اقتصاد ايران و امر نا انديشيده ؟(1)
علي رغم نام گذاري امسال وسال گذشته از سوي رهبر ايران! با جهت گيري هاي اقتصادي كه سال گذشته با نام (توليد ملي و حمايت از كار و سرمايه ايراني ) و امسال نيز با نام سال حماسه اقتصادي . انچه براي مردم ملموس بود گراني لجام گسيخته و صف هاي طولاني مصرف براي خريد اجناس دست چندم خارجي براي خوراك و موارد ديگر بود .
وضعيت كنوني كشور در حالي به اين سو رفت كه طبق امارهاي رسمي اعلام شده از سوي نهادي رسمي طي مدت 8 سال دوران رياست جمهورى احمدي نژاد 860 ميليارد دلار در امد حاصل از نفت و ماليات و صادرات نصيب دولت شده وبد . كه مبلغ فوق از مجموع در امد همه دولتهاي پيشين بيشتر است . نتيجه در امد بسيارة بالا معمولا رشد اقتصادي براي كشور است . اما اين در امد كشور را با رشد منفي مواجه نمود . و رشد 7 درصدي كه قبل از دولت اقاي احمدي نژاد جاي خود را به رشد منفي اقتصاد داد ، به نظر كارشناسان اقتصادي برگشت كشور به وضعيت قبلي نيازمند كار 10 ساله است تا خسارات فوق جبران شود .
چرا چنين است . كشوري با در امد هاي نفتي بالا ، جزو اولين هاي گراني در جهان با نرخ بالاي بيكاري و نرخ پايين جذب سرمايه گذار مواجه است ؟
اين مساله در حالي رخ ميدهد كه همسايه هاي غربي و شمالي با رشد اقتصادي مثبت رفته رفته به وضعيت اقتصادي خود رونق ميبخشند .
مشابه اصلاحات اقتصادي و برنامه هاي اجرا شده در حوزه اقتصادي در ساير كشورها ( المان – ژاپن – تركيه) كه تحت نام بنگاهاي زود بازده و يا برنماهاي پيشرفت و توسعه در كشور ايران با نتيجه معكوس مواجه شد ؟ اين در حالي است كه در كش.ورهاي ديگر برنامه هاي فوق كي برخي از انها در شرايط كمبود و تحريم بودند مثل ژاپن برنامه هاي فوق موجبات پيشرفت و رشد اقتصادي را سبب شد . چرايي اين مساله در وحله اول به نظرم برسي ساختار اقتصاددولتي و رفتار اقتصادي مردم و بنگاهاي اقتصادي راي مي طلبد . در برسي فوق به عدم احتمام و علاقه و هم انديشه در بين مردم و صاحبان بنگا ه ها و صنايع براي پرشرفت و رشد اقتصادي و توليد بر ميخوريم مقايسه رفتار اقتصادي مردم و مسولين كشورمان با ساير كشورها شايد اندكي از مساله عدم رشد و توسعه اقتصادي را روشن نمايد .
براي برسي مساله به سراغ برسي اقتصاد دولتي و عملكرد و نتايج ان ميروم
1- اقتصاد دولتي عملكرد و نتايج
اقتصاد دانان دولت را بازگان خوبي نميدانند . در واقع دخالت بي حساب و كتاب دولت ، و تجربه گرايي ان در امور اقتصادي را عامل افت و عقب ماندگي اقتصاد ان كشور به حساب مي اورد.
مونتسكيو در مورد دخالت دولت در اقتصاد مينويسد .(( تجارت شغلي است كه بايد اشخاص يالسويه از ان بهره مند گردند ، در ميان كشورهاي استبدادي بي نواتر از همه ان كشوري است كه پادشاهش بازرگان باشد ))1
اما مونتسكيو در مورد فضاي غرب مينويسد
تيوفيل امپراطور روم وقتي ديد يكي از كشتي ها مملو از مالاتجاره يي است كه به زوجه اش تعلق دارد . دستور داد كشتي را با محصولات ان بسوزانند و سپس گفت . من يك امپراطور هستم و شما ميخواهيد مرا يك بازرگان و ناخداي كشتي بكنيد . اگر من و زوجه ام تجارت بكنيم در ان صورت افراد ملت كه با يستي از طريق بازگاني امرار معاش نمايند چه خواهند كرد)2
گذشته از دخالت هاي بي مورد و گاه مخرب دولت در امر اقتصاد و با توجه به اين مساله كه وجود در امد نفتي بالا نميتواند عامل پيشرفت اقتصادي يك كشور باشد. جستجوي عامل عقب ماندگي و عدم رشد اقتصادي ايران را به نظرم نه در شيوه تو ليد اسيايي كه دكترين ان را ماركس و انگلس نوشته اند و نه در ديگاه چپ كه اقتصاد رادر استثمار طبقه كارگر ميداند جستجونمود . شيوه تحقيق اينچنين ياد اور داستان شخصي است كه كليد در خانه اش گم شده بود و وي در بيرون از خانه دنبال كليد ميگشت . وقتي كسي از او پرسيد كه چرا بيرون از خانه دنبال كليد ميگردد جواب داد كه كوچه روشن است و خانه ما تاريك ؟
نا ديده گرفتن مسايل اساسي چون عامل نفت در اقتصاد ايران و تزريق ان به بدنه اقتصادي كه بيشتر وابسته به حمايت هاي دولت از طريق سوبسيد ميباشد ، مفاهيم و فرمولهاي اقتصادي را تغيير ميدهد .
