اصلم ترک است اگرچه هندی گویم
چرا به زبان هندی در ایران، فارسی می گویند؟ – ارسلان قشقایی
اغلب نویسندگان و شعرای فارسی زبان، صراحتاً «زبان فارسی» را «زبان هندی» و مردم فارس را «هندی زاده» معرفی کرده اند. اساتیدی مانند: دهخدا، سعید نفیسی، خواجوی کرمانی، حافظ شیرازی، مولوی بلخی، فردوسی طوسی و غیره، رسماً زبانهای فارسی و هندی را هم خانواده معرفی کرده اند.
اغلب نویسندگان و شعرای فارسی زبان، صراحتاً «زبان فارسی» را «زبان هندی» و مردم فارس را «هندی زاده» معرفی کرده اند. اساتیدی مانند: دهخدا، سعید نفیسی، خواجوی کرمانی، حافظ شیرازی، مولوی بلخی، فردوسی طوسی و غیره، رسماً زبانهای فارسی و هندی را هم خانواده معرفی کرده و برخی نیز ریشه زبان فارسی را شاخه گرفته از «زبان هندی» و قوم فارس را «هندی زاده» معرفی کرده اند. فرهنگستان زبان هندی و تمام زبان شناسان اروپایی و آمریکایی نیز، زبان فارسی را شاخه ای از زبان سانسکریت هندی معرفی کرده اند که در اینجا خلاصه ای را بیان میکنیم.
پروفسور ادوین فرانسیس بریانت: متخصص هند شناس معروف آمریکایی، در کتابش می نویسد که زبان سانسکریت جزئی از شاخه «هند و ایرانی» نزدیکترین فامیل زبان ایرانی اوستایی و فارسی قدیم است.
Sanskrit is a member of the Indo-Iranian subfamily of the Indo-European family of languages. Its closest ancient relatives are the Iranian Languages Avestian and old persian.
ملاحظه میکنید که اینهمه بیخود «زبان اوستایی» سر داده اند، در حقیقت خود زبان اوستایی هم شاخه ای از زبان سانسکریت هندی است.
استاد علی اکبر دهخدا، در معنی کلمه «آریا» چنین مینویسد: «آریا عنوانی است که اجداد مشترک ملل هند و ایرانی خود را بدان معرفی میکردند و آنرا لغتاً بمعنی شریف دانسته اند و نام ایران نیز از این ریشه مشتق است».
ملاحظه میکنید که استاد دهخدا، اقوم فارسی و هندی را از یک ریشه قومی و نژادی معرفی میکند و اذعان میدارد که واژه «ایران» از واژه «آریای» هندی میآید.
استاد علی اکبر دهخدا، در معنی لغت تاجیک چنین می نویسد: «تاجیکان مردمانی هستند که در مشرق ایران و شمال افغانستان، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات ۳۰۰۰ متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند و همه آنها چادر نشین می باشند».
ملاحظه میکنید که استاد دهخدا هم صریحاً اعتراف میکند که تاجیکها چادرنشینانی هستند از نژاد خالص آریایی (هندی) که در ایران، افغانستان و در قسمتی از ترکستان پراکنده اند و سرزمین خاصی ندارند.
استاد علی اکبر دهخدا، کاولی (کابلی) را علناً کولی معرفی کرده و اذعان میدارد که کابلی ها از هندوستان مهاجرت کرده اند. در ضمن خوب میدانیم که کابلی ها بزبان تاجیکی (فارسی سانسکریت) صحبت میکنند.
سعید نفیسی در ماهنامه ارمغان چنین مینویسد: «در این مدت دراز، آریائیان هندی و ایرانی (فارس) که برادران پدری و مادری بوده اند، در مدت ده هزار سال نه تنها همواره همسایه دیوار به دیوار بوده اند بلکه هرگز در میانشان جدائی نیفتاده و همیشه نزدیک ترین روابط مادی و معنوی را با یکدیگر داشته و تاریخ دوره هخامنشی و اشکانی و ساسانی بهترین گواه این مدعی است ….. رشته دیگر از ادب فارسی که در هند به اوج کمال و ترقی خود رسیده، لغت نویسی است و قطعاً می توان گفت که نود درصد از کتابهای لغت فارسی را در هند تألیف کرده اند ….. به همین جهت یاد گرفتن زبان اردو برای فارس زبانان از آسانترین کارهاست».
ملاحظه میکنید که سعید نفیسی که خودش یکی از بنیانگذاران شوونیسم فارس بود، بصراحت اعتراف میکند که پدران و مادران هندیها و فارسها یکی است و حتی هخامنشیان را نیز هندی الاصل معرفی میکند و هندوستان را سرزمین مادری لغات فارسی معرفی میکند.
امروزه علت اختلاف زبان فارسی با هندی، فقط بخاطر ورود هزاران لغات عربی و تورکی و گاه یونانی به زبان فارسی است ولی ریشه بنیادی زبان فارسی همان سانسکریت هندی است و درصورت حذف لغات تورکی و عربی از فارسی باقیمانده لغات تماما لغات هندی خواهد بود .
مولوی بلخی، که از تورکان بلخ بود ولی بزبان فارسی شعر می سرود، یک رباعی معروفی دارد که میگوید:
بیگانه مگوئید مرا زین کویم – در شهر شما خانه خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم – اصلم ترک است اگرچه هندی گویم
ملاحظه میکنید که مولوی علناً خودش را تورک و «زبان فارسی» را «زبان هندی» معرفی میکند. ظاهراً مولوی بزبان هندی شعر نگفته و فقط بزبان فارسی شعر گفته ولی اگر به کنه مسئله دقت کنیم در می یابیم که مولوی، زبان فارسی را زبان هندی نیز معرفی کرده.
