ثبت بازي چوگان در يونسكو و لوسبازيهاي دوباره ما
به راه انداختن داد و فغان و جيغ و ناله عادت هميشگي اشخاص و بخصوص مسئولان كاهلي است كه از انجام دادن كار مفيد و سازنده عاجز هستند و ميخواهند اين عجز و كاهلي را با شلوغكاري و مظلومنمايي و «من آنم كه رستم بود نامم» جبران كنند. آناني كه ميخواهند كمكاريها و بيكفايتيهاي خود را پشت نقاب اعتراضهاي بيپايان و هميشگي و نخنما شده پنهان كنند.
عدهاي تماميتخواه خودشيفته و بيكار و پرمدعا دچار چنين توهمي شدهاند كه انگاري مرزهاي فعلي كشوري به نام ايران در ميلياردها سال پيش و به هنگام شكلگيري منظومه شمسي پيريزي شده و سند شش دانگ هر چيزي كه در آن هست از اصل و اساس و از آغاز خلقت كائنات به نام آنان منگولهدار شده است.
ثبت شدن يا نشدن چيزي در يونسكو بخودي خود واجد اهميت و امتيازي نيست و در حكم صدور شناسنامه مالكيت براي كسي يا كشوري نيز بشمار نميرود. بلكه تنها تلاشي براي حفظ و معرفي يك پديده فرهنگي است. همچنين الزامي نيست تا يك پديده فرهنگي فقط توسط يك كشور ثبت شود و ديگران حق ثبت مجدد يا پيوستن به آنرا نداشته باشند. ثبت يك موجوديت فرهنگي در فهرست ميراث ناملموس يونسكو اختصاص به هر آن پديدهاي دارد كه بطور سنتي در طي چند نسل در ميان تمام يا بخشي از مردمان يك كشور زنده مانده باشد؛ خواه خاستگاهش در آن كشور بوده باشد يا نبوده باشد. چنين ثبتهايي در هيچ موردي نافي حقوق كشورهاي ديگر كه معمولاً هويت يكسان و اشتراكات گسترده تاريخي و فرهنگي دارند، نيست.
به اين ترتيب در اين مورد خاص كه جمهوري آذربايجان قصد دارد «چوگان سنتي قرهباغ» (و نه بازي چوگان در مفهوم عام و كلي آنرا) در فهرست ميراث ناملموس يونسكو ثبت كند، نه تنها ايران حق اعتراض ندارد، كه حتي نميتواند بازي چوگان را رأساً در فهرست يونسكو ثبت كند، چرا كه اين بازي در ايران از بين رفته است و در هيچ كجاي كشور بطور سنتي در ميان مردم رايج نيست. چنانچه كسي حق بيشتري در اين باره داشته باشد، عليالقاعده اولويتي قوي و متعلق به جمهوري ارمنستان است.
اما در اين ميان نكته مهمتر چيز ديگريست: در اين باره بسيار گفتهايم و گفتهاند و خواهشها و التماسها شده است كه در سالهاي اخير بسياري از سنتها، بازيها، جشنها، آيينها، ابزارآلات، سازهاي موسيقي، پيشههاي سنتي و امثال آنها با سرعت حيرتانگيزي در كشور ما در حال از بين رفتن هستند. چندان كسي توجه و تلاشي را كه بايد بكند، نميكند. چون سخت است و زحمت دارد و مسئول باكفايت ميخواهد. معدود كساني كه از روي احساس وظيفه و تعلق خاطر شخصي به اين امور ميپردازند، به اندازهاي اندك و كمتوان هستند كه عملاً كار چنداني از پيش نميبرند. اما از طرف ديگر، بسياري از اشخاص و رسانه ها و مسئولان و سازمانها در واكنشي آسان و بيزحمت، پا به ركاب آماده هستند تا هر وقت حركت سازندهاي را ديدند كه با تنبلي و بيمبالاتي و چُرتزني مغايرت دارد، بناي زنجموره و ناله و نفرين راه بيندازند كه «حق ما خورده شده است». نه آقاجان! حق ما و شما خورده نشده است، چون ما حقي نداشتهايم. حق ما را شمايان زودتر از اينها و با بيكفايتي خود خوردهايد. چون ما در قبال آنچه نابودش كردهايم و لياقت حفظ و احياي آنرا نداشتهايم، حقي نداريم.
اين صحيح نيست كه همچون بچههاي تنبل تهكلاسي دائماً با سروصدا دنبال جلب توجه باشيم و يا با زورگوريي و زيادهخواهي تقاضاي چسباندن ستارههاي طلايي در دفترهاي مشق كثيف و پاره و پوره خود را بكنيم. اين صحيح نيست كه ما در قبال وظايف خويش بياعتنا و بيمسئوليت باشيم و در عين حال جلوي مسئوليتشناسي و عملكرد سازنده ديگران را بگيريم. ما آن هنگامي ميتوانستيم از داشتن حق سخن بگوييم كه در ابتداء كار اساسيتر و بنياديتري را انجام ميداديم: شناختن، نگهداشتن و ترويج يك اثر فرهنگي با رعايت تمام جوانب سنتي و اصيل آن.
من به سهم خود از هر كشوري كه تلاش كند تا در هنگامه بيتوجهي و لاقيدي ما ايرانيان، به اشتراكات فرهنگي و ميراث كهن بشري توجه كند و براي حفظ و شناساندن آنها بكوشد و يا آنها را در فهرست يونسكو ثبت ميكند، به چند دليل سپاسگزاري ميكنم. اميدوارم آنان از شيپورزنيها و سروصداهاي توخالي و بوالهوسانه ما كه عمري چند روزه دارند، نهراسند و با جديت به كار مهم خود ادامه دهند:
۱- به اين دليل كه براي حفظ و احياء يك سنت كهن كه ما آنرا نابوده كرده و به دست فراموشي سپردهايم، تلاش ميكنند.
۲- به اين دليل كه براي معرفي و شناساندن آن به جهانيان ميكوشند و همچون مسئولان ميراث فرهنگي ما نميگذارند سنتهاي كهن فرهنگي بر اثر بيمبالاتي تيره و تباه شوند.
۳- به اين دليل كه نامهاي ايراني يا فارسي آن آثار را تغيير نميدهند و آنها را با همان نام اصلي خود ميشناسند و ميشناسانند.
در خاتمه اضافه كنم كه چهار روز پيش آخرين سازنده ماسوره و چرخ نخريسي تمامدستي كه آخرين بازمانده سنت كهن و چند هزار ساله ساخت چرخ ريسندگي و فناوري مربوط به آن بود، در شهر زواره درگذشت. مردي كه تا آخرين روز حيات خود از هيچ ابزار و شيوه مدرني استفاده نكرد و همچون زنان سفالگر كلپوركان به تمامي متكي به سنتهاي كهن بود. در سكوت و بياعتنايي كامل سينهچاكان فرهنگ و ميراث ايران كه احتمالاً بزودي قصد دارند به ثبت شدن نام ريسندگي و چرخ ريسندگي به نام فلان كشور اعتراض كنند و گريبان پاره كنند.
رضا مرادي غياث آبادي