براي همين است كه وشنفكر يا اقتصاد دان چپ كه تيوري هاي ماركس را فراگرفته استت و فقط از ان ديكتاتوري پرولتاريا و يا دفاع از طبقه كار گر و سمان دهي جنش هاي كارگري را بلد است در پاسخ به شيوه توليد و بر رسي اقتصاد پيچيده كشورش باز ميماند .
براي روشن شدن موضوع و ادامه بحث پاسخ و برسي مفاهيم ( ارزش كار – ساعات اضافه كار – كار لازم – كار اضافي – ارزش اضافي و برسي توليد ملي در اقتصاد نفتي فوق چگونه خواهد بود ؟)
در اقتصادي كه متوسط كار مفيد روزانه كارگران نيم ساعت در روز و طبق امار كار مفيد كارمندان دولت روزانه 15 دقيقه ميباشد. اولا با اين ساعات كار مفيد نه ميتوان كار لازم و كار اضافي را جستجو نمود و نه ميتوان ارزش اضافي را در فرايند توليد محاسبه كرد . حال بايد ديد كه روشنفكر و فعال كتار گري از كدام كار و از كدام كارفرما و از كدام طبقه ميخواهد دفاع كند ؟ طبقه كارگر مرفهي كه وضعش از حامي خود بهتر است و هيچ علاقه اي هم به حميات روشنفكر از حقوق اوندارد ؟
براي برسي و ديدن واقعيت هاي جامعه و پرداختن به بحث فاصله شديد طبقاتي ، لزوم توجه به رانت هاي اقتصادي و برسي علت وجودي رانت و نتيجه ان فاصله طبقاطي كه يكي ازمحصولات اقتصاد رانتي است اندكي از مشكل اقتصادي را شايد رئشن نمايد .
براي برسي اقتصاد رانتي و اقتصادي كه دران فرمولهاي رايج اقتصادي در جهان و بحث ساعات كار اضافي و… موجوذ نبوده و در حد صفر ميباشد . براي همين جهت مطالعه اقتصاد ايران فكر ميكنم بايد مدلي را طراحي نمود كه اولا نقش رانت در اقتصاد و دوما نقش دولت در بازار را برسي نمايد . و نه نقش استثمار و ارزش كار اضافي و ظلم به طبقه كار گر كه مورد دوم بيشتر در چين قابل برسي است تا ايران . چرا كه در شكوري كه نفت حرف اول را ميزند و مردمش علاقه اي به توليد ندارند و مثالهايي نيز بر خلاف مردم ژاپن فرانسه كه كار را جوهره انسانيت و عامل پيشرفت خود ميدانند و ان را هر روز در مدرسه و كار خانه به كار برده و گوشزد مينماييند . در كشورمان وضع به گونه اي ديگر تعريف شده است (كار مال تراكتور است ) (انسان مگر كار ميكند ادم بايد مغزش كار كند و … فكرت را به تجارت و دلالي بده كه توليد در اين كشور جواب نميدهد و يا مادرم دعا كرده است كه كار نكنم و بخورم نشان از يك فرهنگ فرار از كار و توليد را در عمق جامعه است . حال بر رسي تعهد و وجدان كاري و … با اين فرهنگ خود مساله اي ديگر است .
كوتاه سخن بر رسي مشكلات با ديگاههاي ماركس و انگلس و عدم توجه به فرهنگ و ساختار نظام اقتصادي در كشور ايران به اعتبار تجربه تا كنون راه گشا نبوده و زدن منثالهايي بيشتر بر اشفتگي طرفداران اقتصاد چپ را به دنبال خواهد داشت .
