واقعيت حركت خلق مسلمان چه بود؟ – تايماز اورمولو
آذر سرد و غمگین چنان در غم بیست و یکمین روز خود و تجربه محزون حکومت ملی آزربایجان فرو رفته که ما را از یاد آوری روزهای غمگین دیگری که حکومت تهران در همین ماه به ما تحمیل کرد غافل کرده است . آذر سرد و غمگین سوگوار شهدای دیگری نیز می باشد که نخستین اعتراض رسمی بر علیه فاشیسم آریایی – اسلامی بعد از انقلاب 57 شناخته می شود. اعتراضاتی که با همکاری چپ ها ، مجاهدین و جبهه ملی رنگ خون گرفت و مادران آزربایجان را داغ دار کرد.
مقاله زیر به مرور آن ایام می پردازد و زمانی نوشته شده که در وطن بودم . به یاد وطن و شهدای آن با جشمانی خیس به احترام خون شهیدان سر فرو آورده دوستان را به بازخوانی این نوشته دعوت می کنم.
تایماز اورمولو – واشنگتن
پاییز 2013
واقعيت حركت خلق مسلمان چه بود؟
ديروز يادداشت بسيار ارزنده اي از مصطفي تاج زاده از سران اصلاحات و فعال سياسي 35سال اخير با عنوان” پدر مادر ما باز هم متهميم” در سايت هاي مختلف منتشر شد . سايت هاي آزربايجاني نيز با برجسته كردن قسمتي از اين يادداشت كه معذرت نامه ايشان از مردم آزربايجان بابت رفتار حاكميت با حضرت آيت اله شريعتمداري بود اين يادداشت را منتشر كردند. قطعاً انتقاد از خود در فرهنگ ايران چيزي غريب و ناشناخته است. همه ما بايستي هر از چند گاهي كلاه خود را قاضي كنيم و به تحليل آنچه كه گفتيم و كرديم و نكرديم بپردازيم . به هرحال سخنان آقاي تاج زاده و مصاحبه اي كه آقاي حسن شريعتمداري در همين روز در دويچه وله (صداي آلمان ) پيرامون آزربايجان و جنبش سبز انجام دادند، يك بار ديگر نظرها را متوجه آزربايجان نمودوزمينه ساز يادآوري آنچه بر مرحوم آيت اله العظمي شريعتمداري و حزب خلق مسلمان شد. برخي دوستان جوان ما از آن روزها اطلاع چنداني ندارند پس با هم مروري كنيم بر آنچه كه گذشت :
مقدمه
تبليعات رهبران انقلاب اسلامى مبنى بر برابرى ميان گروه هاى ملى در كشور و جهان شمولى اسلام، اين تصور را در بسيارى از آذربايجاني ها بوجود آورد كه نظام جديد از راهبرد هاى يكسان سازى مبتنى بر يك كشور، يك ملت و يك زبان دست خواهد كشيد و به آن ها ميدان خواهد داد كه در امور داخلى شان مشاركت كنند، به زبان مادرى شان تحصيل كنند و از فرهنگ و سنت هايشان لذت برند. از آنجا كه بسيارى از رهبران كشور در نظام تازه را آذربايجاني ها تشكيل مى دادند ( از جمله مهدى بازرگان، آيت اله موسوى اردبيلى، آيت اله خامنه اى)، و برخلاف كرد ها و اقليت هاى ديگر، اكثر آذربايجاني ها از مذهب شيعه پيروى مى كردند، اميد به دست يابى به حقوق پايمال شده در ميان آذربايجاني ها بسيار بالا بود. بنابراين پس از فرار شاه، فعالين آذربايجاني اولين روزنامه ترك زبان را بنام اولدوز انتشار دادند. نويسندگان اين روزنامه در اولين گام خواستار حق بكار بردن زبان تركى شدند. افزون براين، يك هفته پس از ايجاد حزب جمهورى اسلامى بوسيله هواداران آيت اله خمينى، حزب خلق مسلمان كه با آيت اله شريعتمدارى پيوند داشت، اعلام موجوديت كرد. اين حزب عضويت همه ايرانى ها را بى توجه به وابستگى قومى شان تشويق مى كرد، اما بيشترين اعضاء و هوادارانش را ساكنان آذربايجان و بازاريان آذربايجاني مقيم تهران تشكيل مى دادند. اين حزب خواستار حقوق خودگردانى براى كليه مليت ها در چهارچوب كشور ايران شد و از تشكيل مجلس هاى ايالتى پشتيبانى كرد. روزنامه خلق مسلمان (ارگان حزب) به زبان فارسى چاپ مى شد اما بيشتر به موضوع هاى آذربايجان مى پرداخت. هدف رهبرى حزب يافتن راه كارى براى مسائل كشور بود اما بيشتر در آذربايجان فعاليت داشت و بر مسائل مربوط به تمركز گرايى نظام در ايران، توجه ويژه نشان مى داد. اين حزب ازجمله، با ولايت فقيه مخالف بود و باوجودى كه با آيت اله شريعتمدارى پيوند نزديكى داشت، مستقلانه عمل مى كرد. چنانچه برغم تحريم انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسى از سوى آيت اله شريعتمدارى، شاخه اين حزب در تبريز، در اين انتخابات شركت جست، زيرا تشخيص داد كه بايد در فرآيند تهيه قانون اساسى حضور يافته و از حقوق منطقه اى اقليت ها دفاع كند. نمايندگان اين شاخه توانستند به مجلس راه يابند و پس از آغاز بكار مجلس خبرگان قانون اساسى، طرحى را از سوى شاخه تبريز و حزب خلق متحده آذربايجان مبنى بر تشكيل مجلس هاى استانى بعنوان بخشى از مجلس در تهران، به نمايندگان ارايه دهند. در اين پيشنهاد آمده بود:
” تشكيل مجلس هاى استانى و مجلس خلق ايران، از تمركز قدرت در دست دولت مركزى جلوگيرى كرده و در عين حال توان تصميم سازى مراكز استان هارا تضعيف خواهد كرد. استقرار چنين نهادى كمك خواهد كرد كه برابرى واقعى ميان خلق هاى ايران برقرار شود.”
