مقایسهای بین قورولتای قلعهء بابک و تجمع بر قبر منسوب به کورش- طوغرول آتابای
این کجا و آن کجا؟
بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ مراسم سالانهء قلعهء بابک به قورولتای و فستیوال ملی-دموکراتیک صدهاهزار نفری تبدیل شد. حرکت ملی آزربایجان که به لحاظ کمی بصورت تصاعدی افزایش یافته و بسرعت مردمی میشد چون در مناطق شهری هیچگونه امکان تجمع نمی یافت با فراست تاریخی مرکز تظاهرات مفکورهء مدنی خویش را به «حاشیه»ای غیر قابل کنترل از سوی نیروهای امنیتی کشانید.
گرچه قیاسی مع الفارق خواهد بود ولی دقیقاً به جهت ادراک عمق افتراق جریان اجتماعی موجود در جامعهء فارسیزبان مرکزگرا (متکی بر گفتمان التقاطیِ باستانگراییِ تلفیق شده با مدرنیتهء مستبد و یکسان ساز) و جامعهء ترک محلی گرا (با گفتمانی پسامدرن، پلورالیست و ضد استعماری که خود را وارث حرکتهای سوسیال-دموکرات منطقه میداند) این دو پدیدهء سمبولیک دارای نکات شناختی پررنگی می نماید که به تبیین درک طرفین از صورت مسأله و جواب احتمالی در تبیین آرمانشهر و ناکجاآباد دو جریان کمک شایانی خواهد کرد:
۱٫قورولتای سالانهء قلعهء بابک نه پرستش شخصیت و گریز و بازگشت متحجرانه به گذشته، بلکه برعکس کنشی واقعگرایانه بود که با استفادهء سمبلولیک از تاریخ مقاومت مسائل حیاتی کاملاً امروزی را مطرح میساخت؛ آنهم نه تاریخی ستوده شده بل سیاهنمایی شده از سوی روایات رسمی. همایش «کورشی» تماماً حرکتی واقعیت گریز، شخصیت پرست و از همه مهمتر «مرتجع بالتاریخ» است (بس مرتجعتر و متحجرانهتر از ارتجاعِ حاکمِ مورد انتقادش). آنهم تاریخی مخدوش و دستکاری شده که در دوران دولت-ملتسازیِ استعماری در شرق میانه و از باز تراوشات ذهنیت آریامدار اوریانتالیسیتی بر اساس منافع استعماری ساخته و پرداخته شده است. گریز به تاریخِ نبوده و تسلسلِ نداشته. یعنی فرار از واقعیت تلخ به رؤیای شیرین خویش که کابوس دیگران (انیران!) بوده و خواهد بود.
۲٫قورولتای قلعهء بابک دیگرساز و دیگرستیز نبود، هر چند که با تعمیم اشتباه رفتار اردوی خلیفه عباسی به مردم عرب میتوانست بالقوه بهانهء دیگرستیزی گردد، بالعکس گفتمان غالب در آن مراسم نه براساس نفی دیگری، بلکه گفتمانی مبتنی بر تعریف، احیا و ایفای هویت خویش و حرکتی قائم بذات بود. در حالیکه مراسم «کورشی» -علیرغم عدم وجود هرگونه تماس بین اعراب و اتراک با پدیده ای بنام «پارس» در آن تاریخ- به گفتمانی دیگرستیز، برتری طلب و پرخاشجو علیه آنان تبدیل شده است. چرا که گرایش پان ایرانیسم بعلت فقدان تعریف هویت واقعگرایانه از خویشتن و محرومیت از قرائتی مبتنی بر قبول هویتهای متکثر موجود فردی و جمعی که راه را برای گفتگو و مفاهمه میگشاید و بستری برای همزیستی مسالمت آمیز فراهم میسازد، عملاً خود را به نگرش سلبی محکوم کرده است.
۳٫مراسم قلعهء بابک صحنهء نمایش فرهنگ ممنوع شدهء مردمی از موسیقی فولکلوریک و نمایشهای سنتی گرفته تا شعرخوانی، تبادل افکار و در حاشیه نیز صحنهء میتینگها و شعارهای مدنی دایر بر مطالبات برحق طبیعی ملی و مردمی مندرج در منشور حقوق بشر جهانی بود. حماسه ای خود جوش که با شرکت پیر و جوان و خردسال، زن و مرد و شهری و روستایی و ایلاتی در محیطی شورانگیز و بستری دموکراتیک بصورت جریانی مدنی تشکل یافت. لیکن همایش «کورشی» با ماهیت سلبی و عکس العملیِ محصول ذهنیت پان ایرانیست که مبتنی بر نفی بیجایگزین تمامی خصوصیات بومی یعنی عملاً کل فرهنگ مردمی منطقه است، چون نتیجتاً حرفی برای گفتن خویش باقی نگذاشته از رجزخوانی شاهنامهوار فراتر نتوانست رفتن.