مولوی بلخی «زبان فارسی» را به «خر» تشبیه کرده و در دیوان غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره ۳۲۰۳ چنین میگوید:
جان سوارست و فارسی خر تن زیر ران او – زشت باشد که زیر خر، کند این روح مرکبی
مولوی بلخی مردم آذربایجان را نیز تورک معرفی کرده و چنین می گوید:
شمس تبریز شاه ترکان است – رو به صحرا که شه به خزگه نیست
حافظ شیرازی، که به ادعای بسیاری از اهل فن از تورکان قشقایی بود و بارها خودش را «ترک شیرازی» معرفی کرده، در مورد زبان فارسی شعری دارد که می گوید:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند – زین قند پارسی که به بنگاله می رود
در این شعر، صنعت «مراعات النظیر» بکار رفته و شاعر کلماتی مانند: «هند، قند پارسی (زبان فارسی) و بنگال» را هم خانواده معرفی کرده.
در اشعار حافظ شیرازی حتی یکبار نام «ایران» نیامده ولی دهها بار واژه ترک (تورک) آمده است.
خواجوی کرمانی، در وصف معشوقه اش چنین می گوید:
ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان – لعل زمرد نقاب گوهر یاقوت کان
زلف تو هندو نژاد لعل تو کوثر نهاد – هندوی آتش نشین کوثر آتش نشان
ملاحظه میکنید که خواجوی کرمانی، معشوقش را هندو نژاد معرفی میکند. با توجه به اینکه خواجوی کرمانی تمام عمرش را در شهرهای کرمان و شیراز گذرانده و هیچوقت به هندوستان نرفته بود که مدعی شویم، شاید معشوقه اش اهل هندوستان باشد بلکه به همشهریش هندو نژاد می گوید. در اشعار خواجوی کرمانی بیش از صد بار واژه های «هند و هندوستان» بکار رفته در حالیکه واژه «ایران» فقط دو بار در اشعارش بکار رفته و آنهم به قصد تحقیر.
خواجوی کرمانی شهر شیراز را نیز ترکستان معرفی کرده و اذعان میدارد که شیراز خاک تورکان قشقایی است.
چشم آفت مستان شده رخ طیره بستان شده – شیراز ترکستان شده کان بت ز فرخار آمده
لازم بذکر است که خواجوی کرمانی تمام اواخر عمرش را در شیراز گذرانده بود و علناً شیراز را ترکستان معرفی کرده.
فردوسی طوسی، قوم پارس قدیم را اصلاً ایرانی نمی داند و وقتی نام ملیتها را میشمارد، قوم پارس را جدا از ایرانی معرفی میکند و می گوید:
ز پنجاه باز آوریدند سی – ز ایرانی و رومی و پارسی
فردوسی طوسی در باره مهاجرت کولیهای لور (لرها) به ایران چنین می گوید که بهرام گور از پادشاه هندوستان (شنگل) ده هزار کولی خواست تا بقصد رامشگری به ایران بفرستد.
از آن لوریان برگزین ده هزار – نر و ماده بر زخم بر بط سوار
به ایران فرستش که رامشگری – کند پیش هر کهتری بهتری
چو برخواند آن نامه شنگل تمام – گزین کرد زان لوریان به نام
به ایران فرستاد نزدیک شاه – چنان کان بود در خور نیک خواه
چو لوری بیامد به درگاه شاه – بفرمود تا برگشایند راه
به هر یک یکی داد گاو و خری – ز لوری همی ساخت برزیگری
فردوسی اجداد لرها، تاجیکها (قوم فارس) و کردها را کوچی های مهاجر هندی معرفی میکند که بتدریج از زمان ساسانیان به خاورمیانه کوچیده اند. برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید به مقاله «فارسها از تبار کولیهای مهاجر هندی هستند» مراجعه نمایید. در آن مقاله توضیح دادیم که نام شهرهای فارس نشین ایران همه اسامی هندی هستند.
نتیجه گیری: شاخه های زبان سانسکریت یعنی (کردی، فارسی و لری) بدنبال مهاجرت کولی های مهاجر هندی به شمال عراق و جنوب ایران، از زمان ساسانیان بتدریج در بعضی نقاط خاورمیانه رایج شد و در زمان سامانیان تاجیک، آموزش آن اجباری شد. زبان پارسی در دوره قبل از ساسانیان با زبان فارسی امروزی کاملاً متفاوت بود و کولی زاده های هندی بقصد مصادره تمدن پارس باستان، نام خودشان را نیز فارس نهادند.
تهیه و تنظیم از ارسلان قشقایی
منابع:
Levin, Saul. Semitic and Indo-European, Volume 2. John Benjamins Publishing Company. p. 431.
Edwin Francis Bryant; Laurie L. Patton. The Indo-Aryan Controversy: Evidence and Inference in Indian History. Psychology Press. p. 208.
لغتنامه استاد علی اکبر دهخدا
ماهنامه ارمغان، دوره ۲۶، شماره ۱، فروردین ۱۳۳۶- سعید نفیسی
مثنوی معنوی اثر مولوی بلخی
غزلیات شمس تبریزی اثر مولوی بلخی
دیوان حافظ شیرازی
دیوان غزلیات خواجوی کرمانی
شاهنامه فردوسی طوسی