آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / اندیشه / بخشی از وصیت نامه ی استفان نمانیا در باره زبان مادری

بخشی از وصیت نامه ی استفان نمانیا در باره زبان مادری

بخشی از وصیت نامه ی استفان نمانیا در باره زبان مادری
6 آگوست 2013 - 21:56
کد خبر: ۵۲۶
تحریریه آرازنیوز

استفان نمانیا (وفات ١٢٠٠میلادی) مؤسس سلسله ی پادشاهی نمانیچ و مؤسس كلیسای ارتدوكس صربی است. خاندان نمانیچ برای تكوین ملیت صرب تلاشهای زیاد كردند و نهایتا توانستند در قرن دوازدهم شالوده ملیت صرب و زمینه ی استقلال كلیسای ارتدوكس صربی را فراهم كنند. وصیت نامه استفان نمانیا كه به (امانت زبان ) مشهور است، در حكم منشور ملی صربها می باشد. امانت زبان را كه هر از چند گاهی یكبار در روزنامه ها و مجلات صربستان چاپ میشود میتوان بر در و دیوار همه مؤسسات آموزشی و فرهنگی آن كشور دید. نمانیا در این نامه زبان را جوهره ی ملیت می داند.

بخشی از وصیت نامه ی استفان نمانیا

كودک عزیزم
از زبان خود پاسداری كن، همانگونه كه از وطن خود پاسداری می كنی.
واژه ها را می توان از دست داد، چنانكه شهرها را، چنانچه سرزمینها و چنانچه جانها را.
اما از ملتی كه زبان، سرزمین و جان خویش را از دست داده است چه چیز باقی می ماند؟ (او دیگر ملت نیست)

پسرم
هیچ واژه ی بیگانه ای بر زبان نیاور. هنگامی كه واژه ای بیگانه بر زبان می آوری بدان كه تو بر آن چیره نشده ای، بلكه از درون با خودت بیگانه گشته ای.
بهتر است كه بزرگترین و مستحكمترین شهرهای كشور را از دست داد، تا آنكه كوچكترین و متواضع ترین واژه زبانت را.
سرزمینها را نه تنها با شمشیر بلكه با زبانها نیز میتوان فتح كرد.
آگاه باش كه تعداد كلمات به اسارت كشیده شده و از دست رفته، معیار سیطره ی بیگانگان است. حیات ملتهائی كه واژه های خویش را به دیگران می بازند متوقف می شود.

نازنین من
بیماری ای وجود دارد كه زبان را رنجور می كند همانگونه كه تن را.
من اینگونه بیماری های عفونی و واگیردار را بیاد دارم.
این واگیرها بیشتر بر حاشیه های یک مردم اثر می گذارد، جائی كه ملتی هم مرز با ملتی دیگر است، جائی كه زبانها با هم اصطكاک دارند.
من در جنگها از زبان، چونان سهمگین ترین جنگ افزار بهره می برم.
من هم این بیماری واگیر و مرگ آور را در میان زبان دشمن می پراكنم و آن را سپر سپاه خویش می سازم.
لشكریان و سرداران را به سرزمین های نیمه تصرف شده می فرستادم و بیشتر، شهرها را با زبان به چنگ آوردم تا با شمشیر.

عشق من
دو ملت می توانند با هم بجنگند و یا در آشتی زندگی كنند، اما دو زبان هرگز با هم آشتی نمیتوانند كرد. دو ملت می توانند در صلح و هارمونی زندگی كنند، اما زبانهایشان تنها می تواند در نبرد با هم باشد. هنگامی كه دو زبان با هم تماس پیدا كرده و آمیخته می شوند چنان است كه دو سپاه در نبرد مرگ و زندگی افتاده اند.تا هنگامی كه هر دو زبان به گوش آید هیچ كدام نبرد را نبرده است.
اما آنگاه كه یک زبان بیش از دیگری به گوش رسد، آن زبان رو به پیروزی دارد.
جنگ پایان می یابد، و زبانی ناپدید می شود. پس از ناپدید شدن یک زبان، ملتی نیز از بین می رود.

فرزندم
باید بدانی كه جنگ زبانها، نه مانند جنگ میان دو لشكر یك روز و دو روز، و نه مانند جنگ میان ملتها یک سال و دو سال به طول نمی كشد، بلكه سده ها به درازا می كشد.
این زمان برای زبان برهه ای بسیار كوتاه است، به اندازه ی برهه ای یكی دو دقیقه ای از عمر انسان.