اختلاف برسر ولايت فقيه و ميزان تمركز قدرت در دست دولت مركزى، بزودى آيت اله خمينى و آيت اله شريعتمدارى را به رويارويى كشاند و در نتيجه اكثريت ساكنان آذربايجان از شركت در رفراندوم قانون اساسى كه در سال ١٣٥٨ از سوى مليت هاي ديگر نيز تحريم شده بود، خوددارى كردند.
برغم تحريم انتخابات از سوى آيت اله شريعتمدارى، راديو تبريز فتوائى را به وى نسبت داد كه در آن از مردم مى خواست كه در انتخابات شركت كنند. آذرى ها از ترفند جمهورى اسلامى و بى احترامى به وى بخشم آمدند و به خيابان ها ريختند. پس از اخطارهاى پى در پى مقامات جمهورى اسلامي براى توقف تظاهرات، عده اى به منزل آيت اله شريعتمدارى در قم حمله بردند و يكى از نگهبانان وى را كشتند. اين رويداد معترضين تبريزى را خشمگين تر ساخت و ايستگاه راديو تلويزيون و ادارات دولتى اين شهر به تصرف مردم درآمد ند. اين اعتراضات رنگ رويارويى با نظام را بخود گرفت. در مذاكرات نمايندگان آذربايجان در تابستان سال ١٣٥٨با دولت، بر دو خواسته تاكيد مى شد؛ كنترل محلى بر انتصاب مقامات استان، نظارت بر راديو و تلويزيون محلى.
تظاهر كنندگان در تبريز، فرودگاه شهر را نيز به تصرف در آوردند. نيروهاى مستقر در فرودگاه از مقابله با آنان خوددارى كردند. نيروهاى هوايى اين شهر نيز از تظاهر كنندگان پشتيبانى نمودند و سربازان با لباس نظامى در تظاهرات از آيت اله شريعتمدارى حمايت كردند.
صحنه اي از نا آرامي ها در اول انقلاب
شورش و مخالفت با نظام اسلامى با شتاب به سراسر آذربايجان كشيده شد. در بسيارى از شهرها از جمله اروميه و اردبيل، ادارات دولتى به تصرف مخالفين در آمدند و شاخه حزب خلق مسلمان از شريعتمدارى پشتيبانى كردند. اين حزب در تبريز شعار “حق تعيين سرنوشت براى خلق هاى ايران” را تبليع مى كرد. گروه هاى سياسى از خواندن اعلاميه هاى سياسى خود از راديو و تلويزيون بهره مى جستند. يكى از گروه ها طى اطلاعيه اى از تشكيل شوراى محلى خبر مى داد و مقامات دولتى را به فرمانبردارى از آن دعوت مى كرد.
در پائيز سال ١٣٥٨، آيت اله خمينى براى ديدار از آيت اله شريعتمدارى به خانه وى رفت. در اين ديدار وى را تهديد كرد كه اگر ظرف ٢٤ ساعت آينده، ايستگاه راديو و تلويزيون تبريز از مخالفين تخليه نگردد، اين شهر بمباران خواهد شد. در اين بين پاسداران نيز بوسيله بالگرد در دانشگاه تبريز پياده و مستقر شدند. آيت اله شريعتمدارى كه اصولا ً روحيه مسالمت جويى داشت و باتوجه به واكنش هاى خشن دولت اسلامى در كردستان، براى جلوگيرى از خونريزى ، از طرفدارانش خواست كه از تظاهرات دست كشند و ايستگاه راديو تلويزيون و ادارات شهر را تخليه كنند. البته به تظاهر كنندگان چنين تفهيم شد كه پس از آن كه امتيازاتى در ارتباط به اداره استان به آيت اله شريعتمدارى واگذار شده است.
پس از تخليه ادارات، نيروهاى دولتى به دفاتر حزب مسلمان حمله بردند و بسيارى از فعالين را دستگير كردند. مردم بدون آنكه از واقعيت نشست دو آيت اله با خبر باشند، بزودى دريافتند كه آيت اله خمينى حاضر نيست به وعده هايش عمل كند. در نتيجه مخالفت مردم از سر گرفته شد و ايستگاه راديو تلويزيون دوباره به تصرف در آمد.
كشمكش و مبارزه مردم تبريز و نيروهاى دولتى چندين ماه به طول كشيد. در اين مدت ايستگاه راديو و تلويزيون چندين بار دست به دست شد. آيت اله خمينى ناچار شد نيروهاى نظامى از خارج استان به اين شهر گسيل دارد. در زمان هايى كه راديو تلويزيون در دست پاسداران بود، روحانيون آذربايجاني مانند آيت اله موسوى اردبيلى براى مردم بزبان تركى پيام مى فرستاد ند و اين مى رساند كه دولت از اهميت مسائل ملي براى مردم آذربايجان آگاه بود.
