردازان آن هستید.
در قسمت دیگری از مصاحبه گفته اید ((مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد که اینان می خواهند مدرسه آنرا درست کنند. کل منابع ادبی موجود در آذری را می توان در 2ترم برای پان تورکیست ها تدریس کرد.)) اما در جواب تبریزی ها ضرب المثلی دارند که می گویند: (( یاتانی اویاتماق اولار، اوزون یوخویا وورانی اویاتماق اولماز)) یعنی کسی که خوابیده است را می توان بیدار نمود اما کسی که خود را به خواب زده است را نمی توان. نمونه دیگری از این ضرب المثل را ژوزه ساراماگو نویسنده کتاب کوری به بهترین نحو می گوید: (( بدترین کور، کوری بود که نمی خواست ببیند))
وقتی خودتان را چنان به کوری زده اید که نمی خواهید منابع اساسی چون ( افسانه گیل گمیش، دده قورقود، دیوان لغات الترک، قوتادغو بیلیک و آثار شاعران بزرگی چون فضولی، نسیمی، نظامی، صراف تبریزی و …) را ببینید. هیچ اصراری برای یادآوری آنها درکار نبوده و فقط این نکته را جهت تنویر افکار عمومی که هیچ ادعایی در جهت منابع فرهنگی بشری بین پان ترکها مطرح نبوده فقط سازمان یونسکو البته بدون اجازه شما سال 1999 را به نام سال فرهنگی دده قورقود نامگذاری کرده و همچنین همین سازمان بین المللی زبان تورکی را سومین زبان با قاعده دنیا می داند. در ضمن در هیچ جای دنیا مردم آن زبان بخاطر وجود منابع غنی فرهنگی بشری خواهان تدریس زبان خود نبوده اند. حال آقا جواد باید بگوید که چه منابع اصیل فرهنگ بشری در زبان و ادبیات هواسائی (زبان ساحل عاج) موجود است که در دانشگاههای ایران تدریس می شود ولی زبان 30میلیون تورک در ایران نباید تدریس شود.
و باز اشاره نموده اید که کل منابع موجود در آذری را می توان در دو ترم به این پان تورکها تدریس کرد. خوب آقا جواد خدا پدرتان را بیامرزد که همراه شما روستاییان را مسخره می کرد. همان کل منابع را در دو ترم تدریس کنید تا مسئله تمام شده این همه هزینه از طرف خانواده های آذربایجانی به خاطر اخراج فرزندانشان از کار و تحصیل و محاکمه زندانیان هم تمام شود.و شما هم نفس راحتي بكشيد.
اما در ادامه آقا جواد بر علیه نظریه دو ترم خود صحبت کرده و گفته اید که ؛((ادعای پان تورکها از سنخ دیگری است. آنها می گویند فارسی را دولت اجباری کرده و برای مبارزه با آن باید آذری را اجباری کرد. این یعنی سلب آزادی زبان از طرف آنان و محروم نمودن مردم از منابع ادبی زبان فارسی)) مفتخرم به اطلاع آقا جواد طباطبائی برسانم که تا کنون در آذربایجان ایران هیچ کسی ادعای حذف زبان فارسی و رسمی کشور را نداشته و برعکس جنابعالی که می گویید ادعایشان از سنخ دیگری است، ادعا و خواستشان کاملا قانونی است و به قول شما، پان تورکها خواهان تدریس زبان مادری خود در حوزه جغرافیایی خویش هستند که طبق اصل 15 قانون اساسی و کنوانسیون های بین المللی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. حال قضیه ای که به قول شما اینقدر ساده است که در 2ترم می توان تمام منابع آن را برای پان تورکها تدریس کرد، چرا تا این حد پیچیده می شود که به مبارزه برای حذف زبان فارسی تبدیل می شود. مگر کسی که در دانشگاه زبان انگلیسی، عربی، فرانسه یا همان زبان هاواسائی ساحل عاج را تحصیل می کند خواهان حذف زبان فارسی است؟ به این مسئله از کجا پی برده باشید به نظرم سو تفاهمی است که مسئولش خودتان هستید و نه کس دیگر
فکر میکنم هرچه مصاحبه و نظرات شما را بیشتر ادامه می دهیم به نوعی بیماری خود بزرگ بینی و همه چیز دان که متاسفانه رویه بیشتر روشنفکران مرکز نشین است که بر علیه همه چیز و همه کس و در جاهائی هم خدا می تازند تا بگویند که زیاد می دانند و کلید حل مشکلات در جیبشان است اما آنرا کی رو خواهند نمود الله اعلم.
پاسخ به ادعای شعور روستایی ساده ایرانی که بالاتر از استاد دانشگاه باکو است را باید نزد روان شناسی حاذق و البته با حضور جنابعالی و گفته ها و ادعایتان باید برد تا نسخه درمانی شما را طی یک دوره درمان کامل تجویز نماید. که بنده و هیچ پان تورکی به قول شما البته توان پاسخ به این مسئله را نخواهد داشت. پس در این مورد شما را با ادعایتان و یک روان شناس حاذق تنها می گذارم.
اما آقا جواد در پایان مصاحبه خاطره ای را از حدود 10سال پیش که در برلین بوده اید نقل کرده اید. ((پان تورکها به فرزندان خود فارسی یاد می دهند)) می خواهم اندکی به آن مغز فلسفی خویش فشار آورده و قسمت قبلی مصاحبه را مرور کنید چرا که در آن گفته اید ادعا و هدف پان تورکها از سنخ دیگری بوده و آنان می خواهند زبان فارسی را حذف کنند و بهانه تدریس زبان ترکی برای مبارزه با آن است. حالا پاسخ دهید همان استاد دانشگاه باکو یا پان تورک بی شعور دیگری اگر از شما بپرسد که جنابعالی در مرحله اول پان تورکها را متهم به حذف زبان فارسی و در مرحله دوم می گویید که آنان به بچه های خود فارسی یاد می دهند؟!!