ماركس يكي از عوامل عقب ماندگي در شرق را شيوه توليد اسيايي ميداند . وي با برسي منابع اب در كشورهاي شرقي معتقد است كه حكومت هاي شرقي تاسيسات ابياري را در انحصار خود داشتند و با انحصار و كنترل ، تاسيسات ابياري مانع رشد و استقلال كشاورزي و وابسته نمودن محصول به قدرت ميشدند. قدرت زمين دار و حوزه عمل او نيز وابسته به رابطه و نزديكي او به حكومت و عوامل حكومتي بود كه در واقع صاحبان منابع اب و چاههاي كشاورزي بودند . در اقتصاد نفتي دولتها هم مهمترين عامل اقتصادي يعني نفت و فروش ان را در دست دارند . در چنين اقتصا دي به جاي پيشرفت و رقابت اقتصادي وظهور ظركت هاي تجاري و اقتصادي شاهد ظهور ثروتمندان و تاجران و دلالاني هستيم كه با روابط خود، از رانت هاي اقتصادي استفاده نموده ، قدرت نفوذ و حتي پيشرفت اقتصادي انان نيز وابسته روابط و نفوذي است كه در دولت و نزديكان انها ايجاد نموده اند . نه امار بالاي توليد در كار خانه و صادرات و غيره ؟؟؟
در چنين اقتصادي بر عكس اقتصاد مثلا كشور المان يا تركيه ديگر در فكر برتري تكنو لوژيك و رسيدن به نرخ بالاي سود با توليد بيشتر و تفكر صادراتي و كسب جايگاه در بازارهاي جهاني نميباشد . بلكه در چنين اقتصادي كه تحصيل پول و ثروت از راه رانت و دلالي اسن تر از توليد ميباشد ، تاجر در فكر استفاده بيشتر از رانت ها و بدست اوردن موقعيت براي دلالي جهت كسب سود بيشتر براي بنكگاه اقتصادي خويش است . و شايد فكر اين مساله كه با اين كارش چه ضربه اي به اقتصاد كشور وارد مي سازد برايش خنده دار باشد. چنين شخصي فقط به اين فكر مكيند كه با رئابطي كه براي خود درست نموده است به واردات كالي لوكس و غير ضروري بيشتر مبادرت نمايد ، تا پول و ثروت بشتري را تحصيل كند .در اين فضا اگر هم وطنان او در كار توليد باشند و ضرر نمياند موجبت مسخره وي را فراهم كرده قطعا به عقل ناقص انها كه به توليد روي اورده اند خواهند خنديد .
با اوضاع او احوال فوق از طرفي ديگر ورود غير ضروري دولت به بخش كشاورزي و واردات گوشت و سودهاي كلان ان ؟ و از طرف ديگر وارد نمودن كالاهاي دست چندم چيني از جمله كفش و وسايل غير ضروري كمر توليد در كشور شكسته و جبران ضربات وخسارات فوق به گفته كارشناسان اقتصادي چندين سال وقت خواهد برد .
اما در وقوع وضعيت بد اقصادي نه تنها دولت كه بنكاهاي اقتصادي اتفاقا مردم نهاد نيز مقصر بوده اند . لايه هاي زيرين اجتماعي با توجه به فرهنگ مصرفي و مد گرايي و ذهينيت استبدادي كه در جامعه موجود ميباشد و عدم تعهد به پيشرفت كشور و رحيه كار و تلاش در به وجود امدن چنين فضايي نقش به سزايي بازي نموده است .
بر رسي طرح بنكاهاي زود بازده اقصادي .
بر رسي طرح بنگاهاي زود بازده كه اطز طرف دولت اقاي احمدي نژاد ارايه شد ، و مقايسه ان با طرح هاي مشابه در كشورهاي (المان –تركيه- و ژاپن )حكايت از ان دارد كه دولت احمدي نژاد برابر با كشورهاي پيشرفته در اراييه تسهيلات بانكي و امكانات براي ايجاد شغل و رشد اقتصادي قدم برداشته است . اما چرا نتيجه حاصل شده بر عكس با كشورهاي توسعه يافته شد ؟
جواب سوال فوق را بايد در روحيه بي عاري – عدم تفكر اقتصادي – عدم اهتمام به توليد در ميان ايرانيان و بروز و ظهور يك نوع فرهنگ مصرفي به جاي فرهنگ توليدي در ميان مردم و در ميان دولتمردان نيز علاقه وميل به كسب سود براي خود و رانت هاي اقتصادي ايجاد شده و عدم تخصيص اعتبارات ملي بصورت عادلانه در كل جغرافياي كشور دانست كه مطالب ذكر شده خود به طور جدا گانه اي قابل برسي است .
يونس زارعيون(تبريزلى)