بارى، در جريان سركوب ها، در زمستان همان سال، ١٢ نفر از رهبران حزب اعدام شدند. تعدادى از افسران نيروهاى هوايى نيز بجرم پخش اسلحه در بين مخالفين دستگير و تا فروردين سال ١٣٥٩ شمارى ديگر از مخالفين اعدام شدند.
پس از اشغال دفاتر حزب خلق مسلمان، اين حزب وابسته به آمريكا و صيهونيزم و غير قانونى اعلام شد. آيت اله شريعتمدارى از منحله اعلام كردن آن خوددارى كرد و فعالانش از ادامه فعاليت در شرايط مخفى پرهيز جستند.
مبارزات آشكار و پنهانى دو آيت اله ادامه يافت تا اينكه در ارديبهشت سال ١٣٦٠، آيت اله خمينى عنوان آيت اله عظمى را از شريعتمدارى سلب و در خانه زندانى اش كرد. اين حركت تحقير آميز خشم مجدد مردم تبريز را برانگيخت و به تظاهرات خيابانى منجر شد. وى سال ها سكوت اختيار كرد و كوشيد در ديدار مردم از منزلش، از سخن گفتن در مورد مسائل سياسى روز پرهيز كند. امرى كه به محبوبيت وى در ميان هوادارانش لطمه زد و سر انجام وى در اثر كمبود مراقبت هاى لازم پزشكى در سال ١٣٦٥ در گذشت.
شريعتمداري كه بود
مرحوم آيتالله العظمی شريعتمداری در ۱۱ ذيقعدۀ ۱۳۲۳ قمری، برابر با ۱۵/۱۰/۱۲۸۴ شمسی، در تبريز تولد يافت. پدرش مرحوم آيتالله حاج سیّد حسن شريعتمداری از علمای معروف آن ديار و مادرش زنی عالمه و فاضله بود و نسبش به حضرت امام زينالعابدين (ع) میرسد. پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج مرحوم آيتالله آقا ميرزا صادق تبريزی و مرحوم آيتالله آقا ميرزا ابوالحسن انگجی که از علمای معروف آذربايجان بودند، شرکت نمود و در سال ۱۳۰۳ شمسی، برای ادامۀ تحصيل، به حوزۀ علمیۀ قم آمد و در درس مرحوم آيتالله العظمی آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری يزدی شرکت نمود و دورۀ خارج فقه و اصول را در محضر آن بزرگوار تا زمان فوتش تلمذ نمود و همزمان درس استاد را برای همدورههای خود مانند حضرات آيات: آقای حاج ملاعلی معصومی (آخوند همدانی)، آقای سیّد ابوالفضل موسوی زنجانی، آقای سیّد رضا موسوی زنجانی و آقای حاج آقا روحالله موسوی خمينی (رهبر انقلاب) تقرير و توضيح میداد. در سال ۱۳۰۵، به نجف عزيمت نمود. پس از مراجعت از نجف، در سال ۱۳۱۳ شمسی، حوزۀ علمیۀ تبريز را رونق چشمگيری بخشيد و با تدريس فقه و اصول، به تربيت شاگردانی میپرداخت. پس از ارتحال مرحوم آيتالله العظمی بروجردی، مرجعیّت عامۀ شيعه در بين چند تن از فقها و مجتهدين قم و نجف تقسيم گرديد که در نجف، مرحوم آيتالله العظمی حکيم و در قم، آيتالله العظمی شريعتمداری بيش از مراجع تقليد ديگر، مورد توجه شيعيان جهان قرار داشتند. نمونهای از اقدامات ايشان در سال ۱۳۴۲، نجات جان آيتالله خمينی از اعدام بود، زيرا بهسبب مخالفت بسيار شديد آقای خمينی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با اصول ششگانۀ انقلاب سفيد شاه سابق، وی را دستگير کردند و به تهران بردند و زندانی نمودند و چون طبق قانون اساسی زمان شاه، مجتهدين و مراجع تقليد مصونیّت از محاکمه داشتند و رژيم شاه آيتالله خمينی را بهعنوان مرجع تقليد نمیشناخت، لذا قصد محاکمه و اعدام وی را داشتند که برای نجات ايشان از اعدام و نيز آزادسازی حضرات آيات قمی و محلاتی از زندان، آيتالله العظمی شريعتمداری که مرجعی مُسلّم و شناختهشده بودند، به تهران رفتند و آقای خمينی را بهعنوان مرجع معرفی فرمودند تا نتوانند اعدامشان کنند. پس از پيروزی انقلاب، احزاب متعددی در ايران تأسيس شد که از جملۀ آنها حزب جمهوری اسلامی و حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ايران بود که در هيئت مؤسسان آن، رجال دينی محترمی چون استاد صدر بلاغی و سیّد غلامرضا سعيدی و امثال ايشان بودند که در ۲۲ اسفند ۵۷، طی نامهای، از آيتالله العظمی شريعتمداری پيرامون تشکيل آن نظرخواهی نمودند و ايشان نيز در پاسخ، مرقوم فرمودند که: «عضويت در اين حزب و ساير احزاب اسلامی که زير نظر جامعۀ روحانیّت فعالیّت دارند، نه تنها بلامانع، بلکه يک وظيفۀ اسلامی و ملّی است. از خداوند متعال توفيق همۀ احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستارم.