۴٫مراسم قلعهء بابک حرکتی تماماً خودجوش و بدون هیچگونه حمایت خارجی و محروم از کوچکترین تبلیغ رسانه ای بود. حتی پس از گسترش ابعاد قوریلتای وقتی که دیگر قابل انکار و مسکوت گذاشتن نبود، هم از موضع اقتدار و هم از سوی رسانههای اوپوزیسون مرکزگرا «بسیج» سوء تبلیغات و سیاه نماییهای ناجوانمردانهء همه جانبهای بر علیه آن صورت پذیرفت؛ ولی علیرغم جنگ روانی و لشکرکشی و راهزنی دولتی و با وجود مخاطرات بی شمار صحنهء حضور فعالانهء صدها هزار انسان ترک از همهء سطوح اجتماعی شد. حال اینکه همایش کورش پرستی -که ظاهراً گرته برداری ای است عجمی (ناشیانه) از مراسم قلعهء بابک- از همه سو مورد حمایت و بزرگنمایی فرهنگ حاکم قرار گرفته و میگیرد. حتی متأسفانه علائمی دیده میشود دالّ بر اینکه برخی کشورهای غربی بنام آفریدن جریان مخالف و آلترناتیوی برای اسلام سیاسی جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی در منطقه، در صدد هستند از این حرکت نژادپرست و دیگرستیز حمایت کرده، از آن تصویری غیرواقعی و پوپولیستی ارائه دهند.
۵٫بابک سمبول حرکت ملی-دموکراتیک آزربایجان بدون هیچگونه توجه به مباحثات نژادی شخص این شخصیت تاریخی و صرفاً با تکیه بر روحیهء مبارزهء و مقاومت محلی در برابر زیاده طلبی و تمامیت خواهی نظام میلیتاریستی و تئوکراتیک گفتمانی ضد استعماری و تماماً مردمی بود. همایش کورشی اما نماد خویش را از همان ابتدا بر اساس هویت نژادی -که پوچ بودن و توهمی بودن و غیر تاریخی بودن آن آشکار است- انتخاب نموده و بدین جهت ازسویی منتهی به ذوب مردم زنده در ولایت مرده، از سوی دیگر هم منتج به نژادپرستیست. چه حزین که روشنفکر بیمایه و قسر فارسزبان پارسمحور نیز آتش بیار این معرکهء خودبرتربینی منبعث از عقدهء حقارت و سودگرایی شده و یا در برابر آن سکوت دال بر رضا پیشه می نماید.
۶٫بابک نماد حاشیه بر علیه مرکز، نماد مقاومت در برابر خودخداخواندگان زمینی، نماد مردم ستمدیده علیه نظام فاسد و ستمگر، نماد عصیانگری مادونِ اسپارتاکوسوار علیه تفرعن خلافت بود. کورش اما نماد مرکز، نظام، حاکمیت، ایدئولوژی رسمی بیات شده و «استاتیکو» بوده و هست؛ آنهم نامشروع (هم در برابر سلفش ماد، هم در برابر تمدن بابلیان). تفاوتی که بین رستم شاهنامهای و کوراوغلیء فولکلوریک مشهود است. بابکِ نمایندهء مردم نماد مقاومت بومی و استقلال طلبی، کورشِ خودشاهخوانده نماد توسعه طلبی و استثمار است.
۷٫ قوریلتای بابک نظر به خاستگاه عقیدتی سرخجامگان و علیرغم آن حرکتی کلاً سکولار و غیر دینی بود، حتی از سوی مراجع دینی مرکز مورد تکفیر قرار گرفت. گرچه عملاً بسوی زایش آلترناتیو بومی نمادین و شمن واری بجای آیینهای خشونت طلب مذهبی منطقه ای نیز پیش میرفت. همایش کورش اما علیرغم اینکه کورش آشکارا مرید مردوخ بود و ناجی یهود و هیچگونه سنخیتی حتی با اعتقاد زرتشتی مورد ادعا نداشت، بنوعی تظاهرات دینی و خرافه پرستی تبدیل شد: علاوه بر اینکه روایتی که شخصیت ذهنی کورش بر اساس آن ساخته شده، اصولاً روایت دینی (توراتی) بوده، روشنفکرنمایان اسلامگرایی چون خزعلی نیز عبای پیغمبری بر تن مفقود کورش دوخته و برای مشروعیت و شریعت بخشیدن به وی به آیت ذوالقرنین قرآنی، آنهم با ته مایهء ضد یأجوج و مأجوجی دست یازیدند. گویا با کورش شدن قریش تمامی معضلات ناشی ار تمامیتخواهی دین سالارانه یک شبه حل خواهد شد. بکارگیری ادبیات سیاسی غدار حاکم از سوی اوپوزیسون مرکزگرای مغدور علیه دیگران نیز نشان از حقانیت جوامع و طبقاتِ به حاشیه رانده شده در عدم اعتماد به این گزینهها و اصولاً گزینه محسوب نکردن اینان ندارد؟
و نهایتاً:
در یکسو کوهی سربلند با قلعه ای صعب العبور که روح مبارزان بی مزارش و حضور معنوی رهبری که هر عضو مقطوعش جهت تبیین امپراطوری هراس به دیاری فرستاده شده بود، هنوز در پس سنگهای صخره هایش زنده و جاوید است.
و در سوی دیگر دشتی پست و بی ثمر که مردهای بیهویت پس از سیرابی از خونخواری در تعدّی به مردم دیگر گویا جسد متعفنش از پس «۲۵۰۰» فرسنگ راهپیمایی کذایی متورّمتر و متورّمتر شده و در معبد حَجَریِ هلنی بزور گنجانده شده است…
این کجا و آن ناکجا آباد کجا؟!
طوغرول آتابای
۳۱ اکتبر ۲۰۱۶
برگرفته شده از سایت تربیون