روز جهانى زبان مادرى؛ تلاشهاى فعالان، واکنش حکومت و افکار عمومى – شایان بوربور قشقایی
روز جهانى زبان مادرى بار دیگر بدون اعطاى کوچکترین حقى از جانب حکومت ایران گذشت و ملت هاى غیر فارس ساکن در جغرافیاى ایران با ناامیدى از لطف و مرحمت ملوکانه ى حکومت مرکزى و مرکزگرا به حق خواهى و مطالبه ى حقوق زبانى خود تلاش خواهند کرد. همانطور که قبل از این نیز براى رسیدن به این مهم از جان و مال و آزادى خود دریغ نکرده اند.
در این مقوله از یک طرف فعالین قومى و ملت هاى غیرفارس و از طرف دیگر حکومت ایران به عنوان مانع اصلى براى رسیدن به عدالت و نهایتاً عکس العمل و واکنش گروه سوم یعنى افکار عمومى که قشر متوسط و تحصیل کرده ى جامعه را شامل مى شود، مورد بررسى قرار مى گیرد. لازم به ذکر است گروه هاى مخالف حکومت فعلى تحت هر عنوانى اعم از سلطنت طلب، مشروطه خواه، چپ گرا، روشنفکران دینى و ملى، اصلاح طلبان جدا شده از حکومت و سایرین نیز در دسته ى سوم قرار مى گیرند.
ابتداً بطور اعم فعالین ملی و بالاخص فعالین تورک آزربایجانى تصور مى شود که هر روز از سال براى این انسانهاى نستوه روز جهانى زبان مادرى و روز مطالبه ى حقوق زبانى است، چرا که شاید کمتر روزى باشد که در رسانه هاى اجتماعى خبر بازداشت یا صدور احکام زندان و تبعید براى این فعالین دیده نشود. آیا حکم ده سال زندان سیامک میرزایى توانست اراده ى آهنین عباس لسانى و آیدین ذاکرى یا مرتضى مرادپور را ضعیف کند؟ آیا صدور حکم ۴۵ سال زندان براى چهار فعال مدنى آزربایجان در روز بیست و یکم فوریه روز جهانى زبان مادرى نشان از ضعف و ترس حکومت از اراده ى این فعالان نیست؟ فریاد رساى ((تورک دیلینده مدرسه))ى فعالین در استادیوم هاى ورزشى تهران و تبریز و اورمیه و شیراز با صدور احکام سنگین زندان خاموش خواهد شد؟ صد البته که خاموش نخواهد شد بلکه روز به روز رساتر نیز خواهد شد چرا که اگر خواسته اى با آگاهى و درک در ذهن یک انسان یا گروهى از انسانها فعال شود و براى آنها نه تنها یک مطالبه بلکه تبدیل به یک عقیده بشود، زندان و ارعاب و تهدید نمى تواند آن عقیده را ذایل کند بلکه بر اصرار بر مطالبه ى آن نیز مى افزاید.
حکومت ایران از معدود حکومت هایى است که اغلب با فرافکنى به قصد حذف صورت مسأله و متهم کردن فعالین قصد تبرئه ى خود را دارد. در این مورد خاص با دایر نمودن یک رشته ى دانشگاهى، بدون اینکه دانشجویان پذیرفته شده در مباحث قبل از دانشگاه حتى یک جمله در ارتباط با رشته ى فعلى شان خوانده باشند قصد تخریب استعداد و به هدر دادن جوانان پرسشگر و فعال را دارد و بدینوسیله می خواهد بر جنایت و نسل کشى فرهنگى خود سرپوش گذارد. یکى دیگر از اینگونه اقدامات متهم کردن فعالان به ارتباط با خارج همانند کشورهای تورک و یا آمریکا و اسرائیل به قصد تخریب فعالان درانظار عمومى و نزد عوام است. از نظر حکومت ایران ابر و باد و مه و خورشید و فلک در حوادث و بلایاى موجود و ظلم و ستم روا شده به عموم و خاصه مشکلات ملت هاى غیرفارس دخیل هستند الا خود حکومت. فرافکنى و سیاست ((کى بود کى بود من نبودم)) از مشخصه هاى بارز حکومت فعلى ایران است. آنچنان که رئیس جمهور با تاسف مى گوید از مسأله ى گورخوابها خبر نداشته است و رهبر بر رفع مشکلات مردم خوزستان تأکید مى کند، طورى که گویا یک نیروى ماوراءالطبیعى مسئول حل این مشکلات بوده است. بدین صورت فعالین حقوق زبانى با چنین عقایدى طرف هستند که ممکن است فردا روزى همین مسئولین با عجز و لابه در تلویزیون خواستار تدریس زبان مادرى شوند و از سوى دیگر بودجه ى فرهنگستان زبان فارسى را چند برابر کنند و حداد عادل و اعوان و انصارش را بر علیه خواسته هاى به حق مردم و فعالین بشورانند.