اعلاميه آيت اله شريعتمداري در مورد ولايت فقيه و رفراندم قانون اساسي:
بهدنبال مراجعات مکرر گروههای مختلف مردم به آيتالله العظمی شريعتمداری و نظرخواهی از وي، ايشان طی اعلاميهای نظرات خود را بيان كرد که به فرازهايی از آن اشاره میشود:
حاکمیّت ملّی قدرتی است که بقای اسلام و ايران بدان بستگی دارد و با ضعف آن، اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد. لذا، اگر حاکمیّت ملّی و نقش فعال آن از بين برود و خدای ناکرده تضعيف شود، فرصت مناسب و زمينۀ آمادهای برای بازگشت ديکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بيم آن است که مملکت به وضع سابق رجعت کند.
دو اصل ۶ و ۵۶ که مطابق مقررات شرعی نيز میباشد، حاکمیّت ملّی را تثبيت و تقرير کرده، اما اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختيارات مردم را از ملّت سلب کرده است و در نتيجه، اصل ۱۱۰ با دو اصل ۶ و ۵۶ کاملاً متضاد است، بهطوریکه با توسل به هيچ تأويل و توجيهی نمیتوان اين اختلاف و ضدیّت را رفع نمود. و غير از اين تضاد، مواد ديگری نيز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ايراد و اشکال میباشند و همچنين کمبودها و نارسايیهايی نيز در آن به چشم میخورد که در درجۀ دوم اهمیّت قرار گرفته که بايد اصلاح و رفع اشکال شود.
اما آنچه که بسيار مهم است تغيير و يا اصلاح مادۀ ۱۱۰ و اصولی است که متفرع بر آن است؛ بهطوریکه با حاکمیّت ملّی سازگار بوده و هيچگونه تضادی نداشته باشد. لذا، باصراحت اعلام میدارم که با مراعات اين نقائص و اصلاح آنها، در نزديکترين وقت ممکن، بقیۀ مواد قانون اساسی بلامانع است.
حملۀ به بيت مرجعیّت
آيتالله العظمی شريعتمداری اعلامیۀ مذکور را در روز ۹/۹/۱۳۵۸ صادر فرمود که غير از روزنامۀ اطلاعات، هيچيک از روزنامهها و رسانههای گروهی ديگر متن کامل آن را چاپ يا پخش نکردند، بلکه سيمای جمهوری اسلامی بهجای پخش اين اعلاميه، با پخش تصوير معظمله، اعلامیۀ شخص ديگری را در مورد ترغيب مردم به رأی دادن به قانون اساسی پخش کرد که اين فريب دادن و حقهبازی حکومت موجب بروز اعتراض در آذربايجان شرقی و غربی، بهويژه در تبريز و ارومیّه، و قم گرديد.
شب پنجشنبه ۱۴/۹/۵۸، عدّهای تحريکشده به بيت آيتالله العظمی شريعتمداری حمله کردند و مرحوم آقای علی رضايی را که در پشتِبام بيت مرجعیّت مشغول محافظت بود، از پشتِبام يکی از خانههای مجاور، مورد هدف قرار داده و به شهادت رساندند. و رهبر انقلاب، بهجای عذرخواهی، اين جنايت را به عوامل خارجی نسبت دادند! که اين امر سبب تشديد تشنج گرديد؛ بهحدّی که در تبريز، مراکز دولتی و «صدا و سيما» توسط مردم خشمگين تصرف شد.
به دنبال اين وقايع و فشارهايي كه بر ايشان وارد شد كه شرحي از آن در قسمت اول اين مقاله رفت ، آقاي شريعتمداري اعلاميه زير را صادر كرد:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت آقايان علمای اعلام و حجج شيراز، اصفهان و جهرم دامت افاضاتهُم!
با ابلاغ سلام. نامه يا تلگراف آقايان قبل از اينکه به رؤيت برسد، از طريق راديو پخش و مسموع گرديد! از اينکه آقايان به يک فاجعۀ مصيبتباری که در شُرُفِ تکوين است بالاخره متوجه شده و اظهارنظر کردهاند، موجب امتنان و تشکر است. لازم است که توجه عموم را به جواب سه نکتۀ موردِاشاره جلب نمايم:
1-آذربايجان ساکت و آرام باشد.
2- جاهايی که اشغال شده مسترد گردد.
3- حزب خلق مسلمان منحل شود.
راجعبه آذربايجان، آقايان بايد به رفع علل و موجبات حادثه بپردازند. مردم آذربايجان چنين دريافتند که پس از اظهارنظر اينجانب در بارۀ قانون اساسی، گروهی اوباش تحريکشده به منزل من ريختند که در نتيجه، يک نفر پاسدار شهيد و چندين نفر مجروح شدند. اين پاسدار در بام منزل فقط مشغول پاسداری بود. مردم چنين پنداشتند که اين عکسالعمل غيرمنتظره تنها بهجُرم اظهارعقيدۀ يک مرجع تقليد، در يک امر حياتی که بستگی به سرنوشت ۳۵ ميليون مردم ايران دارد، انجام گرفته و سکوت راديو و تلويزيون و کماهمیّت جلوه دادن اين موضوع، به شيوع اين طرز فکر کمک نمود و اين سؤال در اذهان مطرح شد که مبادا انقلاب اسلامی ما که آن را مسلمانان و ملّت ايران با تحمل صدمات و لطمات سنگين و با خونِ دل پروراندهاند، دارد به بيراهه میرود.