پسرم
بیماری واگیر و مرگ زبان این است كه تک تک مردم به زبان خویش پشت كنند، آنگاه خواسته یا ناخواسته زبان بیگانه را بپذیرند.
پس بهتر آنكه در همه ی جنگها و نبردها شكست خورد تا آنكه یک زبان را از دست داد. زیرا پس از مرگ زبان ملتی وجود ندارد. ملت تا هنگامی كه زبانی دارد زنده است.
آدمی زبان مادری خود را به یک سال فرا می گیرد و تا پایان زندگی آن را از یاد نمی برد، زبان بیگانه را در یكسال یاد می گیرد اما یک ساله نمی تواند زبان مادری را از یاد ببرد و زبان بیگانه را بپذیرد.

كودك نازنینم
ناهمزبانها را بپایید، آنها می آیند، پنهان می آیند چنان كه نمی دانید چگونه آمدند، در هر گام شما را تعظیم می كنند، برایتان راه باز می كنند.
در آغاز چون زبانتان را نمی دانند خودشیرینی و چاپلوسی میكنند.
ما هرگز نه می دانیم آنها چه می اندیشند و نه می توانیم بدانیم، زیرا همیشه خاموشند. كسانی كه نخست می آیند برای شناسایی می آیند، آنها به دیگران می گویند، سپس همه می آیند.
شب هنگام در گروههای بیشمار آرام می خزند، مانند مورچگانی كه به قند دست یافته اند.
روزی شما از خواب بیدار می شوید و خود را در چنگ زبان بیگانه گرفتار می بینید. گرداگرد شما را ناهمزبانان فراگرفته اند.
آنگاه در مییابید كه دیگر دیر است .
آنگاه درمی یابید كه آنها كر و لال نیستند، زبان، ترانه، آداب و رسوم و رقصهای خود را دارند، غوغاگرانشان هیاهو كرده، گوش را كر می سازند.
اكنون دیگر آنها خواهش و چاپلوسی و دریوزگی نمی كنند، بلكه دست اندازی می كنند، می ربایند، به زور می گیرند. و این هنگام تو در خانه ی خویش بیگانه ای.
چاره ای نداری یا باید با آنان به جنگ برخیزی و به زور بیرونشان بریزی یا خود خانه و كاشانه را رها كنی. به سرزمینهایی كه ناهمزبانها تصرف كرده اند نباید لشكر فرستاد؛ لشكرهای آنها خود می آیند تا آنچه را زبان به چنگ آورده تصاحب كنند.

فرزند من

زبان از هر دژی استوارتر است.
هنگامی كه دشمن دژها و باروها را ویران میكند نومید مشو. خوب نگاه كن و ببین كه بر سر زبانت چه می آید. اگر زبانت بدون خسارت پایدار ماند، بیم به خود راه مده.
جاسوسان و بازرگانان را به عمق درون شهرها و روستاهای از دست رفته بفرست تا به دقت گوش فرا دارند.
هر جا كه واژه های ما پژواک دارد و هر جا كه واژه های ما هنوز مانند سكه زرین كهنی در گردش است، بدان كه آن سرزمینها هنوز مال ماست، مهم نیست چه كسی بر آنها فرمان میراند.
پادشاهان می آیند و می روند، كشورها و دولتها پاره پاره میشوند اما این، زبان و ملت است كه پایدار می ماند.
بخشهای جدا شده ی كشور و مردم تصرف شده یک روز دوباره به آغوش مادر زبان و ریشه ی خویش باز می گردند.

ای میوه دل
بدان كه جدایی سرزمین برای هویت ملی چندان خطرناک نیست، شاید تنها برای یك نسل خطرناک باشد و نه بیشتر.
میوه دلم! هویت از نسلها و كشورها و شهرها، دیرپاتر و ماندگارتر است.
ملت در بند بیگانه، چونان آب پشت سد است، سر انجام روزی سد می شكند و رودهای كوچک به هم می پیوندند.
زبان، آن آب است. آب همیشه آب است چه در پشت سد، چه در آن طرف. زبان، آن آب پر توانِ آرام و نیرومند است كه آهسته آهسته صخره ها را می شكافد و ملت پراكنده را از پشت مرزها و سدها و صخره ها به هم می پیوندد.

روی خط خبر