اما دسته ى سوم که جزو دو گروه ذکر شده نیستند ولى بیشتر از هر دو گروه در مورد مسأله ى حقوق زبانى اظهار نظر مى کنند، خواه رسانه هاى اجتماعى باشد، خواه در قهوه خانه یا تاکسى. آقا مگر مى شود در یک مملکت دو زبان باشد!؟ در میان این گروه نیز افراد متفاوتى دیده مى شود یکى با کراوات و دکمه سر دست از کانادا و نعمت هایش حرف مى زند ولى وجود و تدریس دو زبان را نفى مى کند. دیگرى از چهار زبان سوئیس مى گوید ولى عقیده دارد مردم ساکن در جغرافیاى ایران هنوز به آن اندازه از درک اجتماعى نرسیده اند که بتوان قانون سوئیس را برایشان اجرا کرد. عده اى نیز در چند دهه عمر خود شاید چند بارى به سفر مشهد یا قم رفته باشند اینها اتفاقاً صداى فریادشان بلندتر از خارج نشین هاست و با شنیدن حق تدریس زبان مادرى رگ گردنشان به شدت باد مى کند. بیشتر از آن که با دلیل و منطق حرف بزنند از بلندى صدایشان براى قبولاندن مطلب استفاده مى کنند. در این میان عده اى میانه رو نیز هستند که به قول خودشان مشکلى در تدریس زبانهاى غیر فارسى نمى بینند به شرطى که به فارسى لطمه اى وارد نشود و زبان فارسى همچنان زبان رسمى و تحمیلى و زبان اول باشد. دغدغه ى اکثر مخالفین به قول خودشان ترس از تجزیه ى جغرافیاى ایران مى باشد. اگر پایه هاى اتحاد مملکت بدین اندازه بى شالوده و سست باشد که با تدریس زبان مادرى تجزیه مى شود، چنین تظاهر به اتحادى گول زدن خویش است و به جرأت مى توان گفت در این جامعه هیچ اتحادى وجود ندارد. اتحادى که از آن سخن مى گویند شبیه طلاق عاطفى زن و شوهرى ست که مجبور به گذراندن زندگى در کنار یکدیگر و زیر یک سقف هستند.
در این برهه فعالین و ملت هاى غیر فارس به شدت بر خواسته هاى بر حق خود اصرار مى ورزند و به نظر مى رسد با همت مضاعف این مراد دیر یا زود حاصل شود چرا که در دنیاى امروز خواسته ى مهمى چون تدریس زبان مادرى خواسته اى نیست که بشود به این راحتى از کنار آن گذشت و به مرور حکومت مجبور به عقب نشینى خواهد شد. در آن صورت تکلیف دو گروه اول روشن خواهد بود ولى گروه سوم که عده ى کثیرى از آنان دائماً مقوله هاى روشنفکرانه و به روزى همچون حقوق بشر، دموکراسى و آزادى را مطرح مى کنند، سرشان در عرف سیاسى بى کلاه خواهد ماند. نه خواهند توانست در کفه ى ترازوى حکومت قرار بگیرند و نه در میان ملت هاى غیر فارس جایى خواهند داشت.
از نظر نویسنده شایسته است کسانى که خود را در گروه سوم مى دانند هر چه زودتر فرصت را از دست نداده و موضع خود را شفاف و روشن اعلام نمایند. ملت هاى تحت ستم این روزها به مدد رسانه هاى اجتماعى داراى گوشى شنواتر و چشمانى بیتاتر هستند و با تمام وجود گفتار و رفتار آنها را رصد مى کنند و هر جمله اى از زبان افراد شاخص این گروه چه بر لَه یا علیه خودشان را در حافظه ى تاریخى شان ثبت و ضبط مى کنند. اگر گروه سوم صادقانه به دنبال اتحاد هستند بدانند اتحاد با تقسیم منافع میان اعضاى متحد و احترام متقابل بر تمامى گروه هاى موجود در آن اتحاد حاصل خواهد شد. اتحادى که رضا خان با چماق و خمینى با عوامفریبى ایجاد کرده بود از هم گسسته است و مى بایست طرحى نو در انداخت.
٢٢ فوریه ى ٢٠١٧