باری، اين جنايت هولناک و قتل و جرح در آذربايجان، عکسالعمل شديدی ايجاد کرد و تبريز را متشنج و عصبانی نمود و قهراً مردم هنگامی که عصبانی میشوند، کارهای غيرمنتظره هم انجام میدهند.
اينکه آقايان فرمودهاند که تبريز را دستور آرامش دهيم، شايد از اقدامات اينجانب برای حفظ آرامش آذربايجان بیاطلاع نباشند، ولی چگونه میتوان آرامش شهری را که بدون هيچگونه مجوز و جُرمی مأمورين جمهوری اسلامی عدهای را مقتول و گروهی را مجروح نمايند، تأمين کرد؟
ارتباط دادن واقعۀ دردناک منزل اينجانب به امپرياليزم آمريکا و نسبت همۀ امور به امپرياليزم و صهيونيزم دردی را دوا نمیکند و لزوم تعقيب مباشرين حوادث و جنايات را از بين نمیبرد.
آقايان محترم!
در دورۀ طاغوت نيز قيام دليرانۀ مردم اذربايجان را به مشتی خارجی نسبت دادند. شک نيست که بايد با امپرياليزم قاطعانه مبارزه کرد، ولی مبادا شعارهای ضدامپرياليستی حربۀ تکفير و چماقی شود که حق و ناحق را باهم بکوبيم. شما آقايان در مقامی هستيد که بايد قضاوتهایتان مبتنی بر حق و عدل و انصاف و واقعبينی باشد و در شأن روحانیّت نيست که خود را داخل تبليغات ناروا و جنجالهای غيرِواقعی نمايد.
و اما در موضوع استرداد جاهايی که اشغال شده، تنها خواست مردم آذربايجان اين بود که اين مکانها که در کمال دقت محافظت میشد، بهدست اعضای شورای انقلاب يا استاندار جديد سپرده شود.
افرادی که از شورای انقلاب روز جمعۀ گذشته به منزل ما آمدند و مذاکراتی بهعمل آمد و توافقهايی در نحوۀ عمل نسبت به آذربايجان حاصل شد و از جمله اين بود که عدهای از اعضای شورای انقلاب با اعزامیهای ما عازم تبريز و ارومیّه شوند و مشکلات را بررسی و رفع نمايند و جاهايی را که اشغال شده با رضايت و استقبال مردم، فوراً تحويل بگيرند و کسانی از مأمورين دولت و غيره را که مشغول تحريکات در تبريز و آذربايجان میباشند و ايجاد تفرقه میکنند، ساکت و آرام نمايند، ولی برخلاف انتظار و برخلاف قرارداد و توافقی که آقايان شورای انقلاب بهعمل آوردند، نمیدانم چه قصدی و چه دستی در کار بود که اجرا نگرديد، بلکه کارهايی کردند و حرفهايی زدند که مخالف توافق و قرارداد بود. لذا، به جناب آقای مهندس بازرگان تلگراف کردم و مراتب را بهاطلاع رساندم و از خود سلب مسؤلیّت نمودم. ايشان جواب تلگراف را دادند و اعلام داشتند که قرار به قوّت خود باقی است و هيچ تخلفی نخواهد شد، اما معالاسف نقشههای دور از عقل و حزم که حاکی از عدم شناخت صحيح منطقه است، تبريز را به خاک و خون کشيد. پس از اين فاجعه و مصيبت، هيچ مناسبتی نمیبينم که در جريانات تبريز دخالت کنم و چنانکه به آقای مهندس بازرگان، طی تلگراف، اعلام داشتهام، تمام مسؤليتها و عواقب وخيم بهعهدۀ خود آقايان است و ديگر دخالت اينجانب بههيچوجه موردی ندارد.
و اما در خصوص حزب خلق مسلمانان
اين حزب حزبی است مستقل و من اکثر افراد مؤسس آن را میشناسم؛ مردمانی مسلمان و معتقد هستند. انحلال يا ابقاءِ آن نيز به عهدۀ خود حزب است و اعضای آن گويا بين دو تا سه ميليون نفر میباشند. خود بايد تصميم بگيرند.
و اميدوارم مملکت اينهمه امپرياليست و صهيونيست نداشته باشد!
و نکتهای را که در اينجا بايد به شما آقايان محترم بگويم اين است که با روش موجود حکومت، احتياجی به انحلال حزب از طرف مؤسسين آن نيست، بلکه حکومت خود همۀ احزاب را با مارک آمريکايی و صهيونيستی و ضداسلامی منحل خواهد ساخت. لذا، از اين بابت نگرانی نداشته باشيد.
آقايان محترم!
نسبت دادن به امپرياليزم و صهيونيزم و عوامل ديگر را با در دست داشتن وسايل ارتباط جمعی، در بارۀ هرکس و هر گروهی میتوان بهسهولت انجام داد، اما شهادت بر حق و عدل کار بسيار دشواری است.
در پايان، اميدوارم که حقايق آنطورکه هست، در نظرتان منعکس شده و شهامت ابراز آن را داشته باشيد!