آقا جواد اگر اندکی شعور داشته باشید یاد دادن زبان فارسی از طرف پان تورکها به فرزندان خود باید شما را خوشحال کند و این مسئله را ثابت می کند که پان تورکها خود و فرزندانشان را از منابع غنی ادبیات فارسی محروم نمی کنند. که خود بر این شاهد بوده و آن را نقل می کنید.
خوب باز باید حق را به من بدهید، ملغمه ای را که از بی شعوری و بی سوادی می گویید خود غرق در آن بوده و در واقع تراوشات ذهن بیمار خود را نثار دیگران می کنید. کسی که حتی نمی داند در یک مصاحبه پان تورک را هم محکوم به آموزش زبان فارسی به فرزندانش می کند و هم می خوهد زبان فارسی را توسط زبان تورکی حذف کند. غرق در بی شعوری و بی سوادی است نه آن کس که دغدغه تدریس زبان مادری و پیشرفت منطقه خویش را دارد. البته جای خوشحالی است که تمام دشمنان حرکت ملی آذربایجان به قول شما افراد بی شعور و بی سوادی چون شما باشند. که تناقضات تفکرشان در یک مصاحبه دو صفحه ای کاملا مشهود است.
اما سخن آخر جهت معرفی شخصیت وجودی جنابعالی و خانواده ای که در آن رشد یافته اید گفته اید که ((در تبریز بماند که روستائیان را مسخره می کردید)) کسی که در یک مصاحبه رسمی از مسخره نمودن لهجه روستائیان می گوید نمی دانم دانشجویانی که تربیت می کند چه خواهند شد. و چه سهمی در اندیشه این کشور خواهد داشت. فاجعه بالاتر از اینکه در یک کشور 3% آن کتاب خوان باشند و نوشته های آقا جواد با 500جلد تیراژ در بین همان 3% کتاب خوان هم حدود 5سالی در کتاب فروشی ها خاک بخورد.
آقا جواد، تبریز و آذربایجانی که ما دیده و لمس کرده ایم نه تنها کسانی که در روستا زندگی می کند را مسخره نمی کنند بلکه به دیده احترام می نگرند.
ادعا نموده اید که اگر زبان تورکی تدریس شود 30 40 نفر بیشتر ثبت نام نمی کنند و اگر انگلیسی تدریس شود همین تبریزی ها شبانه صف می بندند.
خوب اگر مسئله همان 30 و40 نفر است که لازم نیست امثال شما ناراحت شوید و تحدید و توهین کنید. امکا ثبت نام شبانه که چه عرض کنم در همین دانشگاه آزاد تبریز کلاسهای زبان عربی و فرانسه به دلیل نبود دانشجو تعطیل شد و کلاسهای زبان تورکی که با کمترین امکانات و کمترین اطلاع رسانی توسط خود دانشجویان برگزار شده بود با بیش از 800 نفر دانشجو به فعالیت خود ادامه می داد.
درضمن آقا جواد تا جائی که بنده می دانم در تبریز آموزشگاههای زبان زیادی است که تبریزی ها بخاطر مسلح شدن فرزندانشان به زبان علم در دنیا در آن ثبت نام می کنند. شاید در شهری که جنابعالی در آن زندگی می کنید مردم شبانه برای کلاس زبان صف می بندند. شاید هم با توجه به اینکه همه چیز را برعکس می بینید کلاس زبان را با پارتی های شبانه تهران اشتباه گرفته اید که موزیک خارجی پخش می شود love را okو ok را love می کنند که آن کلاس زبان نیز چیز دیگری است آقا جواد.
حتما شنیده و دیده اید که در بازی های تراختور جوانان روستا از سراسر آذربایجان با پلاکاردهای مخصوص به روستای خود (قوشا چای، اهر، کلیبر، و شهرهای کوچک و بزرگ آذربایجان، اردبیل، زنجان، ارومیه، مراغه، خوی) در استادیوم حاضر شده و هنگام باز نمودن پلاکارد خود از طرف تبریزی ها و آذربایجانی ها تشویق می شوند. شاید خاطرتان آزرده شود ولی حقیقت دارد. سال گذشته را اگر ندیده و نشنیده اید و یا شنیده و دیده اید و خود را به کوری و کری می زنید همگان دیدند که چطور سراسر آذربایجان و ایران در سوگ زلزله قاراداغ به عزا نشست.
شعارهای ((اهر هریس ورزقان، تورکون باغری اولدو قان)) با انبوه جوانانی که لباس سیاه عزا به تن کرده بودند در استادیوم طنین انداز شد. اگر در منطقه تشریف داشتید با چشم خود می دیدید که (تبریز، ارومیه، خوی ، اردبیل و …) چگونه در روستاها و شهرهای زلزله زده به هم زبانان و هموطنان خود کمک می کردند و با آنها اظهار همدردی می نمودند. شاید به زعم شما آنان باید روستائیان را مسخره می کردند اما بدانید در این دنیای کنونی مسخره شما هستید و تفکرتان که هیچ کس را قبول ندارید. والسلام
یونس زارعیون
دانشجوی ممنوع التحصیل