پان ترکهای ایران چه کسانی هستند؟
شکی نیست که در ایران تمایلاتی مانند پان ترک و پان عرب وجود دارد. باز شکی نیست که در میان کرد و ترک و عرب و … میتوان جریانهائی را مشاهده کرد که چندان پایبند یکپارچگی ایران نیستند و به وضوح تفکری مبتنی بر جدائی دارند. اینکه این جریانات چقدر قدرت و نفوذ دارند، معلوم نیست. دشوار بتوان در این شرایط غیرشفاف وزن و میزان تاثیر گذاری این گروهها را مشخص و حتی آنها را شناسائی کرد. اما آنچه که مشخص است و بیش از صد سال قدرت و آدمهای اسم و رسم داری هم داشته، و به گمان من کشور را به این حال و روز و شکافهای سخت دچار کرده، جریانهای پان ایرانیستی است. شایان ذکر است که در کشوری با شرایط ایران که چندین زبان و فرهنگ و قوم و قبیله و عشیره و یا هر اسم دیگری دارد، عنوان پان ایرانیسم نقض غرض است و به کلی بی معنی است. در واقع نام اصلی این جریان را شاید پان آریائی گری با محوریت انحصاری زبان فارسی نامید و گرنه در حالی که تعداد عربهای بومی ایران از قطر و بحرین و کویت هم بیشتر است، پان ایرانیسم چه معنائی دارد؟
جریانهای مبتنی بر پان، در هر حال و با هر نگرش و تعریفی نوعی عقب گرد محسوب می شود. در شرایط امروز دنیا که پذیرش تکثر و تنوع امری بدیهی است، یک نوع فکر و فرهنگ و زبان را حق مطلق انگاشتن، دست کمی از فاجعه ندارد. در این نوشته من قصد ندارم بر خلاف تیتر مطلب نشان دهم پان ترکها چه کسانی هستند، چون نه می شناسم و نه علاقه ای به آدمهائی که خود را نقطه پرگار تمدن می دانند، دارم. می خواهم نشان دهم که سایر هموطنان غیر ترک ما، به چه کسی پان ترک می گویند.
چند وقت پیش و در یکی از شرکتها با دوستی گپ می زدم. متوجه شدم که بعضی از نوشته های من را خوانده است، انتظار نداشتم و خیلی خوشحال شدم. ضمن صحبت و به مناسبتی بیتی از سعدی خواندم، بلافاصله گفت : شما با این افکارتان شعر فارسی هم می خوانید؟
کاملا ساکت شدم و مصاحبت ما عملا پایان یافت، ایشان تصور کرد ناراحت شدم، ولی من چیزی که دنبالش می گشتم را پیدا کرده بودم. می ترسم حمل بر خود نیوتن پنداری شود، اما در کشوری که یارو دیپلم درست و حسابی هم ندارد خود را هانتینگتون جهان اسلام می داند، چه ایرادی دارد که بگویم این سوال و طعنه ایشان، معادل افتادن سیب از درخت بود. معنای دقیق پان ترک از دید بسیاری از هموطنان عزیزم را فهمیدم :
در ایران، پان ترک به آذربایجانی و بطور کلی به ترکی گفته می شود که از زبان و فرهنگ و ادبیات ترکی، اعلام نفرت و انزجار نکرده باشد.
این تعریف هیچ فرقی میان کسی که آشکارا خود را غیر ایرانی می داند با مثلا رضا براهنی که عمری به زبان فارسی خدمت کرده، قائل نیست. او حتی این حق را برای شما قائل نیست که مثلا سعدی و حافظ را دوست بدارید ولی از فردوسی هیچ لذتی نبرید. در این تعریف دوست داشتن فردوسی چند واحد اجباری است که ترکها حتما باید آن را گذرانده باشند. اما اگر ابراهیم گلستان نظامی گنجوی را به فردوسی ترجیح دهد، مجاز است.
می گویند ذهنیت پرورش یافته در یک محیط استبدادی حتی اگر مخالف آن باشد در عمل به آن شباهت پیدا می کند. رژیم هائی مثل صدام، مخالفانش را هم به شکل خودش در می آورد. آریائی گری در کشور ما موفق شده و کار خود را کرده است. نه تنها قابل انکار نیست بلکه باید توجه شود که چقدر به تحلیل مثلا روزنامه کیهان از مخالفانش شباهت دارد. کیهان تقریبا همان الفاظی را در خصوص فرقه و باند رجوی به کار می برد که در خصوص معترضین انتخابات 88 به کار برد. محافلی با رده های رسمی بسیار بالا از کمک چند میلیارد دلاری عربستان و صهیونیستها به رئیس جمهور سابق همین کشور سخن گفتند. برای این نگرش کلمه ای باقی نمانده است که با آن بتوانند فرق سایر مخالفان خود را با باند رجوی که در جبهه صدام با کشور خود جنگید، بکار ببرند. قصد مقایسه نیست که مثلا جدائی طلبان را با فرقه رجوی قیاس نمائیم، اتفاقا این باند آدمکش میانه ای با ترکی ندارد و ارزانی همان آریائی بازان. ولی بهتر است کمی تعمق و ملاحظه کرد که چنین تفکراتی عملا بانی تمام این شکافهاست. به نظر بسیار محدود من آینده ایران و یکپارچگی آن بیش از همه در دست جامعه مدنی فارسی زبان است که با بسیج گسترده برای اذهان مخدوش و بیماری که فقط از آنها حرف شنوی دارد، چاره ای بیندیشد. در غیر اینصورت دست کم با بیست میلیون پان ترک مواجه خواهند شد.
نهالستان
نهالستان