خداوند متعال همۀ مشکلات و معضلات را با عنايت خاصۀ خود مرتفع فرمايد و واقعبينی و حق و انصاف را در ميان مسلمانان برقرار سازد.
والسلام عليکم و رحمت الله
20 محرم الحرام ۱۴۰۰
آيتالله العظمی شريعتمداری در چند سخنرانی مختصر در خانۀ بيرونی خودشان، در اواخر آذرماه و اوايل دیماه ۱۳۵۸، ايراد فرمودند که در آنها، ضمن دعوت مردم به حفظ آرامش، از اجازه ندادن دستاندرکاران به پاسخگويی به باران تهمت و افترا سخن به ميان آوردند و جملۀ دو سال قبل خود را که در مسجد اعظم، خطاب به رژيم قبلی فرموده بودند، تکرار کردند و بيان داشتند:
شما به ما تهمت میزنيد، برعليه ما و دوستان ما هرچه میخواهيد مینويسيد و پخش میکنيد، اما به ما اجازه نمیدهيد که “آخ” هم بگوييم. آخر ما چه گناهی کردهايم که مستحق اينهمه تهمت و افترا شدهايم؟ من همان فردی هستم که چند ماه قبل بودهام. تنها چيزی که اتفاق افتاده، طبق وظيفۀ شرعی، نظر خود را پيرامون قانون اساسی گفتهام. آخر اينگونه برخورد و سلب آزادی بيان و اجازه ندادن به يک مرجع که بتواند نظرش را اظهار نمايد، اين چيزی است که ما برعليه آن مبارزه کردهايم.
مواضع و واكنش هاي گروه هاي سياسي آن روز
درمورد سکوت همگانی نسبت به این جنبش عظیم دلایل متعددی وجود دارد. وجه غالب در این جنبش مخالفت با ولایت فقیه بود و بعد از آنکه نظام ولایت فقیه بمردم ایران تحمیل شد دیگر در داخل نمی شد راجع به آن صحبت کرد زیرا هرگونه اظهار نظر در مورد آن به مخالفت با ولایت فقیه تعبیر می شد و کسی حاضر نمی شد ریسک بکند. در آنزمان اصل 110 قانون اساسی در مورد اختیارات ولی فقیه بود.
بازرگان به همراه فروهر و امير انتظام
البته موارد استثنائی وجود دارد از جمله ابراهیم یزدی که درآن دوره وزیرخارجه بود بعدا در کتاب خاطرات دوران وزارتش به جنبش طرفداران شریعتمداری اشاره می کند ولی مهدی بازرگان که خود آذربایجانی و نخست وزیر دولت انقلاب بود در کتاب «انقلاب ایران در دو مرحله» مطلقا نامی ازاین جنبش نمی برد؛ اولا بخاطر نقش بسیار غلطی که شخصا نسبت به جنبش داشت و ثانیا بعد از واقعه از آیت اله شریعتمداری فوق العاده شرمنده بود.
بسیاری از روحانیون نیز مخالف سرکوب نظامی جنبش و توهین به آیت اله شریعتمداری بودند و حتی بارها در جلسات هیئت دولت طی سی سال گذشته مساله حزب خلق مسلمان و جنبش طرفداران شریعتمداری در آذربایجان مطرح شده و نسبت به بی احترامی به مرجعی که میلیونها پیرو داشت اظهار پشیمانی شده است.
تمام گروه ها و احزاب كمونيست همگي بر عليه حزب خلق مسلمان و شخص آيت اله شريعتمداري موضع گيري كردند . گروههای چپ بویژه حزب توده و فدائیان خلق (درآنزمان انشعاب اقلیت و اکثریت صورت نگرفته بود) بخاطر حمایت از خط ضد امپریالیستی آیت اله خمینی از حکومت حمایت می کردند و نیز بخاطر مبارزه با سرمایه داران، علیه جنبش طرفدران شریعتمداری و حزب خلق مسلمان موضع گرفتند. فقط قسنت كوچكي از سازمان فدائيان خلق بنام شاخه اشرف دهقاني از اين جنبش پشتيباني كرد.
مجاهدین خلق(منافقين) در جریان جنبش طرفداران شریعتمداری با تمام توانشان از رهبری آيت اله خمینی دفاع می کردند و مستقیما رو در روی حزب خلق مسلمان بودند. متاسفانه رهبری مجاهدین به انتقاد از خود معتقد نیست و هرگز از اشتباهات خودش انتقاد نکرده است و به این سنت ناپسند ایرانی که انتقاد از خود را بهانه دادن بدست دشمن می داند پایبند مانده است. رهبران مجاهدین به بدنه نیروی طرفدار خلق مسلمان چشم دوخته بودند ولی طولی نکشید که خودشان قربانی انحصارطلبان شدند .
جریانات پان ایرانیست نظیر جبهه ملی نیز بخاطر باور ایدئولوژیک خود از سرکوبی جنبش های ملی غیرفارس خوشحال می شوند و در مورد جنبش طرفداران شریعتمداری سکوتشان قابل درک است.
ماهيت واقعي جنبش خلق مسلمان
ماشاء اله رزمي در پاسخ سوال سايت اويرنجي در زمينه ماهيت ملي جنبش خلق مسلمان چنين مي گويد:
اويرنجي – به نظر شما جنبش طرفداران شریعتمداری و بویژه خود حزب خلق مسلمان را می توان در رده جنبشهای ملی آذربایجان رده بندی کرد؟
تعلق ملی یک جنبش مانند تعلق خانوادگی افراد است؛ هیچکس پدر و مادر خود را خودش انتخاب نمی کند و مساله خانواده و زادگاه خارج از اراده انسان است. جنبش های ملی نیز با محل پیدایش خویش و شعارهائی که مطرح می کنند جنبش ملی نامیده می شوند و حتی اگر جنبشی در یک منطقه هیچگونه شعار منطقه ای مطرح نکند و صرفا شعارهای عام مانند آزادی و برابری و نان و مسکن بخواهد باز هم بنام ملت ساکن در همان منطقه شناخته می شود و از مبارزات تاریخی و ملی همان ملت بحساب می آید. جنبش طرفداران شریعتمداری که محتوای ملی پررنگی نیز دارد و اگر هم در خارج از آذربایجان نیرو و هوادار داشت باز هم آن هواداران از آذربایجانی های مقیم در خارج از خاک تاریخی آذربایجان بودند؛ در مشهد، قم و شاه عبدالعظیم این آذربایجانی ها بودند که مقلد آیت اله شریعتمداری بودند و به حزب خلق مسلمان پیوسته بودند. شروع حرکت در مخالفت با اختیارات نامحدود ولی فقیه بود که از افتخارات مردم آذربایجان محسوب می شود ولی هرچه جنبش پیش می رفت و رادیکالتر می شد شعارهای ملی پررنگتر می شدند. ازهمان اول یکی از شعار ها این بود که مسئولین آذربایجان باید از اهالی محل و با تایید آیت اله شریعتمداری انتخاب شوند. خود آیت اله طرفدار انجمن های ایالتی و ولایتی بود و کانون مبارزه نیز در شهر تبریز قرار داشت که پایتخت تاریخی آذربایجان است. یکی از شعارهای تظاهرات که با مارش نظامی و قدم رو جمعیت بزبان ترکی خوانده می شد این شعار بود:
آذزربايجان قهرمانلاري
چوخ وئریب بئله امتحانلاری
جمهوری اسلام اولسون برقرار
رهبریمیز مرجعیمیز شریعتمدار
تركيب هواداران و رهبران جنبش
جنبش طرفداران شریعتمداری یک حرکت توده ای بود و رهبران شناخته شده و ناشناخته متعددی داشت. خود آیت اله حلقه واسط گرایشات موجود در جنبش بود که خواهان اجرای قانون انجمن های ایالتی و ولایتی بود. زبان جنبش ترکی بود و شعارها و خواسته ها بزبان ترکی مطرح می شد. همه آذربایجانی بودند و ملی بودنشان آنقدر روشن بود که کسی راجع به آن شک نمی کرد. بورژوازی ملی آذربایجان و بازار تبریز لوکوموتیو جنبش بود، به گذشته مبارزاتی آذربایجان متکی بودند و نمی خواستند شخصی در تهران قیم آنها باشد. آيت اله خمینی و اطرافیانش نیز جنبش را قیام تبریزی ها می دانستند و بهمین جهت قصد بمباران تبریز را داشتند. و عمدا می خواستند جنبش را بدست خود ترک ها سرکوب کنند و از افرادی چون آیت اله موسوی تبریزی و صادق خلخالی استفاده کردند. درعین حال در آن زمان هنوز جنگ سرد در جریان بود و جنبش های ملی مانند حالا در جلوی صحنه سیاست بین المللی نبودند. در بیانیه ها از دولت خواسته می شد که هرچه به کردستان داده شده به آذربایجان نیز داده شود و منظور این بود که کردها در مذاکره با هیئت حس نیت که از تهران اعزام شده بود خواهان خود مختاری بودند و دولت می گفت که حاضر است به کردها «خودگردانی» بدهد. خودگردانی یا اوتوژستیون بمعنی خودمختاری اداری است نه سیاسی.
آن عده از رهبران جنبش طرفداران شریعتمداری که لائیک و غیرمعمم بودند نظیر آقایان مهندس حسن شریعتمداری، مهندس توکلی و مهندس علیزاده و همفکرهای آنان افراد دموکرات ملی بودند و انگیزه های دموکراتیک ملی داشتند ولی شخصی مانند آیت اله سید یوسف حکم آبادی نماینده تام الاختیار شریعتمداری در آذربایجان تنها تعلق ملی داشتند و بیشتر به اسلامی بودن جنبش فکر می کردند، اما آیت اله سعیدی و آیت اله ایرانی علنا مدافع خواسته های ملت آذربایجان بودند. بغیر از اینگونه رهبران اکثریت رهبران و سازمانگران مردمی جنبش عرق ملی قوی داشتند ولی متاسفانه ایده هایشان تئوریزه نشده بود، شعارها را آنها می ساختند و همه شعارها رنگ و بوی ملی داشتند. در آن دوره جنبش های ملی نظیرکانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن، جبهه دموکراتیک خلق اهواز، بلوچ راج زرمبخش(جبهه آزادیبخش خلق بلوچ)، کومله و حزب دموکرات کردستان جریانات لائیک و چپ بودند و روشنفکران آنروز فکر می کردند که اگر جنبشی مذهبی باشد دیگر نمی تواند ملی باشد. این درک اشتباه بدلیل عدم اطلاع از محتوای جنبش ملی طرفداران شریعتمداری بود. جنبشی به آن عظمت در یک جامعه مذهبی نمی توانست رنگ مذهب نداشته باشد بویژه که در اوایل انقلاب هنوز اکثریت مردم نسبت به مذهب و روحانیت خوش بین بودند و حکومت مذهبی و تلفیق دین و دولت چهره واقعی و عقب مانده خود را نشان نداده بود و خود آیت اله شریعتمداری نیز مرجع تقلید مردم بود، پنج میلیون آذربایجانی که فریاد میزدند:
« قم سنه زندادیر شریعتمدار، جان سنه قرباندیر شریعتمدار»
و یا
« آیت اله هه بو ناچیز جانی قربان ائیلریك،
گر اونا توهین اولا دنیانی ویران ائیلریك»
شخص آیت اله شریعتمداری در دوره ملی شدن صنعت نفت از مصدق حمایت کرده بود و مساله ملی را در ابعاد گوناگون آن خوب می شناخت اما حاضر نبود از خود مختاری حرف بزند و بیشتر به انجمن های ایالتی و ولایتی تاکید می کرد که اگر درست اجرا شود خود مختاری کامل است. آیت اله مثل همه آیات عظام بیشتر مدافع اتحاد تمام مسلمین بود و نمی خواست به ایجاد جدائی در میان مسلمانان متهم شود. ایشان نه تنها در سراسر ایران بلکه در میان شیعیان کشورهای همسایه و حتی شیعیان پاکستان طرفداران زیادی داشت و می کوشید سخنگوی همه مریدانش باشد.
آنچه كه ناگفته باقي ماند
از مدت ها پيش در نظر داشتم جمع بندي و تحليلي بر وقايع آزربايجان و جنبش خلق مسلمان داشته باشم منتها امكانات و منابع لازم را هرگز نتوانستم پيدا كنم منابع حكومتي متاسفانه مثل اغلب موارد پر از شعار و تحليل هاي يك طرفه مي باشند . منابع و كتابهاي ديگر نيز به سادگي قابل دسترسي نمي باشد . لذا در تهيه اين مقاله صرفاً از منابع اينترنتي استفاده شده است .
حسن شريعتمداري
در همين راستا سوالاتي از آقاي مهندس شريعتمداري پرسيده شد كه متاسفانه به دلايلي پاسخ دريافت نگرديد. لذا متن كامل اين سوالات در اينجا درج مي گردد به اميد آنكه ايشان و يا دوستان ديگري كه اين اطلاعات دسترسي دارند روزي آن را در اختيار ما قرار بدهند.
ابتدا بفرماييد هدف و اساسنامه حزب خلق مسلمان چه بود و چه نسبتي با حق حاكميت ملي آزربايجاني ها داشت ؟
لطفا بفرماييد حضرت آقا ابوي مرحوم به چه نسبت بر امور حزب خلق مسلمان نظارت داشتند؟
آقاي مهندس شما يكي از برپا كنندگان حزب خلق مسلمان بوديد و قطعاً مشرف بر امور تشكيلاتي اين حزب . لطفا در مورد نحوه شكل گيري و موانع پيش پاي اين حزب در تبريز و اورميه به عنوان شهر دوم آزربايجان و منابع مالي حزب توضيحات لازم را بفرماييد؟
آقاي مهندس حتما به ياد داريد كه مرحوم جناب آقاي فوزي از علماء درجه اول اورميه كه فردي خير و مورد وثوق حضرت آيت الله شريعتمداري و قاطبه اهالي استان بودند نماينده آقا در آزربايجان غربي بودند آيا ايشان در امور حزب خلق مسلمان شاخه اورميه نقشي داشتند يا خير؟ و اساسا حزب خلق مسلمان در اروميه چگونه و توسط چه اشخاصي اداره ميشد؟
جناب مهندس ، من و اكثر خوانندگان اين وبلاگ در آن ايام در سنين نوجواني بوده و يا اصولاً در سني نبوديم كه در جريان مسائل سياسي باشيم ، لطفا در مورد نحوه برخورد و سركوب انجام شده و نيروهاي سركوبگر ، ايادي و مخالفين آزربايجاني حزب خلق مسلمان و آمار تقريبي شهدا در تبريز ، اورميه و ساير شهرهاي آزربايجان اطلاعاتي را در اختيار خوانندگان ما قراردهيد .
آقاي مهندس براي اينكه كمي از فضا و جو غم آلود آن زمان خارج شويم و در واقع تمدد اعصابي براي ادامه گفتگو داشته باشيم لطفاً كمي از سابقه خانوادگي تان ، نحوه اداره كرد امور مالي حضرت آقا و نهادها و بنگاه هاي خيريه مورد اداره ايشان اطلاعاتي در اختيار ما بگزاريد؟
جناب آقاي مهندس شريعتمداري ، برگرديم به مسير اوليه سوالاتمان . بعد از برخورد سخت با مردم آزربايجان و سرانجام قيام خونين ملي حزب خلق مسلمان شما و ساير سران و فعالان حزب چگونه و تحت چه شرايطي از كشور خارج شديد و چه بر سر اهل بيت ابوي مرحوم شما آمد ؟
به عنوان آخرين سوال و با تشكر از قبول زحمات حضرت عالي لطفاً بفرماييد آيا حزب خلق مسلمان در تبعيد به فعاليت خود ادامه مي دهد يا خير ؟ و اگر ادامه مي دهد اهداف و رئوس مبارزاتي اين حزب چيست ؟